امر به معروف و نهی از منکر
امر بمعروف و نهی از منکر دو فریضه اساسی برای نظارت عمومی در جامعه اسلامی میباشد. اهمیت آن در اسلام به حدی است که تمام احکام دینی در پرتو عمل به آن تحقق مییابد. امر بهمعروف دراصطلاح بهمعنای فرمان دادن به هر کاری است که حُسن آن از نظر عقل و شرع شناخته شده است و نهی از منکر به معنای باز داشتن از هر کاری است که حُسن آن از منظر عقل و شرع ناشناخته است یا عقل یا شرع به قُبح آن حکم میکند.[۱]
تعریف
در منابع، تعبیراتی گوناگون در تعریف امر به معروف و نهی از منکر شده؛ ولی از مجموع آنها همین معنا قابل استنباط است. [۲]امر به معروف و نهی از منکر دو فرع مهم از فروع دین و از ضروریات اسلام به شمار میرود و با توجه به اینکه احکامی مشترک دارند و غالبا در آیات و روایات در کنار هم آمدهاند، هر دو موضوع در یک مقاله طرح شده است. این دو واجب مربوط به حوزه عمل و از همینرو جایگاه اصلی آن علم فقه است، با این حال برای اولین بار موضوع امر به معروف و نهی از منکر به وسیله معتزله به علم کلام نیز راه یافت. [۳]
طرح این مبحث در کلام معتزله از آن رو بوده است که اعتقاد به امر به معروف و نهی از منکر همراه با 4 اصل دیگر توحید، عدل، وعد و وعید و منزلت بین المنزلتین «اصول خمسه» معتزله را شکل میداده است. از نظر معتزله همه مؤمنان در حد توان خود به اقامه احکام شرع مکلفاند و باید در امر به معروف و نهی از منکر شیوههای گوناگون اجرای آن را که شامل قیام مسلحانه نیز هست بهکار گیرند.[۴] دیگر متکلمان نیز با پیروی از معتزله امر به معروف و نهی از منکر را در ردیف مباحث کلامی پیگیری کردهاند. [۵]
از مباحثی که مشترکا در منابع کلامی و فقهی دنبال شده، گستره معروف و منکر است. البته در شمول معروف و منکر بر واجب و حرام تردیدی نیست؛ ولی در شمول آن بر مستحب و مکروه اختلاف است؛ بسیاری مانند زمخشری، طوسی و محقق حلی فقط مفهوم معروف را توسعه داده و اشتمال منکر بر مکروه را نپذیرفتهاند [۶] و در عین حال برخی این توسعه را در هر دو مفهوم پذیرفته و معروف را شامل واجب و مستحب، و منکر را شامل حرام و مکروه دانستهاند. [۷] البته در این صورت امر به مستحب و نهی از مکروه، مستحب است.
از تعابیر احادیث و فقها میتوان استفاده کرد که امر به معروف و نهی از منکر معنایی فراگیر دارد و میتواند در قالب موعظه و نصیحت نیز محقق شود، همچنانکه برخی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر بدون هرگونه گفتاری محقق میگردد، بنابراین میتوان گفت امر به معروف و نهی از منکر در اصطلاح عبارت است از هر اقدامی که به تحقق معروف کمک و از وقوع منکر جلوگیری کند؛ چه با گفتار باشد و چه با کردار و رفتار. [۸] در عین حال برخی از فقها با الهام از مفهوم کلمه «امر» و «نهی» شرط کردهاند که امر به معروف و نهی از منکر از موضع برتر و آمرانه باشد؛ مثلاً باید گفت «نماز بخوان» و «شراب ننوش» و با خواهش و موعظه کردن امر به معروف و نهی از منکر محقق نمیشود.[۹]
تعلیم جاهل نیز هرچند اصطلاحا با امر به معروف و نهی از منکر متفاوت است؛ ولی با همان ملاک واجب شده است، ازاینرو در برخی روایات بر آموزش جاهل نیز امر به معروف و نهی از منکر اطلاق شده است:[۱۰] «إِنّما یُؤمَر بالمعروفِ و یُنهی عنالمنکر مومنٌ فیتعظ أو جاهِلٌ فیتعلَّم».[۱۱]
در منابع حدیثی شیعه روایاتی که در باب امر به معروف و نهی از منکر گرد آمده، قابل ملاحظه است. از مجموع این روایات میتوان استفاده کرد که اسلام با نگرشی جامعه گرایانه میخواهد همه افراد جامعه اسلامی بهگونهای تربیت شوند که نسبت به رفتار یکدیگر احساس مسئولیت کنند، زیرا مصالح و سعادت دنیوی و اخروی افراد جامعه به یکدیگر مرتبط است و بر این پایه نقش امر به معروف و نهی از منکر ممتاز و برجسته شده است. بنابر روایات، همه کارهای نیک حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند آب دهان در برابر دریای پهناور است؛[۱۲] همچنین اقامه واجبات دیگر، امنیت راهها، حلیت داد و ستد، برطرف شدن ظلم، آبادانی زمین، انتقام از دشمنان و سامان یافتن همه کارها در گرو امر به معروف و نهی از منکر است. [۱۳]
برخلاف منابع شیعه، روایات این باب در منابع روایی اهل سنت کم شمار است؛ همچنین پیگیری این موضوع در آثار فقهی اهل سنت نشان میدهد که میان گرایشات سیاسی مذاهب به حکومتها و محدودسازی امر به معروف و نهی از منکر در حوزه وظایف عمومی ارتباط وجود دارد. جریان محدود سازی امر به معروف و نهی از منکر که به طور مشترک در مذاهب گوناگون اهل سنت از اصحاب رأی و اصحاب حدیث دیده میشود در واقع به معنای محدود کردن این دو امر در حوزه وظایف فردی است و در مواردی که از احکام حکومتی سخن به میان آمده، بحث امر به معروف و نهی از منکر نیز به طور گسترده مطرح شده است.[۱۴]
وجوب امر به معروف و نهی از منکر
قرآن کریم با تعبیراتی گوناگون به موضوع امر به معروف و نهی از منکر پرداخته است. در شماری از آیات تعبیر امر به معروف و نهی از منکر در کنار یکدیگر بهکار رفته است: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (توبه / 9، 71 و نیز آلعمران / 3، 104، 110؛ حجّ / 22، 41؛ لقمان / 31، 17)؛ همچنین تعبیراتی مانند «امر به عُرف» (اعراف / 7، 199)، «امر به عدل» (نحل / 16، 90)، «امر به قسط» (آلعمران / 3، 21) و «نهی از سوء» (اعراف / 7، 165)، «نهی از فحشا» (نحل / 16، 90)، «نهی از فساد» (هود / 11، 116) و «نهی از گناه» (مائده / 5، 63) به این دو فریضه اشاره دارد. در برخی آیات، به ویژه در ضمن قصص قرآنی نیز بدون تصریح به واژه معروف یا منکر، مصادیقی از امر به معروف و نهی از منکر آمده است. (مائده / 5، 63؛ فرقان / 25، 72)
محتوای این آیات بر لزوم امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی و نکوهش و هلاکت امتهای پیشین بر اثر ترک این دو فریضه دلالت دارد. فقیهان برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر به بیشتر این آیات استدلال کردهاند.[۱۵]
برخی نزول آیات قرآن را در تشریع امر به معروف و نهی از منکر دارای سیر تدریجی میدانند؛ یعنی در مرحله نخست به تشویق آن پرداخته، سپس سرنوشت شوم ترک این دو کار را یادآور شده، در مرحله بعد آن دو را واجب کرده و در نهایت عمل به آن دو را صفت لازم مؤمنان دانسته است. [۱۶] شماری از متکلمان و فقیهان افزون بر ادله نقلی (کتاب، سنت، اجماع) برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر به دلیل عقل نیز استدلال کرده و گفتهاند که امر به معروف و نهی از منکر از بارزترین راههای هدایت انسان است و از باب قاعده لطف (نزدیک ساختن بندگان به طاعت و دور ساختن آنان از معصیت از سر لطف) انجام دادن آن بر همه لازم است. [۱۷]
فقها درباره اینکه این وجوب عینی است یا کفایی، اختلاف نظر دارند و آن را غالبا در ذیل آیه 104 آلعمران / 3 طرح کردهاند: «ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ واُولکَ هُمُ المُفلِحون». اکثر مفسران «مِنْ» در «مِنکُم» را تبعیضیه دانسته و وجوب کفایی را نتیجه گرفتهاند؛ یعنی امر به معروف و نهی از منکر بر همه شما واجب نیست، زیرا همه برای آن شایستگی لازم را ندارند، بلکه باید گروهی از میان شما که با معروف و منکر و شرایط امر به معروف و نهی از منکر آشنا هستند به این مهم مبادرت ورزند؛ [۱۸]
