اخلاق
اخلاق عنوان شاخهای از علوم انسانی است که در آن از ارزش رفتارهای آدمی بحث میشود. این علم نگرشی تاریخی بر رفتارهای انسان به عنوان امور واقع یا کوششی برای کشف علل و عوامل طبیعی آن نیست؛ بلکه مطالعه آنهاست از این حیث که هریک در نظام ارزشی معین از چه جایگاهی برخوردارند. نظامهای اخلاقی به عنوان مجموعههایی مشتمل بر ارزشها و دربردارنده دستورهایی برای اتصاف به خویهای نیک و انجام دادن اعمال پسندیده و دوریگزیدن از کردارهای ناپسند در میان بسیاری از ملل باستانی دیده میشود و شکلگیری آنها به عنوان علم اخلاق در تمدنهای گوناگون عهد باستان ازجمله ایران و یونان، مسیری موازی را طی کرده و آثار اخلاقی با سبکهای متفاوت را پدید آورده است.
در اسلام نیز پیامبر اکرم(صلی الله علیه) و امامان معصوم(علیهالسلام) بر اخلاق و زیست اخلاقی تاکید فراوان ورزیدهاند؛ به گونهای که پیامبر گرامی هدفِ بعثت و نتیجه رسالت خود را اکمالِ مکارم اخلاق بیان کردهاند: انی بعثت لاتمم مکارم الاخلاق
واژهشناسی اخلاق
اخلاق در اصل واژهای عربی است که مفرد آن خُلْق و خُلُق میباشد. در لغت بهمعنای سرشت و سجیّه بهکار رفته است؛ اعم از اینکه سجیّه و سرشتی نیکو و پسندیده باشد مانند جوانمردی و دلیری یا زشت و ناپسند باشد مثل فرومایگی و بزدلی. [۱] در لغت نامه دهخدا آمده است: اخلاق جمع خُلق و در لغت به معنای خویهاست. [۲]
تعریف اخلاق
اخلاق ملکه و حالتی مداوم از نفس آدمی است که از آن فعل یا صفتی به سهولت و بی درنگ صادر میشود. باید بر این نکته تأکید کرد که دانشمندان علم اخلاق برای آن تعاریف تعاریف مختلفی آوردهاند:
شیخ طبرسی در مقدمه کتاب الآداب الدینیه للخزانه المعینیه مینویسد: «أنّ الأخلاق هو ملکه أو حاله راسخه نفسانیه توجب صدور الأعمال منه بلا رویه و فکر»، و علامه مجلسی آن را این گونه تعریف میکند: «الخُلق، ملکه للنفس یصدر عنها الفعل بسهوله» [۳]
مرحوم فیض کاشانی نیز در تعریف اخلاق مینویسد: «هیئه راسخه فی النفس تصدر عنها الافعال بسهوله و یسر، من غیر حاجه الی فکر و رویه» [۴]
امام خمینی هم معتقد است: «خُلق عبارت از حالتی است در نفس که انسان را دعوت به عمل میکند بدون رویه و فکر. مثلا کسی که دارای خُلقِ «سخاوت» است، آن خُلق او را وادار به جود و انفاق میکند، بدون آنکه مقدماتی تشکیل دهد و به مرجحاتی فکر کند؛ گویی یکی از افعال طبیعیه اوست، مثل دیدن و شنیدن» [۵]
برخی محققان متأخر نیز بر این باورند که انسان اخلاقی انسانی است که دایره مأذوناتش از دایره مقدوراتش تنگ تر باشد. هر انسانی سلسله مقدوراتی دارد، یعنی هر فرد، قدرت انجام یک سلسله کارهایی را دارد که آن را «دایره مقدورات فرد» مینامیم. دایره دومی هم برای فرد انسانی تصور کنید که آن هم «دایره مأذونات شخص» است، یعنی دایره کارهایی که شخص به خود اجازه و اذن میدهد که آنها را انجام دهد. پس برای هر فرد انسانی، دو دایره قابل تصویر و ترسیم است: یکی دایره مقدورات و دیگری دایره مأذونات.
