مبانی اعتقادی جریانهای تکفیری (مقاله)
نگاهی هرچند کوتاه به تاریخ اسلام بخوبی گویای این امر است که افراطگرایی بیشترین صدمه را به مسلمانان وارد نموده و سبب بدبینی و تنفر بسیاری از مردم دنیا نسبت به مکتب انسان ساز اسلام گردیده است. بگونهای که در جهان معاصر یکی از ابزار موثر غربیان در ایجاد اسلام هراسی به خدمت گرفتن افراطگرایان میباشد.
1 - جریانهای تکفیری و افراطیگری در عالم اسلام
یکی از مصادیق بارز این افراطیگری گروه کج اندیش مارقین یا خوارج بودند که بعد از تکفیر امیر مومنان او را در محراب عبادت به شهادت رساندند این نگرش در طول تاریخ به اشکال مختلف حتی بصورت مذاهب باصطلاح انقلابی بروز کرده و کمتر زمانی را میتوان یافت که اثری از افراطیگری در آن دوره دیده نشود جنگهای مذهبی که بین پیروان مذاهب و فر ق مختلف در اعصار مختلف وجود داشته و همچنان ادامه دارد یکی از عوامل اصلیش نگرش افراطی به آموزههای دینی بوده است این جنگهای خونین که بین پیروان فرقههای مختلف اسلام مسیحیت و یهودیت با یکدیگر و نیز درگیریهایی داخلی که بین پیروان یک دین با یکدیگر وجود داشته است حاکی از جدی بودن این خطر است. جهت تبیین بیشتر این تهدید و لزوم پیشگیری از آن برخی از این منازعات مذهبی را که از آثار افراطیگری و نگاههای تکفیری به دین است را بیان میکنیم:
الف – منازعات مذهبی و افرا طیگری بین مذاهب اهل سنت
استاد جعفر سبحانی به نقل از سبکی در کتاب طبقات الشافعیه و از ابن کثیر در البدایة والنهایة در زمینه فتنه بزرگی که بین برخی از پیروان مذاهب حنفی و حنبلی و شافعی درسال554 هجری اتفاق افتاد میگوید:
فتنههای بزرگی که بین پیروان مذاهب حنفی و شافعی اتفاق افتاد دراثر اتش آنها بسیاری از مردم از بین رفته و مراکز کسب و نیز مدارس سوزانده شد و تعداد کشتههای پیروان مذهب شافعی بیشتر بود البته اینان بعد از مدتی بر پیروان مذهب حنفی پیروز شده ودر انتقام گرفتن از آنها اسراف نمودند. این واقعه در سال 554 هجری اتفاق افتاد. شبیه این فتنه بین پیروان مذاهب شافعی و حنبلی اتفاق افتاد بگونهای که حکومت وقت با قدرت نظامی اش جهت دفع آن دخالت نمود که در اینجا نیز کشتار زیادی اتفاق افتاد و مساکن و مراکز کسب در اصفهان سوزانده شد. حوادث مشابهی نیز بین پیروان این مذاهب در بغداد و دمشق اتفاق افتاد و هر گروه در صدد تکفیر دیگری بود برخی میگفتند هر کس حنبلی نباشد مسلمان نیست دیگری که مخالف مذهب حنبلی بود همین حکم را علیه او صادر میکرد و کلمات و نسبتهای ناروائی به علماء و فضلاء صورت میگرفت1
ایشان در کتاب دیگرشان، (فی ظل أصول الإسلام) از سبکی، در زمینه تکفیر حنابله نسبت به اشاعره نقل میکند:
این فتنه که شراره اش گسترش یافته و آثار خسارت بار آن طولانی گردید تمامی خراسان و شام و حجاز و عراق را در بر گرفت و به اوج خودش رسید. حنبلیها در ناسزا گویی به اشاعره از اهل سنت از همه توان و امکاناتشان بهره میبردند براحتی در مجامع عمومی آنها را لعن میکردند و موقعیت ابوالحسن اشعری همانند علی بن ابیطالب در زمان بنی امیه شده بود که مورد لعن و نفرین قرار میگرفت.2
مؤلف کتاب «ورکبت السفینة» مروان خلیقات نیز به نقل از برخی کتب تاریخی مینویسد: ابن اثیر نسبت به حوادث سال 323 هجری مینویسد:در این سال حوادث زیادی از ناحیه حنابله علیه پیروان مذهب شافعی بوقوع پیوست ویاقوت حموی میگوید بجهت فتنههای زیاد خسارتهای مالی و جانی فراوانی به پیروان دو مذهب شافعی و حنفی واقع گردید 3
ایشان در ادامه نقل میکند: تعصبات جاهلانه بین حنفیها و شافعیها باعث بروز جنگهای زیادی شد که در تمام این جنگها شافعیها برغم نفرات اندک شان پیروز میشدند4 ایشان ضمن رد حدیث اختلاف علماء امتی رحمه به طعنه میگوید:از مظاهر این رحمت تکثیر این مذاهب است که موجب خسارتهای زیادی به وحدت مسلمانها وارد شده است چنانکه ابن حاتم حنبلی میگوید: هرکس حنبلی نباشد مسلمان نیست و ابوبکر المقری حکم به کفر همه حنبلیها نموده و ملاعلی قاری نیز گفته است بین حنفیها مشهور است هرگاه شخصی حنفی به مذهب شافعی بگرود باید تنبیه شود ولی اگر یک شافعی به مذهب حنفی بگرود بدو خلعت پوشانده شود و قاضی دمشق حنفی گفته است: اگر قدرت یابم حکم به لزوم گرفتن جزیه از شافعیها را بجهت کفرشان صادر میکردم و مظفر طوسی شافعی میکوید:اگر قدرت یابم حکم به کفر تمامی حنبلیها نموده و دستور به گرفتن جزیه از آنها میکردم.5
در زمینه اختلاف و منازعه بین شوافع وأحناف سخن صاحب مغنی جالب و قابل تأمل است:
از رفتار زشت و توهین امیز پیروان مذهب خنفی نسبت به شافعیها در طرابلس آن است که برخی از بزرگان مذهب شافعی نزد مفتی اعظمشان امده و از او خواستند لطفا مساجد را جهت اقامه نماز بین ما و حنفیها تقسیم نمایید چون فقیهان حنفی مارا مسلمان ندانسته و رفتار اهل ذمه (کفار اهل کتاب)را با ما دارند چنانکه در زمینه جوا ز ازدواج مرد حنفی با زن شافعی بین فقهایشان اختلاف بوده و برخی آن را حرام میدانند چون میگویند ایمان پیروان مذهب شافعی برایشان اثبات نشده است.6
ب) منازعات افراطیگرائی بین پیروان مذاهب سنی و شیعی با یکدیگر
اختلافات و منازعات بین پیروان مذاهب أهل سنت با مذاهب شیعی به ویژه شیعه امامیه از زمان خلفای بنی امیه و عباسی تشدید گردید. اینان با کمک نمودن به برخی از عالمان اهل سنت و تحریک آنان علیه عالمان شیعی و پیروان آنان فضای رعب و وحشت را نسبت به شیعیان افزایش دادند.
