ابوجهل
نام | ابوجهل |
---|---|
نام کامل | ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی |
نام پدر | هشام |
نام مادر | اسماء |
زادروز | ۵۵۴م |
زادگاه | مکه |
محل زندگی | مکه |
نقشهای برجسته | شراف مکه • عضویت در دارالندوه • از مخالفین سرسخت اسلام |
دین | مشرک |
قبیله | قریش |
علت درگذشت | غزوه بدر |
محل فوت | بدر • (شهر عربستان) • حجاز • شبهجزیره عربستان |
درگذشت | ۱۷ رمضان سال دوم هجری |
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به ابوجهل از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود و مثل سایر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت. وی در جوانی در میان اشراف مکه جایگاهی ویژه یافت و هنگامی که 30 سال بیشتر نداشت به دلیل کاردانی به عضویت دار الندوه پذیرفته شد در حالی که به رسم آن روزگار اعضای دارالندوة (به جز بنی قصی) میبایست افزون بر 40 سال داشته باشند.
با طلوع اسلام ابوجهل به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اسلام دست زد. تلاش در قطع رابطه قریش با بنی هاشم، ممانعت از حمایت ابولهب از پیامبر و نیز طراحی نقشه ناموفق قتل پیامبر (ص) با مشارکت طوایف مختلف را میتوان مهمترین اقدامات وی بر ضد پیامبر اسلام دانست.
مسلمانان نیز از کینهتوزیها و بدخواهیهای او در امان نبودند. پیامبر نیز او را ابوجهل نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را به این نام خطاب کنند.
پس از هجرت پیامبر به مدینه کینهتوزیهای ابوجهل ادامه داشت تا سرانجام به همراه عدهای از سران شرک در جنگ بدر به هلاکت رسید.
زندگینامه ابوجهل
ابوجهل: ابوالحکم، عمروبن هشامبن مغیره [۱] از بزرگان مکّه، واز دشمنان سرسخت پیامبر[۲] وى از قبیله بنى مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابنالحنظلیه [۳] نامیده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگى او پیش از ظهور اسلام، چندان نیست. بعضى او را همسن پیامبر(ص) [۴] و برخى، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سى ساله دانستهاند [۵] که بدین ترتیب سن وى، از حضرت بیشتر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهماننواز مکّه به شمار مىرفت تا آنجا که قریش، مرگ او را براى خود تاریخ قرار داد. [۶]
زیرکى، دانایى و هوشیارى او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلى که عضویّت در دارالندوه، براى غیر بنىقصى را مشروط به چهلسالگى کرده بود، [۷] در نوجوانى که هنوز موى بر صورتش نروییده بود، [۸] یا نزدیک سى سالگى، [۹] عضو آن شورا شود و در تصمیمگیرىهاى سران، طرف مشورت قرار گیرد. [۱۰]
ابوجهل از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکّه بود [۱۱] که چون دیگر همردیفان خویش، براى دستیابى به ریاست کعبه و در پى آن، ریاست مکّه، با بنىهاشم نزاع داشت و نبوّت را نیز بر همین اساس تحلیل مىکرد. او مىگفت: ما و فرزندان عبد مناف در شَرَف و بزرگى به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبرى است که بر او وحى مىشود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد. [۱۲]
ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانانبود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وى با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانى چون یاسر و سمیّه [۱۳] که به قتل این زن و شوهر انجامید، تهمت [۱۴] و افترا به آنان، [۱۵] جلوگیرى از استماع قرآن، [۱۶] و برقرارى رابطه دیگران با پیامبر، [۱۷] کوشش براى انعقاد پیمان صحیفه مبنى بر یارى نرساندن به پیامبر(ص)و کوشش بر عدم نقض آن، [۱۸] طرّاحى قتل پیامبر، [۱۹] به راه انداختن جنگ بدر [۲۰] و… آشکار است.