سرچشمه و منشأ ملکه و عادت راسخه
عدهای با استدلال به روایت شریفه نبوی: «من آتاه الله وَجهاً حَسَناً و خُلقاً حَسَناً فلیشکر الله» [۶] بر این باورند که این ملکه، خُلق یا سیرت، اعطایی از جانب ذات مقدس حق است و انسان توان تغییر آن را ندارد و اگر دارای خُلق نیکو شده است، باید سپاس گذار آن ذات مقدس باشد [۷]
برخی دیگر به روایت «حَسِّنُوا أخْلاقَکُمْ» [۸] تمسک جسته، اخلاق را امری اکتسابی معرفی میکنند؛ به این استدلال که دستور موجود در روایت، نشانگر آن است که انسان میتواند به تکامل و تتمیم اخلاق نائل شود.
بسیاری عالمان اخلاق بر این باورند که اصل اخلاق موهبتی الهی است که تکمیل و تتمیم آن در اختیار آدمیان است، چنان که مرحوم سید علی خان کبیر، شارح صحیفه سجادیه نیز بر این موضع است. [۹]
نکته پایانی این است که «آیا انسان میتواند اخلاقی زندگی کند؟» در پاسخ به این پرسش باید گفت که بنا بر روایت منقول از امام صادق(علیهالسلام) که: «النّاسُ مَعادِنُ کمَعادِنِ الذَّهَبِ و الفِضَّهِ» [۱۰]، انسانها از لحاظ وجودی با یکدیگر متفاوت اند؛ به عبارت بهتر فلز وجودی انسانها با یکدیگر فرق دارد. اما این بدین معنا نیست که هرکس فلزِ وجودی نیکو و خوبی دارد، آن را بارور میسازد. چه بسا یک قطعه مس که بر آن صناعت و کار هنری انجام گرفته و نقش و نگار یافته باشد، از تکهای نقره که بکر و دست نخورده رها شده، گرانبهاتر باشد. انسانها نیز اینگونهاند؛ هرچند ممکن است به علت لطف، ژنتیک، وراثت، محیط و … فلز وجودی شخصی عالی، متوسط یا عادی باشد، لیکن با ممارست و مواظبت میتوان زنگار از سیرتِ آن گرفت و نقش و نگاری درخور بدان داد یا آنکه با رهاساختن یا تضییع یک ذات نیکو، از رونق و ارزش آن کاست یا به کلی آن را از میان برد.
روشهای اخلاقی
اگر به یک تقسیمبندی کلّی و عمومی اکتفا کنیم به دو گونه روش اخلاقی بر میخوریم، [۱۱] که عبارتاند از:
- روش فیلسوفان و حکیمان.
- روش انبیاء و پیامبران.
روش اخلاقی فیلسوفان و حکما
اخلاق از نظر فیلسوفان و حکما مبانی علمی خاص دارد و هدف آن تحسین و تقبیح مردم است. [۱۲] میگویند: کار خوب بکن چون مردم میگویند خوب است و کار بد نکن چون مردم ملامت میکنند. آیا اخلاق به گونهای فنی و به روش و طریقهای که فیلسوفان و حکیمان اخلاقی همچون ارسطو، فارابی، ابن مسکویه و... بیان کردهاند، میتواند ما را به سعادت و کمال حقیقی که هدف علم اخلاق است برساند؟ اصولاً سؤال مهم و اساسی این است که معنای سعادت و کمال چیست؟
اگر اخلاق و راه رسیدن به سعادت و کمال تنها همان راهی باشد که حکیم و فیلسوف با برهان و استقلال پیموده، راهی است بسیار مشکل. بهویژه آنکه بسیاری از اصول و روشهایی که حکما برای رسیدن به سعادت و کمال معرفی کردهاند، فاقد استحکام کامل بوده و سُست و غیر قابل اطمینان است، چون اولاً از خطا و اشتباه مصون نیستند و ثانیاً مبتنی بر اصول و قواعد علمی است که برای همگان امکانپذیر نیست، افراد عادی نمیتوانند اخلاق علمی را بیاموزند. پس نمیتوان اصول و اخلاقی را که حکما تدوین کردهاند، اخلاق واقعی و زمینه ساز سعادت و کمال انسان دانست.
