۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ابو اسحاق' به 'ابواسحاق') |
جز (جایگزینی متن - 'میکرد' به 'میکرد') |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
سعد گفت: هرگز علی [علیهالسلام] را دشنام نمیدهم، چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سه ویژگی در باره علی [علیهالسلام] گفته که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخموی نزد من دوستداشتنیتر بود. [یک] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که چون در برخی از جنگها علی را جانشین خود [در مدینه] کرد و رهسپار جنگ شد علی [علیهالسلام] گفت: «ای رسول خدا، آیا من را با زنان و کودکان وامیگذاری میگذاری؟» حضرت فرمود: «آیا تو خشنود نیستی برای من همانند هارون برای موسی باشی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود». | سعد گفت: هرگز علی [علیهالسلام] را دشنام نمیدهم، چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سه ویژگی در باره علی [علیهالسلام] گفته که اگر یکی از آنها برای من بود از شتران سرخموی نزد من دوستداشتنیتر بود. [یک] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که چون در برخی از جنگها علی را جانشین خود [در مدینه] کرد و رهسپار جنگ شد علی [علیهالسلام] گفت: «ای رسول خدا، آیا من را با زنان و کودکان وامیگذاری میگذاری؟» حضرت فرمود: «آیا تو خشنود نیستی برای من همانند هارون برای موسی باشی جز آن که پس از من پیغمبری نخواهد بود». | ||
[دو] باز از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در روز [جنگ] خیبر شنیدم که فرمود: «پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند»، ما سر کشیده به پرچم چشم دوختیم [و در انتظار آن بودیم که به ما دهد] آنگاه حضرت فرمود: «علی را نزد من خوانید». علی درحالیکه چشمانش درد | [دو] باز از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در روز [جنگ] خیبر شنیدم که فرمود: «پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند»، ما سر کشیده به پرچم چشم دوختیم [و در انتظار آن بودیم که به ما دهد] آنگاه حضرت فرمود: «علی را نزد من خوانید». علی درحالیکه چشمانش درد میکرد نزد پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آمد، پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در چشمان وی از آب دهان مالید [و علی علیهالسلام بهبود یافت] سپس پرچم را به وی سپرد. | ||
[سه] و چون آیه - بنا به روایت هشام - ... إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ<ref>(فتح 18)</ref> ... «همانا خدا میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهلبیت ببرد ...» نازل شد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: «خدایا، اینان اهلبیت من هستند». <ref>مسند احمد 3/ 160 ح 1608؛ صحیح مسلم 4/ 1871 ح 32؛ سنن ابن ماجه 1/ 45 ح 121؛ مصنف ابن ابی شیبه 6/ 369 ح 15؛ کتاب السنه: 587 ح 1336 و ح 1338 و 596 ح 1387؛ سنن ترمذی 5/ 638 ح 3728؛ مسند ابو یعلی 12/ 310 ح 6883؛ مناقب کوفی 1/ 528 ح 474 و 2/ 501 ح 1006؛ تفسیر طبری 22/ 6 ح 8؛ صحیح ابن حبّان 15/ 15 ح 6643؛ معجم کبیر طبرانی 1/ 146 ح 328 و 23/ 377 ح 892؛ تفسیر الوسیط واحدی 1/ 441؛ مستدرک حاکم 3/ 108 و 147 و 150؛ سنن بیهقی 7/ 63؛ ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق 1/ 226 ح 271 و 273 و 274؛ أمالی طوسی: 306 ح 616.</ref> | [سه] و چون آیه - بنا به روایت هشام - ... إِنَّما یرِیدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ<ref>(فتح 18)</ref> ... «همانا خدا میخواهد رجس و پلیدی را از شما اهلبیت ببرد ...» نازل شد، رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی و فاطمه و حسن و حسین را فراخواند و فرمود: «خدایا، اینان اهلبیت من هستند». <ref>مسند احمد 3/ 160 ح 1608؛ صحیح مسلم 4/ 1871 ح 32؛ سنن ابن ماجه 1/ 45 ح 121؛ مصنف ابن ابی شیبه 6/ 369 ح 15؛ کتاب السنه: 587 ح 1336 و ح 1338 و 596 ح 1387؛ سنن ترمذی 5/ 638 ح 3728؛ مسند ابو یعلی 12/ 310 ح 6883؛ مناقب کوفی 1/ 528 ح 474 و 2/ 501 ح 1006؛ تفسیر طبری 22/ 6 ح 8؛ صحیح ابن حبّان 15/ 15 ح 6643؛ معجم کبیر طبرانی 1/ 146 ح 328 و 23/ 377 ح 892؛ تفسیر الوسیط واحدی 1/ 441؛ مستدرک حاکم 3/ 108 و 147 و 150؛ سنن بیهقی 7/ 63؛ ترجمه الامام علی من تاریخ دمشق 1/ 226 ح 271 و 273 و 274؛ أمالی طوسی: 306 ح 616.</ref> | ||
· سعد بن ابیوقاص میگوید: در میان جمعی نشسته بودم آنان بر علی [علیهالسلام] عیبجویی | · سعد بن ابیوقاص میگوید: در میان جمعی نشسته بودم آنان بر علی [علیهالسلام] عیبجویی میکردند، [به آنان] گفتم: از رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم برای علی سه ویژگی شنیدم که اگر یکی از آنان برای من میبود از شتران سرخموی نزد من دوستداشتنیتر بود. | ||
