عمر مختار
عُمر بن مختار بن عُمر المنفی الهلالی معروف به «عمر مختار» از شخصیتهای انقلابی اهل لیبی و از اهلتسنن بود که با استعمار و استکبار مبارزه کرد و در این راه جان سپرد.
تولد و دوران کودکی
عُمر بن مختار بن عُمر المنفی الهلالی معروف به «عمر مختار» و ملقب به «شیخ شهدا» و «شیخ مجاهدین» و «شیر صحرا» . یکی از معروفترین و برجستهترین مبارزان جهان عرب و اسلام در 20 آگوست سال 1862 میلادی و بهگفتهای در سال 1858 میلادی در خانوادهای متدین در روستای «جنزور» در منطقه «بطنان» از توابع استان «برقه» در «جبل الاخضر» یا همان کوه سبز چشم به جهان گشود.
پدرش «مختار بن عمر» از قبیله «منفه» از خاندان فرحات بود که به غیرت، بزرگمنشی و خلق نیکو معروفیت داشت، به همین دلیل در همان سالهای اندکی که تربیت «عمر» را بهعهده داشت، او را بر آموزههای جنبش اسلامی «سنوسیه» تربیت کرد که متکی بر قرآن و سنت نبوی بود.
پدرش در سفر حج بود که اجل به وی مهلت نمیدهد و دار فانی را وداع میکند؛ اما پیش از مرگ به رفیقش «احمد غریانی»، برادر شیخ منطقه
زاویه وصیت میکند، به برادرش برساند که تربیت دو پسرش «عمر» و «محمد» را پس از مرگش، بهعهده بگیرد.
احمد غریانی وصیت مختار بن عمر را به برادرش رساند و «شیخ حسین بن عمر» لحظهای در برآوردن وصیت برادر تردید نکرد، پس تربیت
«عمر» و «محمد» را خود بهعهده گرفت و دو برادر را در دارالقرآن شهر «زاویه» نامنویسی کرد تا پس از آن «عمر مختار» برای ادامه تحصیل بههمراه پسرعموهایش راهی مرکز آموزشی «جغبوب» شود.
«عمر مختار» در همان سنین کودکی نگاه مربیانش و شیوخ را به خود جلب کرد. او یتیمی بود که مردم را به تلاوت قرآن و محبت به یتیمانی همچون خود تشویق میکرد تا شاید اندکی از تلخی زندگی آنان کاسته شود.
در همان سنین کودکی بود که نبوغ و استعداد سرشار «عمر مختار» نمایان شد و این امر استادان او در مرکز جغبوب را واداشت تا به او توجه بیشتری کنند، و آن مرکز علم و دانش و مجمع اندیشمندان، فقها و ادبایی بود که بر تعلیم و تربیت فرزندان نخبه و برگزیده مسلمانان نظارت داشتند تا آنان را آماده به دوش کشیدن رسالت جاویدان اسلام کنند.
دانشآموزان مرکز جغبوب پس از سالها فراگیری دانش و تربیت اسلامی راهی مناطق مختلف لیبی و آفریقا میشدند تا به نشر آموزهها و تعالیم و مفاهیم اسلامی میان قبایل دیگر بپردازند. «عمر مختار» هشت سال در مرکز جغبوب به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در علوم دینی همچون فقه، حدیث و تفسیر سرآمد شد.
معروفترین استادان وی بزرگانی همچون شیخ «زروالی مغربی»، شیخ «سعیدجوانی»، شیخ علامه «فالح بن محمد بن عبدالله» و غیره بودند که همگی به هوش و ذکاوت و وقار و علاقه «عمر مختار» به دعوت اسلامی گواهی میدادند.
«عمر مختار» در انجام کارهایش همواره مخلص بود و با جان و دل به انجام وظایف خود میپرداخت، بهگونهای که همکلاسیهای وی هیچگاه به یاد نداشتند وی کار امروزش را به فردا واگذار کرده باشد. به این ترتیب به جدیت، استقامت و صبر شهرت یافت و هنوز جوانی بیش نبود که این ویژگیهای «عمر مختار» توجه استادان و دوستانش را به خود جلب کرد.
«عمر مختار» در عنفوان جوانی بود که شناختی وسیع و عمیق دربارهٔ محیطی که در آن بهسر میبرد، به دست آورد و از علم و دانشی نبود که بیبهره باشد، از پیوند قبایل تا راههای صحرایی و بیابانی و شناخت انواع گیاهان و خواص آنها.