همچنین در وجه کفایی بودن گفتهاند که با تحقق غرض شارع یعنی تحقق معروف و از میان رفتن منکر، وجوب از دیگران برداشته میشود [۱۹] استفاده وجوب کفایی از آیه قابل خدشه است، زیرا آیه فقط دلالت میکند که امر به معروف و نهی از منکر بر همه واجب نیست، چون همه مردم شرایط آن را ندارند و ساقط شدن واجب از غیر واجدان شرایط به معنای وجوب کفایی نیست، چنانکه ساقط شدن وجوب حجّ از غیر افراد مستطیع دلیل بر کفایی بودن آن نیست.[۲۰]
در برابر، بعضی از فقها مانند شیخ طوسی با تمسک به عموم آیات و روایات به وجوب عینی امر به معروف و نهی از منکر قائل شدهاند. مستند آنان آیه 110 آلعمران / 3 است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ»، زیرا خطاب در این آیه به عموم مسلمانان و وظیفه امر به معروف و نهی از منکر بر عهده همه است. اینان «مِنْ» را در آیه 104 آلعمران / 3: «و لتَکُن مِنکُم» بیانیّه و به معنای «کونوا امة» و خطاب آیه را عام دانستهاند.[۲۱]
به نظر میرسد برای اثبات وجوب عینی استدلال به شمول خطاب صحیح نباشد، زیرا هم در واجب کفایی و هم در واجب عینی خطاب عام است و تفاوت فقط در این است که در واجب کفایی با تحقق غرض شارع وجوب از دیگران ساقط میشود، به علاوه، اصولاً اختلاف در عینی یا کفایی بودن این دو فریضه بیثمر و حداقل کمثمر است،[۲۲]
زیرا در صورتی که با امر و نهی غرض (تحقق معروف و مرتفع شدن منکر) محقق شود و نیز در صورتی که به مقدار کافی اقدام به امر و نهی شود، بهگونهای که قیام دیگران بیفایده باشد، همه فقها حتی آنها که وجوب آن را عینی میدانند، قائل به سقوط وجوب از دیگران هستند، با وجود این، برخی نتیجه این اختلاف نظر را در قالب مثالی این گونه توضیح دادهاند: اگر در شهری شخصی نماز نمیخواند یا شراب مینوشد و در آن شهر فقط 10 نفر واجد شرایط وجود دارند اگر یکی از 10 نفر امر و نهی کرد و تأثیر سخن او در حدّ گمان قوی (ظن) است در صورتی که وجوب را کفایی بدانیم همین اقدام شخص اول قبل از حصول نتیجه، وجوب را از 9 نفر دیگر ساقط میکند و اگر وجوب را عینی بدانیم ساقط نمیکند. [۲۳].
احتمال دیگر این است که مرتبه نخست امر به معروف و نهی از منکر یعنی انکار قلبی واجب عینی باشد؛ اما مرتبه دوم (انکار زبانی) عینی نبوده و مرتبه سوم (انکار عملی) کفایی است. [۲۴]
برخی با تمسک به آیه 105 مائده / 5 گمان بردهاند که اگر شخصی مراقب خویش بوده و در جهت اصلاح خویش اقدام کند لازم نیست نگران عملکرد دیگر افراد جامعه باشد، زیرا هنگامی که شخص هدایت یافته باشد گمراهی دیگران به او ضرر نمیزند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا عَلَیکُم اَنفُسَکُم لایَضُرُّکُم مَن ضَلَّ اِذَا اهتَدَیتُم اِلَی اللّهِ مَرجِعُکُم». حتی برخی گفتهاند که ظاهر آیه بر عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر دلالت دارد [۲۵]
در حالی که در آیه مزبور سخن از هدایت است و انسان آنگاه هدایت یافته که به وظایف خویش از جمله امر به معروف و نهی از منکر عمل کرده باشد. البته در صورتی که به وظیفه خود عمل کند یا شرایط یا زمینه برای انجام دادن این تکلیف فراهم نباشد، گمراهی دیگران به او زیانی نمیزند،
افزون بر این، آیه اصولاً در مقام بیان این واقعیت است که مؤمنان باید در راهشان ثابت قدم باشند و گمراهی دیگران آنان را متزلزل نسازد، زیرا گمراهی آنان به مؤمنان ضرری نمیزند؛ [۲۶]
به عبارت دیگر، انسان باید در انتخاب مسیر حق * و تفکر صحیح تحت تأثیر جامعه قرار نگیرد؛ حق، حق است، گرچه اکثریت از آن روی برگردانند و باطل، باطل * است، گرچه اکثریت به آن روی آورند، همچنانکه علی علیهالسلام میفرماید: در مسیر هدایت به سبب اندک بودن رهروانش به وحشت نیفتید؛ [۲۷] همچنین این آیه نمیتواند ناسخ آیات وجوب امر به معروف و نهی از منکر باشد، زیرا این آیات نسخ را برنمیتابد. [۲۸]
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن کریم از اهمیت ویژهای برخوردار است. گاه از این دو فریضه در کنار ایمان به خدا و آخرت یاد شده: «یُؤمِنونَ بِاللّهِ والیَومِ الأخِرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (آلعمران / 3، 114) و گاه پیشتر از برپاداشتن نماز و زکات ویژگی مردان و زنان با ایمان شمرده شده است: «المُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ ویُقیمونَ الصَّلوةَ و یُؤتونَ الزَّکوةَ». (توبه / 9، 71) در برابر، از جمله ویژگیهای منافقان، امر به منکر و نهی از معروف یاد شده است: «المُنـفِقونَ والمُنـفِقـتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمُنکَرِ و یَنهَونَ عَنِ المَعروفِ». (توبه / 9، 67)
قرآن کریم امر به معروف و نهی از منکر را سنت خداوند دانسته و براساس روایتی از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله آمران به معروف و ناهیان از منکر جانشینان خداوند در عمل به این وظیفهاند:(1). «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ وایتایءِ ذِی القُربی و یَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ والبَغیِ» (نحل / 16، 90)[۲۹] و تورات و انجیل بهجاآوردن این دو واجب را از اوصاف پیامبر این امت برشمرده است. (2) (اعراف / 7، 157) [۳۰]
عمل کردن به این دو فریضه شاخص امت اسلامی و رمز برتری آنان بر سایر امتها معرفی شده است: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِالمُنکَرِ» (آلعمران / 3، 110) و مسلمانان مأمور شدهاند که بدین منظور گروه و تشکیلاتی توانمند فراهم آورند تا به رستگاری نایل آیند: «ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ و اُولکَ هُمُ المُفلِحون» (آلعمران / 3، 104) و به هنگام برخورداری از قدرت و حاکمیت از این تفضل الهی در جهت بسط امر به معروف و نهی از منکر بهره گیرند: «اَلَّذینَ اِن مَکَّنّـهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ». (حجّ / 22، 41) از آیات قرآن کریم میتوان استفاده کرد که سرنوشت ترک کنندگان نهی از منکر با سرنوشت مرتکبان منکر گره خورده است و هلاکت و خسران فرجام شوم آنان است. (اعراف / 7، 163 ـ 166)
پیشینه امر به معروف و نهی از منکر در ادیان آسمانی
امر به معروف و نهی از منکر در شریعت اسلامی در قیاس با ادیان دیگر از اهمیت بیشتری برخوردار است و از همینرو یکی از اوصاف پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در تورات امر به معروف و نهی از منکر شمرده شده است: «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذی یَجِدونَهُ مَکتوبـًا عِندَهُم فِی التَّورةِ والاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ و یَنههُم عَنِ المُنکَرِ». (اعراف / 7، 157) شاید اهمیت فوقالعاده امر به معروف و نهی از منکر در اسلام از آن روست که این دین برای همه مردم در تمامی اعصار تشریع شده (سبأ / 34، 28؛ آلعمران / 3، 19) و آخرین شریعت الهی است (احزاب / 33، 40)، ازاینرو لازم است همه مؤمنان، به ویژه دانشمندان در بسط و حفظ شریعت بکوشند و با عمل به این دو فریضه، جانشین خدا و پیامبران بر روی زمین باشند و اسلام را جاودانه کنند. با این همه، این دو فریضه ویژه اسلام نیست و در شرایع پیشین نیز واجب بوده، گرچه محدوده آن به گستردگی اسلام نبوده است.
