تعامل امام علی (علیه‌السلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
<div class="wikiInfo">
<div class="wikiInfo">
[[پرونده:Jeld4.jpg|بندانگشتی|فصلنامه چهارم اندیشه تقریب ]]
[[پرونده:Jeld4.jpg|بندانگشتی|فصلنامه چهارم اندیشه تقریب]]
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:right" |+ |
{| class="wikitable aboutAuthorTable" style="text-align:right" |+ |
!فصلنامه
!فصلنامه
خط ۲۵: خط ۲۵:
|}
|}
</div>
</div>
{{پانویس رنگی}}
'''تعامل [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیه‌السلام)]] با خلفا در جهت وحدت اسلامی''' عنوان مقاله‌ای از بخش اندیشه‌ای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم می‌باشد که به قلم اسماعیل دانش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل پاییز، 1384 منتشر شده است.</div>
'''تعامل [[امام علی بن ابی‌طالب (ع)|امام علی (علیه‌السلام)]] با خلفا در جهت وحدت اسلامی''' عنوان مقاله‌ای از بخش اندیشه‌ای [[اندیشه تقریب (فصلنامه)|فصلنامه اندیشه تقریب]] شماره چهارم می‌باشد که به قلم اسماعیل دانش و به اهتمام [[مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]] منتشر شده است. این مقاله در فصل پاییز، 1384 منتشر شده است.</div>
<br />
=چکیده=
ضرورت وحدت [[امت اسلامی|امت اسلامى]] بر هیچ کس پوشیده نیست. افزون بر قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) سخنان و راه و روش پیشوایان معصوم(علیهم‌السلام) نداى روح‌بخش و طراوت آفرین «وحدت» را به طنین انداختند. در این مقاله، با توجه به ضرورت و هدف طرح موضوع، به مفهوم‌شناسى وحدت پرداخته شده و از تعامل امام على(علیه‌السلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامى با تأکید بر پاسبان و حافظ وحدت بودن حضرت سخن به میان آمده است.<br>
موضوعاتى همانند مشاوره سیاسى، مشاوره اقتصادى و نظامى، همکارى علمى و قضایى و ارائه راهنمایى‌هاى لازم در امور دیوانى از موارد تعامل امام على(علیه‌السلام) با خلیفه اول بر شمرده شده و در دوران خلیفه دوم، افزون بر همکارى و مشورت نظامى امام على(علیه‌السلام) در نبرد جسر، جنگ با رومیان و نبرد بیت‌المقدس و... پیروان حضرت هم در جنگ‌ها و مسائل حکومتى با خلیفه همکارى داشته‌اند.<br>
این همکارى‌ها در زمان خلیفه سوم هم ادامه داشت؛ اما به سبب مسائل ویژه این دوران، امام در برابر ناراضیان خلیفه، نقش وساطت و میانجیگرى را به عهده داشته است و هنگام محاصره خانه خلیفه، مشک‌هایى از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیهما‌السلام) براى خلیفه فرستاد.<br>
این رفتارها، از روح بلند وحدت و یک‌پارچگى حکایت دارد که همواره (به ویژه در عصر حاضر) امت اسلامى سخت به آن نیازمند است. عملکرد امام على(علیه‌السلام)، سراسر اهتمام به مصالح اسلام و پایدارى وحدت امت اسلامى بوده است.<br>


'''کلید واژه‌ها:''' تعامل، خلفا، وحدت اسلامى، اتحاد، مشاوره سیاسى، مشاوره نظامى، همکارى قضایى، امور دیوانى، میانجیگرى.<br>
== چکیده ==
ضرورت وحدت [[امت اسلامی|امت اسلامی]] بر هیچ کس پوشیده نیست. افزون بر قرآن کریم و سنّت پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) سخنان و راه و روش پیشوایان معصوم(علیهم‌السلام) ندای روح‌بخش و طراوت آفرین «وحدت» را به طنین انداختند. در این مقاله، با توجه به ضرورت و هدف طرح موضوع، به مفهوم‌شناسی وحدت پرداخته شده و از تعامل امام علی(علیه‌السلام) با خلفا در جهت وحدت اسلامی با تأکید بر پاسبان و حافظ وحدت بودن حضرت سخن به میان آمده است.<br>
موضوعاتی همانند مشاوره سیاسی، مشاوره اقتصادی و نظامی، همکاری علمی و قضایی و ارائه راهنمایی‌های لازم در امور دیوانی از موارد تعامل امام علی(علیه‌السلام) با خلیفه اول بر شمرده شده و در دوران خلیفه دوم، افزون بر همکاری و مشورت نظامی امام علی(علیه‌السلام) در نبرد جسر، جنگ با رومیان و نبرد بیت‌المقدس و... پیروان حضرت هم در جنگ‌ها و مسائل حکومتی با خلیفه همکاری داشته‌اند.<br>
این همکاری‌ها در زمان خلیفه سوم هم ادامه داشت؛ اما به سبب مسائل ویژه این دوران، امام در برابر ناراضیان خلیفه، نقش وساطت و میانجیگری را به عهده داشته است و هنگام محاصره خانه خلیفه، مشک‌هایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیهما‌السلام) برای خلیفه فرستاد.<br>
این رفتارها، از روح بلند وحدت و یک‌پارچگی حکایت دارد که همواره (به ویژه در عصر حاضر) امت اسلامی سخت به آن نیازمند است. عملکرد امام علی(علیه‌السلام)، سراسر اهتمام به مصالح اسلام و پایداری وحدت امت اسلامی بوده است.<br>


وحدت و همبستگى مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسى بوده که کلام خدا و سنت نبوى، بر آن تأکید فراوان کرده است.<br>
'''کلید واژه‌ها:''' تعامل، خلفا، وحدت اسلامی، اتحاد، مشاوره سیاسی، مشاوره نظامی، همکاری قضایی، امور دیوانی، میانجیگری.<br>
نداى روح بخش و طراوت آفرین وحدت، زمانى بر زبان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و اصحاب وفادارش جارى شد که زمزمه‌هاى تفرقه ریشه دار در آداب و عادات و کینه‌هاى دیرین جاهلى، به گوش مى‌رسید.<br>
با رحلت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) زمینه مناسب براى بازگشت برترى‌هاى قومى و نژادى فراهم شد و نخستین شکاف میان مسلمانان بر سر مسأله جانشینى پدید آمد. هر کدام به ادلّه گوناگونى در‌این‌باره تمسک مى‌کردند. پس از ماجراى سقیفه و تعیین نخستین خلیفه، بسیارى از اصحاب پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) با همه اختلاف سلیقه و بینشى که داشتند، به سبب مصالح اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت اختیار کردند و مانع از هم پاشیدگى و تفرقه در جامعه اسلامى شدند.<br>
امام على(علیه‌السلام) براى حفظ وحدت مسلمانان، اطراف خویش از هر گونه حرکتى که به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگى صفوف مسلمانان بینجامد، بر حذر مى‌داشت و از هیچ گونه مساعدت فکرى با خلفا کوتاهى نکرد. گزارش تاریخى حاکى از آن است که مشاوره خلفا با على(علیه‌السلام) در امور مهم، دستگاه خلافت را از لغزش اصولى باز داشت؛ به ویژه سازمان قضایى حکومت را بر استیفاى حقوق مردم وامى داشت.


=ضرورت موضوع=
وحدت و همبستگی مسلمانان، از مسائل بسیار مهم و اساسی بوده که کلام خدا و سنت نبوی، بر آن تأکید فراوان کرده است.<br>
امروزه که استکبار جهانى با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخى کشورهاى اسلامى را عملا تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامى را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونى، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.<br>
ندای روح بخش و طراوت آفرین وحدت، زمانی بر زبان [[محمد بن عبد‌الله (خاتم الانبیا)|پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)]] و اصحاب وفادارش جاری شد که زمزمه‌های تفرقه ریشه‌دار در آداب و عادات و کینه‌های دیرین جاهلی، به گوش می‌رسید.<br>
قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام) نیز وحدت امت اسلامى را امرى ضرور خوانده و بدان توصیه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. همگى به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید.<ref>آل عمران (3)، 103.</ref>
با رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) زمینه مناسب برای بازگشت برتری‌های قومی و نژادی فراهم شد و نخستین شکاف میان مسلمانان بر سر مسأله جانشینی پدید آمد. هر کدام به ادلّه گوناگونی در‌این‌باره تمسک می‌کردند. پس از ماجرای سقیفه و تعیین نخستین خلیفه، بسیاری از اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) با همه اختلاف سلیقه و بینشی که داشتند، به سبب مصالح اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت اختیار کردند و مانع از هم‌پاشیدگی و تفرقه در جامعه اسلامی شدند.<br>
از دیدگاه امام صادق(علیه‌السلام) کسى که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دورى گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است.<ref>کلینى، ج 1، ص 405.</ref>؛ بنابراین وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلى است. ثانیاً آیات فراوان و احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام)نیز آن را اصل ضرور دانسته است.
امام علی(علیه‌السلام) برای حفظ وحدت مسلمانان، اطراف خویش از هر گونه حرکتی که به تضعیف اسلام و از هم پاشیدگی صفوف مسلمانان بینجامد، بر حذر می‌داشت و از هیچ گونه مساعدت فکری با خلفا کوتاهی نکرد. گزارش تاریخی حاکی از آن است که مشاوره خلفا با علی(علیه‌السلام) در امور مهم، دستگاه خلافت را از لغزش اصولی باز داشت؛ به ویژه سازمان قضایی حکومت را بر استیفای حقوق مردم وامی داشت.