شنیدم که فرمود: «تو برای من همانند هارون برای موسی، هستی جز آن که پیامبری پس از من نخواهد بود». | شنیدم که فرمود: «تو برای من همانند هارون برای موسی، هستی جز آن که پیامبری پس از من نخواهد بود». | ||
شنیدم که فرمود: «فردا [در جنگ خیبر] پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند [و پرچم را به دست علی علیهالسلام داد]». شنیدم که فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 15؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 45، ح 121؛ کتاب السنه: ص 596، ح 1387 و ص 610، ح 1454؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 225، ح 270 و ص 232 و 234، ح 276 و 277؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 431.</ref> | شنیدم که فرمود: «فردا [در جنگ خیبر] پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند [و پرچم را به دست علی علیهالسلام داد]». شنیدم که فرمود: «هر کس من مولای اویم، علی نیز مولای اوست». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 369، ح 15؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 45، ح 121؛ کتاب السنه: ص 596، ح 1387 و ص 610، ح 1454؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 225، ح 270 و ص 232 و 234، ح 276 و 277؛ البدایة و النهایه: ج 7، ص 431.</ref> | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
· ابی بریده میگوید: [قلعه] خیبر در محاصره ما بود، ابوبکر پرچم را گرفت، ولی [کاری از پیش نبرد و] پیروزی نصیبش نشد، فردا عمر پرچم را گرفت وی نیز [کاری از پیش نبرد] برگشت و باز پیروزی نصیبش نشد، مردم در آن روز به رنج و سختی گرفتار بودند پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «فردا پرچمم را به دست مردی میسپرم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، وی تا پیروزی نصیبش نشود برنمیگردد». | · ابی بریده میگوید: [قلعه] خیبر در محاصره ما بود، ابوبکر پرچم را گرفت، ولی [کاری از پیش نبرد و] پیروزی نصیبش نشد، فردا عمر پرچم را گرفت وی نیز [کاری از پیش نبرد] برگشت و باز پیروزی نصیبش نشد، مردم در آن روز به رنج و سختی گرفتار بودند پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «فردا پرچمم را به دست مردی میسپرم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، وی تا پیروزی نصیبش نشود برنمیگردد». | ||
ما شب با آرامش خاطر خوابیدیم به این امید که فردا روز پیروزی است، پس صبح فردا پیامبر خدا نماز گزاردند و بعد از نماز برخاستند و پرچم را طلبیدند و مردم در صفهایشان بودند. هیچکس از یاران خاص رسول خدا نبود جز آن که امیدوار بود پرچم به او سپرده شود، پس حضرت، علی بن ابیطالب را فراخواند و او چشم درد داشت. آب دهان در چشم وی کرد و دست مالید و پرچم را به دست او سپرد و خداوند فتح و پیروزی را نصیب وی کرد. ابی بریده میگوید: من نیز جزو کسانی بودم که برای گرفتن پرچم سرکشیدم. <ref>مسند احمد: ج 5، ص 353 و 355؛ فضائل احمد: ص 88، ح 131؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8601؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 508، ح 1008؛ مناقب ابن مغازلی: ص 188، ح 224، أسد الغابه: ج 4، ص 21.</ref> | ما شب با آرامش خاطر خوابیدیم به این امید که فردا روز پیروزی است، پس صبح فردا پیامبر خدا نماز گزاردند و بعد از نماز برخاستند و پرچم را طلبیدند و مردم در صفهایشان بودند. هیچکس از یاران خاص رسول خدا نبود جز آن که امیدوار بود پرچم به او سپرده شود، پس حضرت، علی بن ابیطالب را فراخواند و او چشم درد داشت. آب دهان در چشم وی کرد و دست مالید و پرچم را به دست او سپرد و خداوند فتح و پیروزی را نصیب وی کرد. ابی بریده میگوید: من نیز جزو کسانی بودم که برای گرفتن پرچم سرکشیدم. <ref>مسند احمد: ج 5، ص 353 و 355؛ فضائل احمد: ص 88، ح 131؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8601؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 508، ح 1008؛ مناقب ابن مغازلی: ص 188، ح 224، أسد الغابه: ج 4، ص 21.</ref> | ||
· بریده اسلمی میگوید: چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در سرزمین اهل خیبر فرود آمد، پرچم را به عمر داد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، چون با اهل خیبر روبرو شد با یارانش پا به فرار گذاشت و نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم برگشت، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند». چون فردا شد ابوبکر و عمر [برای گرفتن پرچم] از یکدیگر پیشی میگرفتند پس پیامبر خدا، علی را که به چشم درد مبتلا بود فراخواند حضرت در چشمان او آب دهان مالید و پرچم را به وی سپرد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، پس وی با اهل خیبر روبرو شد، مرحب [از یهودیان خیبر] رجزخوانی | · بریده اسلمی میگوید: چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم در سرزمین اهل خیبر فرود آمد، پرچم را به عمر داد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، چون با اهل خیبر روبرو شد با یارانش پا به فرار گذاشت و نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم برگشت، پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند». چون فردا شد ابوبکر و عمر [برای گرفتن پرچم] از یکدیگر پیشی میگرفتند پس پیامبر خدا، علی را که به چشم درد مبتلا بود فراخواند حضرت در چشمان او آب دهان مالید و پرچم را به وی سپرد و گروهی از مردم با او روانه کارزار شدند، پس وی با اهل خیبر روبرو شد، مرحب [از یهودیان خیبر] رجزخوانی میکرد و میگفت: | ||
