ابوجهل: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'بنی هاشم' به 'بنیهاشم') |
جز (جایگزینی متن - 'بنی امیه' به 'بنیامیه') |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
|بنیهاشم||بنی مطلب | |بنیهاشم||بنی مطلب | ||
|- | |- | ||
|بنی حارث|| | |بنی حارث||بنیامیه | ||
|- | |- | ||
|بنی نوفل||بنی حارث بن فهر | |بنی نوفل||بنی حارث بن فهر |
نسخهٔ ۲۵ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۶:۱۹
ابوجهل | |
---|---|
نام کامل | ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیرة مخزومی |
اطلاعات شخصی | |
سال تولد | ۵۵۴ م، -۶۸ ش، -۷۰ ق |
محل تولد | مکه |
روز درگذشت | ۱۷ رمضان سال دوم هجری |
فعالیتها | اشراف مکه • عضویت در دارالندوه • از مخالفین سرسخت اسلام |
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به ابوجهل از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود و مثل سایر اشراف قریش به تجارت اشتغال داشت. وی در جوانی در میان اشراف مکه جایگاهی ویژه یافت و هنگامی که 30 سال بیشتر نداشت به دلیل کاردانی به عضویت دار الندوه پذیرفته شد در حالی که به رسم آن روزگار اعضای دارالندوة (به جز بنی قصی) میبایست افزون بر 40 سال داشته باشند.
با طلوع اسلام ابوجهل به اقدامات بسیاری برای جلوگیری از انتشار اسلام دست زد. تلاش در قطع رابطه قریش با بنیهاشم، ممانعت از حمایت ابولهب از پیامبر و نیز طراحی نقشه ناموفق قتل پیامبر(صلی الله علیه) با مشارکت طوایف مختلف را میتوان مهمترین اقدامات وی بر ضد پیامبر اسلام دانست.
مسلمانان نیز از کینهتوزیها و بدخواهیهای او در امان نبودند. پیامبر نیز او را ابوجهل نامید و به مسلمانان دستور داد که وی را به این نام خطاب کنند.
پس از هجرت پیامبر به مدینه کینهتوزیهای ابوجهل ادامه داشت تا سرانجام به همراه عدهای از سران شرک در جنگ بدر به هلاکت رسید.
زندگینامه ابوجهل
ابوجهل: ابوالحکم، عمروبن هشامبن مغیره [۱] از بزرگان مکّه، واز دشمنان سرسخت پیامبر[۲] وی از قبیله بنی مخزوم و به ابوجهل مشهور بود و در انتساب به مادرش، ابنالحنظلیه[۳] نامیده شده است. اطلاعات ما اززمان ولادت و زندگی او پیش از ظهور اسلام، چندان نیست. بعضی او را همسن پیامبر(صلی الله علیه)[۴] و برخی، هنگام ورود به دارالندوه (سال 584 م)، سی ساله دانستهاند[۵] که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیشتر خواهد بود. پدرش هشام، از مردان سرشناس و مهماننواز مکّه به شمار میرفت تا آنجا که قریش، مرگ او را برای خود تاریخ قرار داد[۶].
زیرکی، دانایی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد، تا برخلاف سنّت عرب جاهلی که عضویّت در دارالندوه، برای غیر بنیقصی را مشروط به چهلسالگی کرده بود[۷]، در نوجوانی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود[۸]،یا نزدیک سی سالگی[۹]، عضو آن شورا شود و در تصمیمگیریهای سران، طرف مشورت قرار گیرد[۱۰].
ابوجهل از بازرگانان ثروتمند و اشراف مکّه بود[۱۱] که چون دیگر همردیفان خویش، برای دستیابی به ریاست کعبه و در پی آن، ریاست مکّه، با بنیهاشم نزاع داشت و نبوّت را نیز بر همین اساس تحلیل میکرد. او میگفت: ما و فرزندان عبدمناف در شَرَف و بزرگی به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبری است که بر او وحی میشود! این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد[۱۲].