=هدف=
== ضرورت موضوع ==
ایجاد وحدت و اتحاد پیروان [[مذاهب اسلامى]] و [[امت اسلام]]، از اهداف اصلى بحث مورد نظر است که با رعایت وتوجه به سیره و شیوه‌هاى برخورد امام على(علیه‌السلام) با خلفا و مشاوره و مساعدت‌هاى گوناگون حضرت با آن‌ها، رسیدن به این هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.
امروزه که استکبار جهانی با تمام توان، جهان اسلام را نشانه گرفته، و برخی کشورهای اسلامی را عملا تسخیر و جولانگاه خود قرار داده، وحدت امت اسلامی را بیش از پیش ضرور ساخته است، و یگانه راه بیرون رفت از معضلات کنونی، وحدت و اتحاد مسلمانان خواهد بود.<br>
=مفهوم شناسى=
قرآن و احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام) نیز وحدت امت اسلامی را امری ضرور خوانده و بدان توصیه کرده است: و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا. همگی به ریسمان خداوند چنگ زنید و پراکنده نشوید.<ref>آل عمران (3)، 103.</ref>
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمى و اجتماعى، تبیین مفاهیم و واژه‌هایى است که در آن‌ها به کار مى‌رود؛ از این رو نخست لازم است برخى واژه‌ها تعریف شود.<br>
از دیدگاه امام صادق(علیه‌السلام) کسی که به اندازه یک وجب از جماعت مسلمانان دوری گزیند، رشته اسلام را از گردن خود پاره کرده است.<ref>کلینی، ج ص 405.</ref>؛ بنابراین وحدت و اتحاد، اوّلا ضرورت عقلی است. ثانیاً آیات فراوان و احادیث اهل بیت(علیهم‌السلام)نیز آن را اصل ضرور دانسته است.
==أ. وحدت و اتحاد==
1. معناى لغوى: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهى در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعه‌اى واحد به شمار آیند.<ref>معین، ج 4، ص 4989.</ref><br>
اتحاد عبارت است از یکى شدن<ref>صيرورة الشيئين الموجودين شيئاً واحداً.</ref> <ref>طریحى، ج 4 ص 476.</ref>، یگانگى کردن، یکرنگى، یکدلى، یک جهتى و هماهنگى. <br>
2. معناى اصطلاحى: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصى خود، با هم یگانه و یکى شوند (سعید بند على، ص 14)؛ بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامى، همبستگى و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبى در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکارى داشتند.<br>


==ب. تعامل==
== هدف ==
تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یک‌دیگر <ref>خلیل، سید حمید طبیبیان، ج1، ص595.</ref> بدین لحاظ، تعامل طرفینى است و حتما باید دو نفر باشد، در غیر این صورت، تعاملى صورت نمى‌گیرد؛ البته قلمرو و گستره‌اى تعامل به داد و ستد اشیاى مادى منحصر نیست، و کمک‌هاى فکرى و علمى را نیز در بردارد.<br>
ایجاد وحدت و اتحاد پیروان [[مذاهب اسلامی]] و [[امت اسلام]]، از اهداف اصلی بحث مورد نظر است که با رعایت وتوجه به سیره و شیوه‌های برخورد امام علی(علیه‌السلام) با خلفا و مشاوره و مساعدت‌های گوناگون حضرت با آنها، رسیدن به این هدف مقدس، ممکن و آسان خوهد بود.


=پاسبان مصالح=
== مفهوم‌شناسی ==
در زمان حیات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، جامعه نو بنیاد اسلامى هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید مى‌شد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را به خود مشغول مى‌ساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.<br>
از مباحث مطرح در مسائل گوناگون علمی و اجتماعی، تبیین مفاهیم و واژه‌هایی است که در آنها به کار می‌رود؛ از این رو نخست لازم است برخی واژه‌ها تعریف شود.
نخستین برخورد نظامى مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهى شد، و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.<br>
پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در سال نهم هجرت با ارتشى مجهز به سوى کرانه‌هاى شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد <ref>ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبرى، ج 3، ص42ـ36.</ref> این پیروزى، پیامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بیمارى خود، ارتش اسلام را به فرماندهى اسامه مأمور کرد تا به کرانه‌هاى شام برود. <ref>همان، ص 288؛ على بن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبرى، ج 3، ص 183.</ref><br>
خطر دوم، امپراتورى ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) از شدت ناراحتى، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت امتناع او را بکشد.<ref>محمد ابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسى، ج 20، ص 389.</ref>؛ ولى عمر او دیرى نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر کشته شد.<br>
خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند.
قدرت تخریبى منافقان به اندزه‌اى بود که قرآن کریم از آن‌ها در سوره‌هاى بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد مى‌کند.<ref>آیت الله سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ص 130، پى نوشت.</ref><br>
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامى بر سر مسأله خلافت و رهبرى دچار اختلاف شدیدى شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در موارد بسیارى به ویژه غدیر خم، على(علیه‌السلام)را به جانشینى خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصى را براى چنین منصبى هنوز معین نفرموده است.<br>
در هر صورت، در جریان سقیفه، عده‌اى پس از بحث و گفت‌وگوى فراوان، سرانجام خلیفه‌اى را براى مسلمانان برگزیدند؛ در حالى که جمع بسیارى از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) حضور نداشتند.<ref>[[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[ابويوب انصارى]]، عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) [[فروة ابن عمرو]]، [[ابى ابن كعب]]، [[براء ابن عازب]]، [[ابوالهيثم ابن التيهان]]، [[خالدبن سعيد]] و [[بريده اسلمى]]، [[خزيه ابن ثابت]] و...، بيعت نكردند (ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 4، ص247).</ref> و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعى هر لحظه از ناحیه دشمان خارجى و داخلى تهدید مى‌شد.<br>
امام على(علیه‌السلام) که خود را در این مسأله صاحب حق مى‌دانست، براى حفظ مصالح جامعه اسلامى از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیه‌السلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه براى گرفتن حق خود اقدام مى‌کرد، نتایج ذیل را به دنبال مى‌داشت:<br>


#در قیام مسلحانه، امام(علیه‌السلام) بسیارى از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست مى‌داد. شهادت و جانفشانى در راه خدا امرى مطلوب است؛ ولى با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمى‌گشت.
=== أ. وحدت و اتحاد ===
#افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنى‌هاشم و دیگر یاران حضرت سبب مى‌شد تا بسیارى از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضى نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف مى‌شد. این گروه هر چند در مسأله رهبرى در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافى نداشتند و قدرتى در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار مى‌رفتند.<br>
1. معنای لغوی: وحدت در لغت عبارت است از یگانه شدن، یگانه بودن و اشتراک گروهی در یک مرام و مقصد، اشتراک همه افراد ملت در آمال و مقاصد که مجموعه‌ای واحد به شمار آیند.<ref>معین، ج 4، ص 4989.</ref><br>
#بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام به طور کامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدى تشکیل مى‌دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبرى صحیح در مرکز، چراغ توحیدى براى ابد به خاموشى مى‌گرایید <ref>سبحانى، فروغ ولایت، ص 166.</ref><br>
اتحاد عبارت است از یکی شدن<ref>صيرورة الشيئين الموجودين شيئاً واحداً.</ref> <ref>طریحی، ج 4 ص 476.</ref>، یگانگی کردن، یکرنگی، یکدلی، یک جهتی و هماهنگی. <br>
2. معنای اصطلاحی: وحدت و اتحاد در اصطلاح عبارتند از این که چند چیز با حفظ خاصیت شخصی خود، با هم یگانه و یکی شوند <ref>سعید بند علی، ص 14</ref>. بنابراین، مقصود از وحدت واتحاد امت اسلامی، همبستگی و دست به دست هم دادن کلیه مسلمانان با حفظ هویت مذهبی در برابر دشمنان مشترک است. امامان معصوم(علیهم‌السلام) نیز که حاکم منصوب و منصوص از طرف خداوند بر امت مسلمان بودند، با حاکمان زمانه خود در جهت حفظ وحدت تعامل و همکاری داشتند.


امیرمؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبى حس کرده بود؛ بدین لحاظ براى حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.
=== ب. تعامل ===
تعامل عبارت است از معامله کردن و داد و ستد مردم با یک‌دیگر <ref>خلیل، سید حمید طبیبیان، ج1، ص595.</ref> بدین لحاظ، تعامل طرفینی است و حتما باید دو نفر باشد، در غیر این صورت، تعاملی صورت نمی‌گیرد؛ البته قلمرو و گستره‌ای تعامل به داد و ستد اشیای مادی منحصر نیست، و کمک‌های فکری و علمی را نیز در بردارد.


=حافظ وحدت=
== پاسبان مصالح ==
وحدت امت اسلامى براى على(علیه‌السلام) از اصول بسیار مهم و اساسى بود. حضرت، حکومت و رهبرى را نیز براى حفظ این اصل مى‌خواست و تمام مصیبت‌ها و رنج‌هاى زمانه را هم بدان سبب تحمل مى‌کرد.
در زمان حیات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، جامعه نو بنیاد اسلامی هر لحظه از ناحیه روم، ایران و منافقان تهدید می‌شد. خطر امپراتور روم، پیوسته فکر پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به خود مشغول می‌ساخت و حضرت تا دم مرگ از فکر روم بیرون نرفت.<br>
هنگامى که على(علیه‌السلام) مشغول تجهیز پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بود، عده‌اى در سقیفه براى انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابوسفیان که شم سیاسى نیرومندى داشت، زمانى که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آماده‌تر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امرى نمایان بود موضعگیرى‌هاى انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانى از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود.
نخستین برخورد نظامی مسلمانان با ارتش روم که در سال هشتم هجرت در سرزمین فلسطین رخ داد، به شکست ارتش اسلام منتهی شد، و هر لحظه بیم آن بود که به مرکز اسلام حمله شود.<br>
به رغم این که پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) پیوسته براى ایجاد برادرى و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید <ref>انفال (8)، 63.</ref>، حس عصبیت و نژاد پرستى برخى افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامى، مهاجران و انصار دائم هم‌دیگر را به جنگ تهدید کنند.<br>
پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در سال نهم هجرت با ارتشی مجهز به سوی کرانه‌های شام حرکت کرد و سرانجام توانست حیثیت دیرینه خود را باز یابد <ref>ابن هشام، ج 4، ص 28 11؛ طبری، ج 3، ص42ـ36.</ref> این پیروزی، پیامبر را قانع نکرد و چند روز قبل از بیماری خود، ارتش اسلام را به فرماندهی اسامه مأمور کرد تا به کرانه‌های شام برود. <ref>همان، ص 288؛ علی بن اثیر، ج 2، ص 5؛ طبری، ج 3، ص 183.</ref><br>
ابوسفیان که زمینه اختلاف را به خوبى دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّى لأَرى عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانى مى‌بینم که جز خون چیز دیگرى نمى‌تواند آن را خاموش سازد». <ref>(ابن ابى الحدید مدائنى، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209.</ref>، براى رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام على(علیه‌السلام) را زد و به وى پیشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمى‌خیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند، کسى از قریش از بیعت تو سر نمى‌پیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایى مى‌پذیرند».<ref>ابن شهر آشوب، ص 77.</ref><br>
خطر دوم، امپراتوری ایران بود. خسرو ایران پس از دریافت نامه پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از شدت ناراحتی، آن را پاره و سفیر ایران را با اهانت بیرون کرد و به استاندار یمن نامه نوشت که پیامبر را دستگیر کرده، در صورت امتناع او را بکشد.<ref>محمد ابن سعد، ج 1، ص 260؛ مجلسی، ج 20، ص 389.</ref>؛ ولی عمر او دیری نپایید و خسرو پرویز در زمان پیامبر کشته شد.<br>
امیرمؤمنان در این لحظه جمله تاریخى خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنى خود با اسلام باقى هستى <ref>یوسف بن عبد البر قرطبى مالکى، ج 2، ص 690.</ref><br>
خطر سوم، حزب منافق بود که افراد آن پیوسته به صورت ستون پنجم میان مسلمانان مشغول کار و تلاش بودند تا آن جا که قصد جان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را کرده، خواستند در راه تبوک به مدینه، حضرت را ترور کنند.
ابوسفیان ساکت ننشست و براى تحریک احساسات امام على(علیه‌السلام) و یارانش اشعارى بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّم‌تان که غارت شده است سکوت کنید<br>
قدرت تخریبی منافقان به اندزه‌ای بود که قرآن کریم از آنها در سوره‌های بقره، آل عمران، نساء، مائده، انفال، توبه، عنکبوت، احزاب، محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، فتح، مجادله، حدید، منافقین و حشر یاد می‌کند.<ref>آیت‌الله سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص 130، پی نوشت.</ref><br>
بنى‌هاشم لاتطمعوا الناس فیکم *** و لا سیما تیم ابن مرّة او عدى<br>
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم، امت اسلامی بر سر مسأله خلافت و رهبری دچار اختلاف شدیدی شدند. شیعیان بر این باور بودند که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در موارد بسیاری به ویژه غدیر خم، علی(علیه‌السلام)را به جانشینی خود برگزید؛ اما اهل سنت اعتقاد داشتند که حضرت فرد خاصی را برای چنین منصبی هنوز معین نفرموده است.<br>
فما الامر الا فیکم و الیکم *** و لیس لها الا ابو حسن على<br>
در هر صورت، در جریان سقیفه، عده‌ای پس از بحث و گفت‌وگوی فراوان، سرانجام خلیفه‌ای را برای مسلمانان برگزیدند؛ در حالی که جمع بسیاری از صحابه و نزدیکان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حضور نداشتند.<ref>[[ابوذر]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[عمار]]، [[ابويوب انصاری]]، عباس عموی پيامبر(صلی الله عليه وآله) [[فروة ابن عمرو]]، [[ابی ابن كعب]]، [[براء ابن عازب]]، [[ابوالهيثم ابن التيهان]]، [[خالدبن سعيد]] و [[بريده اسلمی]]، [[خزيه ابن ثابت]] و... ، بيعت نكردند (ابن عبدربه، العقد الفريد، ج 4، ص247).</ref> و پس از آن، کشمکش میان مسلمانان اوج گرفت و اسلام در چنین وضعی هر لحظه از ناحیه دشمان خارجی و داخلی تهدید می‌شد.<br>
امام علی(علیه‌السلام) که خود را در این مسأله صاحب حق می‌دانست، برای حفظ مصالح جامعه اسلامی از حق مسلّم خود دست برداشت و در برابر وضعیت پدید آمده سکوت اختیار کرد. اگر حضرت(علیه‌السلام) با توسل به قدرت و قیام مسلحانه برای گرفتن حق خود اقدام می‌کرد، نتایج ذیل را به دنبال می‌داشت:
 
