عبدالله یونینی
عَبْدُاللهِ بنِ عُثْمَانَ بنِ جَعْفَرٍ الیُوْنِیْنِیُّ یکی از علمای اهل سنت و جماعت و از صوفیان برجسته اهل سنت در قرن هفتم هجری، ذهبی درباره او گفته است: «زاهد، عابد، شیر(شهر) شام است.»[۱] ابن کثیر درباره او میگوید: «او از صالحان بزرگی بود که به عبادت و ریاضت و امر به معروف و نهی از منکر مشهور بود. در زهد و تقوا عزم والا داشت، به گونهای که چیزی به دست نمیآورد و مال و لباس نداشت و او دارای شرایط نیکو و مکاشفات و کرامات بسیار بود»[۲]. او اهل شهر یونین (یکی از روستاهای بعلبک در لبنان) است و در آنجا گوشه ای دارد که زیارتگاه شده است.
صفات
در کلام ذهبی
ذهبی خصوصیات او را نقل کرده و در مورد او میگوید: «پیرمردی بود بلند قامت، باعظمت، شجاع و با حالات تند و خشن و نیمی از شب را به فقرا اختصاص میداد. هر که او را در خواب ببیند - و چوبی دارد به نام العافیه - او را بزند و کمان و اسلحه حمل میکرد و کلاهی از پوست بز که بر سر می گذاشت. او آمر به معروف بود، از پادشاهان نمی ترسید، اهل حضور قلب در هر حال بود، از معروفیت دوری میکردو بسیار جنگجو بود. او برای تسبیح خدا در برابر کسی ایستادگی نمیکرد و از چیزی دریغ نمیکرد. جامهای از پشم خام داشت و در زمستان خز میپوشید که سرمارا مانع نبود و گرسنه بوده و از برگ درختان ارتزاق میکرد».
در کلام سبط جوزی
سبط جوزی میگوید: «شیخ شجاع بود و به کسی اهمیت نمیداد، خواه کم یا زیاد و کمانی داشت که هیچ مهاجمی را از دست نمیداد.»
وفات
هنگامی که روز جمعه، دهم ذی الحجه سال 617 هجری قمری بود، شیخ عبدالله یونینی نماز جمعه را در مسجد بعلبک اقامه کرد و زمانی که نماز تمام شد به شیخ داوود مؤذن (که غسال نیز بود) گفت: وای بر تو ای داوود، ببین فردا چگونه خواهی بود، سپس شیخ بر گوشه خود رفت و به یاد خدا مشغول شد. آن شب یارانش را خواست و برایشان دعا کرد و دستش تسبیح بود پس در حالی که نشسته بود از دنیا رفت در حال که تسبیح از دستش نیفتاد وقتی شاگردانش متوجه درگذشت او شدند او را غسل داده، کفن کردند و نماز خواندند و در زیر آنجا که مینشست دفن کردند. وفات ایشان در روز شنبه 11 ذی الحجه منطبق با 6/2/1221 بود در حالی که او بیش از هشتاد سال از عمرش میگذشت [۳].
پانویس
- ↑ سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج16، ص112-113، ط2006م، دارالحدیث، القاهرة
- ↑ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج17، ص102-105، ط1، دار هجر
- ↑ عبدالله الیونینی