رسول جعفریان در این رابطه میگوید: تقریباً تا پیش از روی کار آمدن حکومت بنی امیه این اختلافات سبب به وجود آمدن نزاع عمده ای نشده بود اما بنی امیه و به خصوص خود معاویه و جانشینانش بنا را بر دشمنی آشکار و خشن با اهل بیت و شیعیان گذاشتند و همین باعث شد اختلافات عمیقتر شود بنی عباس هم با اینکه با شعارهای علوی و اندیشههای موافق شیعه روی کار آمدند اما بعد از مدتی به دلیل مطامع سیاسی بنای مخالفت با شیعیان را گذاشته و راهی را رفتند که بنی امیه پیشتر رفته بودند از این رو مذهب آنان را به عنوان مذهب رسمی به رسمیت نشناخته و روند علوی کش را پی گرفتند همین باعث شد اختلافات دامنه دار شود و از شهرهای کوفه و بصره به سراسر جهان اسلام برسد7
ایشان در ادامه نسبت به تلاش عباسیان در گسترش مذاهب اهل سنت و مبارزه با مذاهب شیعی میگوید: بنی عباس به مذاهب مخالف و دشمنان شیعیان کمک مالی میکردند تا شیعیان را آزار و اذیت کنند البته این اقدامات بی پاسخ هم نمیماند و شیعیان نیز تلافی برخی از حرکتها را با رفتارهای متقابل انجام میدادند... در این میان خلفا با کمک برخی از علمای اهل سنت به تحریک علمای مخالف بر میآمدند که سرکوب بیش از پیش شیعیان و ایجاد فضای رعب و وحشت را به همراه داشت با این همه علمای شیعه که مقصدشان یکپارچه کردن جهان اسلام بود توصیه میکردند که پشت سر ائمه جماعت اهل سنت نماز خوانده شود و از مریضهای آنها دیدن کنند و تلاشهای بسیاری برای کم کردن این اختلافات داشتند اما به هر حال ریشه این اختلافات گستردهتر از این نکات بود8 آنگاه ایشان پیدایش دولت صفویه را نقطه عطفی در بروز جنگهای مذهبی بین دولت شیعی مذهب ایران و دولت سنی مذهب عثمانی قلمداد کرده و میگوید: تا قرن نهم هجری یعنی پیش از روی کار آمدن دولت صفویه به عنوان مهمترین حکومت شیعی، بیشتر منازعات به آزار و اذیت شیعیان مختص میشود در حالی که بعد از روی کار آمدن این دولت شاهد بروز جنگهای مذهبی میان دولت شیعی مذهب ایران با دولت سنی مذهب عثمانی هستیم9
سپس ایشان در زمینه برخی از جنگهای مذهبی عثمانیها و صفویه مینویسد: سلطان سلیم عثمانی در سال 920 هجری به اسم مبارزه با حکومت شیعی صفوی به ایران حمله کرد و برای توجیه اقدام خودش که چطور نیروهایش را از 1500 کیلومتر به سوی ایران گسیل داشت چه بهانه ای بهتر از این بود که به تعبیر خودش به مقابله با کافران شیعه که در همسایگی او قدرت گرفتند آمده است. او حتی برای رسیدن به هدف خود، ازبکها را نیز از سمت شرق ایران تحریک کرد و با صدور فتوای مقابله با رافضیان شیعه، آنان را به جنگ با صفویان کشاند جنگی که صفویان با قدرت تمام مقابل آن ایستاده و آنها را سر جای خود نشاندند10
آنگاه پیروزی ظاهری صفویه و عثمانیها را زمینه شکستی برای آنان دانسته و میگوید: با این حال ماجرا ادامه یافت و آتش این اختلاف تند بعد از یک قرن بار دیگر به چشم صفویه رفت زیرا افغانان با بهانه فتوای علمای اهل سنّت مکه به ایران حمله کردند و در سال 1135 ـ 1134 صفویه را از میان بردند11
بعد از سیر تاریخی در منازعات مذهبی بین جریانهای تکفیری اینک به تحلیل و بررسی عوامل بروز آنها میپردازیم:
در یک تحلیل کلی باید گفت قطع نظر از نقش عوامل سیاسی و جریانها ی استکباری در پیدایش برخی فرقههای مذهبی نظیر وهابیت و بهاییت که توسط ا ستعمارپیر انگلیس بوجود امد یکی از عوامل پیدایش چنین جریانهای افراطی راباید جهالت و کج اندیشی در آموزههای دینی دانست در تبیین این نکته مهم میتوان به مذ هب خوا رج در عهد امام علی ع اشاره کردسران این مذهب مبنای حرکت تند و افراطی خویش را احیای دو اصل امر بمعروف و نهی از منکر قرار دادند شهید مطهری در این زمینه میگوید: علت تاسیس حزب خوارج احیای یک سنت اسلامی بود اما عدم بصیرت آنها را بدین جا کشانید که آیات قرآن را غلط تفسیر کنند12
کج اندیشی اینان در عدم فهم درست این اصل مهم اسلامی از آنجا نشات میگرفت که اینان بین احکام تعبدی و توصلی آن فرق نگذاشته و معتقد بودند که تمامی احکام اسلام میبایست بدون چون و چرا اجرا گرددبهمین دلیل در اجرای امربمعروف و نهی از منکر که مبتنی بر شرائطی نظیر احتمال تاثیر و یا عدم ایجاد مفسده است به هیچ شرطی پایبند نبودند در حالی که گرچه بیشتر احکام اسلام تعبدی است اما امربمعروف و نهی از منکر تعبدی محض نیست بدین معنا که لازم است در اجرای آن رعایت مصا لح و مفاسد را نمود اما خوارج میگفتند این دو اصل هم تعبدی محض است و مطلقا باید آن را اجرا نمود از اینرو با علم به اینکه هیج اثر مفیدی بر آن بار نمیشود
شهیدمطهری در زمینه تنگ نظری خوارج واینکه آنان اسلام و مسلمانی در محدوده اندیشههای خویش مىدانستند میفرماید:
مثلا میگفتند مرتکب گناه کبیره کافر است و مستحق خلود در اتش بنابراین جز عده معدودی از بشر بقیه مخلد در اتش هستند.....درحالی که پیامبر ص جانی را سیاست میکرد و بر جنازه ا و نماز میخواند اگر ارتکاب کبیره موجب کفر بود بر جنازه آنها نماز نمیخواند زیرا بر جنازه کافر نماز خواندن جای زنیست و قرآن از آن نهی کرده است شراب خور ر احدزد و دست دزد ر ا برید....اما اسمشان را از اسامی مسلمانان بیرون نبرد 14
خصیصه دیگری که میتوان انرا مهمتر از عامل اول دانست تفکیک اینان بین تدین و تعقل بود براین اساس بین ظاهر قرآن و محتوای آن تمییز و تفاوت قائل نشده و درنتیجه براحتی فریب مکارانی نظیر معاویه را در جنگ صفین و ماجرای حکمیت خوردند در تایید وجود این خصیصه برای خوارج و سایر گروههای تکفیری باید گفت هر گاه به مبانی و ادله اینان مراجعه گردد بخوبی روشن میگردد که بیشترین تمسک آنان به اخبا رو روایات ویه ظواهر آیات قرآن کریم میباشد در حالی که هرگاه درایت و تعقل در آیات و روایات را شیوه خویش قرار میدادند به چنین بیمار ی خطرناکی مبتلا نمیشدند
باید گفت امروز نیزجهان اسلام اماج حملات این جریانات تکفیری قرار گر فته و بر رهبران فکری جوامع اسلامی فرض است تا امت اسلامی را نسبت به خطر این اندیشههای ناصواب و نفرت انگیز آگاه نمایند متاسفانه اندیشه جدائی تدین از تعقل در تسنن و تشیع تاثیرات زیادی گذاشته است بگونهای که میتوان مکتب احمد بن حنبل دراهل سنت و مکتب اخباریگری را درتشیع دو نمونه عینی این اندیشه خطرناک دانست 15
پیشگویی پیامبر ص نسبت به جریانهای افراطی تکفیری در بین امت اسلام
در روایات متعددی که مورد قبول برادران اهل سنت نیزاست امده است که رسول اکرم ص اقدامات کفرامیزوتروریستی برخی ازافراطیون امت خویش را پیشگوئی نموده و بشدت مسلمانان را از تکفیر و کشتن یکدیگر تحذیر نموده است که بعنوان نمونه یکی ازانها در اینجا ذکر میشود: حاکم در مستدرک نقل میکند: مخشى بن حجر بن عدی عن أبیه أن نبی الله صلى الله علیه وآله وسلم خطبهم فقال ای یوم هذا قالوا یوم حرام قال فأی بلدهذا قالوا بلد حرام قال فأی شهر هذا قالوا شهر حرام قال فان دماءکم وأموالکم واعراضکم حرام علیکم کحرمة یومکم هذا کحرمة شهرکم هذا کحرمة بلدکم هذا لیبلغ الشاهد الغائب لا ترجعوا بعدی کفارا یضرب بعضکم رقاب بعض- انتهی - المستدرک - الحاکم النیسابوری - ج 3 - ص 470 علی علیهالسلام صاحبان این افکار خطرناک را بزرگترین ابزار و طعمه قدرتهای شیطانی دانسته و آنان را بدترین انسانها در زمین میخواند: ثم انتم شرار الناس و من رمی به الشیطان مرامیه و ضرب به تیهه16
2-بررسی یکی از مبانی حدیثی تکفیریها: احادیث رفض
دربرخی از کتابهای حدیثی اهل سنت احادیثی امده است که مضمونش این است که عدهای در اخرالزمان میایند که مدعی عشق به اهلبیت پیامبر ص هستند در حالی که دروغ میگویند اینان رافضی بوده و نشانه رفض و خروج اینان این است که به اصحاب من از جمله ابوبکر و عمر سب و لعن میکنند آنگاه پیامبر دستور میدهد ا ینان ر ا به قتل برسانید در برخی از این روایات از اینان بعنوان مشرک نیز یاد شده است در اینجا برخی از این روایات ر اذکر میکنیم: 1- محمد بن علی بن میمون، حدثنا أبو سعید محمد بن أسعدالتغلبی. حدثنا عثبر بن القاسم أبو زبید، عن حصین بن عبدالرحمن، عن أبی عبدالرحمن السلمی. عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: سیأتی بعدی قوم لهم نبز یقال لهم الرافضة فإذا لقیتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون. قلت یا رسول الله ما العلامة فیهم؟ قال: یقرضونک بما لیس فیک ویطعنون على أصحابی ویشتمونهم.17