ابوجهل وقتى شنید که عیّاش ابن ابىربیعه (برادر مادرىاش) به اسلام گرویده، هر شیوهاى را براى بازگرداندن او به کارگرفت [۲۱] و هنگامى که اندک ملایمت ولیدبنمغیره را به پیامبر دریافت، وى را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند. [۲۲] (إن هـذا إلاّ سِحرٌ یُؤثَر إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ) [۲۳] بیانگر این واقعه است. [۲۴]
او براى تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهى استفاده مىکرد. وقتى آیاتِ «وما أدرکَ ما سَقَرُ لاتُبقى وَ لاتَذَرُ لوّاحةٌ لِلبَشرِ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ» [۲۵] را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشتههاى آتش ناتوانند؛ در حالى که شمار شما بیشتر است؟ رفیق شما [پیامبر]خبر مىدهد که جهنم نوزده گماشته دارد. [۲۶]
اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّى موجب خشم دیگر سران مکّه شد [۲۷] و از سوى پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید. [۲۸] وى، در سال دوم هجرى، در جنگ بدر که خود فرماندهى سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در چاه قلیب بدر مدفون شد. [۲۹] او پسر و دخترى داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت [۳۰] و ابتر ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکّه مسلمان شد، و پیامبر براى اینکه مسلمانى آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود. [۳۱]
نسبت ابوجهل با پیامبر(ص)
قریش یکی از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در حجاز بود. مسعودی، مورخ مشهور اسلامی، طایفههای قبیله بزرگ قریش را مقارن ظهور اسلام 25 طایفه به شرح زیر دانسته است:
متن عنوان | متن عنوان |
---|---|
بنی هاشم | بنی مطلب |
بنی حارث | بنی امیه |
بنی نوفل | بنی حارث بن فهر |
بنی اسد | بنی عبدالدار |
بنی زهره | بنی تیم بن مره |
بنی مخزوم | بنی یَقَظه |
بنی مرّه | بنی عدی بن کعب |
بنی سهم | بنی جُمَح |
بنی مالک | بنی معیط |
بنی نزار | بنی سامه |
بنی ادرم | بنی محارب |
بنی حارث بن عبدالله | بنی خزیمه |
بنی بنانه |
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به «ابوجهل» از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود که به تجارت اشتغال داشت. وی گرچه از قریش است، اما عموی پیامبر اکرم (ص) نیست؛ زیرا پدر گرامی رسول گرامی اسلام (ص) عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم است. بنابراین پیامیر اسلام (ص) از تیره بنی هاشم و ابوجهل از تیره بنی مخزوم است [۳۳] که دو تیره و دو ریشه متفاوت هستد و ابوجهل نمی تواند عموی پیامیر اسلام (ص) باشد.
ملقبشدن به ابوجهل
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در دار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود، [۳۴] در نوجوانی [۳۵] یا حدود ۳۰ سالگی [۳۶] عضو آن شورا شود. [۳۷] شاید به همین سبب قریش وی را ابوالحکم میخواند. بعدها پیامبر(ص) از او با کنیه ابوجهل یاد کرد. [۳۸]
تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام
ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر (ص) تحریک کرده، مىگفت: محمد در یثرب فرود آمده؛ پیش قراولان خویش را فرستاده و مىخواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این که دنبالهرو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانى است که هرگز ندیدهام و هیچ یک از اصحاب وى را مشاهده نکردهام، جز این که با شیاطین همراه بود! [۳۹]
او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعله ور ساخت و بخشى از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه مىفرماید: «إنّ الَّذینَ کَفروا یُنفِقونَ أمولهُم لیَصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِمحسرَةً ثمَّ یُغلَبون وَالّذین کفَروا إلى جَهنَّم یُحشَرون»؛ کافران، اموالشان را براى بازداشتن از راه خدا خرج مىکنند. بزودى خرجش خواهند کرد؛ آنگاه مایه حسرت آنان مىشود و سرانجام، مغلوب مىگردند و کافران را در جهنم گرد مىآورند». [۴۰] واحدى، از کلبى نقل مىکند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکى از آنان ابوجهل بود؛ [۴۱] همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد. [۴۲]