# در قیام مسلحانه، امام(علیه‌السلام) بسیاری از یاران خود را که از دل و جان به امامت او معتقد بودند از دست می‌داد. شهادت و جانفشانی در راه خدا امری مطلوب است؛ ولی با کشته شدن این افراد باز حق به صاحبش باز نمی‌گشت.
# افزون به از دست دادن بهترین عزیزان، قیام بنی‌هاشم و دیگر یاران حضرت سبب می‌شد تا بسیاری از صحابه پیامبر که به خلافت امام راضی نبودند نیز کشته شوند و در نتیجه قدرت مسلمانان در مرکز تضعیف می‌شد. این گروه هر چند در مسأله رهبری در مقابل امام موضع گرفته بودند، در امور دیگر با حضرت اختلافی نداشتند و قدرتی در برابر شرک، مسیحیت و یهودیت به شمار می‌رفتند.
# بر اثر ضعف مسلمانان، قبایل دور دست که اسلام به طور کامل در اندیشه آنان ریشه ندوانیده بود، به گروه مرتدان و مخالفان اسلام پیوسته، صف واحدی تشکیل می‌دادند و چه بسا بر اثر قدرت مخالفان و نبود رهبری صحیح در مرکز، چراغ توحیدی برای ابد به خاموشی می‌گرایید <ref>سبحانی، فروغ ولایت، ص 166.</ref>
 
امیرمؤمنان خطر دشمنان و این حقایق تلخ را از نزدیک به خوبی حس کرده بود؛ بدین لحاظ برای حفظ مصالح، سکوت را بر قیام مسلحانه ترجیح داد.
 