. 2- حدثنا محمد بن عوف، ثنا بکر بن خنیس، حدثنا سواد بن مصعب، عن داود بن أبی عوف، عن فاطمة بنت علی، عن فاطمة الکبرى، عن أسماء بنت عمیس، عن أم سلمة قالت کانت لیلتی وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم عندی فجاءت إلی فاطمة مسلمة فتبعها علی فرفع رسول الله صلى الله علیه وسلم رأسه فقال: أبشر یا علی أنت وأصحابک فی الجنة إلا إن ممن یزعم أنه یحبک قوم یرفضون الإسلام یلفظونه یقال لهم الرافضة (فإذا التقیتهم فجاهدهم) فإنهم مشرکون قلت یا رسول الله ما العلامة فیهم؟ قال لا یشهدون جمعة ولا جماعة ویطعنون على السلف 18
3 - حدثنا إسماعیل بن سالم، حدثنا یونس بن محمد، حدثنا عمران ابن زید عن الحجاج بن تمیم، عن میمون بن مهران، عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: یکون فی آخر الزمان قوم ینبزون الرافضة یرفضون الإسلام ویلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشرکون. 19
. 4 - ثنا أبوبکر بن أبی شیبة، ثنا یزید بن هارون، حدثنا یحیى بن المتوکل أبو عقیل، حدثنا کثیر بن إسماعیل أبو إسماعیل، عن إبراهیم بن الحسن، عن أبیه، عن جده، عن علی بن أبیطالب رضی الله عنه، عن النبی صلى الله علیه وسلم قال: یکون قوم یسمون الرافضة یرفضون الإسلام.20
نقد و بررسی
بعد از بیان روایات مذکور اینک به نقد و بررسی آنها میپردازیم:
1-ضعف سندی
احادیث رفض بر اساس اعتراف عالمان بزرگ اهل سنت از موضوعات و مجعولات بوده و قابل استناد نمیباشد بعلاوه آنکه در سلسله سند آنها افرادی قرار گرفتهاند که در کتب رجالی اهل سنت ضعیف شمرده شدهاند د ر اینجا گفتار برخی از عالمان اهل سنت ر ا در زمینه غیر قابل استناد بودن احادیث رفض بیان میکنیم 1- حدیث اول: محمد بن علی بن میمون، حدثنا أبو سعید محمد بن أسعدالتغلبی. حدثنا عثبر بن القاسم أبو زبید، عن حصین بن عبدالرحمن، عن أبی عبدالرحمن السلمی. عن علی قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: سیأتی بعدی قوم لهم نبز یقال لهم الرافضة فإذا لقیتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون. قلت یا رسول الله ما العلامة فیهم؟ قال: یقرضونک بما لیس فیک ویطعنون على أصحابی ویشتمونهم.21
بررسی سند
در بین روات ذکر شده در حدیث ابوسعید محمدبن اسعدالتغلبی گرچه برخی رجالیین او را توثیق کردهاما ابو زرعه او را منکر الحدیث میداند عمروبن ابی عاصم مولف کتاب السنه نیز ذیل این حدیث ص460 مینویسد: إسناده ضعیف، ورجاله کلهم ثقات غیر محمد بن أسعدالتغلبی قال أبو زرعة والعقیلی " منکر الحدیث "22
اما حدیث دوم - حدثنا محمد بن عوف، ثنا بکر بن خنیس، حدثنا سواد بن مصعب، عن داود بن أبی عوف، عن فاطمة بنت علی، عن فاطمة الکبرى، عن أسماء بنت عمیس، عن أم سلمة قالت کانت لیلتی وکان رسول الله صلى الله علیه وسلم عندی فجاءت إلی فاطمة مسلمة فتبعها علی فرفع رسول الله صلى الله علیه وسلم رأسه فقال: أبشر یا علی أنت وأصحابک فی الجنة إلا إن ممن یزعم أنه یحبک قوم یرفضون الإسلام یلفظونه یقال لهم الرافضة (فإذا التقیتهم فجاهدهم) فإنهم مشرکون قلت یا رسول الله ما العلامة فیهم؟ قال لا یشهدون جمعة ولا جماعة ویطعنون على السلف.23 بررسی سند بکربن خنیس در کتاب الضعفا و المجروحین و عقیلی د رالضعفا او را ضعیف شمرده است و نیز در همین کتاب از قول یحیی بن معین نقل میکند که:بکر بن خنیس لیس بشیئ 24 مولف کتاب السنه نیزدر زمینه ضعف اسناد این حدیث مینویسد:إسناده ضعیف جدا، آفته سوار بن مصعب، قال البخاری: " منکر الحدیث ". وقال النسائی وغیره: " متروک ". وبکر بن خنیس ضعیف.... والحدیث أخرجه الخطیب فی " التاریخ " (12 / 358) من طریق الفضل بن غانم: وحدثنا سوار بن مصعب به وأتم منه. والفضل هذا ضعیف کما قال الخطیب،.... والحدیث أورده الشوکانی فی " الأحادیث الموضوعة " (ص 381).25
طبرانی نیز این حدیث را نقل نموده و در ذیل آن گفته است: لم یرو هذاالحدیث عن عطیه عن ابی سعید عن ام سلمه الا سواربن مسلم 26
اما حدیث سوم: - حدثنا إسماعیل بن سالم، حدثنا یونس بن محمد، حدثنا عمران ابن زید عن الحجاج بن تمیم، عن میمون بن مهران، عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: یکون فی آخر الزمان قوم ینبزون الرافضة یرفضون الإسلام ویلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشرکون.27 مولف کتاب السنه نسبت به ضعف سندی این حدیث مینویسد: إسناده ضعیف، الحجاج بن تمیم ضعیف. وعمران بن زید وهو التغلبی کما فی " التقریب ". وسائر رجاله ثقات رجال مسلم، وإسماعیل بن سالم هو الصائغ البغدادی. والحدیث أخرجه أبو یعلى (2 / 673) من طریق أخرى عن عمران بن زید به. وقال الهیثمی (10 / 22): " رواه أبو یعلى، والبزار، والطبرانی، ورجاله وثقوا، وفی بعضهم خلاف " 28.
همانگونه ملاحظه شد علاوه بر ضعف برخی رواتی که در سند حدیث قرار گرفتهاند در مورد برخی از روات بین رجال اهل سنت نسبت به جرح و تعدیل آنها اختلاف است که دراینصورت نیز حدیث مقبول نخواهد بود اگر در مورد یکی از روات بین علمای رجال در توثیق و عدم آن اختلا ف وجود داشت همگی معتقدند که قول جارح مقدم است در این زمینه سید حسین رجا - مولف کتاب دفاع من وحی الشریعة ضمن دائرة السنة والشیعة مینویسد: إذا اختلف علماء الرجال فی رجال السند فجرح بعضهم زیدا وعدله آخرون یقدم الجرح على التعدیل وهذا هو الصحیح الذی علیه الجمهور وکما جاء فی التدریب على التقریب ما ملخصه إذا اجتمع فی الراوی جرح مفسر وتعدیل فالجرح مقدم ولو زاد عدد المعدل ایشان در علت تقدیم قول جارح مینویسد:.لأن مع الجارح زیادة علم لم یطلع علیها المعدل، ولأنه مصدق للمعدل فیما أخبر به من ظاهر حاله إلا أنه یخبر عن أمر باطن خفی عنه، وقید الفقهاء ذلک بما لم یقل المعدل عرفت السبب الذی ذکره الجارح ولکنه تاب وحسنت حاله فإنه حینئذ یقدم المعدل31.
اما حدیث چهارم: أبوبکر بن أبی شیبة، ثنا یزید بن هارون، حدثنا یحیى بن المتوکل أبو عقیل، حدثنا کثیر بن إسماعیل أبو إسماعیل، عن إبراهیم بن الحسن، عن أبیه، عن جده، عن علی بن أبیطالب رضی الله عنه، عن النبی صلى الله علیه وسلم قال:یکون قوم یسمون الرافضة یرفضون الإسلام 29. مولف کتاب السنه ذیل این حدیث مینویسد:
إسناده ضعیف، یحیى بن المتوکل وشیخه کثیر وهو ابن إسماعیل أبو إسماعیل النواء، کلاهما ضعیف، وساق الذهبی هذا الحدیث فیما أنکر على النواء. والحدیث أخرجه عبدالله بن أحمد فی " زوائد المسند " (1 / 103) من طریقین آخرین عن یحیى به. وقال الهیثمی (10 / 22): " رواه عبدالله والبزار، وفیه کثیر بن إسماعیل النواء وهو ضعیف ".30
5- عن علی قال: یخرج فی آخر الزمان قوم لهم نبز یقال لهم الرافضة یعرفون به، ینتحلون شیعتنا ولیسوا من شیعتنا، وآیة ذلک أنهم یشتمون أبا بکر وعمر، أینما أدرکتموهم فاقتلوهم! فإنهم مشرکون. (اللالکائی)32 این حدیث نیز بدلیل ارسالش قابل استناد نیست 6-عن ابن عباس قال کنت عند النبی صلى الله علیه وسلم وعنده على فقال النبی صلى الله علیه وسلم یا علی سیکون فی أمتی قوم ینتحلون حب أهل البیت لهم نبز یسمون الرافضة قاتلوهم فإنهم مشرکون.33 این روایت نیز بدلیل حجاج بن تمیم از منظر رجالیین اهل سنت قابل استناد نیست
7- عن 7-أبی الجحاف، عن محمد بن عمرو الهاشمی، عن زینب بنت على، عن فاطمة، قالت: نظر رسول الله صلى الله علیه وسلم إلى علی فقال: هذا فی الجنة، وإن من شیعته قوما یلفظون الاسلام لهم نبز یسمون الرافضة، من لقیهم فلیقتلهم، فإنهم مشرکون 34 .همین روایت با تغییراتی جزیی در ج 2 میزان الاعتدال - الذهبی - - ص 18نیزنقل شده است: تلید بن سلیمان، عن أبی الجحاف، عن محمد بن عمرو الهاشمی، عن زینب بنت علی، عن فاطمة - أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال: أما إنک یا بن أبیطالب وشیعتک فی الجنة، وسیجئ أقوام ینتحلون حبک یمرقون من الاسلام، یقال لهم الرافضة: فإن لقیتهم فاقتلهم، فإنهم مشرکون. فهذا آفته تلید، فإنه متهم بالکذب. ورواه أبوالجارود زیاد بن المنذر، وهو ساقط، عن أبی الجحاف.
بررسی سند اولا تلید بن سلیمان بنابرنقل ذهبی متهم به کذب میباشد در میزان الاعتدال - الذهبی - ج 2- ص 18امده است:. فهذا آفته تلید، فإنه متهم بالکذب
ایشان در میزان الاعتدال نیز ج 1 - ص 358در مورد سند این حدیث مینویسد:تلید بن سلیمان [ت] الکوفی الأعرج. عن عطاء بن السائب، وعبدالملک بن عمیر. وعنه أحمد، وابن نمیر. فمن مناکیره....وقال النسائی: ضعیف –انتهی-
ثانیا بدلیل نقل ابی الحجاف از محمد بن عمرو الهاشمی روایت مرسل میباشد (رجوع کنید به التاریخ الکبیر ج 1 / ص 191: در این قسمت از کتاب امده است:محمد بن عمرو الهاشمی عن زینب، روى عنه أبوالجحاف حدیثه مرسل لم یصح، إن لم یکن هذا هو الأول فلا أدری یعنی محمد بن عمرو بن الحسن.)
بنابر این حدیث مذکورقابل استناد نیست.