بر پایه روایتی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مراد از «الَّذیِن یأمُروُنَ بِالقِسْطِ» در آیه 21 آلعمران / 3 گروهی از بنیاسرائیلاند که قاتلان پیامبران را امر به معروف و نهی از منکر کردند و در این راه به شهادت رسیدند:(1) «اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِـ ٔ یـتِ اللّهِ و یَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ حَقٍّ ویَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیم»؛[۳۱]
همچنین جمعی از «ربّانیون» [دانشمندان مسیحی] و «احبار» [علمای یهود] که از گفتار گناهآلود و حرام خوارگی نهی نمیکردند نکوهش شدهاند: «لَولا یَنههُمُ الرَّبّـنِیّونَ والاَحبارُ عَن قَولِهِمُ الاِثمَ واَکلِهِمُ السُّحتَ لَبِئسَ ما کانوا یَصنَعون». (مائده / 5، 63) شماری از بنیاسرائیل بر اثر کفر و ترک نهی از منکر از سوی داود و عیسی علیهماالسلام لعنت شدند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرءیلَ عَلی لِسانِ داوودَ و عیسَی ابنِ مَریَمَ ذلِکَ بِما عَصَوا وکانوا یَعتَدون * کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوهُ». (مائده / 5، 78 ـ 79)
از گزارش داستان اصحاب * سبت در قرآن کریم بر میآید که گروهی از بنیاسرائیل که نهی از منکر نمیکردند به همراه مرتکبان منکر هلاک شدند و تنها گروهی نجات یافتند که نهی از منکر کردند: «اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذابٍ بَـ ٔ سٍ». (اعراف / 7، 165) در آیه 116 هود / 11 بنیاسرائیل را عتاب میکند که چرا درنسلهای پیشین شما جز گروهی اندک، خردمندانی نبودند که مردم را از فساد باز دارند: «فَلَولا کَانَ مِنَ القُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّةٍ یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِی الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم». از نصایح لقمان به فرزندش نیز استفاده میشود که امر به معروف در شرایع پیشین واجب بوده است: «یـبُنَیَّ اَقِمِ الصَّلوةَ وأْمُر بِالمَعروفِ وَانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلی ما اَصابَکَ». (لقمان / 31، 17)
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
این دو فریضه را موکول به 4 شرط کردهاند؛ یعنی باید امر و نهی کننده 1. معروف و منکر را بشناسد. 2. احتمال تأثیر دهد. 3. مخاطب را مصرّ بر گناه بیابد. 4. بر امر و نهی مفسدهای همچون ضرر مالی و جانی مترتب نباشد.[۳۲] در خصوص شرط نخست برخی فقها با تمسک به اطلاق آیات و روایات و نیز تأکید موجود در این ادله گفتهاند: شناخت معروف و منکر واجب است و کسی که بر اثر عدم آگاهی از معروف و منکر نمیتواند امر به معروف و نهی از منکر کند گناهکار است. [۳۳] این گروه از فقها اصطلاحا شناخت معروف و منکر را شرط واجب دانستهاند (مانند شرط طهارت برای نماز)؛ ولی بیشتر فقها آن را شرط وجوب دانسته و کسب آن را واجب نمیدانند [۳۴](مانند شرط استطاعت برای حجّ). بنا به نظر اخیر تنها عالم به معروف و منکر وظیفه امر و نهی را بر عهده دارد.
قائلان به این نظر به ادلهای از جمله روایتی از امام صادق علیهالسلام استناد کردهاند. در این روایت، امام علیهالسلام وجوب امر به معروف و نهی از منکر را مشروط به قدرت و علم کرده است و آنگاه در تأیید این نظر به آیات «و لتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَر» (آلعمران / 3، 104) و نیز «و مِن قَومِ موسی اُمَّةٌ یَهدونَ بِالحَقِّ وبِهِ یَعدِلون» (اعراف / 7، 159) استناد فرموده، با این استدلال که در این دو آیه خداوند وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را تنها بر عهده گروهی خاص: «اُمَّةٌ» نهاده و بر همگان واجب نکرده است.[۳۵]
درباره شرط دوم، فقیهان این نکته را یادآور شدهاند که ممکن است در مواردی امر به معروف و نهی از منکر بر مخاطب تأثیر نداشته باشد؛ ولی آثار جانبی دیگری همچون آشکار شدن بدعتها و پیشگیری از مشتبه شدن معروف و منکر داشته باشد که در این صورت نیز باید حقیقت را آشکار کرد و سکوت و کتمان جایز نیست:[۳۶] «اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلنا مِنَ البَیِّنـتِ والهُدی مِن بَعدِ ما بَیَّنّـهُ لِلنّاسِ فِی الکِتـبِ اُولکَ یَلعَنُهُمُ اللّهُ ویَلعَنُهُمُ اللّـعِنون». (بقره / 2، 159، 173)
برخی از فقیهان اهل سنت نیز با استناد به آیه «و ذَکِّر فَاِنَّ الذِّکری تَنفَعُ المُؤمِنین» (اعلی / 87، 9) و نیز برخی روایات، امر به معروف و نهی از منکر را در هر صورت بر مکلف واجب میدانند؛ چه تأثیر داشته باشد یا نداشته باشد.[۳۷]
درباره شرط چهارم، نظر مشهور فقیهان این است که در صورت ترس از زیان مالی و جانی بر خود یا دیگران، وجوب ساقط میگردد [۳۸]
برخی برای اثبات این حکم به آیه 150 اعراف / 7 استناد کردهاند که به موجب آن هارون برای حفظ جان خویش از تداوم نهی از منکر امتناع کرد:[۳۹] «اِنَّ القَومَ استَضعَفونی و کادوا یَقتُلونَنی». برخی نیز آیه 195 بقره / 2 را که از افکندن خود در هلاکت به دست خویش منع کرده است: «و لا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَةِ» دلیل بر این امر دانستهاند؛[۴۰]
امّا بسیاری از فقها در این مسئله تفصیل داده و آن را در موردی پذیرفتهاند که مفسده مترتب بر امر و نهی بیش از مفسده مترتب بر ترک معروف و ارتکاب منکر باشد؛ ولی اگر معروف و منکر از اموری است که از نظر شارع مقدس اهمیت فراوانی دارد، مانند حفظ اسلام و عقاید و نوامیس قرآن و احکام ضروری باید با مقایسه اهم و مهمّ، مهمتر را در نظر گرفت و با مجرد ضرر و حَرَج وجوب امر به معروف و نهی از منکر برداشته نمیشود. چه بسا برای حفظ اینگونه امور باید جان یا جانهایی فدا شود و در این صورت تحمل ضررهای غیر جانی یا مشقتها به طریق اولی واجب است. [۴۱]
از نظر اینان میان قاعده لاضرر و لاحَرَج که مستند عمده شرط چهارم است و ادله امر به معروف و نهی از منکر تزاحم وجود دارد و براساس قاعده تزاحم باید به آنکه ملاک قویتر و اهمیت بیشتری دارد عمل کرد.[۴۲]
از آیات قرآن نیز میتوان شواهدی در تأیید این نظر ارائه کرد؛ آیه 21 آلعمران / 3 از کشته شدن شماری از پیامبران و نیز کشته شدن امر کنندگان به معروف به دست گروهی از بنیاسرائیل خبر میدهد:
«اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِـ ٔ یـتِ اللّهِ و یَقتُلونَ النَّبِیّینَ بِغَیرِ حَقٍّ ویَقتُلونَ الَّذینَ یَأمُرونَ بِالقِسطِ مِنَ النّاسِ فَبَشِّرهُم بِعَذابٍ اَلیم». براساس روایتی در ذیل آیه، پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در پاسخ این پرسش که عذاب چه کسی از همه سختتر است فرمود: عذاب شخصی که پیامبری یا آمر به معروف و ناهی از منکری را بکشد، آنگاه آیه فوق را تلاوت کرده و فرمود: بنیاسرائیل در آغاز روز 43 پیامبر را کشتند. 112 مرد صالح از میان آنان برخاستند و قاتلان را امر به معروف و نهی از منکر کردند. بنیاسرائیل همه آنان را نیز در غروب همان روز کشتند.[۴۳]
براساس نقل دیگری آن حضرت در ذیل این آیه فرمود: بهترین جهاد سخنی است که برای دفاع از حق در پیش روی سلطان ستمگر گفته و شخص مجاهد در این راه کشته میشود ؛([۴۴]
همچنین بر پایه روایتی حضرت علی علیهالسلام مراد آیه «و مِنَ النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ» (بقره / 2، 207) را مردی دانسته که بر اثر امر به معروف و نهی از منکر کشته میشود [۴۵]
و درباره آیه «یـبُنَیَّ اَقِمِ الصَّلوةَ وأمُر بِالمَعروفِ وانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلی ما اَصابَکَ» (لقمان / 31، 17) فرمود که مراد از صبر، استقامت در برابر دشواریها و رنجهایی است که در راه امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد. ([۴۶]
آیات 13 ـ 27 یس / 36 نیز به ماجرای مردی فداکار پرداخته که به سبب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از پیامبران الهی سرانجام به شهادت رسید.[۴۷]
شهید میگوید: اگر امر به معروف و نهی از منکر به صورت جهاد * باشد مسلم است که میتوان تا سرحد کشته شدن پیش رفت. او در ادامه میگوید: بسیاری از عامه امر به معروف و نهی از منکر را اگرچه به کشته شدن آمر و ناهی بینجامد جایز شمرده و به آیه «و کَاَیِّن مِن نَبِیٍّ قـتَلَ مَعَهُ رِبِّیّونَ کَثیرٌ» استدلال کردهاند، زیرا خدا آنان را از آن رو که به سبب امر به معروف و نهی از منکر کشته شدهاند ستوده است. ([۴۸]
افزون بر آیات، احادیثی که امر به معروف و نهی از منکر را از شاخههای جهاد برشمرده [۴۹]
و نیز سیره بسیاری از اولیای الهی که در راستای امر به معروف و نهی از منکر تا سر حد شهادت پیش رفتند مؤید همین نظر است که در امور مهم و اساسی دشواریها نمیتواند مانع امر به معروف و نهی از منکر باشد، [۵۰] بنابراین استناد به آیه «ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَةِ» (بقره / 2، 195) برای عدم وجوب امر به معروف و نهی از منکر در همه موارد ضرر [۵۱] صحیح نیست.