اهل خیبر میدانند که من مرحب هستم، ... با سلاح کامل، پهلوانی کار آزموده گاه با نیزه میزنم و گاه با شمشیر، ... شیران که [به من] روی آورند [میهراسند و] چون شعله آتش بر خود میلرزند پس دو بار مرحب با علی [علیهالسلام] در گیر شدند، علی [علیهالسلام] چنان بر فرق مرحب ضربه زد که شمشیر بر سفیدی سر او نشست و لشکریان صدای ضربه شمشیرش را شنیدند، هنوز آخر لشکر، گرد علی [علیهالسلام] نیامده بودند که خداوند پیروزی را نصیب او و لشکر اسلام کرد. <ref>مصنّف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 393، ح 36863؛ مسند احمد: ج 5، ص 358؛ فضائل احمد: ص 103، ح 156؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1379 و 1380؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 178، ح 8600؛ تاریخ طبری: ج 3، ص 11 و 12؛ مسند شامیین طبرانی: ج 3، ص 347؛ مستدرک حاکم:</ref> | اهل خیبر میدانند که من مرحب هستم، ... با سلاح کامل، پهلوانی کار آزموده گاه با نیزه میزنم و گاه با شمشیر، ... شیران که [به من] روی آورند [میهراسند و] چون شعله آتش بر خود میلرزند پس دو بار مرحب با علی [علیهالسلام] در گیر شدند، علی [علیهالسلام] چنان بر فرق مرحب ضربه زد که شمشیر بر سفیدی سر او نشست و لشکریان صدای ضربه شمشیرش را شنیدند، هنوز آخر لشکر، گرد علی [علیهالسلام] نیامده بودند که خداوند پیروزی را نصیب او و لشکر اسلام کرد. <ref>مصنّف ابن ابی شیبه، ج 7، ص 393، ح 36863؛ مسند احمد: ج 5، ص 358؛ فضائل احمد: ص 103، ح 156؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1379 و 1380؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 178، ح 8600؛ تاریخ طبری: ج 3، ص 11 و 12؛ مسند شامیین طبرانی: ج 3، ص 347؛ مستدرک حاکم:</ref> | ||
· سهل بن سعد میگوید: رسول خدا در روز [جنگ] خیبر فرمود: | · سهل بن سعد میگوید: رسول خدا در روز [جنگ] خیبر فرمود: | ||
«فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا پیروزی را نصیب او میکند آن مرد خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند». پس چون صبح شد همه مردم نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتند و هر کس امیدوار بود پرچم به او داده شود پس حضرت فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» | «فردا پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا پیروزی را نصیب او میکند آن مرد خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند». پس چون صبح شد همه مردم نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتند و هر کس امیدوار بود پرچم به او داده شود پس حضرت فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟» | ||
گفتند: ای رسول خدا، از درد چشمانش مینالد. حضرت فرمود: «کسی را به نزد او فرستید». پس [کس را فرستادند و] علی [علیهالسلام] آمد، رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و اله] در چشمان او آب دهان مالید و در حق او دعا کرد پس علی [علیهالسلام] خوب شد بهگونهای که هیچ دردی احساس | گفتند: ای رسول خدا، از درد چشمانش مینالد. حضرت فرمود: «کسی را به نزد او فرستید». پس [کس را فرستادند و] علی [علیهالسلام] آمد، رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و اله] در چشمان او آب دهان مالید و در حق او دعا کرد پس علی [علیهالسلام] خوب شد بهگونهای که هیچ دردی احساس نمیکرد. حضرت پرچم را به وی داد، علی [علیهالسلام] گفت: «آیا با آنان پیکار کنم تا مانند ما شوند [و به اسلام در آیند]؟» فرمود: «به مأموریت خود رهسپار شو تا به آستانه آنان رسی، سپس آنان را به اسلام دعوت کن و آنان را از حق خدا که بر گردن دارند آگاه نما. به خدا سوگند، اگر خدا یک نفر را به دست تو هدایت کند از اینکه شتران سرخموی داشته باشی برای تو بهتر است». <ref>مسند احمد: ج 5، ص 333؛ فضائل احمد: ص 107، ح 159؛ صحیح بخاری: ج 4، ص 57 و 73 و ج 5، ص 22 و 171، ح 3701؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1872؛ سنن سعید بن منصور:ج 2، ص 178، ح 2472 و 2473؛ سنن ابن ابی داود: ج 3، ص 322، ح 3661؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46، ح 14؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 291، ح 94 و ج 13، ص 522، ح 18 و ص 531، ح 28؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 507، ح 1007؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 377، ح 6932؛ مسند رویانی: ص 124، ح 1023.</ref> | ||