او نشانهها و ویژگیهای هر قوم و قبیلهای را میدانست و اینها نشانههایی بودند که بر شتران، گوسفندان و گاوها برای تشخیص صاحبان آنها نهاده شده بودند و شناخت آنها و آگاهی از آنها حاکی از هوشیاری و هوشمندی «عمر مختار» از دوران جوانی اوست.
ویژگیهای اخلاقی
او قد متوسط اندکی رو به بلند داشت. نه خیلی چاق و نه خیلی لاغر بود. صدای گرفته، لهجه بیابانی، استوار و بیانی شیوا داشت. سخنانش هماهنگ بود و ملالآور نبود. هنگام سخن گفتن دندانهای پیشین او بر اثر لبخند و تبسم باوقار و آرام نمایان میشد.
محاسن انبوهی داشت و آن را از اوان نوجوانی گذاشته بود. باوقار و متانت بود، جدیت در کارها را همواره میشد در وی مشاهده کرد. سنجیده سخن میگفت و در کارها پشتکاری بسیار داشت و این ویژگیها با رشد سنی او رشد میکردند.
عبادت و تلاوت قرآن
عمر مختار بر ادای نماز در وقت خود بسیار حریص بود و روزانه قرآن را تلاوت میکرد. از هنگامیکه شیخ «محمد سنوسی» به وی گفته بود: «عمر! ورد تو قرآن است»، او هفتهای یک مرتبه قرآن را ختم میکرد.
در واقع توجه و مداومت بر تلاوت قرآن حکایت از قوهٔ ایمان و نفوذ آن در قلب «عمر مختار» داشت و از همین ایمان قوی بود که صفاتی چون امانتداری، شجاعت، راستی، نبرد با ظلم، فروتنی و اطاعت در «عمر مختار» متبلور شده بود. وی همواره در اجرای فرامین الهی تعجیل داشت و خویشتن را به ادای نماز صبح ملزم کرده بود و در غیر اوقات نماز نیز همواره وضو داشت، بهطوریکه روایت میکند: «از وقتی به جنبش سنوسیه ملحق شدم، به یاد ندارم، با یکی از رهبران این حرکت بدون وضو روبهرو شده باشم».
محمود الجهمی، یکی از مجاهدین همراه «عمر مختار» در کتاب خاطراتش چنین میگوید: «من با عمر مختار غذا میخوردم و در یکجا با او میخوابیدم، هرگز به یاد ندارم که او تا به صبح خوابیده باشد. اغلب بیش از 2 تا 3 ساعت نمیخوابید و باقی شب را بیدار بود و به تلاوت قرآن میپرداخت. همیشه پس از گذشت نیمی از شب ظرفی برمیداشت و وضو میگرفت و پس از آن به تلاوتش ادامه میداد. او از اخلاق عالی برخوردار بود و از بزرگترین ویژگیهایش خداترسیاش بود. او به تمام صفات مجاهدین آراسته بود».
محمد طیب اشهب، از دوستان و نزدیکان وی میگوید: من او را بهخوبی میشناختم و این شناخت سبب شد تا با هم روابط نزدیکی داشته باشیم. من کنار او در چادرش میخوابیدم. بزرگترین چیزی که مرا در آن زمان آزار میداد، چون در آن زمان نوجوانی بیش نبودم، این بود که سر و صدای عمر مختار هیچگاه نمیگذاشت بخوابم؛ زیرا وی هرشب را به تلاوت قرآن سپری میکرد و صبح زود برمیخواست و به ما دستور وضو میداد، با اینکه سرمای شدید هوا و سختیهای سفر ما را اذیت میکرد».
وی میافزاید: «یکی از دلایل پایداری عمر مختار حتی در لحظات سخت پایانی زندگیاش که بدان ممتاز بود، انس او با قرآن و اجرای فرامین آن بود. چون قرآن منبع و چشمهسار استقامت و هدایت است. عمر مختار با ایمان قوی و تدبر به تلاوت قرآن میپرداخت. ازاینرو خداوند به وی پایداری نصیب نمود و تا آخرین رمق قرآن با وی بود، بهگونهای که وقتی بهطرف چوبه دار برده میشد، این آیه را تلاوت میکرد: «یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرضِیَّةً».
دورهٔ استعمار و آغاز مبارزه
در حقیقت ویژگی شجاعت در شخصیت «عمر مختار» در نبرد مردم چاد با استعمارگران فرانسوی و در نبرد مردم لیبی با استعمارگران ایتالیایی هویدا گشت.