برخی بر شرطهای چهارگانه فوق شرط عدالت را نیز افزودهاند؛ یعنی امر و نهی کننده خود نیز باید واجبات را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. آنان برای لزوم این شرط افزون بر روایات، به شماری از آیات نیز استدلال کردهاند؛ [۵۲]
از جمله آیاتی که به نکوهش کسانی پرداخته که دیگران را به نیکی فرا میخوانند؛ ولی خویشتن را فراموش کرده و به گفته خود عمل نمیکنند: «اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وتَنسَونَ اَنفُسَکُم» (بقره / 2، 44)، «لِمَ تَقولونَما لا تَفعَلون» (صفّ / 61، 2)، «کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون» (صفّ / 61، 3)؛ ولی فقها و مفسران این شرط را نپذیرفته و گفتهاند که سرزنش در این آیات بر اثر امر به نیکیها نیست، بلکه به سبب ترک واجب و ارتکاب منکر است و در آیه 2 صفّ / 61 شاید نکوهش از این جهت است که آنان برخلاف ادعای خود برخی کارها را انجام نمیدادند،[۵۳]
بنابراین بر مرتکب منکر نیز واجب است که از منکر نهی کند، زیرا بر عهده او دو واجب است: یکی ترک ارتکاب حرام و دیگری نهی از منکر و با ترک یک واجب، واجب دیگر از او برداشته نمیشود. [۵۴]البته تردیدی نیست که پذیرش نهی کسی که خود به منکر آلوده است، دشوار است.[۵۵]
مراتب امر به معروف و نهی از منکر
این دو فریضه دارای مراتب سه گانه قلبی، زبانی و عملی است. از این مراحل به «انکار قلبی» «انکار زبانی» و «انکار با دست» تعبیر میشود.[۵۶] همین مراحل در برخی روایات نیز آمده است. بر پایه روایتی امام باقر علیهالسلام فرمود: با دلهای خود منکر را ناخوش دارید و با زبانهای خود از آن باز دارید و با دست خود بر پیشانی کسانی که مرتکب آن میشوند بکوبید و در راه خدا از سرزنش هیچکس بیم نداشته باشید. [۵۷] دانشوران در تفسیرِ انکار قلبی بر یک نظر نیستند. تفاسیر مختلف را میتوان در سه نظر جمعبندی کرد: 1. اعتقاد به وجوب واجبات و حرمت محرمات. [۵۸] ـ 2. راضی نبودن به گناه.[۵۹] 3. اظهار کراهت قلبی از گناه.[۶۰]
به نظر میرسد دو تفسیر نخست نمیتواند از مصادیق حقیقی امر و نهی به شمار آید، بلکه هر دو از امور قلبی و در جای خود لازم است (و حتی میتوان به وجوب عینی آن قائل شد)؛ ولی در آن هیچگونه اظهار نارضایتی نیست، برخلافِ تفسیر سوم که کراهت قلبی بهگونهای ابراز میشود و میتوان گفت که طلبی محقق شده و از مراتب امر به معروف و نهی از منکر به شمار میرود.[۶۱]
با حاصل شدن مقصود از هر مرتبه، عمل به مرتبه بعدی جایز نیست. البته هریک از این مراتب نیز دارای درجاتی است؛ مثلاً میتوان مرحله نخست را با نگاه، اشاره، درهمکشیدن چهره، رویگردانی و دوری ادا کرد و همینطور مراتب دیگر.[۶۲]
برخی از فقیهان و مفسران رعایت این مراتب را از مقدم شدن اصلاح بر قتال در آیه «واِن طَـافَتانِ مِنَالمُؤمِنینَ اقتَتَلوا فَاَصلِحوا بَینَهُما فَاِن بَغَت اِحدهُما عَلَی الاُخری فَقـتِلوا الَّتیتَبغی حَتّی تَفیءَ اِلی اَمرِ اللّهِ» (حجرات / 49، 9) استفاده کردهاند،[۶۳] چنانکه عدهای از پیش افتادن «فَعِظُوهنَّ» (موعظه کردن) بر «واهجُروُهنَّ» (دوری کردن) و «واهجُروهُنَّ» بر «واضرِبوهُنَّ» (زدن) در آیه «فَعِظوهُنَّ واهجُروهُنَّ فِیالمَضاجِعِ واضرِبوهُنَّ» (نساء / 4، 34) نیز همین نتیجه را گرفتهاند.[۶۴]
برخی فقها رعایت ترتیب را مقتضای جمع بین ادله امر به معروف و نهی از منکر و ادله حرمت زیان رساندن به مؤمنان دانستهاند که اطلاقات ادله مذکور را مقیّد میسازد.[۶۵]
مفسران در خصوص انکار قلبی تأکید کردهاند که اگر کسی راضی به عمل ناپسند گناهکار باشد خود از جمله گناهکاران به شمار میرود. این مطلب را برخی در ذیل آیه 91 بقره / 2: «قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین» و بعضی در ذیل آیه 183 آلعمران / 3 مطرح کردهاند: «قُل قَد جاءَکُم رُسُلٌ مِن قَبلی بِالبَیِّنـتِ و بِالَّذی قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُموهُم اِن کُنتُم صـدِقین». خداوند در این دو آیه قتل پیامبران را به یهود * دوران پیامبر نسبت میدهد، با اینکه این عمل را بنیاسرائیل در گذشته انجام داده بودند. این نسبت از آن روی بود که این یهودیان به عمل پیشینیان خود راضی بودند.[۶۶]
برخی مفسران نیز این موضوع را در ذیل آیه 140 نساء / 4 بیان کردهاند. [۶۷] این آیه مؤمنان را مخاطب ساخته و از آنان میخواهد که هرگاه شنیدند آیات خدا مورد انکار و استهزا قرار میگیرد با کافران همنشینی نکنند وگرنه درصورت همنشینی، مانند کافران خواهند بود: «وقَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایـتِ اللّهِ یُکفَرُ بِها و یُستَهزَاُ بِها فَلا تَقعُدوا مَعَهُم حَتّی یَخوضوا فی حَدیثٍ غَیرِهِ اِنَّکُم اِذًا مِثلُهُم». شایان ذکر است که برخی، از این آیه نتیجه گرفتهاند که در مجلس گناه، کسی که قدرت جلوگیری از وقوع گناه را ندارد باید آن را ترک کند و گرنه در گناه گناهکاران شریک خواهد بود. ([۶۸]
به گفته طبرسی این آیه دلالت بر حرمت همنشینی با فاسقان و بدعتگزاران دارد. جمعی از مفسران گفتهاند: به همین دلیل، اگر شخصی دروغ بگوید و همنشینان او بخندند خداوند بر آنان غضب میکند.[۶۹]
به نظر میرسد ترک مجلس گناه یکی از درجات مرتبه قلبی و نوعی ابراز کراهت قلبی است.