ابوجهل از دشمنان سرسخت پیامبر و مسلمانانبود. تلاش و رفتار خشمگینانه و کینه توزانه وی با آنان، در شکنجه تازه مسلمانانی چون یاسر و سمیّه [۱۳] که به قتل این زن و شوهر انجامید، تهمت[۱۴] و افترا به آنان[۱۵]، جلوگیری از استماع قرآن[۱۶]، و برقراری رابطه دیگران با پیامبر[۱۷]، کوشش برای انعقاد پیمان صحیفه مبنی بر یاری نرساندن به پیامبر(صلی الله علیه)و کوشش بر عدم نقض آن[۱۸]، طرّاحی قتل پیامبر[۱۹]، به راه انداختن جنگ بدر[۲۰] و… آشکار است.
ابوجهل وقتی شنید که عیّاش ابن ابیربیعه (برادر مادریاش) به اسلام گرویده، هر شیوهای را برای بازگرداندن او به کارگرفت[۲۱] و هنگامی که اندک ملایمت ولیدبنمغیره را به پیامبر دریافت، وی را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند[۲۲]. (إن هـذا إلاّ سِحرٌ یُؤثَر إن هـذا إلاّ قَولُ البَشرِ)[۲۳] بیانگر این واقعه است[۲۴].
او برای تضعیف پیامبر و اسلام از هر راهی استفاده میکرد. وقتی آیاتِ «وما أدرکَ ما سَقَرُ لاتُبقی وَ لاتَذَرُ لوّاحةٌ لِلبَشرِ عَلَیها تِسعَةَ عَشَرَ»[۲۵] را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشتههای آتش ناتوانند؛ در حالی که شمار شما بیشتر است؟ رفیق شما [پیامبر]خبر میدهد که جهنم نوزده گماشته دارد[۲۶].
اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر و اسلام، حتّی موجب خشم دیگر سران مکّه شد[۲۷] و از سوی پیامبر به (ابوجهل) ملقّب گردید[۲۸]. وی، در سال دوم هجری، در جنگ بدر که خود فرماندهی سپاه شرک را به عهده داشت، کشته و به همراه دیگر کشتگان، در چاه قلیب بدر مدفون شد[۲۹]. او پسر و دختری داشت؛ امّا نسلش هرگز ادامه نیافت[۳۰] و ابتر ماند. عکرمه (فرزند او) پس از فتح مکّه مسلمان شد، و پیامبر برای اینکه مسلمانی آزرده نشود، مسلمانان را از سبّ ابوجهل منع فرمود[۳۱].
نسبت ابوجهل با پیامبر
قریش یکی از مشهورترین و مهمترین قبایل عرب در حجاز بود. مسعودی، مورخ مشهور اسلامی، طایفههای قبیله بزرگ قریش را مقارن ظهور اسلام 25 طایفه به شرح زیر دانسته است:
متن عنوان | متن عنوان |
---|---|
بنیهاشم | بنی مطلب |
بنی حارث | بنیامیه |
بنی نوفل | بنی حارث بن فهر |
بنی اسد | بنی عبدالدار |
بنی زهره | بنی تیم بن مره |
بنی مخزوم | بنی یَقَظه |
بنی مرّه | بنی عدی بن کعب |
بنی سهم | بنی جُمَح |
بنی مالک | بنی معیط |
بنی نزار | بنی سامه |
بنی ادرم | بنی محارب |
بنی حارث بن عبدالله | بنی خزیمه |
بنی بنانه |
ابوالحکم عمرو بن هشام بن مغیره مخزومی مشهور به «ابوجهل» از اشراف قریش و از مشرکان معروف مکه بود که به تجارت اشتغال داشت. وی گرچه از قریش است، اما عموی پیامبر اکرم (صلی الله علیه) نیست؛ زیرا پدر گرامی رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه) عبدالله بن عبدالمطلب بن هاشم است. بنابراین پیامیر اسلام (صلی الله علیه) از تیره بنیهاشم و ابوجهل از تیره بنی مخزوم است[۳۳] که دو تیره و دو ریشه متفاوت هستد و ابوجهل نمیتواند عموی پیامیر اسلام (صلی الله علیه) باشد.