· نسائی از ابو هریره چنین نقل کرده است: رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و آله در جنگ خیبر] فرمود: «امروز پرچم را به دست مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 396، ح 36884؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46، ح 15؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 379، ح 6923.</ref> | · نسائی از ابو هریره چنین نقل کرده است: رسول خدا [صلّی اللَّه علیه و آله در جنگ خیبر] فرمود: «امروز پرچم را به دست مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 396، ح 36884؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46، ح 15؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 379، ح 6923.</ref> | ||
· ابو هریره میگوید: رسول خدا در روز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، خدا او را به پیروزی میرساند». [در این هنگام] عمر بن الخطاب گفت: هرگز فرماندهی را نمیپسندیدم جز آن روز [که پرچم به من داده شود] پس رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی بن ابیطالب را فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی بر مگردان تا خداوند تو را به پیروزی رساند». پس علی [علیهالسلام] اندکی رفت و سپس ایستاد و گفت: «ای رسول خدا، برای چه چیزی با مردم بجنگم؟» حضرت فرمود: «با آنان بجنگ تا به یگانگی خدا و رسالت محمّد [صلّی اللَّه علیه و آله] شهادت دهند، پس چون چنین کردند خونشان و داراییهایشان را از تو بازداشتهاند جز حقی که در آن قرار دارد و حسابشان با خداست». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 394، ح 36871؛ فضائل احمد: ص 101، ح 153 و ص 113، ح 178 و ص 173، ح 244؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1871، ح 6؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1377 و 1378؛ سنن سعید بن منصور: ج 2، ص 179، ح 2474؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8603؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 502، ح 1005 و 1006؛ تاریخ بغداد: ج 8، ص 5، امالی طوسی: ص 52، ح 68. و نیز انساب الاشراف: ج 2، ص 8، ح 11؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 177، ح 222 و 223 و مسند طیالسی: ص 320، ح 2441؛ طبقات کبری: ج 2، ص 110؛ مسند احمد: ج 13، ص 499، ح 8163 و ج 14، ص 540، ح 8990؛ فضائل احمد: ص 101، ح 152؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 217 و سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 501، ح 103؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 227، ح 594- 595 و ص 238، ح 596- 599؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 216 و ص 180، ح 215؛ تهذیب الکمال: ج 21، ص 454.<br /></ref> | · ابو هریره میگوید: رسول خدا در روز خیبر فرمود: «این پرچم را به مردی میدهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند، خدا او را به پیروزی میرساند». [در این هنگام] عمر بن الخطاب گفت: هرگز فرماندهی را نمیپسندیدم جز آن روز [که پرچم به من داده شود] پس رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم علی بن ابیطالب را فراخواند و پرچم را به او داد و فرمود: «برو و روی بر مگردان تا خداوند تو را به پیروزی رساند». پس علی [علیهالسلام] اندکی رفت و سپس ایستاد و گفت: «ای رسول خدا، برای چه چیزی با مردم بجنگم؟» حضرت فرمود: «با آنان بجنگ تا به یگانگی خدا و رسالت محمّد [صلّی اللَّه علیه و آله] شهادت دهند، پس چون چنین کردند خونشان و داراییهایشان را از تو بازداشتهاند جز حقی که در آن قرار دارد و حسابشان با خداست». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 394، ح 36871؛ فضائل احمد: ص 101، ح 153 و ص 113، ح 178 و ص 173، ح 244؛ صحیح مسلم: ج 4، ص 1871، ح 6؛ کتاب السنه: ص 594، ح 1377 و 1378؛ سنن سعید بن منصور: ج 2، ص 179، ح 2474؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 179، ح 8603؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 502، ح 1005 و 1006؛ تاریخ بغداد: ج 8، ص 5، امالی طوسی: ص 52، ح 68. و نیز انساب الاشراف: ج 2، ص 8، ح 11؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 177، ح 222 و 223 و مسند طیالسی: ص 320، ح 2441؛ طبقات کبری: ج 2، ص 110؛ مسند احمد: ج 13، ص 499، ح 8163 و ج 14، ص 540، ح 8990؛ فضائل احمد: ص 101، ح 152؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 217 و سنن کبری نسائی: ج 5، ص 46؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 501، ح 103؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 227، ح 594- 595 و ص 238، ح 596- 599؛ مناقب ابن مغازلی: ص 181، ح 216 و ص 180، ح 215؛ تهذیب الکمال: ج 21، ص 454.<br /></ref> | ||