8-اخبرنا إبراهیم بن مخلد المعدل، حدثنا محمد بن أحمد بن إبراهیم الحکیمی قال: حدثنا أحمد بن زهیر، حدثنا الفضل بن غانم، حدثنا سوار بن مصعب عن عطیة العوفی عن أبی سعید الخدری عن أم سلمة قالت: کانت لیلتی من رسول الله صلى الله علیه وسلم فأتته فاطمة ومعها علی فقال له النبی صلى الله علیه وسلم " أنت وأصحابک فی الجنة، أنت وشیعتک فی الجنة، إلا أن ممن یحبک قوما یضفزون الإسلام بألسنتهم یقرءون القرآن لا یجاوز تراقیهم، لهم نبز یسمون الرافضة. فإذا لقیتهم فجاهدهم فإنهم مشرکون " قال: قلت یا رسول الله ما علامة ذلک فیهم؟ قال: " یترکون الجمعة والجماعة، ویطعنون فی السلف الأول "35.
بررسی سند این روایت نیز بدلیل الفضل بن غانم و سواربن مصعب ضعیف است3
6 9-عبدالله بن محمد النشار أبو أحمدروى عن هشام بن عمارروى عنه محمد بن عیسی الرازی ومحمد بن علی بن الحسن العطوفی أخبرنا أبوالفتح نصر الله بن محمد الشافعی نا نصر بن إبراهیم لفظا أنا أبوالقاسم عبدالوهاب بن محمد العمری قراءة علیه نا أبوالحسن علی بن أحمد بنغسان نا أبوبکر أحمد بن الفضل بن جعفر الرامهرمزی نا أبوبکر الجیان نامحمد بن عیسی بن عیسی الرازی بالعقیق حدثنی أبو أحمد عبدالله بن محمدحدثنی هشام بن عمار نا الولید بن مسلم عن ثور بن یزید عن خالد بن معدان عن معاذ بن جبل قال: کنت مع رسول الله (صلى الله علیه وسلم) فی منزل أیوب الأنصاری قال فتلا رسول الله (صلى الله علیه وسلم) الآیة " یوم ینفخ فی الصور فتأتون أفواجا " فرأیت رسول الله (صلى الله علیه وسلم) قد تغرغرت یعنی عینیه فقلت یا رسول الله ما تفسیر هذه الآیة " یوم ینفخ فی الصور فتأتون أفواجا " فبکى حتى غشی علیه ثم أفاق فإذا هو ینتفض ویفیض عرقا ثم قلت یا رسول الله ما قوله " فتأتون ‹ أفواجا) قال یا معاذ لقد سألتنی عن أمر عظیم وبکى حتى ظننت أنی قد أسأت إلى النبی (صلى الله علیه وسلم) ثم أقبل علی فقال یا معاذ هل تدری عمن سألت قلت اخبرنی یا رسول الله عن قوله " فتأتون أفواجا " قال إنک أول من سألنی عنها إذا کان یوم القیامة تجزأ أمتی عشرة أجزاء یحشرون على عشرة أفواج صنف على صورة القردة وصنف على صورة الخنازیر وصنف على صورة الکلاب وصنف على صورة الحمیر وصنف على صورة الذر وصنف على صورة البهائم وصنف على صورة السباع وصنف یحشرون على وجوههم وصنف رکبان وصنف مشاة.....قلت یا رسول الله فما الصنف الذین یحشرون على صورة الحمیر قال صنف من هذه الأمة یسمون الرافضة قلت یا رسول الله فما علامتهم قال إنهم مشرکون ینتحلون حبنا ویتبرأون من أبیبکر وعمر ویشتمونهما لهم نبز لا یرون جمعة ولا جماعة أولئک فی النار شر مکانا قلنا یا رسول الله ألیس هذه الأصناف مؤمنون قال یا معاذ ما نفعهم ایمانهم شیئا إذا ترکوا الإیمان وخالفوا ما جئت به أولئک لا تنالهم شفاعتی37
بررسی سند 10- عن علی رضی الله عنه قال: یخرج فی أخر الزمان قوم لهم نبز یقال لهم الرافضة یعرفون به، وینتحلون شیعتنا ولیسوا من شیعتنا، وأیة ذلک أنهم یشتمون أبا بکر وعمر أینما أدرکتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون 38این حدیث نظیر حدیث پنجم میباشد که بدلیل ارسالش مردود است
11- عن أنس قال: قال رسول الله ص: أن الله اختارنی وأختار لی أصحابی فجعلهم أنصاری وجعلهم أصهاری وأنه سیجئ فی آخر الزمان قوم یبغضونهم، ألا فلا تواکلوهم ولا تشاربهم، ألا فلا تناکحهم ألا فلا تصلون معهم ولا تصلون علیهم، 39
چند روایت نیز که مضامینش در روایات قبل امده است د ر کتاب الریاض النضره ذکر شده است:-عن ابن عمر رضی الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لعلی یا علی أنت فی الجنة یا علی أنت فی الجنة یا علی أنت فی الجنة سیکون قوم یقال لهم الرافضة فإن أدرکتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون قال یا رسول الله ما علامة ذلک قال لا یرون جمعة ولا جماعة ویشتمون أبا بکر وعمر 40
13- عن علی رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم لعلی ألا أدلک على عمل إذا فعلته کنت من أهل الجنة وإنک من أهل الجنة إنه سیکون بعدی أقوام یقال لهم الرافضة إذا أدرکتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون قال وآیة ذلک أنهم یسبون أبا بکر وعمر 41 14- وعن ابن عباس رضی الله عنهما قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یکون فی اخر الزمان قوم یسمون الرافضة یرفضون الإسلام ویدعون مودة أهل بیتی فإذا لقیتموهم فاقتلوهم فإنهم مشرکون 42. 15- وعن فاطمة بنت محمد صلى الله علیه وسلم قالت نظر النبی صلى الله علیه وسلم إلى علی فقال هذا فی الجنة وإن من شیعته قوما یلفظون الأسلام لهم نبز یسمون الرافضة من لقیهم فلیلعنهم أنه فإنهم مشرکون 43-عن أم سلمة بزیادة ولفظه قالت کان رسول الله صلى الله علیه وسلم عندی فقعدت إلیه فاطمة ومعها زوجها فرفع النبی صلى الله علیه وسلم إلیه رأسه وقال أنت وشیعتک فی الجنة إنه ممن یزعم أنه یحبک أقوام یصفون الإسلام ثم یرفضونه محمد ثلاث مرات یقرأون القرآن لا یجاوز تراقیهم یقولها ثلاثا یقال لهم الرافضة فإن أنت أدرکتهم فجاهدهم فإنهم مشرکون قال یا رسول الله فما العلامة فیهم قال لا یشهدون جمعة ولا جماعة ویطعنون فی السلف الأول44
- ضعف متنی و دلالتی
بر فرض صحت اسناد روایات مذکور را بپذیریم اشکالات فراوان متنی و دلالتی بر آن وارد است که در اینجا برخی از آنها را بیان میکنیم:
1- در مفهوم سب و شتم و فرق ا ن با لعن و نفرین با ید دقت نمود بنا براموزههای قرآن کریم سب و فحش دادن به هیچکس حتی به بت مشرکین نیزجایزنیست اما لعن که در برابردعا بوده و نوعی نفرین است درموارد متعدد در قرآن کریم ذکرشده است و خداوندمتعال خود عدهای را نظیر ظالمین و نیزکسانی را که موجب اذیت او و پیامبرش میگردند را لعن نموده است بنابراین باید بین سب و اهانت به برخی اصحاب و لعن و نفرین نسبت به آنها فرق گذاشت وروایات رفض برفرض صحت سب به اصحاب را موجب شرک و کفردانسته است نه لعن و نفرین به آنها را 2- روایات رفض چند طائفه هستند که مضامین برخی ازانها با یکدیگر قابل جمع نیستند –در برخی از این روایات امده است که فرقه رافضه در ا خر الزمان پیدا میشوند: عن ابن عباس قال: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول: یکون فی آخر الزمان قوم ینبزون الرافضة یرفضون الإسلام ویلفظونه فاقتلوهم فإنهم مشرکون45 در برخی دیگر امده است که پیامبر ص زمان پیدایش این فرقه را بعد از وفا تش میداند: سیکون من بعدی الرافضة فإن وقعوا فی أیدیهم فاقتلوهم لکونهم من أهل الشرک إنهم یسبون أبا بکر ومن یفعل ذلک فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین.46 در برخی دیگر از این روایات امده است که پیامبر ص نزدیکترین زمان را هنگام پیدایش فرقه رافضه میدانند:- تولد فی أقرب الأزمنة فرقة تسب أصحابی وتتبع أخطاءهم فلا وع سوهم ولا تناکحوهم ولا تسلموا علیهم علیهم لعنة الله (عمدة الطالبین: ص).47