مسؤولیت حکومت اسلامی
بدون تردید در کنار وظیفه عمومی مردم در انجام دادن این دو فریضه مهم جامه عمل پوشاندن به مرتبه سوم امر به معروف و برخی از درجات این مرتبه، نیازمند قدرت، تشکیلات و حکومت است، زیرا اگر همه آحاد جامعه بدون اذن حاکم اسلامی به این مرحله عمل کنند برخوردهای اجتماعی موجب هرج و مرج شده و نظم و امنیت جامعه اسلامی خدشهدار میشود، بنابراین، جامعه نیازمند تشکیلاتی مقتدر است که صلاحیت قصاص و اجرای حدود و تعزیرات را داشته باشد. البته همچنانکه آحاد جامعه وظیفه دارند به دو مرحله نخست (انکار قلبی و زبانی) قیام کنند نسبت به ایجاد چنین تشکیلات قدرتمندی نیز وظیفه دارند.
از برخی آیات قرآنی نیز استفاده میشود که برخی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر عهده گروهی خاص است؛ از جمله: 1. «ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیرِ ویَأمُرونَ بِالمَعروفِ و یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ.» (آلعمران / 3، 104) وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در این آیه بر عهده جمعیتی ویژه (اُمَّةٌ) نهاده شده است، با این حال خطاب در آیه متوجه همه مسلمانان است و همه وظیفه دارند در تشکیل چنین جمعیتی بکوشند. [۷۰]
برخی فقها با تمسک به این آیه تشکیل دادن حکومت * اسلامی را بر آحاد مردم واجب دانستهاند؛ حکومتی که یکی از شئون آن اجرای برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر است. [۷۱]
برخی به قرینه واژه «اُمَّةٌ» در این آیه، مراد از امت را در چند آیه بعد: «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ و تَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ» (آلعمران / 3، 110) نیز همین معنا دانستهاند؛ [۷۲]
به بیان دیگر، در این آیه هم وظیفه امر به معروف و نهی از منکر بر عهده همه مردم نهاده نشده، بلکه بر عهده گروهی خاص است. روایاتی که امّت در آیه 110 آلعمران / 3 را بر ائمه علیهالسلام تطبیق کرده است مؤیّد همین معناست.[۷۳]
2. «اَلَّذینَ اِن مَکَّنّـهُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ واَمَروا بِالمَعروفِ ونَهَوا عَنِ المُنکَرِ ولِلّهِ عـقِبَةُ الاُمور.» (حجّ / 22، 41) امر به معروف و نهی از منکری که آیه از آن سخن گفته برخی مراتبی است که موکول به داشتن قدرت و حاکمیت است، همچنانکه مقصود از اقامه نماز و پرداخت زکات صرفا انجام دادن این دو فریضه به گونه فردی نیست، بلکه مقصود، اشاعه و ترویج این دو فریضه در جامعه است. وقوع این آیه پس از آیات جنگ گواه این مطلب است.
قرطبی با استدلال به همین آیه مراتبی از امر و نهی را که متوقف بر حبس، تعزیر و زندان و تبعید باشد بر عهده سلطان یا جانشین او دانسته است.[۷۴]
3. «اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذی یَجِدونَهُ مَکتوبـًا عِندَهُم فِی التَّورةِ والاِنجیلِ یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ویَنههُم عَنِ المُنکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبـتِ و یُحَرِّمُ عَلَیهِمُالخَبثَ....» (اعراف / 7، 157) با توجه به اینکه امر به معروف و نهی از منکر در این آیه در ردیف امور دیگری قرار گرفته که از شئون حاکم است میتوان استفاده کرد که این آیه نیز نظر به شأن حکومتی پیامبر صلیاللهعلیهوآله دارد.
در احادیث بسیاری نیز امر به معروف و نهی از منکر مشروط به داشتن قدرت شده است.[۷۵]
در اجرای وظیفه امر به معروف و نهی از منکر، از سوی حاکمان مسلمان در برخی از کشورهای اسلامی تشکیلاتی با عنوان «اداره حِسْبه» تأسیس کردهاند. این تشکیلات، نظارت و بازرسی و ارشاد و هدایت مردم در جامعه اسلامی را بر عهده داشته و آنها را در امور اجتماعی به رعایت موازین اسلامی و عدل و انصاف دعوت کرده و از منکر و حرام و ستم به دیگران باز میداشته است.[۷۶]
در صدر اسلام این وظیفه را خلفا شخصا بر عهده داشتند،[۷۷]. چنانکه بر پایه روایتی علی علیهالسلام هر بامداد از دارالحکومه بیرون میآمد و در بازارهای کوفه بازرگانان و فروشندگان را به بردباری، گشادهرویی و انصاف فرا میخواند و آنان را از سوگند، دروغ، ستم و کمفروشی باز میداشت.[۷۸]
ولایت در امر به معروف و نهی از منکر
از آنجا که امر به معروف و نهی از منکر جنبه فردی ندارد و وظیفهای اجتماعی است و در روابط انسان با دیگران معنا مییابد، بهگونهای دخالت در امور دیگران (امر و نهی شونده) به حساب میآید، ازاینرو عمل کردن به این دو فریضه نیاز به سلطه و ولایت دارد و خداوند که بر همه موجودات ولایت دارد برای مؤمنان نسبت به یکدیگر این ولایت و حق قانونی را قرار داده است: «والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِالمُنکَر». (توبه / 9، 71) از ادله وجوب امر به معروف و نهی از منکر برمیآید که امر و نهی در اینجا مولوی است [۷۹]. و ازاینرو نیازمند جعل ولایت از سوی خداست.
اینکه آمر به واجبات امر و ناهی از محرمات نهی میکند دلیل ارشادی بودن آن نیست، چنانکه امر و نهی پدر و مادر به تکالیف الهی میتواند مولوی باشد، بنابراین، در صورت عمل نکردن امر و نهی شونده به مقتضای امر و نهی، بعید نیست که وی دو معصیت کرده باشد، زیرا هم به تکلیف خویش عمل نکرده و هم فرمان ولایی آمر یا ناهی را اطاعت نکردهاست.[۸۰]
آثار امر به معروف و نهی ازمنکر
1. فلاح و رستگاری آیه 104 آلعمران / 3 آمران به معروف و ناهیان از منکر را اهل فلاح و رستگاری * دانسته است؛ به بیان دیگر، در این آیه فلاح و رستگاری مؤمنان متوقف بر امر به معروف و نهی از منکر شده است.[۸۱]
2. بهترین امت بودن کسب عنوان بهترین بودن برای امت اسلامی در گرو امر به معروف و نهی از منکر است:[۸۲]. «کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنکَر» (آلعمران / 3، 110)، از همینرو از بعضی صحابه نقل شده است که هرکس میخواهد بهترین این امت باشد به شرط خدا که ایمان و امر به معروف و نهی از منکر است وفا کند.[۸۳]
3. نجات از عذاب از آیه 165 اعراف / 7 که به داستان اصحاب سبت پرداخته برمیآید که در مواجهه با منکر کسانی از عذاب نجات مییابند که امر به معروف و نهی از منکر کنند: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذابٍ بَـ ٔ سٍ بِما کانوا یَفسُقون». آیه 116 هود / 11 نیز بنیاسرائیل * را نکوهش کرده که چرا درنسلهای پیشین شما خردمندانی نبودند که مردم را از فساد باز دارند و سپس از نجات یافتن گروه اندکی از بنیاسرائیل که نهی از منکر میکردند خبر داده است: «فَلَولا کَانَ مِنَالقُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّةٍ یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِی الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم».