خط ۱۶۴: | خط ۱۶۴: | ||
===برادر و وزیر و جانشین پیامبر [ص]=== | ===برادر و وزیر و جانشین پیامبر [ص]=== | ||
· علی [علیهالسلام] در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میفرمود: «خداوند میفرماید: پس آیا اگر (محمد صلّی اللَّه علیه و اله) بمیرد یا کشته شود، شما به همان آیین قبلی برمیگردید و کسی که برگردد ... [آل عمران/ 144]. به خدا سوگند، پس از آن که خداوند ما را هدایت کرد هرگز به آیین قبلی برنخواهیم گشت به خدا سوگند اگر او [پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و اله] بمیرد یا کشته شود بهطورقطع بر همان هدفی که وی تا پایان عمر پیکار | · علی [علیهالسلام] در زمان رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میفرمود: «خداوند میفرماید: پس آیا اگر (محمد صلّی اللَّه علیه و اله) بمیرد یا کشته شود، شما به همان آیین قبلی برمیگردید و کسی که برگردد ... [آل عمران/ 144]. به خدا سوگند، پس از آن که خداوند ما را هدایت کرد هرگز به آیین قبلی برنخواهیم گشت به خدا سوگند اگر او [پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و اله] بمیرد یا کشته شود بهطورقطع بر همان هدفی که وی تا پایان عمر پیکار میکرد، پیکار خواهم کرد به خدا سوگند من برادر، دوست، وارث و عموزاده اویم و چه کسی به ایشان از من سزاوارتر است؟». <ref>فضائل احمد: ص 166، ح 232؛ تفسیر فرات کوفی: ص 96، ح 80؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 339، ح 268 و ص 358، ح 289؛ امالی محاملی: ج 1، ص 86( ب)؛ تفسیر ابن ابی حاتم: ج 2، ص 75؛ معجم کبیر طبرانی: ج 1، ص 107، ح 176؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 126؛ معرفة الصحابه: ج 1، ص 23؛ أمالی طوسی: ص 502، ح 1099؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 127، ح 163؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 224، باب 44؛ ریاض النضره: ج 2، ص 300.</ref> | ||
· مردی به علی [علیهالسلام] گفت: ای امیرمؤمنان، چرا شما وارث پسر عموی خود [رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] شدید و عموی شما [یعنی عباس ابن عبدالمطلب که در ظاهر نزدیکتر از شماست] وارث ایشان نشد؟ فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرزندان عبدالمطلب را فراخواند برای آنان غذایی آماده کرد آنان خوردند تا سیر شدند با این حال غذا هم چنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده بود. سپس [پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله] قدحی کوچک از نوشیدنی طلبید و آنان از قدح نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی همچنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده یا ننوشیدهاند. سپس فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، من به طور خاص برای شما و به طور عام برای همگان به رسالت مبعوث شدهام. شما معجزه مرا در غذا و نوشیدنی دیدید اکنون کدامیک از شما با من بیعت کرده [رسالت من را باور میکنید] تا برادر، همراه و وارث (و وزیر) من باشد؟». | · مردی به علی [علیهالسلام] گفت: ای امیرمؤمنان، چرا شما وارث پسر عموی خود [رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] شدید و عموی شما [یعنی عباس ابن عبدالمطلب که در ظاهر نزدیکتر از شماست] وارث ایشان نشد؟ فرمود: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرزندان عبدالمطلب را فراخواند برای آنان غذایی آماده کرد آنان خوردند تا سیر شدند با این حال غذا هم چنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده بود. سپس [پیامبر صلّی اللَّه علیه و اله] قدحی کوچک از نوشیدنی طلبید و آنان از قدح نوشیدند تا سیراب شدند و نوشیدنی همچنان باقی بود گویی هنوز دستنخورده یا ننوشیدهاند. سپس فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب، من به طور خاص برای شما و به طور عام برای همگان به رسالت مبعوث شدهام. شما معجزه مرا در غذا و نوشیدنی دیدید اکنون کدامیک از شما با من بیعت کرده [رسالت من را باور میکنید] تا برادر، همراه و وارث (و وزیر) من باشد؟». | ||