== حافظ وحدت ==
وحدت امت اسلامی برای علی(علیه‌السلام) از اصول بسیار مهم و اساسی بود. حضرت، حکومت و رهبری را نیز برای حفظ این اصل می‌خواست و تمام مصیبت‌ها و رنج‌های زمانه را هم بدان سبب تحمل می‌کرد.
هنگامی که علی(علیه‌السلام) مشغول تجهیز پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود، عده‌ای در سقیفه برای انتخاب خلیفه اجتماع کردند. ابوسفیان که شم سیاسی نیرومندی داشت، زمانی که خبر بیعت مردم را با ابوبکر شنید، زمینه اختلاف مسلمانان را آماده‌تر دید. افزون بر خطر ارتداد، اختلاف مهاجران و انصار در پایتخت کشور اسلام، امری نمایان بود موضع‌گیری‌های انصار و مهاجران در جریان سقیفه که به طرح شعار «منا امیر و منکم امیر» شد، نشانی از زمینه اختلاف بین این دو گروه بود.
به رغم این که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پیوسته برای ایجاد برادری و الفت بین مهاجران و انصار، فراوان کوشید <ref>انفال (8)، 63.</ref>، حس عصبیت و نژاد پرستی برخی افراد، باعث شد بعد از رحلت پیامبر گرامی، مهاجران و انصار دائم هم‌دیگر را به جنگ تهدید کنند.<br>
ابوسفیان که زمینه اختلاف را به خوبی دریافته، و ابراز کرده بود که «إنّی لأَری عجاجة لا یطفؤها الاّ الدّم؛ طوفانی می‌بینم که جز خون چیز دیگری نمی‌تواند آن را خاموش سازد». <ref>(ابن ابی الحدید مدائنی، ج 2، ص 45؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص245؛ محمد بن جریر بن یزید، ج 3، ص 209.</ref>، برای رسیدن به هدف شوم خود، «درِ خانه» امام علی(علیه‌السلام) را زد و به وی پیشنهاد کرد که «دستت را بده تا من با تو بیعت کنم و دست تو را در جایگاه خلیفه مسلمانان بفشارم که اگر من با تو بیعت کنم، هیچ کس از فرزندان عبد مناف با تو به مخالفت بر نمی‌خیزد و اگر فرزندان عبد مناف با تو بیعت کنند، کسی از قریش از بیعت تو سر نمی‌پیچد و سرانجام همه عرب تو را به فرمانروایی می‌پذیرند».<ref>ابن شهر آشوب، ص 77.</ref><br>
امیرمؤمنان در این لحظه جمله تاریخی خود را درباره ابوسفیان گفت: مازلت عدواً للاسلام و اهله؛ تو بر دشمنی خود با اسلام باقی هستی <ref>یوسف بن عبد البر قرطبی مالکی، ج 2، ص 690.</ref><br>
ابوسفیان ساکت ننشست و برای تحریک احساسات امام علی(علیه‌السلام) و یارانش اشعاری بدین مضمون سرود: نباید در مقابل حق مسلّم‌تان که غارت شده است سکوت کنید<br>
بنی‌هاشم لاتطمعوا الناس فیکم *** و لا سیما تیم ابن مرّة او عدی<br>
فما الامر الا فیکم و الیکم *** و لیس لها الا ابو حسن علی<br>
<ref>ابن شهر آشوب، ص 87.</ref><br>
<ref>ابن شهر آشوب، ص 87.</ref><br>
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیله‌هاى تیم و عدى در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوى شما است و براى جز حضرت على کسى شایستگى ندارد.
فرزندان هاشم! سکوت را بشکنید تا مردم به ویژه قبیله‌های تیم و عدی در حق مسلّم شما چشم طمع ندوزند. امر خلافت به شما و به سوی شما است و برای جز حضرت علی کسی شایستگی ندارد.
على(علیه‌السلام) که از هدف شوم ابوسفیان در ایجاد فتنه و آشوب براى خشکاندن نهال نوپاى اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبى آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وى فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگرى ندارى. تو مدت‌ها بدخواه اسلام بوده‌اى. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازى نیست.<ref>طبرى، ج 3، ص 209؛ ابن ابى‌الحدید، ج 2، ص 45؛ على ابن اثیر، ج 2، ص 7.</ref><br>
علی(علیه‌السلام) که از هدف شوم ابوسفیان در ایجاد فتنه و آشوب برای خشکاندن نهال نوپای اسلام وبازگرداندن جاهلیت به خوبی آگاه بود، ضمن رد این پیشنهاد به وی فرمود: تو به جز فتنه و آشوب، هدف دیگری نداری. تو مدت‌ها بدخواه اسلام بوده‌ای. مرا به نصیحت و سپاهیان تو نیازی نیست.<ref>طبری، ج 3، ص 209؛ ابن ابی‌الحدید، ج 2، ص 45؛ علی ابن اثیر، ج 2، ص 7.</ref><br>
در [[نهج‌البلاغه]] نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف مى‌فرماید: موج‌هاى فتنه را با کشتى‌هاى نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگى دورى گزینید و نشانه‌هاى فخر فروشى را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، مى‌گویند بر فرمانروایى حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ مى‌ترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت مى‌کنم، به سبب علم و آگاهى خاصى است که در آن فرو رفته‌ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان مى‌شدید.<ref>نهج البلاغه، خطبه 5.</ref><br>
در [[نهج‌البلاغه]] نیز حضرت در پاسخ این اقدام ابوسفیان و آگاه کردن مردم از عواقب بد اختلاف می‌فرماید: موج‌های فتنه را با کشتی‌های نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف و دو دستگی دوری گزینید و نشانه‌های فخر فروشی را از سر بردارید. ... اگر سخن بگویم، می‌گویند بر فرمانروایی حریص است و اگر خاموش بنشینم، گویند از مرگ می‌ترسد. به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب به مرگ بیش از علاقه کودک به پستان مادر است. اگر سکوت می‌کنم، به سبب علم و آگاهی خاصی است که در آن فرو رفته‌ام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، به سان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان می‌شدید.<ref>نهج‌البلاغه، خطبه 5.</ref><br>
عِلمى که حضرت از آن سخن مى‌گوید، آگاهى از نتایج وحشت‌آور اختلاف و دو دستگى مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبى مى‌دانست که قیام براى احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلى، تمام مى‌شود؛ بدین جهت، ترجیح مى‌دهد براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کند.<br>
عِلمی که حضرت از آن سخن می‌گوید، آگاهی از نتایج وحشت‌آور اختلاف و دو دستگی مسلمانان است؛ زیرا حضرت به خوبی می‌دانست که قیام برای احقاق حق، به قیمت از بین رفتن اسلام و بازگشت مردم به عقاید جاهلی، تمام می‌شود؛ بدین جهت، ترجیح می‌دهد برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کند.<br>
در نامه‌اى هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمى‌کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتى وانداشت جز توجه مردم به دیگرى ]= ابوبکر[ که دست او را براى بیعت مى‌فشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهى از مردم از اسلام بازگشته‌اند و مى‌خواهند آیین محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله)را محو کنند. ترسیدم که اگر به یارى اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانى مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزه‌اى است که به زودى مانند سراب یا ابر از میان مى‌رود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یارى کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام ]و جامعه اسلامى [بازگشت <ref>همان، نامه 62.</ref><br>
در نامه‌ای هم که به مردم مصر نوشته، علت سکوت خود را همین مسأله بیان کرده است: به خدا سوگند! من هرگز گمان نمی‌کردم که عرب خلافت را از خاندان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بگیرد یا مرا از آن باز دارد. مرا به شگفتی وانداشت جز توجه مردم به دیگری]= ابوبکر[که دست او را برای بیعت می‌فشردند؛ از این رو من دست نگاه داشتم. دیدم گروهی از مردم از اسلام بازگشته‌اند و می‌خواهند آیین محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله)را محو کنند. ترسیدم که اگر به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، در پیکر آن رخنه و ویرانی مشاهده کنم که مصیبت و اندوه آن بر من بالاتر و بزرگ تر از حکومت چند روزه‌ای است که به زودی مانند سراب یا ابر از میان می‌رود؛ سپس به مقابله با این حوادث برخاستم و مسلمانان را یاری کردم تا آن که باطل محو شد و آرامش به آغوش اسلام]و جامعه اسلامی [بازگشت <ref>همان، نامه 62.</ref><br>
چنان‌که ملاحظه مى‌شود، در این نامه حضرت تصریح مى‌کند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامى که اسلام و امت اسلامى را در معرض خطر دیدم و با این که حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.<br>
چنان‌که ملاحظه می‌شود، در این نامه حضرت تصریح می‌کند که نخست خود را کنار کشیدم هنگامی که اسلام و امت اسلامی را در معرض خطر دیدم و با این که حق من غصب شده بود، آن را نادیده گرفتم و به کمک دین و مسلمانان شتافتم.<br>
حفظ وحدت امت اسلامى، براى جلوگیرى از آسیب‌هاى دینى و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگرى از امام(علیه‌السلام) نیز جلوه گر است. حضرت مى‌فرماید: قریش پس از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن ]بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آن‌ها است. مردم تازه مسلمانند و کوچک‌ترین سستى دین را تباه مى‌کند و کوچک‌ترین فردى ممکن است دین را از بین ببرد.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 308.</ref><br>
حفظ وحدت امت اسلامی، برای جلوگیری از آسیب‌های دینی و ارتداد مسلمانان در سخنان دیگری از امام(علیه‌السلام) نیز جلوه‌گر است. حضرت می‌فرماید: قریش پس از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، حق ما را گرفت و به خود اختصاص داد. بعد از تأمل به این نتیجه رسیدم که صبر کردن]بر غصب حق خود [بهتر از ایجاد تفرقه بین مسلمانان و ریختن خون آنها است. مردم تازه مسلمانند و کوچک‌ترین سستی دین را تباه می‌کند و کوچک‌ترین فردی ممکن است دین را از بین ببرد.<ref>ابن ابی الحدید، ج 1، ص 308.</ref><br>
على(علیه‌السلام) در روزهاى اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)که حق شان تلف شده و در ردیف توده بازارى‌ها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازارى‌ها قرار گرفتیم. چشم‌هایى از ما گریست و ناراحتى‌ها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهى دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگرى مى‌بود و با آن‌ها مى‌جنگیدم.<ref>همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.</ref><br>
علی(علیه‌السلام) در روزهای اولیه حکومت خود ضمن باز گفتن اوضاع پس از وفات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)که حق شان تلف شده و در ردیف توده بازاری‌ها قرار گرفته است فرمود: پس از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) حق ما را غصب کردند و در ردیف توده بازاری‌ها قرار گرفتیم. چشم‌هایی از ما گریست و ناراحتی‌ها پدید آمد. به خدا قسم! اگر بیم وقوع فتنه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان طور دیگری می‌بود و با آنها می‌جنگیدم.<ref>همان، ص 307؛ شیخ مفید، مصنفات، ج 13، ص 155.</ref><br>
حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) مردم را از اختلاف باز داشت، بلکه در شوراى شش نفرى نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگى بیش نمى‌دانست، بیعت کرد و عملا جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضاى شورا فرمود: گرچه رهبرى، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده مى‌شود، مادامى که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتى نخواهم کرد.<ref>نهج البلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، ج 4، ص 228.</ref><br>
حضرت نه تنها هنگام رحلت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مردم را از اختلاف باز داشت، بلکه در شورای شش نفری نیز که بیعت عبدالرحمن با عثمان را نیرنگی بیش نمی‌دانست، بیعت کرد و عملا جلو اختلاف مردم را گرفت و خطاب به اعضای شورا فرمود: گرچه رهبری، حق من است و گرفتن آن ازمن، ظلم بر من شمرده می‌شود، مادامی که کار مسلمانان رو به راه باشد و فقط به من جفا شود، مخالفتی نخواهم کرد.<ref>نهج‌البلاغه، خ 74؛ محمدبن جریر بن یزید، ج 4، ص 228.</ref><br>
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموى پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) از على(علیه‌السلام) مى‌خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع مى‌دانست. امام(علیه‌السلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وى را رد کرد و فرمود: انى اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.<ref>ابن ابى الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسى، ج 4، ص 260.</ref><br>
پیش از ورد به جلسه شورا، عباس عموی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از علی(علیه‌السلام) می‌خواهد در جلسه حضور نیابد؛ زیرا نتیجه آن را که عثمان انتخاب خواهد شد، به طور قطع می‌دانست. امام(علیه‌السلام) ضمن تأیید عباس در مورد نتیجه آن جلسه، پیشنهاد وی را رد کرد و فرمود: انی اکره الخلاف. من اختلاف را دوست ندارم.<ref>ابن ابی الحدید، ج 1، ص 191؛ احمد بن عبد الرب اندلسی، ج 4، ص 260.</ref><br>
روزى که على(علیه‌السلام) دست روى دست گذاشته بود، بانوى گرامى حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صداى مؤذن به نداى «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیه‌السلام) رو به همسر گرامى خود فرمود: آیا دوست دارى این صدا در روى زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیه‌السلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفته‌ام. <ref>ابن ابى الحدید، ج 11، ص 113.</ref><br>
روزی که علی(علیه‌السلام) دست روی دست گذاشته بود، بانوی گرامی حضرت، فاطمه(علیها السلام)، او را به قیام دعوت کرد. در همان هنگام صدای مؤذن به ندای «اشهد ان محمد رسول الله» بلند شد. امام(علیه‌السلام) رو به همسر گرامی خود فرمود: آیا دوست داری این صدا در روی زمین خاموش شود؟ فاطمه(علیها السلام)فرمود: هرگز. امام(علیه‌السلام) گفت: پس راه همان است که من پیش گرفته‌ام. <ref>ابن ابی الحدید، ج 11، ص 113.</ref><br>
در جنگ صفین مردى از قبیله بنى اسد از امام(علیه‌السلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بى مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهى از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلى در آن هنگام باعث دو دستگى میان صفوف آنان مى‌شد؛ بدین لحاظ، امام(علیه‌السلام)پس از ابراز ناراحتى فرمود: به احترام پیوندى که با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) دارى و به سبب این که هر مسلمانى حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال مى‌گویم. رهبرى امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهى بر آن بخل ورزیدند و گروهى از آن چشم پوشیدند. داور میان ما و آن‌ها خدا، و بازگشت همه به سوى او است.<ref>نهج البلاغه، خطبه 157.</ref>؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام)براى حفظ اسلام و وحدت امت اسلامى سکوت کرد؛ زیرا به خوبى از خطرهایى که جامعه اسلامى و اسلام نو پا را تهدید مى‌کرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیه‌السلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره مى‌کند<ref>در خطبه سوم نهج البلاغه، چهار مرتبه از خليفه اول انتقاد شده است. در خطبه سوم بخش 8 6 از خليفه دوم انتقاد شده است. در خطبه 3 بخش 11 10 از خليفه سوم انتقاد شده است.</ref> و گاهى هم با انجام اعمالى، ناخشنودى خود را بیان داشته<ref>اين كه على(عليه السلام) همسر خود را در شب غسل داده و دفن كرده است، ناخشنودى خود و دختر پيامبر(صلى الله عليه وآله) را اعلان كرد. (محمد بن جرير بن يزيد، تاريخ طبرى، ج 3، ص 208؛ اسماعيل البخارى، صحيح بخارى، ج 3، ص142).</ref> و البته از همکارى با آنان نیز کوتاهى نکرده است.
در جنگ صفین مردی از قبیله بنی اسد از امام(علیه‌السلام) پرسید که قریش چگونه شما را از مقام خلافت کنار زد؟ حضرت از این سؤال بی مورد او ناراحت شد؛ زیرا گروهی از سربازان او به خلفا اعتقاد داشتند و مطرح کردن چنین مسائلی در آن هنگام باعث دو دستگی میان صفوف آنان می‌شد؛ بدین لحاظ، امام(علیه‌السلام)پس از ابراز ناراحتی فرمود: به احترام پیوندی که با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) داری و به سبب این که هر مسلمانی حق پرسش دارد، پاسخ تو را به اجمال می‌گویم. رهبری امت از آن ما، و پیوند ما با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)از دیگران استوارتر بود؛ اما گروهی بر آن بخل ورزیدند و گروهی از آن چشم‌پوشیدند. داور میان ما و آنها خدا، و بازگشت همه به سوی او است.<ref>نهج‌البلاغه، خطبه 157.</ref>؛ بنابراین، امام علی(علیه‌السلام)برای حفظ اسلام و وحدت امت اسلامی سکوت کرد؛ زیرا به خوبی از خطرهایی که جامعه اسلامی و اسلام نو پا را تهدید می‌کرد، آگاه بود؛ البته مقصود از سکوت امام(علیه‌السلام) ترک مبارزه مسلحانه است؛ و گرنه حضرت هیچ گاه از حق خود دست بر نداشته، در تمام دوران حکومت خلفا و پس از آن، دائم به آن، به صورت انتقاد اشاره می‌کند<ref>در خطبه سوم نهج‌البلاغه، چهار مرتبه از خليفه اول انتقاد شده است. در خطبه سوم بخش 8 6 از خليفه دوم انتقاد شده است. در خطبه 3 بخش 11 10 از خليفه سوم انتقاد شده است.</ref> و گاهی هم با انجام اعمالی، ناخشنودی خود را بیان داشته<ref>اين كه علی(عليه السلام) همسر خود را در شب غسل داده و دفن كرده است، ناخشنودی خود و دختر پيامبر(صلی الله عليه وآله) را اعلان كرد. (محمد بن جرير بن يزيد، تاريخ طبری، ج 3، ص 208؛ اسماعيل البخاری، صحيح بخاری، ج 3، ص142).</ref> و البته از همکاری با آنان نیز کوتاهی نکرده است.
=همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا=
 