4. پاداش اخروی خداوند آمران به معروف و ناهیان از منکر را به دریافت اجر عظیم وعده داده است: «اِلاّ مَن اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَو مَعروفٍ اَو اِصلـحٍ بَینَ النّاسِ ومَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیمـا» (نساء / 4، 114)؛ همچنین خدا مؤمنان را به برخورداری از رحمت الهی و باغهای بهشت بشارت داده است: «یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ... اُولکَ سَیَرحَمُهُمُ اللّهُ... وعَدَ اللّهُ المُؤمِنینَ والمُؤمِنـتِ جَنّـتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و مَسـکِنَ طَیِّبَةً فی جَنّـتِ عَدنٍ ورِضونٌ مِنَ اللّهِ اَکبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوزُ العَظیم». (توبه / 9، 71 ـ 72)
آثار ترک امر به معروف و نهی از منکر
1. دوری از رحمت خدا گروهی از بنیاسرائیل بر اثر نافرمانی و تجاوز از حق و ترک نهی از منکر، به زبان داود و عیسی بن مریم لعنت شدند: «لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرءیلَ عَلی لِسانِ داوودَ وعیسَی ابنِ مَریَمَ... کانوا لایَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوهُ لَبِئسَ ما کانوا یَفعَلون». (مائده / 5، 78 ـ 79) به فرموده حضرت علی علیهالسلام خداوند امم پیشین را جز به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر لعن نکرد و از رحمت خود دور نساخت. خداوند سفیهانشان را به واسطه گناهان و دانشمندانشان را بر اثر ترک نهی از منکر لعن کرد.[۸۴]
2. عذاب فراگیر از دیگر پیامدهای ترک امر به معروف و نهی از منکر عذابی است که افزون بر گناهکاران شامل تارکان امر به معروف و نهی از منکر نیز میشود: «واتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّةً واعلَموا اَنَّ اللّهَ شَدیدُ العِقاب». (انفال / 8، 25) به گفته ابن عباس در تفسیر این آیه، عذاب خدا که بیاید ستمکار را از غیر ستمکار جدا نمیسازد؛ نیز گفتهاند که ظالمان به سبب ظلمشان عذاب میشوند و غیر ظالمان بر اثر ترک امر به معروف و نهی از منکر.[۸۵] داستان اصحاب سبت که در سوره اعراف / 7 به تفصیل به آن پرداخته شده، نمونه روشنی به شمار میرود.
براساس این آیات، شماری از بنیاسرائیل که در ساحل دریا زندگی میکردند فرمان خداوند را مبنی بر حرمت کار در روز شنبه زیر پا گذاشتند و با احداث کانال، ماهیان فراوانی را که روز شنبه به ساحل نزدیک میشدند به دام انداخته و روز یکشنبه به صید آنها میپرداختند. در مقابل این جمع گروهی نهی از منکر کرده و آنان را از نافرمانی خدا بازمیداشتند و گروهی دیگر در برابر این نافرمانی سکوت کرده و حتی به ناهیان از منکر اعتراض میکردند که چرا تبهکاران را پند میدهید. قرآن، تنها نجات کسانی را گزارش کرده است که نهی از منکر کردند: «فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ اَنجَینا الَّذینَ یَنهَونَ عَنِ السّوءِ واَخَذنَا الَّذینَ ظَـلَموا بِعَذابٍ بَـ ٔ سٍ بِما کانوا یَفسُقون». (اعراف / 7، 165)
مفسران از این آیه استفاده کردهاند که خداوند دو گروه تجاوزگران و بیتفاوتان را به عذابی سخت گرفتار کرد.[۸۶].
از آیه 116 هود / 11 نیز برمیآید که تنها نهی کنندگان از فساد از عذاب نجات مییابند: «فَلَولا کَانَ مِنَ القُرونِ مِن قَبلِکُم اولوا بَقِیَّةٍ یَنهَونَ عَنِ الفَسادِ فِی الاَرضِ اِلاّ قَلِیلاً مِمَّن اَنجَینا مِنهُم واتَّبَعَ الَّذینَ ظَـلَموا ما اُترِفوا فیهِ و کانوا مُجرِمین» برپایه روایتی از امام باقر علیهالسلام در ذیل آیات 78 ـ 79 مائده / 5 آنان که مورد لعن داود بودند تبدیل به میمون شدند و آنان که مورد لعن عیسی علیهالسلام قرار گرفتند خوک گشتند. [۸۷]
از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در ذیل این آیه نقل شده است که امر به معروف و نهی از منکر کنید. دست نادان را بگیرید و او را به راه حق بیاورید و گرنه خدا دلهای شما را مانند یکدیگر و همه شما را لعنت میکند، همچنانکه آنان را لعنت کرد.[۸۸]
بر پایه نقل دیگری از امام صادق علیهالسلام آنان که این آیات در نکوهش آنان نازل شده با اینکه خود اهل معصیت نبوده و در مجالس گناهکاران شرکت نمیکردند، لعنت شدهاند و جرم آنان این بود که به معصیت کاران لبخند میزدند و با ایشان انس داشتند.[۸۹]. روایتی نیز از امام باقر علیهالسلام دراین باره نقل شده است.[۹۰]
3. شریک شدن در گناه کسانی که در برابر انجام منکر هیچگونه واکنشی نشان ندهند مانند گناهکاران و در گناه آنها شریکاند، از همینرو از مؤمنان خواسته شده که هرگاه تمسخر آیات قرآن را شنیدند با کافران همنشین نشوند. در غیر این صورت در گناه همانند آنها خواهند بود: «و قَد نَزَّلَ عَلَیکُم فِی الکِتـبِ اَن اِذا سَمِعتُم ءایـتِ اللّهِ یُکفَرُ بِها و یُستَهزَاُ بِها فَلا تَقعُدوا مَعَهُم حَتّی یَخوضوا فی حَدیثٍ غَیرِهِ اِنَّکُم اِذًا مِثلُهُم...». (نساء / 4، 140) مفسران از این آیه استفاده کردهاند که سکوت و همنشینی با فاسقان موجب شریک شدن در گناه آنان میشود؛[۹۱].همچنین در ذیل آیه 63 مائده / 5 گفتهاند که ترک کننده نهی از منکر مانند کسی است که مرتکب منکر شود.[۹۲]
آداب امر به معروف و نهی از منکر
1. شروع از خویشتن هرچند امر به معروف و نهی از منکر مشروط به عدالت نیست؛ ولی چون در امر به معروف و نهی از منکر نوعی برتری لازم است، اگر آمر به معروف و ناهی از منکر خود ساخته نباشد، از نظر اخلاقی صلاحیت انجام دادن چنین کاری را ندارد و امر و نهی او صوری و بدون تأثیر جدی خواهد بود. از آیه «ولتَکُن مِنکُم اُمَّةٌ یَدعونَ اِلَی الخَیر...» نیز شاید بتوان استفاده کرد که باید گروههایی مهذّب و خود ساخته به این مهم اقدام کنند، چنانکه از آیه 6 تحریم / 66: «قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا» شروع از خویشتن استفاده میشود. شاید بتوان از آیه 44 بقره / 2 استفاده کرد که التزام به اوامر و نواهی پیش از امر و نهی دیگران شرط عقلی است: «اَتَأمُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ و تَنسَونَ اَنفُسَکُم واَنتُم تَتلونَ الکِتـبَ اَفَلا تَعقِلون». برخی روایات نیز بر همین نکته تأکید کرده که شما باید ابتدا به خویشتن بپردازید، آنگاه دیگران را از گناه باز دارید.[۹۳] البته اینگونه اوامر حمل بر استحباب شده است، زیرا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و التزام به معروف و ترک منکر دو واجب مستقل است.
2. مقدم داشتن خویشان «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا قوا اَنفُسَکُم واَهلیکُم نارًا وقودُهَا النّاسُ والحِجارَةُ». (تحریم / 66، 6)
برخی، از این آیه استفاده کردهاند که سزاوار است در امر به معروف و نهی از منکر از خانواده آغاز شود.[۹۴]. شاید بتوان اولویت شروع از خانواده را از آیات «وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوة» (مریم / 19، 55) و «یـاَیُّهَا النَّبیُّ قُل لاَِزوجِکَ وبَناتِکَ ونِساءِ المُؤمِنین» (احزاب / 33، 59) استفاده کرد و پس از خانواده، نوبت به اقوام دورتر میرسد: «واَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین». (شعراء / 26، 214)
1. مسالک الافهام، ج 2، ص 381.