بعد از بیان سه طائفه از روایات مذکور میگوییم اولا برفرض روایت دوم و سوم قابل جمع باشد هیچکدام از آنها با روایت اول قابل جمع نیست ثانیا بر اساس روایت اول زمان پیدایش رافضه در اخر الزمان میباشد در حالی که مصدا ق بارز این گروه که از نظر شما شیعه میباشد از همان قرن اول هجری وجود داشته است ثالثا در متن روایات مذکور امده است که از مشخصههای رافضه آن است که ا سلام را رها میکنند:یرفضون الاسلام ایا پیروان مذهب امامیه و شیعیان اثنی عشری که همه عشقشان به اسلام و قرآن و اهلبیت پیامبر ص بوده و عقائدشان را از شخصیتهای بینظیری همانند امام باقر و امام صادق ع میگیرند میتواند مصداق رافضه در این روایات باشد اگر اینان رافضی هستند پس نسبت به کسانی که از شاگردان این امامان همانند ابوحنیفه و مالک بن انس تبعیت میکنند چه میگویید ایا اینان نیز را فضی و تارک اسلام هستند 3- بین صدر و ذیل این روایات تهافت و ناهماهنگی زیا دی وجود دارد در تبیین این نکته مهم باید گفت مفاد روایات رفض این است که سب به برخی از صحابه موجب شرک و کفر است در اینجا این سئوال مطرح میگردد که چه ارتباطی بین شرک و کفر وسب ا ینان است شرک امری است که به توحید اعتقادی انسان لطمه میزند و مشرک در عرض خدای متعال خدایان دیگری را قرار میدهد در حالی که سب و لعن به برخی از صحابه ارتباطی به شرک ندارد چون این امور از از مسائل فرعی بوده و تاثیری در ایما ن انسان به توحید ندارد به عبارت دیگر بین اعتقاد انسان به توحید و لعن به برخی از صحابه که به اجتهاد قائلین به آن مستحق لعن و نفرین هستند تناقضی وجود نداشته و هر دو آنها با یکدیگر قابل جمع هستند حتی نعوذبالله اگر کسی به پیامبر ص جسارت کند گرچه موجب کفر او خواهد بود اما نمیتوان ا و را مشرک دانست 4- چگونه ممکن است سب و لعن برخی ازصحابه موجب کفر گردد مگر اعتقاد به صحابه جزیی از ارکان دین است که انکار آن موجب کفروشرک باشد. غزالی در الاقتصاد فی الاعتقاد ص261 دراینکه ایا انکار خلافت شیخین موجب کفراست یا خیرمیگوید:اعلم آن للناس فی الصحابه و الخلفا اسراف فی اطراف فمن مبالغ فی الثنا حتی یدعی العصمه للائمه و منهم منهجهم علی الطعن یطلق اللسان بذم الصحابه فلا تکونن من الفریقین و اسلک طریق الاقتصاد فی الاعتقاد48
بدان مردم دیدگاه معتدلی در مورد صحابه و خلفا ندارند برخی با نگاه افراطی شان آنان را در حد عصمت مطرح میکنند و برخی نیز با نگاه تفریطی شان زبان به طعن و مذمت آنان گشوده اند باید گفت هر دو گروه از مسیر اعتدال خارج شده پس از هر دو گروه فاصله گرفته و درعقیده ات طریق اعتدال را بر گزین
ایشان درقسمتی دیگر از کتابش مینویسد من ترک التکذیب الصریح و لکن ینکر اصلا من اصول الشرعیات المعلومه بالتواتر من رسول الله ص.....فهذا ینبغی آن یحکم بکفره لانه مکذب ولکنه محترز عن التصریح....و انه لو انکر وجود ابیبکر و خلافته لم یلزم تکفیره لانه لیس تکذیبا فی اصل من اصول الدین مما یجب التصدیق به بخلاف الحج و الصلا ه و ارکان الاسلام و لسنانکفره لمخالفه الاجماع ص271 اگر کسی اصلی از اصول قطعی اسلام راانکار کند اگرچه این انکار با صراحت نباشد کافر شمرده میشود....و اگر کسی وجود ابوبکر یا خلافت او را انکار کند نمیتوان حکم به کفر او نمود چون او اصلی از اصول دین را انکار ننموده است. 5- نکته دیگر آنکه باید دید معنای رفض و رافضی در روایات مذکور چیست؟ ایا مراد از آنها طائفه غلات هستند یا مراد از آنها کسانی هستند که زیر بار خلافت شیخین نرفته ویا مراد از رافضه شیعیان و پیروان اهلبیت ع هستند؟
مولف کتاب دفاع من وحی الشریعة ضمن دائرة السنة والشیعة ص 255 در این زمینه تحقیق جامعی کرده و میگوید
..... فإذا کان المقصود بکلمة رافضة هم الغلاة؟ فهؤلاء طوائف،..... فباعتبار أن الغلاة متعددون والمغالی فیه متعدد کذلک. وعلیه فمن الممکن حصرهم فی ثلاث فرق. الأولى الغلاة فی آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم): نمثل لهذه الفرقة (بالخطابیة).....قال الإمام عبدالحسین شرف الدین الموسوی: " الخطابیة أصحاب أبی الخطاب محمد بن مقلاص الأجدع علیه وعلیهم لعنة الله والملائکة والناس أجمعین کان قبحه الله مغالیا فی الصادق (علیهالسلام) فاسدالعقیدة خبیث المذهب لا ریب فی کفره وکفر أصحابه وقد تبرأ منه الصادق (علیهالسلام) ولعنه وأمر الشیعة بالبراءة منه. ولهذا الکافر بدع کثیرة: منها تأخیر صلاة المغرب حتى تستبین النجوم، وقد نسب الجاهلون هذه البدعة إلینا على أنا نبرأ إلى الله منها وممن ابتدعها، والذی نذهب إلیه أن أول وقت صلاة المغرب غروب الشمس من جمیع أفق المصلى، ویتحقق ذلک بارتفاع الحمرة المشرقیة کما لا یخفى على من راجع فقهنا.
ایشان مینویسد: اگر مراد از رافضه غلاه هستند باید گفت اینان سه گروه هستند: گروه اول: غلات نسبت به اهل بیت ع که مصداق بارز اینان فرقه خطابیه هستند براساس گفتار بزرگان شیعه نظیر سید شرف الدین اینان کافر بوده وامامان شیعه پیروانشان ر ا از آنها تحذیر کردهاند. الثانیة الغلاة فی آل معاویة بن أبی سفیان: ونمثل لهذه الفرقة (بالیزیدیة) کما جاء على لسان عبدالوهاب عبداللطیف الأستاذ المساعد بکلیة أصول الدین بجامعة الأزهر الشریف... گروه دوم غلات نسبت به خاندان معاویه که مصداق بارز آن فرقه یزیدیه هستند. الثالثه الغلاة فی أنفسهم: ونمثل لهذا الفرقة ببعض غلاة الصوفیة من أصحاب الحلول والاتحاد ووحدة الوجود أمثال محی الدین بن عربی الکبریت الأحمر والحلاج وابن سبعین والصدرالرومی والعفیف التلمسانی وغیرهم وبما أن الحلول قریب من الاتحاد - فإذا اتهم أحدهم بأحدهما اتهم بالآخر - عبر أهل النظر والباحثون عن الفارق بینهم کل بما رآه مناسبا للبحث من بسط وایجاز2 گروه سوم غلاتی هستند که در وجود خویش افکار غلو امیز داشته و ادعاهای عجیبی میکنند نظیر برخی از متصوفه و عرفا مثلابنعربی و حلاج و... که قائل به وحدت وجود میباشند که در این موارد باید سخن محققان و اهل اندیشه را جستجو نمود که آنان نسبت به این نوع تفکرات چه میگویند.
ایشان در ادامه نسبت به معنای دوم رفض مینویسد:
- وإن کان المراد بکلمة رافضة الذین رفضوا خلافة الشیخین فی عصرهما أو فی عصر زید بن علی زینالعابدین کما قیل فهذا سعد بن عبادة الصحابی الجلیل هو أول من رفض خلافة أبیبکر وعمر فلم یشهد لهما شورة ولا رأیا ولا جمعة ولا جماعة اگر مراد ازرافضه کسانی اند که زیربارخلافت شیخین نرفته و منکر خلافت آنان شدند در اینصورت باید گفت اولین رافضی سعدبن عباده انصاری است که یکی از صحابه جلیلالقدر پیامبرص میباشد چونایشان خلافت شیخین را به رسمیت نشناخت و در هیچیک از مراسم جمعی آنان شرکت ننمود
-قال: ابن قتیبة: " فکان سعد لا یصلی بصلاتهم ولا یجمع بجمعتهم ولا یفیض بإفاضتهم ولو یجد علیهم أعوانا لصال بهم ولو تابعه أحد على قتالهم لقاتلهم ". فهل هذا الصحابی سعد بن عبادة رافضی عندکم؟ وهل یرفض الإسلام کما زعمتم فی الحدیث الذی نحن فی صدده أم رضی الله عنه وأرضاه، فإذا کان مرضیا عنه کما هو المعتقد فما الفرق بین رافضی ورافضی مع اتحاد الموجب فی مناط الحکم؟ ولا حول ولا قوة إلا بالله. وإذا کان عجز الحدیث المشؤوم هذا نصه " فاقتلهم فإنهم مشرکون " فهل الشرک والقتل ینطبقان عندکم على سعد بن عبادة باعتباره أول رافضی بعد موت رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) ؟سپس ایشان از معتقدان به احادیث رفض سئوال میکند که: ایا بخودتان اجازه میدهید این صحابی بزرگ پیامبر ص را کافر و مشرک دانسته و او را مهدور الدم بدانید
سپس درجواب میگوید: أنا أجیب عن أخوانی أهل السنة - بالطبع لا، سعد بن عبادة غیر رافضی وغیر مشرک وغیر مهدور الدم بل من السابقین الأولین ورضی الله عنه أرضاه من از طرف برادران اهل سنت جواب میدهم خیر سعدبن معاذ رافضی و مشرک و مهدورالدم نبوده بلکه از سابقین و صحابه راستین پیامبر ص بود که خداوند از او راضی بود.