پس از وفات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)، مشکلات بسیارى بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آن‌ها مى‌توانست اساس اسلام و جامعه اسلامى را با خطر مواجه سازد.<br>
== همکاری علی(علیه‌السلام) با خلفا ==
على(علیه‌السلام) در این برهه حساس تاریخى، بیشتر در تلاش بود تا وظیفه الاهى و انسانى خود را در قالب مشاوره و همکارى‌هاى گوناگون فکرى براى حفظ دین و ثبات جامعه اسلامى، به انجام رساند. او نمى‌توانست در برابر معضلات عمده‌اى که دامنگیر اسلام و امت اسلامى شده، و بقا و حیات مسلمانان و دین تازه را به خطر انداخته بود، بى تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حق شان را گرفته‌اند.
پس از وفات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)، مشکلات بسیاری بر دین نوپا هجوم آورد که غفلت از آنها می‌توانست اساس اسلام و جامعه اسلامی را با خطر مواجه سازد.<br>
علی(علیه‌السلام) در این برهه حساس تاریخی، بیشتر در تلاش بود تا وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاوره و همکاری‌های گوناگون فکری برای حفظ دین و ثبات جامعه اسلامی، به انجام رساند. او نمی‌توانست در برابر معضلات عمده‌ای که دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده، و بقا و حیات مسلمانان و دین تازه را به خطر انداخته بود، بی‌تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حق شان را گرفته‌اند.


=تعامل على(علیه‌السلام) با خلیفه اول=
== تعامل علی(علیه‌السلام) با خلیفه اول ==
==أ. مشاوره سیاسى==
=== أ. مشاوره سیاسی ===
عده‌اى از فرصت‌طلبان، پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) در پى بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهاى اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول براى سرکوبى آنان به حمایت‌هاى بزرگان صحابه از جمله على(علیه‌السلام)و بنى‌هاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر على در این جهت به حمایت از خلیفه برمى‌خاست، بسیارى از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون على(علیه‌السلام)صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفه‌اى بزرگ و معتبرى چون بنى‌هاشم قرار داشت و بیشتر از وى پیروى و حمایت مى‌کردند.<br>
عده‌ای از فرصت‌طلبان، پس از درگذشت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در پی بازگشت به آیین پدران خود شدند. آنان از روزهای اول پذیرش اسلام نیز متزلزل بودند. خلیفه اول برای سرکوبی آنان به حمایت‌های بزرگان صحابه از جمله علی(علیه‌السلام)و بنی‌هاشم نیاز مبرم داشت؛ زیرا اگر علی در این جهت به حمایت از خلیفه برمی‌خاست، بسیاری از مشکلات به سرعت قابل حل بود؛ چون علی(علیه‌السلام)صرف نظر از شخصیت و اعتبار و جایگاه خاص در جامعه، در رأس طایفه‌ای بزرگ و معتبری چون بنی‌هاشم قرار داشت و بیشتر از وی پیروی و حمایت می‌کردند.<br>
بسیارى از یاران امام على(علیه‌السلام) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژه‌اى داشتند. کسانى مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفارى، سلمان و ... نمونه‌هاى از آن‌ها هستند. در صورت حمایت على(علیه‌السلام) از خلیفه، به طور طبیعى خیل عظیمى از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود مى‌توانستند اهرم و قدرت قابل توجهى براى خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام على(علیه‌السلام) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه على(علیه‌السلام) به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودى مرتدان نقش بسزایى ایفا کردند؛ چنان‌که مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدى بن حاتم طایى (از یاران على(علیه‌السلام)) که مى‌کوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیرى کنند، نام برده است.<ref>کلاعى البلنسى و هذبه، اقتبسه من الاکتفا، خورشید احمد فاروق، ص 17.</ref>
بسیاری از یاران امام علی(علیه‌السلام) از بزرگان صحابه بودند و در جامعه، مقبولیت و جایگاه ویژه‌ای داشتند. کسانی مثل عمار یاسر، مقداد، ابوذر غفاری، سلمان و ... نمونه‌های از آنها هستند. در صورت حمایت علی(علیه‌السلام) از خلیفه، به طور طبیعی خیل عظیمی از این دسته به همراه قبایل و طوایف خود می‌توانستند اهرم و قدرت قابل توجهی برای خلیفه به شمار آیند؛ البته پس از حضور محتاطانه امام علی(علیه‌السلام) در صحنه، پیروان و شیعیان حضرت نیز تا آن جا که حمایت از اسلام را با ورود محتاطانه علی(علیه‌السلام) به صحنه واجب دانستند، به میدان فعالیت آمده، در نابودی مرتدان نقش بسزایی ایفا کردند؛ چنان‌که مؤلف تاریخ الرّده از حذیفة بن یمان و عدی بن حاتم طایی (از یاران علی(علیه‌السلام)) که می‌کوشیدند از ارتداد قبایل خویش جلوگیری کنند، نام برده است.<ref>کلاعی البلنسی و هذبه، اقتبسه من الاکتفا، خورشید احمد فاروق، ص 17.</ref>
دیگر یاران على(علیه‌السلام) از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانى بودند که از سوى خلیفه اول بر دروازه‌هاى مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامى که به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند.<ref>همان، ص 5.</ref><br>
دیگر یاران علی(علیه‌السلام) از جمله عبدالله بن مسعود، طلحه و زبیر نیز از کسانی بودند که از سوی خلیفه اول بر دروازه‌های مدینه گماشته شده بودند تا به دفاع از شهر در مقابل تهاجم قبایل مرتدان بپردازند، و هنگامی که به مرتدان شبانه به مدینه هجوم بردند، آنان جوانمردانه به دفاع از مدینه پرداختند.<ref>همان، ص 5.</ref><br>
از همه مهم تر پیشنهاد خیرخواهانه امام على(علیه‌السلام) به خلیفه است. زمانى که وى جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلى واقع در یک میلى مدینه) موضع گرفته بود، على(علیه‌السلام)او را از این تصمیم جدى منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامى باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد. <ref>ابن کثیر القرشى الدمشقى، ج 6، ص 315.</ref><br>
از همه مهم‌تر پیشنهاد خیرخواهانه امام علی(علیه‌السلام) به خلیفه است. زمانی که وی جهت نبرد با مرتدان مسلّح، سوار بر اسب در ذوالقصه (محلی واقع در یک میلی مدینه) موضع گرفته بود، علی(علیه‌السلام)او را از این تصمیم جدی منصرف ساخت و گفت اگر خلیفه خود به جنگ آنان رفته، از منطقه خارج شود، نظم و انضباط هرگز به قلمرو جامعه اسلامی باز نخواهد گشت. ابوبکر نصیحت و پیشنهاد حضرت را پذیرفت و خالد بن ولید را به نبرد با اهل ردّه فرستاد. <ref>ابن کثیر القرشی الدمشقی، ج 6، ص 315.</ref>