3. شکیبایی لقمان در نصایح خود به فرزندش او را به برپا داشتن نماز و امر به معروف و نهی از منکر و شکیبایی در برابر مشکلات فرا میخواند: «یـبُنَیَّ اَقِمِ الصَّلوةَ وأْمُر بِالمَعروفِ وَانْهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلی ما اَصابَکَ...». (لقمان / 31، 17 [۹۵]
بر پایه روایتی از علی علیهالسلام مقصود صبر * بر مشقت و مشکلاتی است که از امر به معروف و نهی از منکر ناشی میشود، (1) زیرا ممکن است همان تهمتهایی که به پیامبران زدند، مانند جنون (حجر / 15، 6)، سحر (مدثّر / 74، 24)، سفاهت (اعراف / 7، 66) و ضلالت (اعراف / 7، 61) به امر و نهیکنندگان نیز بزنند. به گفته برخی مفسران سفارش به حق و صبر در آیه 3 عصر / 103 به امر به معروف و نهی از منکر اشاره دارد:[۹۶]«والعَصر * اِنَّ الاِنسـنَ لَفی خُسر * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ وتَواصَوا بِالحَقِّ وتَواصَوا بِالصَّبر».
4. شفقت و مهربانی هرگاه امر به معروف و نهی از منکر همراه با شفقت و از سر خیرخواهی باشد اثر بیشتری دارد، چنانکه لقمان فرزندش را با تعبیر «یا بنیّ» که حکایت از مهربانی دارد مخاطب میسازد (1) [۹۷] و مؤمن آلفرعون هنگامی که موسی را امر به معروف (خروج از شهر) میکند میگوید: «... اِنّی لَکَ مِنَ النّـصِحین». (قصص / 28، 20)
5. پیشنهاد جایگزین منکر در مواردی که نیازی انسان را به سوی منکر سوق داده وقتی از منکر نهی میشود مناسب است کار مباحی که میتواند نیاز او را برطرف سازد، به عنوان جایگزین منکر، معرفی شود، از همینرو هنگامی که حضرت لوط علیهالسلام قوم خود را از کار ناشایست آنان نهی کرد، به آنان پیشنهاد داد تا با دختران او ازدواج کنند: «قالَ یـقَومِ هـؤُلاءِ بَناتی هُنَّ اَطهَرُ لَکُم فاتَّقُوا اللّهَ ولا تُخزونِ فی ضَیفی». (هود / 11، 78)
6. گفتار نیکو و نرم شایسته است که امر به معروف و نهی از منکر با سخن نیکو باشد:[۹۸] «و قولوا لِلنّاسِ حُسنـًا» (بقره / 2، 83)؛ همچنین از آیه 44 طه: «فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّنـًا» لزوم ملایمت و نرمی در گفتار به هنگام امر به معروف و نهی از منکر استفاده شده است.[۹۹]
قرآن کریم به جامعه اسلامی هشدار داده است که دو گروه، اشاعه معروف و برچیده شدن منکر در اجتماع را تهدید میکنند:
دسته نخست ابلیس و سایر شیاطیناند که جامعه را به زشتی و گناه سوق میدهند: «اِنَّما یَأ مُرُکُم بِالسُّوءِ والفَحشاءِ واَن تَقولوا عَلَی اللّهِ ما لاتَعلَمون» (بقره / 2، 169)، «الشَّیطـنُ یَعِدُکُمُ الفَقرَ ویَأمُرُکُم بِالفَحشاءِ واللّهُ یَعِدُکُم مَغفِرَةً مِنهُ و فَضلاً واللّهُ وسِعٌ عَلیم»(بقره / 2، 268)؛ همچنین به مؤمنان هشدار داده است که پای بر جای گامهای شیطان ننهید که او به فحشا و منکر فرمان میدهد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَر». (نور / 24، 21)
دسته دوم منافقاناند که در جامعه اسلامی زندگی میکنند و متظاهر به ایماناند و جامعه اسلامی آنان را به عنوان مؤمنانی پایبند به ارزشها میشناسد، در حالی که آنان در باطن کفر میورزند: «المُنـفِقونَ والمُنـفِقـتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمُنکَرِ ویَنهَونَ عَنِ المَعروفِ». (توبه / 9، 67) روشن است که مقصود آیه این نیست که منافقان به مردم بگویند: کار بد بکنید و کار خوب نکنید، زیرا چنین امر و نهیی هیچگونه اثری ندارد، بلکه مقصود این است که به مصادیق منکر امر میکنند؛ یعنی مردم را بهکارهایی فرا میخوانند که درواقع منکر است؛ ولی آنها را به عنوان معروف و کارهای خوب معرفی میکنند، همچنانکه شیطان نیز کردار زشت مردم را زیبا جلوه میدهد: «و اِذ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ اَعمــلَهُم» (انفال / 8، 48)، «اَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَءاهُ حَسَنـًا». (فاطر / 35، 8)
مصادیق قرآنی معروف و منکر
با توجه به گستره معنایی «معروف» و «منکر» هر یک از این دو مصادیق فراوانی در قرآن کریم دارد. مؤلفان به برخی از مصادیق این دو اشاره کردهاند.[۱۰۱]
برخی از امور «معروف» در قرآن چنین است: 1. ایمان. 2. تلاوت قرآن. 3. امر به معروف و نهی از منکر. 4. تفکّر. 5. توکّل. 6. صبر. 7. تقوا. 8. پیروی از خدا و رسول. 9. پیشی گرفتن برای تحصیل کارهای نیک. 10. انفاق. 11. فرو بردن خشم. 12. عفو. 13. احسان. 14. اطمینان به وعدههای خدا. 15. توبه. 16. سیر در زمین و پند گرفتن از سرگذشت امتهای پیشین. 17. جهاد. 18. شهادت در راه خدا. 19. عدالت. 20. شکر خدا. 21. دعا. 22. اخلاق نیک. 23. مشورت. 24. آموزش و فراگیری قرآن و دانش. 25. صراحت در بیان حق. 26. تحمل آسیبها و گرفتاریها در راه خدا. 28. هجرت برای تقویت و حفظ دین. 29. خوف از خدا. 30. استقامت در راه حق. 31. مرابطه و حفظ مرزهای اسلامی از تهاجم دشمنان. 32. صدق. 33. استغفار. 34. تقیّه. 35. دوستی با دوستان و دشمنی با دشمنان خدا. 36. وفای به عهد. 37. تسبیح و یاد خدا در شب و روز. 38. اتحاد و دوستی و برادری. 39. دعوت مردم به سعادت و به سوی خدا. 40. صداقت. 41. پیروی از حق. 42. یاری از (دین) خدا. 43. ایمان به آنچه خداوند نازل کرده براساس تحقیق و بررسی. 44. آمادگی کامل و فراهم کردن مداوم اسباب کار برای جبههگیری در برابر دشمن.[۱۰۲]
برخی از امور «منکر» در قرآن عبارت است از: 1. کفر. 2. کشتن پیامبران و عدالتخواهان و مخالفت با راهنمایان دین. 3. محرم اسرار قرار دادن کافران. 4. جهل و نادانی. 5. نفاق. 6. دوستی با کافران. 7. ضعف در اراده و تصمیم در راه هدف. 8. اصرار بر گناه. 9. سستی. 10. تأسّف و اندوه بیجا. 11. ظلم. 12. ارتجاع و عقب گرد. 13. کرنش در برابر دشمن. 14. ضعف نشان دادن در برابر دشمن. 15. اطاعت از کافران. 16. کشمکش و نزاع. 17. فرار از جهاد. 18. پندار سپری شدن زمان دین. 19. توجه به تبلیغات باطل. 20. خیانت نسبت به بیتالمال. 21. بخل. 22. رضایت به ظلم و گناه. 23. کتمان حق. 24. فروختن دین و حق به دنیا. 25. انکار وجود روح و جهان آخرت. 26. ترسیدن از دوستان شیطان. 27. گمان بر اینکه شکست ظاهری، با حق ناسازگار است. 28. انفاق در راه باطل و تقویت باطل. 29. تمایل دلها از حق به سوی باطل. 30. فتنهجویی و بدعتگذاری. 31. حسد و ریاستطلبی. 32. نقشههای باطل برای مبارزه با حق. 33. پوشاندن حق به وسیله باطل. 34. بازیچه قرار دادن دین. 35. باز داشتن مردم از راه خدا. 36. تبهکاری. 37. دروغگویی. 38. خیانت. 39. ایجاد اختلاف. 40. پیروی از باطل. 41. بیماری قلب (روح). 42. ترسو بودن. 43. فساد حاکمان و زمامداران خودسر. 44. قطع پیوند خویشاوندی. 45. عدم تدبر در قرآن. 46. مخالفت با پیامبر صلیاللهعلیهوآله. باطل کردن عمل نیک. 48. پشت کردن بهدین.[۱۰۳]
منابع
آذرخشی دیگر از آسمان کربلا؛ آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن؛ احکام القرآن، ابن العربی؛ احکام القرآن، جصاص؛ اربعین؛ اعانة الطالبین علی حل الفاظ فتح المعین؛ امر به معروف و نهی از منکر؛ انوارالتنزیل و اسرار التأویل، بیضاوی بحارالانوار؛ بصائر ذوی التمییز فی لطائف الکتاب العزیز؛ تحریرالوسیله؛ التحقیق فی کلمات القرآن الکریم؛ التراتیب الاداریه (نظام الحکومة النبویه)؛ التعریفات؛ تفسیر الصافی؛ التفسیر الکاشف؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نورالثقلین؛ جامع البیان عن تأویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ الجوامع الفقهیه؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیه؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالمأثور؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ روض الجنان و روحالجنان؛ زبدهالبیان فی براهین احکام القرآن؛ شرایعالاسلام فی مسائل الحلال والحرام؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله؛ فقه القرآن، راوندی؛ القواعد و الفوائد؛ الکشاف؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ کفایة الاحکام (کفایة الفقه)؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعه؛ مسالک الافهام الی آیات الاحکام؛ مصطلحات الفقه و معظم عناوینه الموضوعیه؛ معالم القربه فی احکام الحسبه؛ مغنی المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج؛ منتهی المطلب؛ منهاج الصالحین، سیستانی؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النهایة فی مجردالفقه و الفتاوی؛ نهجالبلاغه، وسائل الشیعه.
