سلفی های افغانستان
سلفی های افغانستان یکی از گروههای اسلامی در افغانستان است که بسیار در اقلیت هستند و اکثریت اهل سنت افغانستان مربوط به مدارس حنفی هستند. سلفیهای افغان دارای یک مدیریت مرکزی نیستند بلکه دارای شبکههای پراکنده و مختلفی در سراسر کشور هستند که مرکزشان مدارس و مساجدی هست که توسط ملاهای صاحب نفوذ محلی اداره میشود[۱]که در ادامه دو تن از رهبران این گروه ذکر شده است.
مولوی محمد افضل برگمتالی
مولوی محمد افضل برگمتالی مؤسس دولت انقلاب اسلامی افغانستان در شمال ولایت نورستان اوایل دهه ۱۹۸۰ میلادی است[۲].مولوی افضل از جمله روحانیون مهم ولایت نورستان بود
وی در سال ۱۳۵۹ پس از کودتای ۷ ثور در یک گردهمایی مردمی در نورستان شرقی، به حیث رهبر و رئیس دولت انقلاب اسلامی افغانستان انتخاب شد.
او با مساعدت مالی عربستان سعودی و کمک ژنرال سرور نورستانی، «دولت انقلاب اسلامی افغانستان» را در ۱۳۶۲ در برگمتال بنیاد نهاد که چیز مشابه با امارت اسلامی ملا عمر بود. مولوی افضل ۲۰ حوت ۱۳۹۰ در ولایت نورستان درگذشت.
جمیل الرحمن افغانی
محمد حسین، معروف به جمیل الرحمن الافغانی رهبر گروه سلفی، یک سازمان سلفی واقع در ولایت کنر بود. او امیر امارت اسلامی کنر بود.
اوایل زندگی
او در سال ۱۹۳۹ در نینگلام در دره پیچ، ولایت کنر به دنیا آمد، او یکی پشتون بود و در مدرسه پنجپیر، یک مؤسسه سلفی که توسط عربستان سعودی تمویل میشد، تحصیل کرد. او در دهه ۱۹۷۰ برای مبارزه با تهاجم شوروی به مجاهدین افغان پیوست[۳].
تأسیس جماعت دعوت به قرآن و سنت
در دهه ۱۹۸۰، او جنبش خود را به نام «جماعت الدعوة القرآن و السنه» (معروف به «گروه سلفی») تأسیس کرد. این گروه به دلیل رفتار خشن خود با غیرنظامیان درمناطق تحت کنترل دولت مشهور بود. جمیل الرحمن به دلیل پیشینه شخصی خود و نزدیکی آژانس باجور که بسیاری از شبه نظامیان عربدر آن فعال بودند، توانست از کویت و عربستان سعودی (که گزارش شدهاست از خود ملک فهد کمک مالی دریافت کند) و به او اجازه دادتا بهطور مستقل فعالیت کند. بسیاری از داوطلبان عرب به ویژه مصریها، به جنبش او پیوستند. آنها بعداً امارت اسلامی کنر را تأسیس کردند و سپس توسط گلبدین حکمتیار سرنگون شدند. او پس از سرنگونی توسط حکمتیار به باجور، پاکستان گریخت [۴].
درگذشت
در ۳۰ اوت ۱۹۹۱، یک روزنامهنگار جوان مصری به نام عبدالله رومی وابسته به اخوانالمسلمین به خانه الرحمن در باجور، پاکستان آمد. نگهبانان الرحمن که معتقد بودند او بخشی از شورای صلح تحت رهبری عربها است، او را بازرسی نکردند. روزنامهنگار جوان به سمت الرحمن که در آنجا نشسته بود رفت تا از او سؤالی بپرسد. سپس یک تپانچه کشید و سه گلوله به او شلیک کرد. مولانا بی درنگ خودکشی کرد بدون اینکه توضیحی در مورد عملش بدهد. جمیل الرحمن فریاد زد «الله اکبر» است و مرده افتاد[۵].