هیچکس در این باره اقدامی نکرد پس من که از همه کوچکتر بودم، برخاستم تا بیعت کنم. حضرت [صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] فرمود: «بنشین» سپس همان سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار من برمیخاستم و حضرت دوباره میفرمود: «بنشین». تا بار سوم شد آنگاه حضرت دست بر دست من زدند و فرمود: «تو برادر، همراه و وارث و وزیر من خواهی بود». از این روست که من وارث پسرعمویم هستم و عمویم از آن بیبهره است. <ref>مسند احمد: ج 1، ص 111، ح 371؛ فضائل احمد: ص 182، ح 342؛ مناقب ابن مردویه: ص 289- 290، ح 457؛ الکشف و البیان: ج 7، ص 182، ذیل آیه 214 سوره شعرا؛ تفسیر طبری: ج 19، ص 75 ذیل آیه مذکور و تاریخ طبری: ج 2، ص 321؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 97- 98، ح 133- 134؛ کنز العمال: ج 13، ص 131، ح 36419 و ص 149، ح 36465.</ref> | هیچکس در این باره اقدامی نکرد پس من که از همه کوچکتر بودم، برخاستم تا بیعت کنم. حضرت [صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] فرمود: «بنشین» سپس همان سخن را سه بار تکرار کرد و هر بار من برمیخاستم و حضرت دوباره میفرمود: «بنشین». تا بار سوم شد آنگاه حضرت دست بر دست من زدند و فرمود: «تو برادر، همراه و وارث و وزیر من خواهی بود». از این روست که من وارث پسرعمویم هستم و عمویم از آن بیبهره است. <ref>مسند احمد: ج 1، ص 111، ح 371؛ فضائل احمد: ص 182، ح 342؛ مناقب ابن مردویه: ص 289- 290، ح 457؛ الکشف و البیان: ج 7، ص 182، ذیل آیه 214 سوره شعرا؛ تفسیر طبری: ج 19، ص 75 ذیل آیه مذکور و تاریخ طبری: ج 2، ص 321؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 1، ص 97- 98، ح 133- 134؛ کنز العمال: ج 13، ص 131، ح 36419 و ص 149، ح 36465.</ref> | ||
خط ۲۰۳: | خط ۲۰۳: | ||
شریک بن عبداللَّه [یکی از راویان این حدیث] میگوید: من به ابواسحاق [راوی دیگر حدیث] گفتم: آیا از براء بن عازب [از صحابه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله] شنیدهای که وی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم این را نقل کند؟ گفت: آری. <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 371، ح 32082؛ مسند احمد: ج 4، ص 281، ح 950؛ فضائل احمد: ص 111، ح 164؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 65، ح 41؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 43، ح 116؛ کتاب السنة: ص 592- 593، ح 1363 و 1370 و 1374؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 358- 370، ح 844- 845 و ص 441، ح 926- 927؛ الکنی و الالقاب: ج 1، ص 160؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 145، ح 50؛ مناقب خوارزمی: ص 155، ح 183؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 47، ح 548 و ص 51- 52، ح 552- 553.</ref><br /> | شریک بن عبداللَّه [یکی از راویان این حدیث] میگوید: من به ابواسحاق [راوی دیگر حدیث] گفتم: آیا از براء بن عازب [از صحابه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله] شنیدهای که وی از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم این را نقل کند؟ گفت: آری. <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 371، ح 32082؛ مسند احمد: ج 4، ص 281، ح 950؛ فضائل احمد: ص 111، ح 164؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 65، ح 41؛ سنن ابن ماجه: ج 1، ص 43، ح 116؛ کتاب السنة: ص 592- 593، ح 1363 و 1370 و 1374؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 358- 370، ح 844- 845 و ص 441، ح 926- 927؛ الکنی و الالقاب: ج 1، ص 160؛ امالی خمیسیه: ج 1، ص 145، ح 50؛ مناقب خوارزمی: ص 155، ح 183؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 47، ح 548 و ص 51- 52، ح 552- 553.</ref><br /> | ||
===ولی و پیشوای هر مؤمنی پس از پیامبر (ص)=== | ===ولی و پیشوای هر مؤمنی پس از پیامبر (ص)=== | ||
· عمران بن حصین میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سپاهی را با فرماندهی علی بن ابیطالب فرستادند پس وی [علی علیهالسلام] وارد نبرد شد [و اسیرانی گرفت] در این میان کنیزکی را برای خود برداشت پس [برخی] کار او را نپسندیدند و بر آن خرده گرفتند و چهار نفر از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پیمان بستند همین که رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ملاقات کنند، حضرت را از کار ایشان آگاه کنند. عادت مسلمانان این بود که هر گاه از سفر بر میگشتند در آغاز خدمت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب میشدند و بر ایشان سلام | · عمران بن حصین میگوید: رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم سپاهی را با فرماندهی علی بن ابیطالب فرستادند پس وی [علی علیهالسلام] وارد نبرد شد [و اسیرانی گرفت] در این میان کنیزکی را برای خود برداشت پس [برخی] کار او را نپسندیدند و بر آن خرده گرفتند و چهار نفر از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پیمان بستند همین که رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ملاقات کنند، حضرت را از کار ایشان آگاه کنند. عادت مسلمانان این بود که هر گاه از سفر بر میگشتند در آغاز خدمت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شرفیاب میشدند و بر ایشان سلام میکردند سپس به سوی بار و بنه خود میرفتند. | ||