،انگاه سئوال دیگری را مطرح میکند اگر سعد از سابقین و صحابه است پس به چه جرمی او را کشتند و قتلش را به جنیان نسبت دادند:
: فإذا کان هذا کذلک عندکم فما بال عمر بن الخطاب اعتبر سعد بن عبادة رافضیا فقیض له المغیرة بن شعبة وقیل خالد بن الولید ورجلا آخر قیل هو محمد بن مسمة فقتلاه لیلا غیلة فهتف صاحب خالد ببیتین من الشعر على لسان الجن: - قد قتلنا سید الخزرج * سعد بن عبادة - - ورمیناه بسهمین * فلم نخطئ فؤاده - راجع أول الکتاب الحدیث الثانی ترى العجبایشان در ادامه معنای ر فض میگوید: .. وإن کان المقصود بکلمة رافضة الذین یحبون آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) وینهلون من فیض علمهم ویحذون حذوهم ویقتفون أثرهم ویقتدون بهم ویتخذونهم مثلا أعلى لهم فهؤلاء هم المهتدون حیث نفذوا عهد الله وتمسکوا بوصیة رسول الله کما أخرج مسلم عن زید بن أرغم قال: (قام رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) یوما خطیبا بماء یدعى خما بین مکة والمدینة فحمد الله وأثنى علیه ووعظ وذکر ثم قال: أما بعد أیها الناس فإنما أنا بشر یوشک أن یأتی رسول ربی فأجیب وأنا تارک فیکم ثقلین أولهما کتاب الله... وأهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی أذکرکم الله فی أهل بیتی). وعلیه فکیف یذم رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) من التزم بالثقلین اگر مراد از رافضه محبین اهل بیت ع و پیروان آنان هستند دراینصورت باید آنان را در زمره هدایت شدگان دانست چون اینا ن پایبند به عهد الهی بوده و عمل به وصیت پیامبر ص در تمسک به ثقلین نمودهاند.
.....وإن کان المراد من کلمة رافضة اتباع آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) الذین التزموا " بالمقروء " أی الکتاب والسنة " والقارئ " أی العترة المطهرة الذین عبر عنهما رسول الله (صلى الله علیه وآله وسلم) بالثقلین وتبرؤا من کل تغییر وتبدیل مختلف الحدیث آمن عرضه ولأجله قام مداحو الملوک وتجار التملق أصحاب الطباع الخسیسة والضمائر الرخیصة بإیجاد حدیث الرفض المشؤوم وأمثاله لیستساغ لفراعنة الأمة وطواغیتها الإجهاز على اتباع آل محمد (صلى الله علیه وآله وسلم) وبالفعل قد حدث ذلک، فراجع تاریخ أبناء النبوة واتباعهم مثل حجر بن عدی ورشید الهجری ومیثم الثمار وجوریة ابن مسهر وکمیل بن زیاد وقنبر وغیرهم من الصالحین. فأنت لا تکاد ترى شیعة علی بن أبیطالب إلا وهم یتلقون أشد أنواع العذاب فتارة بالتنکیل والاضطهاد وتارة بقطع الألسن من القفى وأخرى بالقتل والتشرید ورابعة بقطع الأیدی وسمل الأعین وخامسة بالصلب على جذوع النخل وما إلى غیر ذلک – انتهی - 6- در برخی از احادیث رفض پیشگوئی از امری شده است که جریان گروه رافضه اخرالزمان اتفاق میافتد در حالی که بر اساس شواهد تاریخی و حدیثی که وجود دارد شیعه در زمان پیامبرص وجود داشته است که در اینجا چند نمونه از آن را بیان میکنیم
7- سیره عملی پیامبرص ناقض مضمون این روایات رفض است روایات فراوانی ازرفتارپیامبرص رسیده است که مفادش آن است در حضور آن حضرت گاه به یکی ازصحابه آن حضرت جسارت میشد اما آن حضرت نسبت کفربه او نداده ودستوربه کشتن او نمیدادند در اینجا برخی ازاین روایات را بیان میکنیم:
8- چگونه پیامبری که مظهر رافت و محبت به ا نسانهاست و دینی که او برای بشریت به ارمغان اورد بر مبنای رحمانیت و رحیمیت الهی بنا گردیده است اینچنین و بر احتی دستور کشتن انسانها را میدهد بدون اینکه توجیه منطقی برا ی آن ار ائه دهد و فرد باصطلاح مستحق قتل را نسبت به کاری که انجام میدهد مجاب کند ممکن نیست دینی که نسبت به خون و ابرو و حیثیت مسلمانان اهتمام فراوان داشته و نهایت احتیاط و سختگیریها را نسبت به آن اعمال کرده است پیامبرش اینچنین دستور قتل انسانها را صادر نماید
پاسخهای نقضی:
9- اگرسب و لعن برخی از صحابه موجب شرک و کفراست پس چرا معاویه را که سب ولعن به علی ع را بصورت رسمی پایهگذاری کرد کافر و رافضه نمیدانید؟ بلکه از او با عنوان رضی الله عنه یاد میکنید 10- ایا سب و لعن مهمتر است یا قتل اگر قتل مهمتراست پس چرا عمر را که دستورقتل سعدبن عباده را داد کافرنمیدانید؟ 11- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس باید تمام یا بیشتر کسانی که در قتل عثمان دخالت داشتند کافرباشند در حالی که شما منکران هستید 12- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس بایدکسانی که فاجعه حره را درمدینه مرتکب شدند وصدها صحابی پیامبرص را بقتل رساندند کافر باشند و بتبع آن کسانی را که دستوربه کشتن آنان دادند نیز کافر باشند درحالی که شما حتی از یزید نیزبه عنوان رضی الله عنه یاد میکنید 13- اگر سب و لعن برخی صحابه موجب کفراست پس باید قاسطین وناکثین ومارقین که با امام علی ع که حاکم رسمی جامعه اسلامی بود جنگیده و موجب کشته شدن هزاران مسلمان گردیدند کافرباشند درحالی که شما قائل به آن نیستید و از بسیاری از آنها تجلیل میکنید 14- اگرطعن و سب و لعن برخی از صحابه موجب کفر وشرک است پس باید ابوحنیفه و......که ابوهریره را طعن نمودهاند کافر باشند 15-
ازمسلمات تاریخی است که سیاست منع حدیث بعداز وفات پیامبراسلام ص به فرمان عمرصورت گرفته است ونیزشکی نیست که این سیاست مشکلات فراوانی را بدنبال داشت که یکی ا ز مهمترین آنها ایجاد اختلاف درسیره آن حضرت دربسیاری ازمسائل است که امروزه شاهد آثار زیانبار آن هستیم و همین حرکتهای تکفیری یکی از آن پیامدهای سوئ آن است قطعا اگر این سیاست منع حدیث اعمال نمیشد بسیاری از این اختلافات زائل شده و اینهمه پراکندگی و اختلاف دربین مسلمانان دیده نمیشد حال سئوال میکنیم سیاستی که موجب اینهمه خسارت درعالم اسلام گردید که ازجمله آنهفتنه عظیم حرکتهای تکفیری در جوامع اسلامی است چگونه طعن و لعن به بانیان این سیاست موجب شرک یا کفر میگردد بااینکه جرم اولی بمراتب از دومی سنگینتر میباشد 16- درسیره عمر درموارد گوناگون امده است که ایشان برخی ازصحابه پیامبرص را تجریح و اهانت نمود اگرسب و اهانت به صحابه موجب کفروشرک است چرااین حکم را نسبت به او اعمال نمیکنید 17- اگر سب و لعن برخی از صحابه – خلیفه اول و دوم - موجب کفر و شرک است چرا پیامبر ص به خلافت این دو تنصیص نفرمود که بین امتش چنین اختلاف و فتنه عظیمی ایجاد نشود فتنه ای که بر اساس نص قرآن کریم بمراتب از قتل مهمتر بوده که در اثر آن تا کنون خسارات فراوانی متوجه جوامع اسلامی شده است 18- رضایت خداوند ازصحابه (مهاجرین و انصار)که درقرآن کریم امده است مشروط به آن است که نقض نگردد از این رو درسوره فتح آیه 9پذیرش بیعت صحابه با پیامبرص (بیعت الشجره) و رضوان الهی ازانان مشروط به عدم النکث شده است: إن الذین یبایعونک إنما یبایعون الله ید الله فوق أیدیهم فمن نکث فإنما ینکث على نفسه ومن أوفى بما عاهد علیه الله فسیؤتیه أجرا عظیما
دراینجا باید گفت:نگاهی هر چند کوتاه به تاریخ اسلام نشان میدهد که برخی از صحابه پیامبرص متاسفانه نقض عهد نموده وحتی مرتدشدند چنانکه طبق بر خی از احادیثی که از منابع معتبراهل سنت نظیر صحیح مسلم و بخاری نقل شده است در قیامت آنگاه که سراغ اصحابش را نمیگیرد به آن حضرت گفته میشود که بسیاری از آنان به جاهلیت سابقشان برگشت ه و از شریعتت دور شدند: عن ابن عباس رضی الله عنهما عن النبی صلى الله علیه وسلم قال إنکم تحشرون حفاةعراة غرلا ثم قرأ کما بدأنا أول خلق نعیده وعدا علینا انا کنا فاعلین وأول من یکسى یوم القیامة إبراهیم وان أناسا من أصحابی یؤخذ بهم ذات الشمال فأقول أصحابی أصحابی فیقال انهم لم یزالوا مرتدین على أعقابهم منذ فارقتهمصحیح البخاری - البخاری - ج 4 - ص 110
.