هنگامیکه استعمار فرانسه در سال 1900 میلادی کشور چاد را مورد حمله قرار داد، جنبش السنوسیه از جمله جنبشهایی بود که به مقابله با استعمارگران فرانسوی برخاست و «عمر مختار» در آن زمان فرماندهی یکی از گروههای جنبش علیه استعمارگران را بهعهده گرفت.
در سال 1902 وقتی «محمد مهدی سنوسی»، رهبر جنبش سنوسیه فوت کرد، رهبران جنبش از وی خواستند، به برقه باز گردد و پس از بازگشت بار دیگر او را به سمت شیخ منطقه «زاویه القصور» منصوب کردند و او چنان در اداره امور منطقه موفق عمل کرد که حتی تحسین عثمانیها را بهخاطر برقراری آرامش و ثبات در این منطقه بهدنبال داشت.
این موجب شد تا وی برای هشت سال تا سال 1911 میلادی این سمت را بهعهده داشته باشد و در این مدت با ارتشهای استعمارگران انگلیسی در مرزهای مصر و لیبی و در مناطق «البردیه» و «السلوم» و «مساعد» همواره در مبارزه بود و «نبرد السلوم» وی در سال 1908 میلادی معروف بود که به تصرف شهرک السلوم به دست انگلیسیها منتهی شد.
جنگ ایتالیاییها با عثمانی
در سال 1911 میلادی ایتالیا به عثمانی اعلام جنگ داد و نیروهای خود را وارد شهر ساحلی «بنغازی» در شمال برقه کرد. در آن زمان «عمرالمختار» در شهر «کفره» در دل صحرا به دیدار سنوسیها رفته بود و در راه بازگشت بود که از اشغال بنغازی توسط ایتالیاییها خبردار شد. پس بهسرعت به زاویة القصور بازگشت و یک هزار نفر از اهالی قبیلهاش را برای مقابله با استعمارگران ایتالیایی بسیج کرد.
برای اولین بار «عمر مختار» اردوگاه نظامی مخصوصی را برای خود در منطقه «الخروبه» تأسیس کرد.
سپس آن را به منطقه «الرجمه» منتقل کرد و پس از آن به ارتش عثمانی در منطقه «بنینه» در 20 کیلومتری جنوب شهر بنغازی ملحق شد و در آنجا افراد بسیاری به وی ملحق شدند.
در سال 1912 وقتی جنگهای بالکان شروع شد، دولت عثمانی مجبور به صلح با ایتالیا شد و در نتیجه آن فرمانده نیروهای عثمانی که با ایتالیاییها میجنگید، مجبور به عقب نشینی شد که منطقه برقه را نیز در برمیگرفت. مبارزان لیبیایی از این اقدام عثمانی به خشم آمدند و در برابر نیروهای عثمانی قد علم کردند و میان دو طرف نبردی سخت در گرفت که از دو طرف کشتههای بسیاری به جای گذاشت، به همین دلیل «عمر مختار» مأمور پایان دادن به بحران شد و چون در این امر موفقیت نشان داد تا سال 1913 میلادی به سمت فرماندهی نیروهای برقه منصوب شد و پس از آن چون«احمد شریف سنوسی» به فرماندهی این مناطق منصوب شد، «عمر مختار» به سمت معاونت وی رسید.
اسارت وزندان
دراکتبر سال 1930 میلادی نظامیان ایتالیایی پس از درگیری در نبردی بزرگ با مجاهدان لیبیایی و پس از پایان نبرد بر عینک و اسب «عمر مختار» دست یافتند.
در 11 سپتامبر 1931 میلادی «عمر مختار» بههمراه شمار اندکی از همراهانش به زیارت ضریح «رویفعبن ثابت»، صحابی معروف در شهر «البیضا» رفته بود که نظامیان ایتالیایی رد وی را زده به تعقیب وی پرداختند.
بهدنبال آن و پس از یافتن «عمر مختار» با وی و همراهانش در منطقه «عین اللفو» درگیر شدند که در جریان آن اسب وی زخمی شده بر زمین میافتد و همین موجب اسارت وی میشود.
«عمر مختار» پس از اسارت به بنغازی منتقل میشود و در آنجا به هیچ خبرنگار و مجلهای اجازه داده نمیشود نه با وی دیدار و نه اخباری درباره او منتشر کنند.