پس چون سپاه از راه رسید خدمت پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رسیدند و سلام کردند آنگاه یکی از آن چهار نفر برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، آیا علی بن ابیطالب را نمینگرید که چه کرده است؟ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم از آن شخص روی برگرداند، آنگاه نفر دوم برخاست و همان را گفت، سپس نفر سوم برخاست و همان سخن را تکرار کرد و همینطور نفر چهارم برخاست و همان که دیگران گفتند، گفت، رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم روی به آنان کردند و در حالی که خشم در چهرهشان نمودار بود فرمود: «از علی چه میخواهید؟! علی از منومن از علیام و او ولی هر مؤمنی پس از من است». <ref>أمالی عبدالرزاق: ص 79، ح 109؛ مسند طیالسی: ص 111، ح 829؛ مصنف ابن ابی شیبة: ج 6، ص 375، ح 32112؛ مسند احمد: ج 4، ص 437، ج 33، ص 154، ح 19928؛ فضائل احمد: ص 104، ح 157 و ص 123، ح 182؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 632، ح 3712؛ کتاب السنة: ص 550، ح 1187؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8146؛ مسند رویانی: ج 1، ص 62، ح 119؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 449- 450، ح 351 و 354 و ص 490، ح 397؛ کامل ابن عدی: ج 2، ص 145؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 128، ح 265؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 110؛ حلیة الاولیاء: ج 6، ص 294؛ مناقب خوارزمی: ص 153، ح 180.</ref> | پس چون سپاه از راه رسید خدمت پیامبر صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رسیدند و سلام کردند آنگاه یکی از آن چهار نفر برخاست و گفت: یا رسول اللَّه، آیا علی بن ابیطالب را نمینگرید که چه کرده است؟ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم از آن شخص روی برگرداند، آنگاه نفر دوم برخاست و همان را گفت، سپس نفر سوم برخاست و همان سخن را تکرار کرد و همینطور نفر چهارم برخاست و همان که دیگران گفتند، گفت، رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم روی به آنان کردند و در حالی که خشم در چهرهشان نمودار بود فرمود: «از علی چه میخواهید؟! علی از منومن از علیام و او ولی هر مؤمنی پس از من است». <ref>أمالی عبدالرزاق: ص 79، ح 109؛ مسند طیالسی: ص 111، ح 829؛ مصنف ابن ابی شیبة: ج 6، ص 375، ح 32112؛ مسند احمد: ج 4، ص 437، ج 33، ص 154، ح 19928؛ فضائل احمد: ص 104، ح 157 و ص 123، ح 182؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 632، ح 3712؛ کتاب السنة: ص 550، ح 1187؛ سنن کبری نسائی: ج 5، ص 45، ح 8146؛ مسند رویانی: ج 1، ص 62، ح 119؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 449- 450، ح 351 و 354 و ص 490، ح 397؛ کامل ابن عدی: ج 2، ص 145؛ معجم کبیر طبرانی: ج 18، ص 128، ح 265؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 110؛ حلیة الاولیاء: ج 6، ص 294؛ مناقب خوارزمی: ص 153، ح 180.</ref> | ||
خط ۲۱۲: | خط ۲۱۲: | ||
===ناسزاگویی به علی ناسزاگویی به پیامبر (ص) است=== | ===ناسزاگویی به علی ناسزاگویی به پیامبر (ص) است=== | ||
· عبداللَّه بن جدلی میگوید: نزد أمّ سلمة [یکی از همسران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] رفتم، گفت: آیا کسی در میان شما رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ناسزا میگوید؟! گفتم: سبحان اللَّه!- یا پناه به خدا!- أمّ سلمه گفت: [پس چرا به علی ناسزا میگویید؟] من از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 2، ص 374، ح 32104؛ مسند احمد: ج 2، ص 323، ح؛ فضائل احمد: ص 90، ح 133؛ أنساب الاشراف: ص 91، ح 219؛ مسند ابو یعلی: ج 12، ص 444، ح 7013؛ معجم کبیر طبرانی: ج 23، ص 322، ح 737 و ص 323، ح 738؛ معجم اوسط طبرانی: ج 6، ص 389، ح 5828؛ معجم صغیر طبرانی: ج 2، ص 21؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 121؛ تاریخ بغداد: ج 7، ص 401؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 171- 172، ح 664- 665 و ص 182- 184، ح 667- 671.</ref> | · عبداللَّه بن جدلی میگوید: نزد أمّ سلمة [یکی از همسران رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم] رفتم، گفت: آیا کسی در میان شما رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم را ناسزا میگوید؟! گفتم: سبحان اللَّه!- یا پناه به خدا!- أمّ سلمه گفت: [پس چرا به علی ناسزا میگویید؟] من از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شنیدم که فرمود: «هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 2، ص 374، ح 32104؛ مسند احمد: ج 2، ص 323، ح؛ فضائل احمد: ص 90، ح 133؛ أنساب الاشراف: ص 91، ح 219؛ مسند ابو یعلی: ج 12، ص 444، ح 7013؛ معجم کبیر طبرانی: ج 23، ص 322، ح 737 و ص 323، ح 738؛ معجم اوسط طبرانی: ج 6، ص 389، ح 5828؛ معجم صغیر طبرانی: ج 2، ص 21؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 121؛ تاریخ بغداد: ج 7، ص 401؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 171- 172، ح 664- 665 و ص 182- 184، ح 667- 671.</ref> | ||
