بزيعيه‏ از «غلاة» و منشعب از فرق «خطابيه» و از پيروان بزيع بن موسى الحائك (بافنده) از اهل كوفه بودند. صاحب «بيان الاديان» نام او را بزيع بن يونس و ابو الحسن اشعرى در «مقالات الاسلامیین» نام او را بزيع بن موسى آورده است، بعضى از صاحبان فرق، «بزيعيه» را به حرف غين «بزيغيه» نوشته ‏اند كه درست نيست.

پیدایش

عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن ابی زینب الاسدی الاَجدَع ، «بَزیع» را امام دانسته گفتند که خداوند به صورت جعفربن محمد علیه‌السلام بر مردم ظاهر شد. [۱]

ادعاهای بزیع

شغل بزیغ حائک (بافنده) بوده است. وی مدعی شده است که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین می‌روید و امام علی علیه‌السلام را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است. [۲]

اعتقادات

بزیعیه امام صادق علیه السلام را مظهر خدا می پنداشتند و بزیع را همچون پیامبر می دانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است آن طور که پیامبری میان موسی و هارون مشترک است میان او و ابو الخطاب نیز مشترک است. از دیدگاه این فرقه قابل دریافت وحی است و در تفسیر این آیه «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» سوره يونس، آیه 100 مدعى بود كه به وى وحى مى ‏شود، چنان كه فرمود: «وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ ...» سوره نحل، آیه 68 و مى‏ پنداشت كه ياران و پيروان او بالاتر از جبرئيل و ميكائيل هستند. او مى ‏گفت هرگاه آدمى به كمال برسد نمى ‏توان گفت كه مرده است و ليكن هرگاه يكى از ياران او در مى‏ گذشت مى ‏گفت كه او به ملكوت اعلى پيوسته، همه ايشان ادعا مى‏ كنند كه مردگان خود رامی توانند ببینند چنان كه هر بامداد و شامگاه آنان را می ‏بينند. بزيع مى ‏گفت كه همه انبياء و ائمه خدایان هستند و نمی میرند بلكه به آسمان مى ‏روند چنان كه خود او كه بزيع باشد به آسمان عروج كرده و خداوند سر او را مسح نمود و آب دهان خود را در دهان او انداخته و حكمت را در سينه او تثبيت کرده است. [۳] همچنین ابو الحس اشعری عقاید این فرقه را با شرحی که گذشت بیان کرده است.ر. ک. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ابو الحسن اشعری ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰. در کتاب دانشنامه اسلامی نیز به اعقتادات این فرقه اشاره شده است.[۴]

برخورد امام صادق با بزیغ

مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیه‌السلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است. [۵] در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ می داند، فرموده بود که اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد.[۶]

  1. محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).
  2. ر. ک. مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
  3. محمد جوا مشکور،فرهنگ فرق اسلامی،مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 102
  4. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374
  5. ر. ک. محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش
  6. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.