راه و روش انبیاء
مبنای اخلاق از نظر انبیاء این است که انجام کار خوب انسان را به بهشت میبرد و کار بد انسان را به جهنم میفرستد. اصول اخلاقی که از سوی انبیاء تدوین شده است، چند ویژگی اساسی دارند.
- با فطرت انسان سازگار است.
- چون منشأ آن وحی است. از اطمینان کامل برخوردار میباشد و خطابردار نیست، لذا میتواند انسان را به سعادت و کمال برساند.
- پیمودن آن برای همگان امکانپذیر است، هم یک استاد بزرگ، دانشمند علوم الهی و هم یک فرد عادی بی سواد، میتوانند اصول اخلاقی اسلام را فرا بگیرند و به آن عمل نمایند. روش اخلاقی انبیاء، روش و راهی است که هم علی(علیهالسلام) میتواند آن را بپیماید و هم بلال حبشی، بهترین شاهد بر اینکه اخلاق اسلامی، اخلاق واقعی است و میتواند انسان را به سعادت و کمال برساند، مطالعة زندگینامة بزرگان دینی و رهپویان راه شریعت محمّدی(صلی الله علیه) است، سلمان و اباذر، مقداد و بلال و... همین راه را رفتند و سر انجام به سعادت و کمال نایل شدند. در درون نظام و روش اخلاقی انبیاء، روش کاملتری نیز وجود دارد که همان روش اخلاقی اسلام است. [۱۳]
نمونهای از اخلاق پیامبر
چنان صفات عالی و مکارم اخلاقی در پیامبر(صلی الله علیه) جمع شده بود، که دشمان سر سخت را تحت تأثیرقرار میداد، و به تسلیم وادار میکرد، و دوستان را مجذوب میساخت. از جمله پیروزیهای پیامبر اسلام هر چند با تائید و امداد الهی بود، ولی عوامل زیادی از نظر ظاهری داشت، که یکی از مهمترین آنها جاذبۀ اخلاقی پیامبر (صلی الله علیه) بود.
پس میتوانیم برخورد اخلاقی پیامبر(صلی الله علیه) را معجزۀ اخلاقی او بنامیم، چنانچه نمونۀ از این معجزهای اخلاقی در فتح مکه مکرمه نمایان گردید: هنگامی که مشرکین سختدل و خیانت پیشه سالیان دراز هرچه در توان داشتند برضد اسلام وشخص پیامبر (صلی الله علیه) به کار گرفتند، سر انجام به چنگال مسلمین گرفتارشدند، پیامبر(صلی الله علیه) برخلاف تمام برداشتها و محاسبات دوستان و دشمنان فرمود: (شخصی که داخل بیت الله گردید در امان است، و شخصی که سلاح در زمین گذاشت و در خانهاش آرام نشست درامان است، و هر که به خانهای ابوسفیان داخل گردید در امان است.
در خطبۀ که پیامبر (صلی الله علیه) بعد از فتح مکۀ مکرمه ایراد نمود فرمود: (یَا مَعْشَرَ قُرَیْشٍ «مَا تَرَوْنَ أَنِّی فَاعِلٌ فیِکُمْ؟» قَالُوا: خَیْرًا، أَخٌ کَرِیمٌ، وَابْنُ أَخٍ کَرِیمٍ قَالَ: «اذْهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاءُ»). [۱۴]
ای! جماعۀ قریش، چه فکر میکنید که من با شما چه معامله خواهیم نمود؟ همه گفتند: خیر، برادر کریم و برادر زادۀ نیک [ما هستی] پیامبر(صلی الله علیه) فرمود: بروید پس شما آزاد کرده شدگان هستید). سرانجام فرمان عفو عمومی را صادر نموده فرمود: (لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) یعنی: امروزهیچ گونه سرزنش و توبیخی به شما نیست، خداوند شما را میبخشد، چرا که او مهربانترین مهربانان است.
با صدوراین فرمان تمام جنایات مشرکین را بدست فراموشی سپرد، وهمین اخلاق عالی سبب گردید که به مصداق آیۀ: یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا [نصر–2] فوج فوج قبایل مختلف جَزِیرَةُ العرب به دین اسلام داخل شوند.