3-حکم فقهی سب و لعن بر صحابه از منظر اهل سنت
در اینکه ایا سب و شتم صحابه موجب کفر است یا خیر باید گفت: اولا سب و شتم بر اساس آموزههای قرآنی مطلقا حتی به بتهای بتپرستان جایز نیست(اری لعن و نفرین بر ظالمین و کافران و منافقین یکی از آموزههای قرآنی است که منطبق بر ادله عقلی نیز میباشد) اما این که این عمل سبب کفر گردد باید گفت اگر سب به صحابه فقط به دلیل صحابی بودنشان باشد شکی نیست که موجب کفر خواهد بود چون این عمل در واقع اهانت به پیامبرص خواهد بود اما اگر به این عنوان نباشد گرچه عمل حرامی است اما نمیتوان حکم به کفر چنین کسی نمود چون مستلزم انکار رکنی از ارکان دین نشده است در این زمینه آیتالله صافی در مجموعة الرسائل مینویسد: . ولا یخفى انه لو کان فی من ینتحل دین الاسلام من سب بعض الصحابة أو غیرهم من المسلمین عناد لله ورسوله فلا شک فی کفره، وأما إذا کان الساب جاهلا أو أوردته الشبهة ذلک المورد یکون على ما صرح به ابن حزم معذورا اگر کسی که در پوشش اسلام به صحابه یا سایر مسلمین اهانت میکنداز روی عناد به خداوند و رسولش باشد شکی در کفر او نیست اما اگر این عمل از روی جهل یا القای شبهه ای در ذهنش ب اشد بنا بر سخن ابن حزم معذور خواهد بود
سپس از قول برخی عالمان اهل سنت نقل میکند که:
. وعن الأوزاعی انه قال: لئن نشرت لا أقول بتکفیر أحد من أهل الشهادتین، وعن صاحب الاختیار: اتفق الأئمة على تضلیل أهل البدع أجمع وتخطئهم، وسب أحد من الصحابة وبغضه لا یکون کفرا لکن یضلل، وعن صاحب فتح القدیر: انه قطع بعدم کفر من یکفر الصحابة ویسبهم، وذکر آن ما وقع فی کلام أهل المذهب فی تکفیرهم لیس من کلام الفقهاء الذین هم المجتهدون انما هو من کلام غیرهم. وصرح ابن حجر فی الصواعق بان مذهبه فیمن لعن انه لا یکفر بذلک اوزاعی میگوید اگر مرا تهدید به اعدام هم کنند هیچگاه حکم به تکفیر حتی یک نفر در صورتی که اظهار شهادتین کند نخواهم کرد و مولف کتاب الاختیار میگوید: همه امامان اهل سنت بر گمراهی اهل بدعت اجماع دارند اما سب و بغض صحابه را موجب کفر ندانسته وفقط چنین شخصی را گمراه میدانند و مولف فتح القدیر میگوید: کسی که صحابه را کافر دانسته یا به آنان سب میکند قطعا کافر نخواهد بود و کسانی که حکم به کفر اینان نمودهاند در زمره مجتهدان نیستند و ابن حجر نیز در الصواعق لعن کننده به صحابه را کافر نمیداند
ایشان در ادامه مینویسد: . ولو سردنا الکلام فی نقل فتاوى اعلام أهل السنة فی ذلک خرجنا عن طریق الایجاز، ومقتضى کلام غیر واحد من هؤلاء آن الساب لا یکفر، وان کان متعمدا فی ذلک، عالما بحرمته، مثل آن یسبه لمناقشة وقعت بینهما اگر بخواهیم همه فتاوای فقیها ن اهل سنت را ذکر کنیم از حالت اختصار خارج شده اما اجمالا میگوئیم مقتضای کلام بسیاری از آنان است که ساب به صحابه کافر نخواهد بود حتی اگر عملش از روی عمد و علم به حرمت آن باشد
ایشان در ادامه مستند گفتار این فقیهان را از احادیث نبوی بیان کرده و در ادامه ازبزرگان اهل سنت نقل میکند که قول به عدم کفر ساب به صحابه و مسلم بودن کسی که اظهار شهادتین نموده و به ارکان خمسه دین اعتقاد دارد مورد اتفاق همه فقیهان اهل سنت است اینا حتی خوارج را کافر میدانند بنابراین بطریق اولی پیرو آن مذهبی که شعار اهلبیت را میدهد مسلمان خواهند 45
- ابن عابدین از عالمان اهل سنت (علاءالدین) در تکملة حاشیة رد المحتار) - ج 1 - ص 580 – 581مینویسد: .......والحاصل: أن الحکم بالکفر على ساب الشیخین أو غیرهما من الصحابة مطلقا قول ضعیف لا ینبغی الافتاء به ولا التعویل علیه کما حققه سیدی الوالد رحمه الله تعالى فی کتابه تنبیه الولاة والحکام فراجعه 46. ‹ خلاصه آنکه حکم به کفر کسی که به شیخین یا دیگر صحابه سب میکند قول ضعیفی است و شایسته نیست کسی چنین فتوایی بدهد و اعتماد به چنین فتوایی نیزنباید کرد نووی در شرح مسلم در باب تحریم سب الصحابه مینویسد: باب تحریم سب الصحابة...... واعلم أن سب الصحابة رضی الله عنهم حرام من فواحش المحرمات سواء من لابس الفتن منهم وغیره لأنهم مجتهدون فی تلک الحروب متأولون کما أوضحناه فی أول فضائل الصحابة من هذا الشرح قال القاضی وسب أحدهم من المعاصی الکبائر ومذهبنا ومذهب الجمهور انه یعزر ولا یقتل - انتهی –47 سب صحابه بطور مطلق از محرمات و گناه کبیره بوده و کسی که مرتکب آن بشود تعزیر شده ولی کشته نخواهد شد.
بنابر این حکم به کفر و قتل ساب الصحابه طبق این گفتار جایز نیست
اما برخی از عالمان اهل سنت در این زمینه ارای دیگری دارند چنانکه در کتاب الغدیر – علامه أمینی - ج 10 از قول برخی اهل سنت نقل میکند که ساب الصحاب ه مطلقا حتی سب و شتم افرادی مثل عمروعاص موجب کفر شده و چنین شخصی قتلش لازم و واجب است: ...... وقال القاضی أبو یعلى: الذی علیه الفقهاء فی سب الصحابة إن کان مستحلا لذلک کفر، وإن لم یکن مستحلا فسق ولم یکفر، سواء کفرهم أو طعن فی دینهم مع إسلامهم وقد قطع طائفة من الفقهاء من أهل الکوفة وغیرهم بقتل من سب الصحابة وکفر الرافضة. وقال أبوبکر بن عبدالعزیز فی المقنع: فأما الرافضی فإن کان یسب فقد کفر فلا یزوج. وقال الشیخ علاءالدین أبوالحسن الطرابلسی الحنفی فی [معین الحکام فیما یتردد بین الخصمین من الأحکام] ص 187: من شتم أحدا من أصحاب النبی علیهالسلام أبا بکر أو عمر أو عثمان أو علیا أو معاویة أو عمرو بن العاص فإن قال: کانوا على ضلال وکفر. قتل وإن شتمهم بغیر هذا من مشاتمة الناس نکل نکالا شدیدا. ایشان در ادامه از ذهبی نقل میکند که ساب به صحابه از دین الهی خارج شده و عملش به انکار آیات الهی در مدح صحابه برمیگردد و آنگاه به روایاتی در این باب استشهاد میکند 48 - احادیثی نیزدراین رابطه در برخی منابع اهل سنت امده است49 بنابراین بین فقیهان اهل سنت در حکم نمودن به کفر و کشتن کسانی که به برخی صحابه سب و اهانت میکنند اختلاف زیادی وجود داشته و همانطور که ملاحظه گردید اکثر آنان مخالف آن میباشند.
درمورد سب و شتم خصوص شیخین و عثمان نیز باید گفت برخی از افراطیون اهل سنت قائل به کفر و مهدور الدم بودن چنین شخصی میباشندکه در کتاب الغدیر علامه امینی گفتار برخی از اینان نظیر ابن تیمیه و ابویعلی ذکر شده است 50.نکته مهمی که در این قسمت از بحث ذکرش خالی از لطف نیست این است که برادران اهل سنت از آنجا که تمامی صحابه پیامبرص را عادل دانسته وبرخی از آنان مخالفت با صحابه را مخالفت با قرآن و پیامبر ص میدانند ناچار از برخی الزامات این عقیده نظیر کافر بودن کسانی که صحابه را سب یا لعن میکنند میباشند ولی باید گفت این مبنا بهیچ وجه مبنای قرآنی و عقلایی نداشته و احکامی که بر این اساس بنا گذاشته شده است صحیح نمیباشد در این راستا میگوییم 1- ینکه ادعا میکنید بر اساس قرآن کریم خداوند از مهاجرین و انصار راضی است گرچه سخنی درست است ا ما ناتمام است چون دقت در این آیات بیانگر آن است که این رضایت مشروط به عدم النکث است و خداوند متعال همین صحابه را تهدید میکند که در صور ت نقض بیعت شدیدا مواخذه خواهند شد:
2-چگونه اصحا ب پیامبرص رامعصوم میدانید در حالی که آنها نیزبشری عادی بودندصحابی بودن که موجب عصمت نمیشود همه میدانیم که در بین یاران پیامبرص افرادی بودند که در قرآن کریم از آنها بعنوان منافق یاد شده است که سوره منافقو ن برخی از اوصاف آنها را بیان میکند درحالی که عنوان صحابی برانها صدق میکند. 3-چگونه عقل میتواند بپذیرد که 12هزار نفر به صرف صحابی بودن عادل بود ه و تا پایان عمر به همان عدالت باشند مگرصحابی بودن چه خاصیتی دارد که انسان را تا اخر عمربیمه میکند؟ - چگونه تمامی اصحاب را عادل میدانید درحالی که برخی از آنها یکدیگر را تکفیر کرده و حتی به قتل رساندهاند؟
چند سئوال از جریانهای تکفیری تروریستی و سران وهابیت: 1- اگر حرکت تکفیری و تروریستی شما در کشتن مسلمانان بر مبنای اصول دینی و روایات مذکور است چرا دشمنان واقعی اسلام نظیر آمریکا و صهیونیسم از شما حمایت نموده و از هیچ حمایتی از شما مضایقه نمیکنند؟ 2-اگر شیعه مشرک است چرا دولت وهابی سعودی به آنان اجازه حج وعمره را میدهد مگرقرآن کریم ورود مشرکان را به مکه مکرمه ونزدیک شدن به خانه خدا و مسجدالحرام ممنوع ننموده است؟ ایا این رفتاردوگانه اینان بیانگران نیست که جریانهای تکفیری که رهبری آن اکنون در وهابیت متمرکز شدهاست اعتقادی به احادیث رفض نداشته و از اینگونه روایات استفاده ابزاری میکنند؟
والسلام
1- الرسائل ومقالات، الشیخ الجعفر السبحانی، ص 426:
2- فی ظلّ أصول الإسلام، الشیخ جعفر السبحانی، ص 25، نقل از البدایة والنهایة، ج 4، ص 76، طبقات الشافعیة، 2/109، ص 4.