==ب. مشاوره نظامى==
=== ب. مشاوره نظامی ===
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین<ref>اين عده كسانى چون مسيلمه كذاب، طلحه بن خويلد، سجاح بنت سلمى و ... بودند كه قبايلى چون اسد، بنى سليم و غطفان را گرد خود فراهم ساخته بودند (احمد بن ابى يعقوب، تاريخ يعقوبى، ابراهيم آيتى، ج 2 ص 4).</ref> و مانعان زکات<ref>از اين عده قبايل كنده، حضر موت، بنى يربوع و رئيس آنان مالك بن نويره، قيس بن عاصم، حارثة بن سراقه و ... هستند (كلاعى البلنسى، تاريخ الردّه، ص3 و10).</ref> سپرى شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشى وى فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبى از تجربه و مهارت جنگى، فداکارى و شجاعت‌هاى على(علیه‌السلام)آگاه بود و مى‌دانست که نقش سرنوشت ساز او در نبرد با کافران از وى مرد جنگى تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمى‌شود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفى، عدم شرکت او در جنگ‌ها و فتوحات و انزواى وى مى‌توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا على با کافران مثل روم، بى تفاوت یا منزوى است؟» به طور قطع براى همه روشن بود که ترس او از مرگ<ref>على(عليه السلام) فرمود: «و الله لو تظاهرت العرب على قتالى...; به خدا سوگند! اگر عرب تماماً در كارزار با من روبه رو شوند، به آنان پشت نمى كنم (نهج البلاغه، عبده، نامه 45، ص 81).</ref> یا سستى و کاهلى از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزى مى‌تواند پیکارگر و قهرمان صحنه‌هاى نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشى بود که براى جامعه آن روز مى‌توانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش مى‌کوشیدند با ورود و شرکت دادن على(علیه‌السلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانى براى طرح چنین ابهامى فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود على(علیه‌السلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامى را در اذهان بسیارى از هواخواهان، به ویژه بنى‌هاشم مستحکم کنند.<br>
بیش از یک سال از دوران خلافت ابوبکر، نبرد با مرتدان، پیامبران دروغین<ref>اين عده كسانی چون مسيلمه كذاب، طلحه بن خويلد، سجاح بنت سلمی و ... بودند كه قبايلی چون اسد، بنی سليم و غطفان را گرد خود فراهم ساخته بودند (احمد بن ابی يعقوب، تاريخ يعقوبی، ابراهيم آيتی، ج 2 ص 4).</ref> و مانعان زکات<ref>از اين عده قبايل كنده، حضر موت، بنی يربوع و رئيس آنان مالك بن نويره، قيس بن عاصم، حارثة بن سراقه و ... هستند (كلاعی البلنسی، تاريخ الردّه، ص3 و10).</ref> سپری شد. ابوبکر پس از ختم غائله ردّه که یک سال بیشتر زنده نماند نتوانست به فتوحات همانند دوران پس از خود دست یابد و لشکرکشی وی فقط در مصاف با رومیان در شام و سوریه خلاصه شد؛ البته خلیفه به خوبی از تجربه و مهارت جنگی، فداکاری و شجاعت‌های علی(علیه‌السلام)آگاه بود و می‌دانست که نقش سرنوشت‌ساز او در نبرد با کافران از وی مرد جنگی تمام عیار و بلامنازع ساخته است و نمی‌شود از نقش مؤثر او غافل بود. از طرفی، عدم شرکت او در جنگ‌ها و فتوحات و انزوای وی می‌توانست در جامعه سؤال برانگیز باشد که «چرا علی با کافران مثل روم، بی‌تفاوت یا منزوی است؟» به طور قطع برای همه روشن بود که ترس او از مرگ<ref>علی(عليه السلام) فرمود: «و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی... ; به خدا سوگند! اگر عرب تماماً در كارزار با من روبه رو شوند، به آنان پشت نمی كنم (نهج‌البلاغه، عبده، نامه 45، ص 81).</ref> یا سستی و کاهلی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛ پس چه چیزی می‌تواند پیکارگر و قهرمان صحنه‌های نبرد را این گونه به انزوا کشانده باشد؟! این پرسشی بود که برای جامعه آن روز می‌توانست مطرح باشد؛ بدین سبب، خلیفه و یارانش می‌کوشیدند با ورود و شرکت دادن علی(علیه‌السلام) در جنگ و فتوحات، از یک طرف میدانی برای طرح چنین ابهامی فراهم نسازند و از طرف دیگر، با ورود علی(علیه‌السلام) به عرصه جنگ و فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی را در اذهان بسیاری از هواخواهان، به ویژه بنی‌هاشم مستحکم کنند.<br>
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین‌هاى دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و على(علیه‌السلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکرى در این خصوص پرداخت.
فتوحات و گسترش اسلام در سرزمین‌های دیگر، خواست و مطلوب هر مسلمان است و علی(علیه‌السلام)در این نبردها و فتوحات شخصاً حضور نیافت و فقط به مشاوره و کمک فکری در این خصوص پرداخت.
قزوینى مى‌گوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه براى حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.<ref>قزوینى رازى، سید جلال الدین محدث، ص 310.</ref><br>
قزوینی می‌گوید: به حل و عقد احکام شریعت و حل مشکلات و بیان معضلات جامعه برای حفظ شریعت اسلام در مدینه پرداخت.<ref>قزوینی رازی، سید جلال‌الدین محدث، ص 310.</ref><br>
طبق گزارش‌هاى تاریخى، پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و پس از آن که فضاى سیاسى مدینه که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجراى فرمان پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)در نبرد با رومیان به طور کامل دو دل بود. با گروهى از صحابه مشورت کرد و هر یک نظرى داد که او را قانع نکرد. سرانجام با على(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجراى دستور پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد.<ref>ابن عساکر على بن حسن الشافعى، ص 444؛ ازدى بصرى، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3.</ref>؛ سپس به مردم رو کرد و گفت: اى مسلمانان! این على وارث علم پیامبر است. هرکه در راستى او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 97.</ref><br>
طبق گزارش‌های تاریخی، پس از درگذشت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و پس از آن که فضای سیاسی مدینه که دچار بحران شده بود، به آرامش گرایید و ابوبکر زمام امور را به دست گرفت، خلیفه در اجرای فرمان پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)در نبرد با رومیان به طور کامل دو دل بود. با گروهی از صحابه مشورت کرد و هر یک نظری داد که او را قانع نکرد. سرانجام با علی(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت و حضرت او را بر اجرای دستور پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)تشویق کرد و افزود که اگر با رومیان نبرد کند، پیروز خواهد شد. خلیفه از تشویق امام خرسند شد.<ref>ابن عساکر علی بن حسن الشافعی، ص 444؛ ازدی بصری، تصحیح ولیام ناسیولینس، ص 3.</ref>؛ سپس به مردم رو کرد و گفت: ای مسلمانان! این علی وارث علم پیامبر است. هرکه در راستی او شک کند، منافق است. سخن او، مرا در جهاد با روم تحریص و تشویق کرد و دل مرا بسیار شاد ساخت.<ref>ابن اعثم کوفی، ج 1، ص 97.</ref><br>
در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاش‌ها و فداکارى‌هاى فراوان که تعدادى از یاران على(علیه‌السلام) نیز در آن حضور داشتند، به پیروزى بزرگى دست یافت.<br>
در این نبرد جانانه، سپاه اسلام با تلاش‌ها و فداکاری‌های فراوان که تعدادی از یاران علی(علیه‌السلام) نیز در آن حضور داشتند، به پیروزی بزرگی دست یافت.


==ج. همکارى علمى==
=== ج. همکاری علمی ===
===مناظره با دانشمندان یهود===
==== مناظره با دانشمندان یهود ====
پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و روى کار آمدن ابوبکر در جایگاه خلیفه، گروه‌هایى از دانشمدان یهود و نصارا براى تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام روى آورده، پرسش‌هاى علمى خود را ازخلیفه مطرح مى‌کردند.<br>
پس از درگذشت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و روی کار آمدن ابوبکر در جایگاه خلیفه، گروه‌هایی از دانشمدان یهود و نصارا برای تضعیف روحیه مسلمانان به مرکز اسلام روی آورده، پرسش‌های علمی خود را ازخلیفه مطرح می‌کردند.<br>
از جمله، گروهى از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین مى‌خوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آن‌ها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمان‌ها است یا در زمین؟<br>
از جمله، گروهی از احبار یهود وارد مدینه شدند و به خلیفه گفتند: در تورات چنین می‌خوانیم که جانشینان پیامبران، دانشمندترین امت آنها هستند. اکنون که شما خلیفه پیامبر خود هستید، پاسخ دهید که خدا کجا است: آیا در آسمان‌ها است یا در زمین؟<br>
ابوبکر پاسخى گفت که آن گروه را قانع نساخت. او براى خدا مکانى در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودى را در پى داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالى باشد! در این لحظه حساس، على(علیه‌السلام) به داد اسلام رسید و آبروى جامعه اسلامى را حفظ کرد و فرمود: مکان‌ها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکان‌ها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولى هرگز با موجودى تماس و مجاورتى ندارد. او بر همه چیز احاطه عملى دارد و چیزى از قلمرو تدبیر او بیرون نیست. <ref>شیخ مفید، الارشاد، ص 108، الباب الثانى، فصل 58.</ref><br>
ابوبکر پاسخی گفت که آن گروه را قانع نساخت. او برای خدا مکانی در عرش قائل شد که انتقاد دانشمندان یهودی را در پی داشت و گفتند: در این صورت، باید زمین از خدا خالی باشد! در این لحظه حساس، علی(علیه‌السلام) به داد اسلام رسید و آبروی جامعه اسلامی را حفظ کرد و فرمود: مکان‌ها را خداوند آفرید و او بالاتر از آن است که مکان‌ها بتوانند او را فراگیرند. او همه جا هست؛ ولی هرگز با موجودی تماس و مجاورتی ندارد. او بر همه چیز احاطه عملی دارد و چیزی از قلمرو تدبیر او بیرون نیست. <ref>شیخ مفید، الارشاد، ص 108، الباب الثانی، فصل 58.</ref><br>
امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن ترین برهان، بر پیراستگى خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودى را چنان غرق در شگفتى کرد که بى اختیار به حقانیت گفتار على(علیه‌السلام)و شایستگى او براى خلافت اعتراف کردند.<br>
امیر مؤمنان در این پاسخ عالمانه، با روشن‌ترین برهان، بر پیراستگی خدا از محاط بودن در مکان استدلال کرد و دانشمندان یهودی را چنان غرق در شگفتی کرد که بی‌اختیار به حقانیت گفتار علی(علیه‌السلام)و شایستگی او برای خلافت اعتراف کردند.<br>
نقل است که شخصى یهودى واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وى را نزد ابوبکر آوردند. وى رو به خلیفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصى او نمى‌داند؛ آن گاه سه سؤال مطرح کرد: <br>
نقل است که شخصی یهودی واردمدینه شد و سراغ رهبر مسلمانان را گرفت. مردم وی را نزد ابوبکر آوردند. وی رو به خلیفه کرد و گفت: من از تو چند سؤال دارم که پاسخ آن را جز پیامبر یا وصی او نمی‌داند؛ آنگاه سه سؤال مطرح کرد:  


#آن چیست که خدا ندارد؟
# آن چیست که خدا ندارد؟
#آن چیست که در بارگاه خداوند نیست؟
# آن چیست که در بارگاه خداوند نیست؟
#آن چیست که خدا نمى‌داند؟ ابوبکر که پاسخى نداشت گفت: این سؤال‌ها را دشمنان و منکران خدا مطرح مى‌کنند؛ آن گاه تصمیم گرفت او را شکنجه کند. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نکردید. یا پاسخ او را بدهید یا او را نزد على(علیه‌السلام) ببرید».
# آن چیست که خدا نمی‌داند؟ ابوبکر که پاسخی نداشت گفت: این سؤال‌ها را دشمنان و منکران خدا مطرح می‌کنند؛ آنگاه تصمیم گرفت او را شکنجه کند. ابن عباس که در جلسه حضور داشت اعتراض کرد و گفت: «شما با این مرد عادلانه برخورد نکردید. یا پاسخ او را بدهید یا او را نزد علی(علیه‌السلام) ببرید».