ملقبشدن به ابوجهل
زیرکی و هوشیاری او در آن عصر سبب شد تا برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در دار الندوه را برای غیر بنیقصی به ۴۰ سالگی مشروط کرده بود[۳۴]، در نوجوانی[۳۵] یا حدود ۳۰ سالگی[۳۶] عضو آن شورا شود[۳۷]. شاید به همین سبب قریش وی را ابوالحکم میخواند. بعدها پیامبر(صلی الله علیه) از او با کنیه ابوجهل یاد کرد[۳۸].
تحریک مشرکان به دشمنی با اسلام
ابوجهل، مشرکان را بر ضد پیامبر (صلی الله علیه) تحریک کرده، میگفت: محمد در یثرب فرود آمده؛ پیش قراولان خویش را فرستاده و میخواهد اموالتان را بگیرد؛ بپرهیزید از این که دنبالهرو او باشید یا به او نزدیک شوید. به خدا سوگند! با او ساحرانی است که هرگز ندیدهام و هیچ یک از اصحاب وی را مشاهده نکردهام، جز این که با شیاطین همراه بود[۳۹]!
او با این سخنان آتش جنگ بدر را شعلهور ساخت و بخشی از مخارج آن را بر عهده گرفت. خداوند در این زمینه میفرماید: «إنّ الَّذینَ کَفروا یُنفِقونَ أمولهُم لیَصدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها ثمَّ تکونُ عَلَیهِمحسرَةً ثمَّ یُغلَبون وَالّذین کفَروا إلی جَهنَّم یُحشَرون»؛ کافران، اموالشان را برای بازداشتن از راه خدا خرج میکنند. بزودی خرجش خواهند کرد؛ آنگاه مایه حسرت آنان میشود و سرانجام، مغلوب میگردند و کافران را در جهنم گرد میآورند[۴۰] ». واحدی، از کلبی نقل میکند که آیه، درباره دوازده تن از اطعام کنندگان روز بدر نازل شد که یکی از آنان ابوجهل بود[۴۱]؛ همو که ده شتر خویش را در آن واقعه نحر کرد[۴۲].
ابوجهل در همین جنگ کشته و درباره او و دیگر کشتگان بدر نازل شد: «وَلَو تَری إذ یَتوَفَّی الّذینَ کَفروا المَلئکةُ یَضرِبونَ وجوهَهم و أدبرَهم و ذوقوا عَذابَ الحَریقِ[۴۳]»؛ اگر بدانی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میگیرند و بر چهرهها و پشتهایشان میکوبند و میگویند: عذاب آتش را بچشید[۴۴].
مرگ
این نبرد به شکست مکیان انجامید[۴۵]. در آن ابوجهل که فرماندهی سپاه مشرکان را بر عهده داشت، به دست دو جوان کم سال انصاری به نام معاذ بن عمرو و معاذ بن عفراء یا عوف و معوذ بن عفراء از پای درآمد. هنگامی که هنوز رمقی در تن داشت عبدالله بن مسعود سر او را از تن جدا کرد[۴۶].
وی را با دیگر کشتگان در چاه بدر دفن کردند[۴۷]. مفسران آیه ۵۰ سوره انفال را در شأن ابوجهل و دیگر کشتگان بدر دانستهاند: {وَلَو تَرَی إِذ یتَوَفَّی الَّذِینَ کفَرُوا المَلائِکةُ یضرِبُونَ وُجُوهَهُم وَأَدبَارَهُم وَذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ}؛ «اگر ببینی آنگاه که فرشتگان جان کافران را میستانند، بر چهره و پشت آنان میزنند و گویند: عذاب سوزان را بچشید[۴۸]!»