· ابوبکر فرزند خالد میگوید: سعد بن مالک را در مدینه دیدم گفت: خبردار شدم شما علی را ناسزا میگویید. گفتم: آری، چنین | · ابوبکر فرزند خالد میگوید: سعد بن مالک را در مدینه دیدم گفت: خبردار شدم شما علی را ناسزا میگویید. گفتم: آری، چنین میکردیم. گفت: | ||
شاید هنوز هم چنین باشی؟! گفتم: پناه به خدا! گفت: هرگز به علی ناسزا مگو اگر بر فرق سر من اره نهند [و بخواهند آن را دوتکه کنند] تا علی را ناسزا گویم هرگز چنین نمیکنم پس از آن که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آن چه باید [در باره علی] بشنوم، شنیدم [که فرمود: هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است]. | شاید هنوز هم چنین باشی؟! گفتم: پناه به خدا! گفت: هرگز به علی ناسزا مگو اگر بر فرق سر من اره نهند [و بخواهند آن را دوتکه کنند] تا علی را ناسزا گویم هرگز چنین نمیکنم پس از آن که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم آن چه باید [در باره علی] بشنوم، شنیدم [که فرمود: هر کس علی را ناسزا گوید من را ناسزا گفته است]. | ||
خط ۲۴۹: | خط ۲۴۹: | ||
· علی [علیهالسلام] فرمود: «من منزلتی اختصاصی نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم داشتم که برای هیچکس نبود، [و آن این بود که] در هر سحر خدمتشان میرسیدم و میگفتم: السلام علیک یا نبی اللَّه. اگر حضرت سرفهای تصنّعی | · علی [علیهالسلام] فرمود: «من منزلتی اختصاصی نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم داشتم که برای هیچکس نبود، [و آن این بود که] در هر سحر خدمتشان میرسیدم و میگفتم: السلام علیک یا نبی اللَّه. اگر حضرت سرفهای تصنّعی میکردند، به خانه بازمیگشتم گر نه شرفیاب میشدم». <ref>مسند احمد: ج 2، ص 35، ح 598 و ص 77، ح 647 و ص 207، ح 845 و ص 425، ح 1290؛ سنن نسائی: ج 3، ص 12؛ صحیح ابن خزیمه: ج 2، ص 54، ح 902؛ سنن بیهقی: ج 2، ص 248؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 452، ح 982؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 201، ح 170.</ref> | ||
· علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله شرفیاب میشدم] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میپرسیدم به من پاسخ میدادند و چون ساکت میشدم حضرت [سخن را] آغاز | · علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله شرفیاب میشدم] از رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم میپرسیدم به من پاسخ میدادند و چون ساکت میشدم حضرت [سخن را] آغاز میکردند». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32061؛ سنن ترمذی: ج 5، ص 637، ح 3722 و ص 640، ح 3729؛ مراسیل ابن ابی حاتم: ص 95، ح 168؛ مستدرک حاکم: ج 3، ص 125؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 987؛ تهذیب الکمال: ج 15، ص 372، ح 3457؛ کنز العمال: ج 13، ص 120، ح 36387.</ref> | ||
· علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب میشدم] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم، حضرت آغاز میفرمود». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32060؛ المعرفة و التاریخ: ج 2، ص 540؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 46، ح 535؛ حلیة الاولیاء: ج 1، ص 68 و ج 4، ص 382؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 985.</ref> | · علی [علیهالسلام] فرمود: «چون [خدمت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شرفیاب میشدم] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم، حضرت آغاز میفرمود». <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 6، ص 368، ح 32060؛ المعرفة و التاریخ: ج 2، ص 540؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 46، ح 535؛ حلیة الاولیاء: ج 1، ص 68 و ج 4، ص 382؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 985.</ref> | ||
· نسائی با سندی دیگر آورده که: علی [علیهالسلام] فرمود: «به خدا سوگند، هر گاه [از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم حضرت آغاز میفرمود». <ref>مسند طیالسی: ص 25، ح 180؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 388؛ فضائل احمد: ص 154، ح 221؛ أنساب الاشراف: ج 1، ص 13، ح 26؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 986 و 988.</ref> | · نسائی با سندی دیگر آورده که: علی [علیهالسلام] فرمود: «به خدا سوگند، هر گاه [از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم حضرت آغاز میفرمود». <ref>مسند طیالسی: ص 25، ح 180؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 388؛ فضائل احمد: ص 154، ح 221؛ أنساب الاشراف: ج 1، ص 13، ح 26؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 986 و 988.</ref> |