پدیدآور:علی خراسانی
پانویس
- ↑ بصائر ذویالتمییز، ج4، ص57، 120؛ التحقیق، ج12، ص 239؛ مصطلحات الفقه، ص 88 ـ 89
- ↑ التعریفات، ص 50.
- ↑ )فصل الاعتزال، ص 139؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 201 ـ 203.
- ↑ فصل الاعتزال، ص 139؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 201 ـ 203.
- ↑ کشف المراد، ص 340.
- ↑ الکشاف، ج 1، ص 397؛ الاقتصاد، ص 148؛ شرایعالاسلام، ج 1، ص 341
- ↑ الجوامع الفقهیه، ص 697؛ جواهرالکلام، ج 21، ص 363.
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 381؛ آلاء الرحمن، ج 1، ص 325.
- ↑ تحریر الوسیله، ج 1، ص 465.
- ↑ آذرخشی دیگر، ص 161.
- ↑ بحارالانوار، ج 100، ص 71
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت 374.
- ↑ وسائل الشیعه، ج 11، ص 395.
- ↑ )دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، ص 205.
- ↑ احکامالقرآن، جصاص، ج2، ص29؛ مسالکالافهام، ج 2، ص 372؛ زبدة البیان، ص 411.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 27 ـ 28.
- ↑ الاقتصاد، ص 147.
- ↑ الکشاف، ج 1، ص 396؛ تفسیر بیضاوی، ج 1، ص 278.
- ↑ مختلفالشیعه، ج 4، ص 471 ـ 472.
- ↑ اربعین، ص 244 ـ 245.
- ↑ )فقه القرآن، ج 1، ص 356؛ الاقتصاد، ص 147؛ النهایه، ص 299.
- ↑ مسالک الافهام، ج 2، ص 373؛ المیزان، ج 3، ص 373.
- ↑ اربعین، ص 244 ـ 245
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 362.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 223
- ↑ المیزان، ج 6، ص 169.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه 192.
- ↑ المیزان، ج 6، ص 169
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 807
- ↑ همان، ج 4، ص 750.
- ↑ جامع البیان، مج 3، ج 3، ص 294؛ مجمع البیان، ج 2، ص 720.
- ↑ شرائع الاسلام، ج 1، ص 342.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 127 ـ 128.
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 366.
- ↑ وسائل الشیعه، ج 6، ص 126.
- ↑ تحریرالوسیله، ج 1، ص 456.
- ↑ اعانة الطالبین، ج 4، ص 184؛ مغنی المحتاج، ج 4، ص 211
- ↑ شرایع الاسلام، ج 1، ص 342؛ جواهرالکلام، ج 21، ص 371؛ اعانة الطالبین، ج 4، ص 184.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج 7، ص 184.
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 516
- ↑ الکاشف، ج2، ص124؛ تحریرالوسیله، ج1، ص465.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 200.
- ↑ جامعالبیان، مج3، ج3، ص 294؛ مجمعالبیان، ج 2، ص 720.
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 423.
- ↑ همان، ص 535
- ↑ الصافی، ج4، ص145؛ تفسیر قرطبی، ج 14، ص 47؛ احکام القرآن، جصاص، ج 3، ص 515.
- ↑ مجمع، البیان، ج 8، ص 658
- ↑ القواعد والفوائد، ص206؛ تفسیر قرطبی، ج4، ص31.
- ↑ نهجالبلاغه، حکمت 375؛ الکافی، ج 5، ص 52.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 192 ـ 193.
- ↑ مجمع البیان، ج 2، ص 538.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج 12، ص 203؛ تفسیر قرطبی، ج 4، ص 31.
- ↑ احکامالقرآن، ابنعربی، ج1، ص266؛ جواهرالکلام، ج 21، ص 373؛ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 164.
- ↑ الکشاف، ج 1، ص 398.
- ↑ احکام القرآن، ابن عربی، ص 266.
- ↑ )شرائع الاسلام، ج 1، ص 343.
- ↑ وسائل الشیعه، ج 11، ص 403.
- ↑ النهایه، ص 300-299
- ↑ کفایهالاحکام، ج 1، ص 405
- ↑ منتهی المطلب، ج 2، ص 993.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 286.
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 378.
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 378؛ التفسیر الکبیر، ج 3، ص 316.
- ↑ التفسیرالکبیر، ج 3، ص 316.
- ↑ جواهرالکلام، ج 21، ص 378
- ↑ )مجمعالبیان، ج 1، ص 316؛ تفسیر قرطبی، ج 2، ص 22.
- ↑ مجمع البیان، ج 3، ص 195؛ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 268.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج 5، ص 268.
- ↑ مجمع البیان، ج 3، ص 195.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 227.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 227.
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 227.
- ↑ الدرالمنثور، ج 2، ص 294.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج 4، ص 31.
- ↑ الکافی، ج5، ص59؛ وسائلالشیعه، ج11، ص400.
- ↑ معالم القربه، ص 23، 61
- ↑ التراتیب الاداریه، ج 1، ص 286
- ↑ الکافی، ج 5، ص 151؛ النهایه، ص 371.
- ↑ تحریرالوسیله، ج 1، ص 465
- ↑ دراسات فی ولایة الفقیه، ج 2، ص 225.
- ↑ مجمع البیان، ج2، ص 807
- ↑ همان، ص 811
- ↑ همان، ص 811
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه 192.
- ↑ روض الجنان، ج 9، ص 94.
- ↑ المیزان، ج 8، ص 310
- ↑ المیزان، ج 8، ص 310.
- ↑ مجمعالبیان، ج 3، ص 289.
- ↑ الصافی، ج 2، ص 75
- ↑ الکافی، ج 5، ص 56
- ↑ جامعالبیان، مج 4، ج 5، ص 443
- ↑ تفسیر قرطبی، ج 6، ص 153.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه 129؛ نورالثقلین، ج 1، ص 75
- ↑ مسالک الافهام، ج 2، ص 381
- ↑ )مجمع البیان، ج 8، ص 500؛ احکام القرآن، جصاص، ج 3، ص 515.
- ↑ مجمعالبیان، ج 10، ص 815؛ المیزان، ج 20، ص 357
- ↑ مجمع البیان، ج 8، ص 499
- ↑ روح المعانی، مج 1، ج 1، ص 488
- ↑ )مجمع البیان، ج 7، ص 20؛ تفسیر قرطبی، ج 11، ص 134.
- ↑ امر به منکر و نهی از معروف
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 83 ـ 84؛ منهاجالصالحین، ج 1، ص 420.
- ↑ امر به معروف و نهی از منکر، ص 86
- ↑ همان، ص 89