ابوبکر و حاضران در جلسه نزد على(علیه‌السلام) آمدند و خلیفه به امام(علیه‌السلام) گفت: این یهودى سؤالات کفرآمیزى را مطرح مى‌کند. حضرت در پاسخ سؤالات وى فرمود: آنچه خدا نمى‌داند، سخن شما یهودیان است که مى‌گویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندى ندارد و چنین پسرى را براى خود نمى‌شناسد. آنچه در بارگاه الاهى وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک است.<br>
ابوبکر و حاضران در جلسه نزد علی(علیه‌السلام) آمدند و خلیفه به امام(علیه‌السلام) گفت: این یهودی سؤالات کفرآمیزی را مطرح می‌کند. حضرت در پاسخ سؤالات وی فرمود: آنچه خدا نمی‌داند، سخن شما یهودیان است که می‌گویید: «عزیر» پسر خدا است. خدا فرزندی ندارد و چنین پسری را برای خود نمی‌شناسد. آنچه در بارگاه الاهی وجود ندارد، ظلم به بندگان خویش است و آنچه خدا ندارد، شریک است.<br>
در این هنگام، یهودى شهادتین را بر لب جارى و امام(علیه‌السلام) را وصى پیامبر معرفى کرد. ابوبکر و مسلمانان نیز على(علیه‌السلام) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند. <ref>محمد بن درید ازدى، ص 44.</ref><br>
در این هنگام، یهودی شهادتین را بر لب جاری و امام(علیه‌السلام) را وصی پیامبر معرفی کرد. ابوبکر و مسلمانان نیز علی(علیه‌السلام) را «مفرج الکرب» (برطرف کننده اندوه) نامیدند. <ref>محمد بن درید ازدی، ص 44.</ref>


==د. همکارى قضایى==
=== د. همکاری قضایی ===
امام على(علیه‌السلام) در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایى نیز کوتاهى نکرد و به یارى اسلام شتافت که این‌جا به نمونه‌هایى اشاره مى‌شود:<br>
امام علی(علیه‌السلام) در دوران خلافت خلیفه اول درباره مسائل قضایی نیز کوتاهی نکرد و به یاری اسلام شتافت که این‌جا به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:<br>
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردى را به اتهام شرب خمر نزد وى بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایى زندگى مى‌کنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال مى‌شمرند و اگر مى‌دانستم حرام است، نمى‌نوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: «مشکلى است که جز ابوالحسن کسى آن را حل نتواند کرد»؛ آن گاه هر سه روانه خانه امام(علیه‌السلام) شدند.<br>
نقل شده است که در زمان خلافت ابوبکر، مردی را به اتهام شرب خمر نزد وی بردند. مرد به گناه خویش اقرار کرد و گفت: «در جایی زندگی می‌کنم که نوشیدن خمر و خوردن مردار را حلال می‌شمرند و اگر می‌دانستم حرام است، نمی‌نوشیدم». خلیفه از عمر بن خطاب درباره حکم او پرسید. عمر گفت: «مشکلی است که جز ابوالحسن کسی آن را حل نتواند کرد»؛ آنگاه هر سه روانه خانه امام(علیه‌السلام) شدند.
   
   
امام فرمود: کسى را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسى آیه تحریم شراب را براى او خوانده است یا نه». آنان چنین کردند و چون کسى از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند.<ref>محمد بن حسن طوسى، ج 10، ص108، کتاب الحدود، ح359.</ref>
امام فرمود: کسی را همراهش بفرستید تا او را به مهاجران و انصار نشان دهد و معلوم شود که آیا کسی آیه تحریم شراب را برای او خوانده است یا نه». آنان چنین کردند و چون کسی از مهاجران و انصار به خواندن آیه تحریم شراب بر او شهادت نداد، رهایش کردند.<ref>محمد بن حسن طوسی، ج 10، ص108، کتاب الحدود، ح359.</ref>
 
==علی(علیه‌السلام) در دوران خلیفه دوم==
گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه اسلامی، از اهداف بزرگ و بلند امام علی(علیه‌السلام) بود. وی خود را وصی بر حق و منصوص پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌دانست و در عین حال که می‌دید حق مسلّمش به یغما رفته و کرسی خلافت غصب شده است، هرگاه گرهی در کار خلافت پدید می‌آمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را می‌گشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره‌گشای بسیاری از معضلات نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و ... بود.
 
=== أ. همکاری نظامی ===
جنگ‌ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده تری داشت، نقش علی(علیه‌السلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوس‌تر بود. با توجه به دلاوری‌ها و تجربیات جنگی علی(علیه‌السلام)خلیفه دوم نمی‌توانست از راهنمایی‌ها و همکاری‌های او غافل بماند. او می‌دانست که علی(علیه‌السلام)به طور مستقیم به همکاری و شرکت در جنگ‌ها حاضر نیست؛ ولی برای استفاده از مشورت‌ها و همکاری‌های فکری او می‌کوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشه‌های خویش او را یاری می‌کرد که به مواردی از مشورت‌ها و همکاری‌های فکری حضرت با خلیفه دوم اشاره می‌شود:
 
====1. نبرد جسر ====
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله علی(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسی را بفرستد؟» علی(علیه‌السلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.<ref>مسعودی، ج 2، ص 318ـ319.</ref>
 
====2. جنگ با رومیان ====
در زمان روبه‌رو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طی نامه‌ای، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضای نیروی امداد کرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از علی(علیه‌السلام) در این مورد نظر خواست. علی(علیه‌السلام) به خلیفه گفت: به ابو عبیده]= فرمانده سپاه[اعلام کن مقاومت کند که پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد. <ref>واقدی، ص 108.</ref>
 
====3. نبرد بیت‌المقدس ====
در جنگ و فتح بیت‌المقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام علی(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان علی(علیه‌السلام) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن علی رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت می‌ستایم و پیشانی اش را سفید می‌بینم.<ref>همان، ص 148.</ref>
 
====4. جنگ خراسان ====
در جنگ خراسان، امام علی ویژگی‌ها و امتیازات یک‌یک شهرهای خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آن‌جا تشویق کرد.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 78.</ref>
=== نقش پیروان علی(علیه‌السلام) در جنگ‌ها ===
نقش مؤثر یاران و پیروان علی(علیه‌السلام) در نبردهای عصر خلیفه دوم، برجستگی ویژه‌ای دارد. پیروزی اسلام در فتح سرزمین‌های مجاور، مرهون کوشش‌های بیوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران علی(علیه‌السلام) درنبردهای فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسی از سوی خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که علی(علیه‌السلام)به او اجازه داد. <ref>مرتضی عاملی، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.</ref><br>
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.<ref>دینوری، ص 120.</ref> و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.<ref>ابن اعثم، ج 1، ص 34.</ref> حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.<ref>ابن عثمان ذهبی، ج 1، ص 25.</ref> به روایت دینوری، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهی سپاه اسلام را به عهده گرفت.<ref>احمد بن داوود دینوری، ص 135.</ref> عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهی سواره نظام را به عهده داشت.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 36.</ref> او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.<ref>همان، ص59.</ref> هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابی وقاص و از یاران باوفا و فداکار علی(علیه‌السلام) بود. وی به فرماندهی سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح [[بیت‌المقدس]] نیز حضور یافت. <ref>واقدی، ص 144.</ref> او در فتح آذربایجان، در رأس گروهی از سپاهیان قرار داشت.<ref>طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5 ص 182.</ref> جریر بن عبدالله بجلی در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهی سپاه به عهده او قرار داشت.<ref>احمد بن یعقوب، ج2، ص 120</ref>؛ البته حضور یاران علی(علیه‌السلام)در جنگ‌های زمان خلفا به سبب علاقه آنان برای گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهای کشور اسلامی بوده است.
 
=== یاران علی(علیه‌السلام) و حکومت ===
حضور برخی یاران علی(علیه‌السلام) در صحنه سیاسی و امور حکومتی در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام علی(علیه‌السلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسی پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابی وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.<ref>ابن اعثم کوفی، ج 1، ص 286</ref>، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت<ref>طاهر بن مطهر مقدسی، ج 5، ص 180.</ref>
 
=== حضور علی(علیه‌السلام) در حکومت ===
وحدت امت اسلامی برای علی(علیه‌السلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامی که می‌خواهد مدینه را به مقصد رسیدگی به امور مهم مسلمانان ترک گوید، علی(علیه‌السلام) را جانشین خود در مدینه قرار می‌دهد و مردم را به پیروی از وی ملزم می‌کند. با این که [[علی بن ابی طالب]] حقش را غصب شده می‌بیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامی مربوط می‌شود، کوتاهی نمیورزد؛ بنابراین، امام علی(علیه‌السلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینی وی در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:
 
# یکی از مواردی که خلیفه علی(علیه‌السلام) را به طور رسمی در مدینه جانشین خود کرد، هنگامی بود که به حرکت به سوی شام تصمیم گرفت.<ref>«كان سبب قدوم عمر الی الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم علی صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولی للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه علی بن ابی طالب» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبری، ج 3، ص 480).</ref> خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبه‌ای را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنی خارج الی الشام للامر الذی قد علمتم، ولو لا أنی اخاف علی المسلمین لما خرجت، و هذا علی بن ابی‌طالب رضی الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فی امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفی، ج 1، ص 225.</ref>
 
ای مردم! من به سوی شام می‌روم و اگر ترس از تهدید و خطر برای مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمی‌شدم. این علی بن ابی‌طالب در مدینه است. به سوی او نظر کنید و من امر شما را به او می‌سپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت می‌کنیم.
 
# مورد دیگر زمانی اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با علی(علیه‌السلام) در خصوص اعزام لشکریان برای کمک به سپاه مسلمانان در نبردهای قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب علی(علیه‌السلام)را در مدینه جانشین خود ساخت.<ref>«ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله(صلی الله عليه وآله)]و اعلام العرب[و ارسل الی علی(عليه السلام) و كان استخلفه علی المدينه فاتاه» (ابن اثير، الكامل فی التاريخ، ج 2 ص 309 «ذكر ابتداء امر القادسيه»).</ref>
# مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با علی(علیه‌السلام) تصمیم گرفت خود به بیت‌المقدس برود تا شرط صلح اهالی این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیت‌المقدس صورت نمی‌گرفت، برقرار سازد. در این زمان، خلیفه امام علی(علیه‌السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.<ref>واقدی، ص 149.</ref>
 
آنچه تاکنون در مورد حضور موقت علی(علیه‌السلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخی مورخان شیعه مثل شریف رضی نیز مسأله حضور موقت علی(علیه‌السلام) را در حکومت به نحوی ذکر کرده است: هنگامی که خلیفه به سوی شام می‌رفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان می‌کنی در این امر از من محق تر هستی؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسی است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنی علی بن ابی طالب. <ref>شریف رضی، ص 77.</ref>