ابوجهل در همین جنگ کشته و درباره او و دیگر کشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَرى إذ یَتوَفَّى الّذینَ کَفروا المَلئکةُ یَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ»؛ [۴۳] اگر بدانى آنگاه که فرشتگان جان کافران را مىگیرند و بر چهرهها و پشتهایشان مىکوبند و مىگویند: عذاب آتش را بچشید. [۴۴]
مرگ
این نبرد به شکست مکیان انجامید. [۴۵] در آن ابوجهل که فرماندهی سپاه مشرکان را بر عهده داشت، به دست دو جوان کم سال انصاری به نام معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء یا عوف و معوذ بن عفراء از پای درآمد. هنگامی که هنوز رمقی در تن داشت عبدالله بن مسعود سر او را از تن جدا کرد. [۴۶]
وی را با دیگر کشتگان در چاه بدر دفن کردند. [۴۷] مفسران آیه ۵۰ سوره انفال را در شأن ابوجهل و دیگر کشتگان بدر دانستهاند: {وَلَو تَرَی إِذ یتَوَفَّی الَّذِینَ کفَرُوا المَلائِکةُ یضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَأَدبَارَهُم وَذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ}؛ «اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند، بر چهره و پشت آنان میزنند و گویند: عذاب سوزان را بچشید!» [۴۸]
پیامبر که منتظر شنیدن خبر هلاک ابوجهل بود و او را سردسته پیشوایان کفر و فرعون امت میدانست، [۴۹] با شنیدن این خبر خدا را بر تحقق وعدهاش سپاس گفت. [۵۰] ابوجهل هنگام کشته شدن ۷۰ سال داشت. [۵۱] مفسران از او ذیل آیه ۵۵ سوره فرقان، آیه ۱۵ سوره لیل نیز سخن گفته و وی را از مصداقهای کافران [۵۲] و اهل شقاوت [۵۳] دانستهاند.
پانویس
- ↑ المحبّر، ص ۱۳۹
- ↑ المغازى، ج2، ص491
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص623
- ↑ دایرةالمعارف الاسلامیه، ج1، ص322. «ابوجهل»
- ↑ دایرةالمعارفبزرگاسلامى، ج5، ص305. «ابوجهل»
- ↑ المحبّر، ص139
- ↑ اخبار مکّه، ج2، ص253
- ↑ عیونالاخبار، ج1، ص230
- ↑ الاشتقاق، ص155
- ↑ یعقوبى، ج2، ص37؛ الاشتقاق، ص155
- ↑ جامعالبیان، مج11، ج20، ص119
- ↑ السیر و المغازى، ص210
- ↑ التعریف، ص172
- ↑ یعقوبى، ج2، ص28
- ↑ التعریف، ص172
- ↑ قرطبى، ج15، ص236
- ↑ اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبیان، ج10، ص584
- ↑ السیر و المغازى، ص161 و 166
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص480؛ مجمعالبیان، ج4، ص826
- ↑ الطبقات، ج2، ص9؛ یعقوبى، ج2، ص45
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص474
- ↑ مجمعالبیان، ج10، ص584
- ↑ آیه 24 و 25 مدثر/ 74
- ↑ اسباب النزول، ص381 و 382
- ↑ مدثر/74، 27 ـ 30
- ↑ جامعالبیان، مج14، ج29، ص199؛ مجمعالبیان، ج10، ص586
- ↑ السیر و المغازى، ص166
- ↑ الاشتقاق، ص147؛ انساب الاشراف ج1، ص141
- ↑ جامعالبیان، مج5، ج7، ص240
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص145
- ↑ العقدالفرید، ج۲، ص386
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص277، بطون قریش
- ↑ ابن سعد، الطبقاتالکبرى،ترجمه، ج 7، ص 413
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳
- ↑ الاشتقاق، ص۱۵۵
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱
- ↑ ابن کثیر، ج3، ص211
- ↑ سوره انفال/8، 36
- ↑ اسباب النزول، ص195
- ↑ یعقوبى، ج2، ص45
- ↑ آیه 50 سوره انفال/ 8
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج10، ص30؛ مجمعالبیان، ج4، ص846
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷، ۲۸۱
- ↑ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۲-۲۹۳
- ↑ جامع البیان، ج۱۰، ص۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۶
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۷۴
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۷۶۴