3- ورکبت السفینة، ص 70:
4- – همان ...وقعت العصبیّة بین الحنفیة والشافعیة وقامت الحروب بینهما کان الظفر فی جمیعها للشافعیة هذا مع قلّة عدد الشافعیة إلاّ أن الله نصرهم علیهم»6
5-- ورکبت السفینة، ص 70
6- همان، ص 79
7و8و9و10و11- سایت آنلاین، گفتاری از رسول جعفریان در رابطه اندیشه وحدت، زمان انتشار، 15/2/1388.
12-مجموعه آثار شهید مطهری ج16ص323 13-همان ص298-299 14-همان ص325 15-رک به:همان ص321-333 16-نهجالبلاغه 17-کتاب السنه ص408 18-همان ص461 19-همان 20-همان ص460 21- رک به:تهذیب الکمال ج2ص 429 22- کتاب السنه ص408 23- همان ص461 24-رجوع کنید به: کتاب الضعفا و المجروحین ص 160و عقیلی د رالضعفا ج1ص148 25-کتاب السنه ص461 26- رک به المعجم الاوسط الطبرانی ج6 ص355 27- کتاب السنه ص 461 28-همان ص 460 29- همان 30- همان 31- دفاع من وحی الشریعة ضمن دائرة السنة والشیعة ص 253 - 260 32- کنز العمال - المتقی الهندی - ج 11 - ص 325 33- مجمع الزوائد - الهیثمی - ج 10 - ص 22 34- میزان الاعتدال - الذهبی - ج 1 - ص 358 7- 35- تاریخ بغداد - الخطیب البغدادی - ج 12 - ص 353 36-(رک به تاریخ الذهبی ج1ص153و بحر الدم (فی من مدحه أحمد أو ذمه) - یوسف بن المبرد - ص 71در این کتاب امده است:سوار بن مصعب شیخ أبی جهم: قال أحمد: متروک الحدیث. وقال فی روایة المروذی: لیس بشئ.)
37- تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 32 - ص 383
38-کنزالعمال ج11ص325 39-همان ص540 40- الریاض النضرة فی مناقب العشرة للطبری ج 1 ص 363: 41- کنزالعمال ج11ص324 42- 43- 44- الریاض النضرة فی مناقب العشرة للطبری ج 1 ص
374 45
- رک به: مجموعة الرسائل - - ج 2 - ص 413 – 415: ...... وقد قال رسول الله صلى الله علیه وآله فی حدیث أخرجه البخاری فی صحیحه -: إذا حکم الحاکم فاجتهد ثم أصاب فله اجران، وإذا حکم فاجتهد ثم أخطأ فله اجر. وهذا ابن حزم یقول فی کتابه الفصل: وذهبت طائفة إلى أنه لا یکفر ولا یفسق مسلم بقول قاله فی اعتقاد أو فتیا، وان کل من اجتهد فی شئ من ذلک فدان بما رأى أنه الحق فإنه مأجور على کل حال، وان أصاب فاجران وان أخطأ فاجر واحد (قال) وهذا قول ابن أبی لیلى وأبی حنیفة، والشافعی وسفیان الثوری، وداود بن علی، وهو قول کل من عرفنا له قولا فی هذه المسألة من الصحابة لا نعلم منهم خلافا فی ذلک أصلا. وقال الفاضل النبهانی فی أوائل کتاب (شواهد الحق) على ما حکى عنه: اعلم انى لا اعتقد ولا أقول بتکفیر أحد من أهل القبلة لا الوهابیة ولا غیرهم، وکلهم مسلمون تجمعهم مع سائر المسلمین کلمة التوحید والایمان بسیدنا محمد صلى الله علیه وآله، وما جاء من دین الاسلام. وبالغ فی ذلک الشیخ أبو طاهر القزوینی على ما حکى عنه فی کتابه (سراج العقول) فقال باثبات الاسلام لکل فرد من أهل القبلة، وجزم بنجاة الجمیع من کل فرق الاسلام، وحکى عن شیخ السادة الحنفیة ابن عابدین فی باب المرتد من کتاب الجهاد ص 302 انه حکم قاطعا باسلام من یتأول فی سب الصحابة، مصرحا بان القول بتکفیر المتأولین فی ذلک مخالف لاجماع الفقهاء. وقد أسلفنا فی بعض المباحث السابقة مقالة ابن حزم فیمن سب أحدا من الصحابة، وما قال فی تکفیر عمر بحضرة النبی صلى الله علیه حاطبا، وهو صحابی مهاجری بدری. وأضف إلى جمیع ذلک کله النصوص الکثیرة المخرجة فی الصحاح الستة الحاکمة على أهل الأرکان الخمسة بالاسلام ودخول الجنة، وإذا کان الخوارج الذین استحلوا دما المسلمین، وکفروا الصحابة، وحاربوا أمیر المؤمنین علی بن أبیطالب علیهالسلام، ونص النبی صلى الله علیه وآله على أنهم یمرقون من الدین کما یمرق السهم من الرمیة ثم لا یعودون فیه، وانهم شر الخلق والخلیقة، وطوبى لمن قتلهم وقتلوه، عند أهل السنة من المسلمین والمعذورین فی مذهبهم، فغیرهم ممن تمسکوا بالثقلین وتمذهبوا بمذاهب أهل البیت أعدال الکتاب، واقتفوا أثرهم واهتدوا بهدیهم أولى بذلک –انتهی
- 46- تکملة حاشیة رد المحتار) - ج 1 - ص 580 – 581 47- شرح مسلم ج 16 - ص 92 – 94 48- رک به الغدیر – علامه أمینی - ج 10 - ص 268 –269:الذهبی فی کتاب " الکبائر " ص 233 منها: سب أحد من الصحابة وقال فی ص 235: فمن طعن فیهم أو سبهم فقد خرج من الدین، ومرق من ملة المسلمین لأن الطعن لا یکون إلا عن اعتقاد مساویهم، وإضمار الحقد فیهم، وإنکار ما ذکره الله فی کتابه من ثنائه علیهم وما لرسول الله صلى الله علیه وسلم من ثنائه علیهم وفضائلهم ومناقبهم وحبهم ولأنهم أرضى الوسائل من المأثور والوسائط من المنقول والطعن فی الوسائط طعن فی الأصل والازدراء بالناقل ازدراء بالمنقول: هذا ظاهر لمن تدبره وسلم من النفاق ومن الزندقة والالحاد فی عقیدته، وحسبک ما جاء فی الأخبار والآثار من ذلک کقول النبی صلى الله علیه وسلم: إن الله اختارنی واختار لی أصحابا فجعل لی منهم وزراء وأنصارا وأصهارا فمن سبهم فعلیه لعنة الله والملائکة والناس أجمعین لا یقبل الله منه یوم القیامة صرفا ولا عدلا –انتهی
49-- نظیر: محب طبری در الریاض النضرة ازپیامبر ص نقل میکند که آن حضرت فرمود: " کنت أنا وأبوبکر وعمر وعثمان وعلی أنوارا على یمین العرش قبل أن یخلق آدم بألف عام، فلما خلق أسکناه ظهره، ولم نزل ننتقل فی الأصلاب الطاهرة إلى أن نقلنی الله إلى صلب عبدالله، ونقل أبا بکر إلى صلب أبی قحافة، ونقل عمر إلى صلب الخطاب، ونقل عثمان إلى صلب عفان، ونقل علیا إلى صلب أبیطالب، ثم اختارهم لی، فجعل أبا بکر صدیقا، وعمر فاروقا، وعثمان ذا النورین، وعلیا وصیا، ومن سب أصحابی فقد سبنی ومن سبنی فقد سب الله، ومن سب الله أکبه فی النار على منخره - انتهی -"- در کتاب الغدیر – علامه أمینی - ج 10 - ص 268 – 269 امده است:
...... ولهم فی سب الشیخین وعثمان تصویب وتصعید، قال محمد بن یوسف الفریابی: سئل " القاضی أبو یعلى " عمن شتم أبا بکر؟ قال: کافر. قیل: فیصلى علیه؟ قال: لا. وسأله کیف یصنع به وهو یقول: لا إله إلا الله؟ قال: لا تمسوه بأیدیکم ادفعوه بالخشب حتى تواروه فی حفرته......وقال ابن تیمیة فی " الصارم المسلول " ص 581: قال إبراهیم النخعی کان یقال شتم أبیبکر وعمر من الکبائر. وکذلک قال أبو إسحاق السبیعی: شتم أبیبکر و عمر من الکبائر التی قال الله تعالى: إن تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه. وقتل عیسی بن جعفر بن محمد لشتمه أبا بکر وعمر وعائشة وحفصة بأمر المتوکل على الله. قاله ابن کثیر فی تاریخه 10: 324. وفی " الصارم المسلول " ص 576: قال أحمد فی روایة أبیطالب فی الرجل یشتم عثمان: هذا زندقة. هب أن هذه الفتاوى المجردة من مسلمات الفقه، ولیس للباحث أن یناقش أصحابها الحساب، ویطالبه –انتهی -