پس از آن وی در سلولی کوچک و دور از زندانیان سیاسی تحت محافظت شدید زندانی میشود. «ابراهیم سالم عامر»، مترجم کتاب «برقه آرام» دربارهٔ زندانی که «عمر مختار» در آن بهسر میبرد، مینویسد: «در سلول عمر مختار یک تخت چوبی و بر زمینش یک فرش کهنه و مندرس پهن شده بود».
محاکمه و اعدام
ساعت 5 بعد از ظهر 15 سپتامبر 1931 میلادی «عمر مختار» در دادگاهی حاضر میشود که استعمارگران ایتالیایی در مقر قدیم پارلمان برقه برگزار کرده بودند که در واقع محاکمهای صوری بود، چون حکم دادگاه مبنی بر اعدام «عمر مختار» پیشاپیش صادر شده بود.
در طول محاکمه «عمر مختار» چنان با صلابت صحبت میکرد که مترجم ایتالیایی حاضر در دادگاه از شدت تأثر اشک در چشمانش جمع و همین موجب شد تا دادگاه وی را با مترجم دیگری از میان حاضران که یهودی بود، تغییر دهد.
پس از صدور حکم دادگاه یک افسر جوان ایتالیایی بهنام «روبرتو لونتانو» به این حکم اعتراض میکند و با ظالمانه خواندن حکم، از دادگاه میخواهد بهدلیل کهولت سن «عمر مختار» در این حکم تجدیدنظر کرده آن را به حبس ابد تغییر دهند.
دادگاه به این درخواست اعتراض و او را به دفاع از «عمر مختار» متهم میکند. اما وی میگوید که همه میدانند، «عمر مختار» محکوم به دفاع از وطن است و این حقیقتی است که همه از آن آگاه هستند. او فرزند این خاک است و طبیعی است که هرکس این خاک را به اشغال خود درآورد، دشمن خود بداند و تا جایی که در توان دارد، مقابل کسانیکه خاک کشورش را اشغال کردهاند، مقاومت کند.
اما دفاع این افسر ایتالیایی فایدهای نداشت و حکم اعدام به «عمر مختار» ابلاغ شد و او تنها به این جمله اکتفا کرد که «حکم تنها از آن خداست .. إنَّا لله و إنَّا إلیه راجعون».
در 16 سپتامبر سال 1931 میلادی صبح روز چهارشنبه ساعت 9 صبح ایتالیاییها حکم اعدام«رهبر مجاهدان» و «شیر کوهستان» را در جنوب بنغازی در منطقه «سلوق» به اجرا درآوردند.
ایتالیاییها اصرار داشتند، اعدام «عمر مختار» در ملأ عام و با حضور مردمی برگزار شود. به همین دلیل شخصیتهای بزرگ شهر بنغازی و شمار زیادی از اهالی مناطق مختلف را مجبور کردند در مراسم اجرای حکم حضور داشته باشند. بهگفته «گراسیانی» در کتاب «برقه آرام» دستکم بیست هزار نفر حضور داشتند.
«عنیزی»، از مجاهدانی که کنار عمر مختار جنگیده و در حبس ایتالیاییها بود، درباره اعدام عمر مختار میگوید: چه لحظه وحشتناکی بود، هنگامیکه «عمر مختار» با شجاعت بینظیرش در حالیکه شهادتین را زمزمه میکرد و بهطرف طناب دار با گامهای استوار قدم برمیداشت و مرتب شهادتین را تکرار میکرد، «اشهد ان لااله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله».
چهره این بزرگمرد از شادی شهادت و رضایتمندی از تقدیر الهی میدرخشید. بهمحض رسیدن «عمر مختار» به محل اعدام، هواپیماهای ایتالیایی در ارتفاع کم به پرواز درآمدند و با صدایی که در آسمان منطقه پیچیده بود، مانع از به گوش رسیدن آخرین سخنان «عمر مختار» به حاضران میشدند. چونکه بسا اوقات عمر مختار برای آنان سخنرانی میکرد.
«عمر مختار» با وقار و آرامش به چوبه دار بالا رفت و در این اثنا جلاد با طناب دار او را به شهادت رساند و روح پاکش بهسوی پروردگارش عروج کرد.
افرادی که نزدیک وی بودند، میگویند، شنیده بودند که او هنگام بالا رفتن از چوبه دار اذان را بهآرامی تکرار میکرد. یکی از این افراد میگوید، هنگامیکه جلاد طناب دار را بر گردن «عمر مختار» آویخت، شنیده بود که این آیات را تلاوت میکرد: «یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعی اِلی رَبِّکَ راضِیَةً مَرضِیَّةً» [۱]
منابع
- ↑ خبرگزاری تسنیم