احمد لبیب الترجمان: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۰: خط ۳۰:
</div>
</div>
او یکی از افتخارات [[اخوان‌المسلمین]] در نبردهای آزادی [[فلسطین]] در سال 1948 م، بود. ایشان دارای استعدادهای متعدد رزمی بود. رفتارهای او حکایت از مردی دارد که خود را برای جهاد آماده کرده و جان خود را در راه اطاعت از خدا نذر کرده است.
او یکی از افتخارات [[اخوان‌المسلمین]] در نبردهای آزادی [[فلسطین]] در سال 1948 م، بود. ایشان دارای استعدادهای متعدد رزمی بود. رفتارهای او حکایت از مردی دارد که خود را برای جهاد آماده کرده و جان خود را در راه اطاعت از خدا نذر کرده است.
او رهبر یک گروهان از تیپ‌های [[اخوان‌المسلمین|اخوان]] در تشکیلات جنگی است. یکی از فرزندان [[قاهره]] و یکی از برادران لشکر خلیفه. او به عنوان یک سرباز و یک رهبر عالی بود و بدین ترتیب اخوان پرورش یافت. او شاهکار و قهرمان قهرمان احمد لبیب الترجمان است.<br>
او رهبر یک گروهان از تیپ‌های [[اخوان‌المسلمین|اخوان]] در تشکیلات جنگی است. یکی از فرزندان [[قاهره]] و یکی از برادران لشکر خلیفه. او به‌عنوان یک سرباز و یک رهبر عالی بود و بدین ترتیب اخوان پرورش یافت. او شاهکار و قهرمان قهرمان احمد لبیب الترجمان است.<br>


==اخوان در خط مقدم مجاهدین==
==اخوان در خط مقدم مجاهدین==
خط ۴۰: خط ۴۰:


==اولین ماموریت در خان یونس==
==اولین ماموریت در خان یونس==
[[خان یونس]] که [[یهودیان]] در آن زمان به آن کفار درم می گفتند، منطقه ای مستحکم است. با وجود اینکه وسعت کوچکی داشت، به دلیل نزدیکی به مرز مصر و قرار گرفتن در جاده اصلی مواصلاتی در موقعیت بسیار مهمی ساخته شده بود. [[مصر]] را به [[فلسطین]] وصل می کرد و نگهبانان آن می توانستند پشت برج های مسلح خود را بدون آسیب دیدگی تماشا کنند، رهبری یهود از آن مراقبت کرد و در استحکام بخشیدن به آن و برپایی برج های بلند در اطراف آن اغراق کرد.اخوان تصمیم به طوفان گرفت. و فرمانده گردان احمد عبدالعزیز بود و باید منطقه را کاوش و استحکامات آن را کشف کرد. و این فرماندهی به قهرمان ما، کماندوی احمد لبیب الترجمان با گروهی از سربازان محول شد.
[[خان یونس]] که [[یهودیان]] در آن زمان به آن کفار درم می گفتند، منطقه ای مستحکم است. با وجود اینکه وسعت کوچکی داشت، به دلیل نزدیکی به مرز مصر و قرار گرفتن در جاده اصلی مواصلاتی در موقعیت بسیار مهمی ساخته شده بود. [[مصر]] را به [[فلسطین]] وصل می کرد و نگهبانان آن می توانستند پشت برج های مسلح خود را بدون آسیب دیدگی تماشا کنند، رهبری یهود از آن مراقبت کرد و در استحکام بخشیدن به آن و برپایی برج‌های بلند در اطراف آن اغراق کرد.اخوان تصمیم به طوفان گرفت. و فرمانده گردان احمد عبدالعزیز بود و باید منطقه را کاوش و استحکامات آن را کشف کرد. و این فرماندهی به قهرمان ما، کماندوی احمد لبیب الترجمان با گروهی از سربازان محول شد.


پاتک به رهبری الترجمان بهترین کار خود را کرد و فرمانده احمد عبدالعزیز از این اکتشاف بهره برد و جنگ رخ داد و شهدای اخوان ابتدا سقوط کردند. اما اخوان برگشت و آن منطقه را محاصره شدید کردند. دشمن سعی کرد این محاصره را بشکند و کاروان بزرگی را که مملو از سرباز و تجهیزات بود به محل بیاورد و فرصتی بود که احمد عبدالعزیز در انتظارش بود، پس برای آن کمین محکمی ترتیب داد و درو شدند. و هیچ یک از آنها فرار نکردند.
پاتک به رهبری الترجمان بهترین کار خود را کرد و فرمانده احمد عبدالعزیز از این اکتشاف بهره برد و جنگ رخ داد و شهدای اخوان ابتدا سقوط کردند. اما [[اخوان‌المسلمین|اخوان]] برگشت و آن منطقه را محاصره شدید کردند. دشمن سعی کرد این محاصره را بشکند و کاروان بزرگی را که مملو از سرباز و تجهیزات بود به محل بیاورد و فرصتی بود که احمد عبدالعزیز در انتظارش بود، پس برای آن کمین محکمی ترتیب داد و درو شدند. و هیچ یک از آنها فرار نکردند.


و مجاهدین شروع به شمردن آنچه غارت کرده بودند کردند، در مقابل پانزده خودروی زرهی عظیم با آخرین مدل های اسلحه، مهمات و تدارکات قرار گرفتند و این پیروزی شگفت انگیزی برای این گردان مجاهد بود که جبران آن چه در آغاز جنگ بود. احمد عبدالعزیز متقاعد شد که روش (تاکتیک) چریکی را در پیش بگیرد و بدون حمله به مستعمرات با توپخانه خود شروع به حمله به مستعمرات کرد و راه کاروان های زرهی را مسدود کرد و آنها را تا آخر نابود کرد تا جایی که یهودیان به شدت آشفته شدند. و پرسه زدن در صحرای نقب ممنوع است. خداوند این مترجم را که مکان را کاوش کرد و راه را برای برادرانش هموار کرد، برگرداند.<br>
و مجاهدین شروع به شمردن آنچه غارت کرده بودند کردند، در مقابل پانزده خودروی زرهی عظیم با آخرین مدل های اسلحه، مهمات و تدارکات قرار گرفتند و این پیروزی شگفت انگیزی برای این گردان مجاهد بود که جبران آن چه در آغاز جنگ بود. احمد عبدالعزیز متقاعد شد که روش (تاکتیک) چریکی را در پیش بگیرد و بدون حمله به مستعمرات با توپخانه خود شروع به حمله به مستعمرات کرد و راه کاروان های زرهی را مسدود کرد و آنها را تا آخر نابود کرد تا جایی که یهودیان به شدت آشفته شدند. و پرسه زدن در صحرای نقب ممنوع است. خداوند این مترجم را که مکان را کاوش کرد و راه را برای برادرانش هموار کرد، برگرداند.<br>
confirmed، مدیران
۱۸٬۷۴۵

ویرایش