راجع به حُسن خلق پیامبر (صلی الله علیه) وعفو، گذشت، مهربانی، ایثار وفدا کاری او (صلی الله علیه) واقعات وداستانهای زیادی در منابع اسلامی (تفسیروحدیث) وسیرت وتاریخ ذکرگردیده که امام ترمذی راجع به شمایل پیامبر (صلی الله علیه) روایات را جمعآوری نموده که معروف به شمایل ترمذی است.
آری! اگراین اخلاق کریمانه، واین رفتارشریفانه نمیبود، آن ملت عقب مانده وجاهل، وآن جمع خشن وانعطاف نا پذیر، درآغوش اسلام قرارنمی گرفتند، وبه مصداق آیۀ: لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ [آل عمران–159] همه پراگنده شده متفرق میگردیدند.
ای کاش! این تعلیمات و اخلاق والا گهر نبوی و هدایات اسلامی، امروز در امت اسلامی زنده وبه تأسی از خوی واخلاق پیامبر (صلی الله علیه) درمعرض تطبیق وعمل گذاشته شود.
احادیث نبوی در این زمینه، چه در بارۀ شخص پیامبر (صلی الله علیه) و چه در بارۀ اخلاق و وظایف مسلمانها فراوان است که ذیلاً بعضی از آنها ذکر میگردد:
(«کَانَ خُلُقُهُ الْقُرْآنَ») [۱۵] سایلی ازعایشه راجع به اخلاق پیامبر (صلی الله علیه) سوال کرد که چگونه اخلاق داشت؟ درجواب فرمود: آیا قرآن را نخوانده اید (اخلاق پیامبرکاملاً موافق قرآن بود به همین خاطرعلامه ابن قیم درمدارج السالکین مینویسد که (دین اسلام تماماً اخلاق نیکواست).
(“إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَیُدْرِکُ بِحُسنِ خُلُقِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ”). [۱۶]
بی گمان مومن بخاطراخلاق نیک بدرجۀ نمازگزار وروزهدار میرسد. راجع به تعلیمات اخلاقی مسلمانها اسلام بحدی اهتمام کرده که پیامبر (صلی الله علیه) در این حدیث مومن ِ را که مُتخلِق به اخلاق اسلامی است دراجروثواب مرادف بدرجۀ صَایمُ الدَّهرو قایمُ اللیل قرار داده است.
(“أکْمَلُ الْمُؤْمِنِینَ إیمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً) [۱۷]
کاملترین مومنین از روی ایمان، با اخلاقترین شان است. پیامبر (صلی الله علیه) در روایت فوق اخلاق نیکو را مکمل و مرادف ایمان کامل قرار داده است.
پانویس
- ↑ فلسفه اخلاق، مصباح یزدی، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ سوم، پاییز 1394، ص 19
- ↑ لغت نامه دهخدا، دانشگاه تهران، ج 5، ص 1525
- ↑ بحارالانوارر ج۶۷ر ص۳۷۲
- ↑ محجه البیضاءر ج۵ر ص۹۵
- ↑ شرح چهل حدیثر ص۵۱۰
- ↑ الذریعه الی مکارم الشریعهر ص۴۰
- ↑ ریاض السالکینر ج۳ر ص۲۶۴
- ↑ أعیان الشّیعه ر ج ۱ر ص ۳۰۱
- ↑ ریاض السالکینر ج۳ر ص۲۶۵
- ↑ کافیر ج۸ر ص۱۷۶ر ح۱۹۷
- ↑ محمدی گیلانی، اخلاق اسلامی، انتشارات سایه، 1378، ص 47 –29
- ↑ محمدی گیلانی، اخلاق اسلامی، انتشارات سایه، 1378،ص 44 –43
- ↑ تعریف اخلاق و اخلاق واقعی
- ↑ [البدایه و النهایه، ازحافظ ابن کثیر] طبع دار ابن حزم، ج/ 1، تهذیب سیرة ابن هشام، ازعبدالسلام هارون، ص:237، طبع:1990م مؤسسة الرسالة، بیروت]
- ↑ مسلم به روایت عایشه (رضی الله عنها) نمبر حدیث (139ـ 746)
- ↑ ابوداود، نمبر(4798) صححه الألبانی فی الجامع الصغیر برقم (1620)
- ↑ ابوداود حدیث نمبر (4682) سنن ترمذی نمبر حدیث (11662)