پیامبر که منتظر شنیدن خبر هلاک ابوجهل بود و او را سردسته پیشوایان کفر و فرعون امت میدانست[۴۹]، با شنیدن این خبر خدا را بر تحقق وعدهاش سپاس گفت[۵۰]. ابوجهل هنگام کشته شدن ۷۰ سال داشت[۵۱]. مفسران از او ذیل آیه ۵۵ سوره فرقان، آیه ۱۵ سوره لیل نیز سخن گفته و وی را از مصداقهای کافران[۵۲] و اهل شقاوت[۵۳] دانستهاند.
پانویس
- ↑ المحبّر، ص ۱۳۹
- ↑ المغازی، ج2، ص491
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص623
- ↑ دایرةالمعارف الاسلامیه، ج1، ص322. «ابوجهل»
- ↑ دایرةالمعارفبزرگاسلامی، ج5، ص305. «ابوجهل»
- ↑ المحبّر، ص139
- ↑ اخبار مکّه، ج2، ص253
- ↑ عیونالاخبار، ج1، ص230
- ↑ الاشتقاق، ص155
- ↑ یعقوبی، ج2، ص37؛ الاشتقاق، ص155
- ↑ جامعالبیان، مج11، ج20، ص119
- ↑ السیر و المغازی، ص210
- ↑ التعریف، ص172
- ↑ یعقوبی، ج2، ص28
- ↑ التعریف، ص172
- ↑ قرطبی، ج15، ص236
- ↑ اسبابالنزول، ص381؛ مجمعالبیان، ج10، ص584
- ↑ السیر و المغازی، ص161 و 166
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص480؛ مجمعالبیان، ج4، ص826
- ↑ الطبقات، ج2، ص9؛ یعقوبی، ج2، ص45
- ↑ سیره ابن هشام، ج2، ص474
- ↑ مجمعالبیان، ج10، ص584
- ↑ آیه 24 و 25 مدثر/ 74
- ↑ اسباب النزول، ص381 و 382
- ↑ مدثر/74، 27 ـ 30
- ↑ جامعالبیان، مج14، ج29، ص199؛ مجمعالبیان، ج10، ص586
- ↑ السیر و المغازی، ص166
- ↑ الاشتقاق، ص147؛ انساب الاشراف ج1، ص141
- ↑ جامعالبیان، مج5، ج7، ص240
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص145
- ↑ العقدالفرید، ج۲، ص386
- ↑ مسعودی، مروج الذهب، ج 1، ص277، بطون قریش
- ↑ ابن سعد، الطبقاتالکبری، ترجمه، ج 7، ص 413
- ↑ اخبار مکه، ج۲، ص۲۵۳
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳
- ↑ الاشتقاق، ص۱۵۵
- ↑ عیون الاخبار، ج۱، ص۳۳۳؛ الاشتقاق، ص۱۵۵
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱
- ↑ ابن کثیر، ج3، ص211
- ↑ سوره انفال/8، 36
- ↑ اسباب النزول، ص195
- ↑ یعقوبی، ج2، ص45
- ↑ آیه 50 سوره انفال/ 8
- ↑ جامعالبیان، مج6، ج10، ص30؛ مجمعالبیان، ج4، ص846
- ↑ المغازی، ج۱، ص۵۳؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۷
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۷، ۲۸۱
- ↑ البدایة و النهایه، ج۳، ص۲۹۲-۲۹۳
- ↑ جامع البیان، ج۱۰، ص۳۱؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۶
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۱
- ↑ المغازی، ج۱، ص۹۱
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۰
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۸؛ الدر المنثور، ج۵، ص۷۴
- ↑ الکشاف، ج۴، ص۷۶۴