=على(علیه‌السلام) در دوران خلیفه دوم=
=== ب. مشاوره سیاسی ===
گسترش آیین اسلام و حفظ کیان جامعه اسلامى، از اهداف بزرگ و بلند امام على(علیه‌السلام) بود. وى خود را وصى بر حق و منصوص پیامبر اکرم(صلى‌الله‌علیه‌وآله) مى‌دانست و در عین حال که مى‌دید حق مسلّمش به یغما رفته و کرسى خلافت غصب شده است، هرگاه گرهى در کار خلافت پدید مى‌آمد، با فکر و نظر بلند خود، آن را مى‌گشود و همانند دوران خلیفه اول، در دوران خلیفه دوم نیز مشاور و گره گشاى بسیارى از معضلات نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و ... بود.<br>
خلیفه دوم در امور سیاسی نیز به ارشادات علی(علیه‌السلام) نیاز داشت. ژرف‌نگری و خیراندیشی علی(علیه‌السلام)در امور گوناگون از جمله مشورت‌های سیاسی، باعث تقویت و استحکام جامعه اسلامی می‌شد.
==أ. همکارى نظامى==
جنگ‌ها و فتوحات در دوران خلیفه دوم، دامنه گسترده ترى داشت، نقش على(علیه‌السلام) در مقایسه با دوران خلیفه اول در این خصوص محسوس‌تر بود. با توجه به دلاورى‌ها و تجربیات جنگى على(علیه‌السلام)خلیفه دوم نمى‌توانست از راهنمایى‌ها و همکارى‌هاى او غافل بماند. او مى‌دانست که على(علیه‌السلام)به طور مستقیم به همکارى و شرکت در جنگ‌ها حاضر نیست؛ ولى براى استفاده از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى او مى‌کوشید. و حضرت نیز از آن جا که درباره سرنوشت مسلمانان و اسلام نمى‌توانست بى تفاوت باشد، فقط در قالب مشورت و ارائه اندیشه‌هاى خویش او را یارى مى‌کرد که به مواردى از مشورت‌ها و همکارى‌هاى فکرى حضرت با خلیفه دوم اشاره مى‌شود:<br>
===1. نبرد جسر===
در این نبرد، مسلمانان شکست خوردند. خلیفه دوم مسلمانان را فراخواند و آنان را به جهاد ترغیب کرده، با اصحاب از جمله على(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت که «آیا خود به کمک سپاه برود یا کسى را بفرستد؟» على(علیه‌السلام)نظر داد که خلیفه خود به نبرد نرود.<ref>مسعودى، ج 2، ص 318ـ319.</ref><br>
===2. جنگ با رومیان===
در زمان روبه‌رو شدن سپاه اسلام با سپاه هراکیلوس (قیصر روم) ابو عبیده، طى نامه اى، از خلیفه کسب تکلیف و تقاضاى نیروى امداد کرد. خلیفه دوم میان بزرگان صحابه به مشورت نشست و از على(علیه‌السلام) در این مورد نظر خواست. على(علیه‌السلام) به خلیفه گفت: به ابو عبیده ]= فرمانده سپاه[ اعلام کن مقاومت کند که پیروزى نصیب مسلمانان خواهد شد. <ref>واقدى، ص 108.</ref><br>
===3. نبرد بیت‌المقدس===
در جنگ و فتح بیت‌المقدس نیز خلیفه دوم، با اصحاب، از جمله امام على(علیه‌السلام) به مشورت پرداخت. از شنیدن سخنان على(علیه‌السلام) و مشورت با او شاد شد و به اصحاب گفت: من جز به مشورت و سخن على رفتار نخواهم کرد و او را در مشورت مى‌ستایم و پیشانى اش را سفید مى‌بینم.<ref>همان، ص 148.</ref><br>
===4. جنگ خراسان===
در جنگ خراسان، امام على ویژگى‌ها و امتیازات یک‌یک شهرهاى خراسان را برشمرد و خلیفه دوم را به فتح آن‌جا تشویق کرد.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 78.</ref><br>


==نقش پیروان على(علیه‌السلام) در جنگ‌ها==
# نقل شده است که برخی دانشمدان اظهار می‌کرده‌اند: عجم یعنی اهل شهرهای همدان، ری، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهای یک‌دیگر نامه فرستاده‌اند که پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا رفت. پس از او ابوبکر که حاکم آنان بود نیز هلاک شد. بعد از او، عمر که عمر طولانی خواهد داشت شهرهای شما را مورد تجاوز قرار می‌دهد. لشکریان عمر را از شهرهای تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.
نقش مؤثر یاران و پیروان على(علیه‌السلام) در نبردهاى عصر خلیفه دوم، برجستگى ویژه‌اى دارد. پیروزى اسلام در فتح سرزمین‌هاى مجاور، مرهون کوشش‌هاى بىوقفه و فرماندهان دلیر و یاران حضرت بود؛ البته حضور مستقیم یاران على(علیه‌السلام) درنبردهاى فاتحانه بدون اجازه پیشوا و رهبرشان نبود؛ چنان که سلمان فارسى از سوى خلیفه به حکومت مدائن گماشته شد و او نپذیرفت تا این که على(علیه‌السلام)به او اجازه داد. <ref>مرتضى عاملى، فصلنامه تاریخ، س اول، ش 3، ص 378.</ref><br>
مالک اشتر در جنگ قادسیه حضور داشت.<ref>دینورى، ص 120.</ref> و «آمد» و «نصیبین» به دست او فتح شد.<ref>ابن اعثم، ج 1، ص 34.</ref> حذیفة بن یمان، در جنگ نهاوند جزو فرماندهان سپاه بود.<ref>ابن عثمان ذهبى، ج 1، ص 25.</ref> به روایت دینورى، او پس از نعمان بن مقرن، فرماندهى سپاه اسلام را به عهده گرفت.<ref>احمد بن داوود دینورى، ص 135.</ref> عمّار یاسر در فتح مصر، فرماندهى سواره نظام را به عهده داشت.<ref>ابن اعثم، ج 2، ص 36.</ref> او در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود حضور یافت.<ref>همان، ص59.</ref> هاشم بن عتبه مرقال، برادرزاده سعد بن ابى وقاص و از یاران باوفا و فداکار على(علیه‌السلام) بود. وى به فرماندهى سپاه پنج هزار نفره در عصر خلیفه دوم منصوب شد و در فتح [[بیت‌المقدس]] نیز حضور یافت. <ref>واقدى، ص 144.</ref> او در فتح آذربایجان، در رأس گروهى از سپاهیان قرار داشت.<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5 ص 182.</ref> جریر بن عبدالله بجلى در جنگ قادسیه جزو فرماندهان سپاه بود و در جلولاء نیز حضور یافت و در حمله به عراق و حیره، فرماندهى سپاه به عهده او قرار داشت.<ref>احمد بن یعقوب، ج2، ص 120</ref>؛ البته حضور یاران على(علیه‌السلام)در جنگ‌هاى زمان خلفا به سبب علاقه آنان براى گسترش و توسعه اسلام در خارج از مرزهاى کشور اسلامى بوده است.<br>
==یاران على(علیه‌السلام) و حکومت==
حضور برخى یاران على(علیه‌السلام) در صحنه سیاسى و امور حکومتى در جهت حفظ وحدت، به اجازه رهبرشان امام على(علیه‌السلام)فعالانه بوده است؛ چنان که سلمان فارسى پس از فتح مدائن به وسیله سعد بن ابى وقاص، از طرف خلیفه به ولایت و حکومت مدائن منصوب شد.<ref>ابن اعثم کوفى، ج 1، ص 286</ref>، و خلیفه عمار یاسر را به ولایت کوفه گماشت<ref>طاهر بن مطهر مقدسى، ج 5، ص 180.</ref><br>


==حضور على(علیه‌السلام) در حکومت==
عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمد و با گروهی از مهاجر و انصار مشورت کرد. هر یک به گونه‌ای سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام علی(علیه‌السلام) فرمود: من چنین رأی می‌دهم که مردم شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهی و به مردم بصره هم بنویسی که سه گروه شوند: گروهی از آنان برای نگهبانی از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهی دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنی نکنند و گروهی دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آری رأی درست و صواب همین است. من دوست دارم پیرو این رأی بمانم و پشت سر هم سخنان علی(علیه‌السلام) را بر زبان جاری می‌کرد و با شگفتی آن سخنان]حکیمانه[را ردیف می‌کرد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.</ref>
وحدت امت اسلامى براى على(علیه‌السلام) چنان مهم بود که خلیفه دوم هنگامى که مى‌خواهد مدینه را به مقصد رسیدگى به امور مهم مسلمانان ترک گوید، على(علیه‌السلام) را جانشین خود در مدینه قرار مى‌دهد و مردم را به پیروى از وى ملزم مى‌کند. با این که [[امام على(علیه‌السلام)]] حقش را غصب شده مى‌بیند، درباره آنچه به وحدت و سرنوشت امت اسلامى مربوط مى‌شود، کوتاهى نمىورزد؛ بنابراین، امام على(علیه‌السلام) در طول خلافت عمر بن خطاب سه بار به جانشینى وى در مدینه و اداره این شهر منصوب شده است:<br>


#یکى از مواردى که خلیفه على(علیه‌السلام) را به طور رسمى در مدینه جانشین خود کرد، هنگامى بود که به حرکت به سوى شام تصمیم گرفت.<ref>«كان سبب قدوم عمر الى الشام ن ابا عبيدة حصر بيت المقدس فطلب اهله منه ن يصالحهم على صلح اهل مدن الشام و أن يكون المتولى للعقد عمر بن خطاب، فكتب اليه بذالك فسار عن المدينه واستخلف عليه على بن ابى طالب» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، بيروت، دار الفكر، ج 2، ص 348، ذكر فتح بيت المقدس، عبد الرحمن ابن خلدون، تاريخ، ج2، قسمت 2، ص 91; محمد طبرى، ج 3، ص 480).</ref> خلیفه در این زمان میان لشکریان مدینه خطبه‌اى را قرائت کرد و پس از حمد خدا گفت: '''ایها الناس إنى خارج الى الشام للامر الذى قد علمتم، ولو لا أنى اخاف على المسلمین لما خرجت، و هذا على بن ابى‌طالب رضى الله عنه بالمدینه، فانظروا ان حزبکم امر علیکم به و احتکموا الیه فى امورکم واسمعوا له و اطیعوا، أفهمتم ما امرتکم به؟ فقالوا: نعم سمعاً و طاعة''' <ref>احمد بن اعثم کوفى، ج ص 225.</ref><br>
# خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت. سرانجام خلیفه نظر امام علی(علیه‌السلام) را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) مقرر کرد.<ref>ابن عساکر، ج1، ص 36؛ حاکم نیشابوری، ج ص 14.</ref>


اى مردم! من به سوى شام مى‌روم و اگر ترس از تهدید و خطر براى مسلمانان نبود، هرگز از مدینه خارج نمى‌شدم. این على بن ابى‌طالب در مدینه است. به سوى او نظر کنید و من امر شما را به او مى‌سپارم و او حاکم میان شما است. حرف او را بشنوید و از او اطاعت کنید. آیا دانستید آنچه را به شما گفتم؟! مردم همه گفتند: بله شنیدیم و اطاعت مى‌کنیم.<br>
=== ج. مشاوره اقتصادی ===
بدون شک، درایت و بینش امام علی(علیه‌السلام) از تمام اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددی که دچار مشکل می‌شدند، به حضرت رجوع کرده، راه‌حل نهایی را از او می‌خواستند. از آن جمله معضلات اقتصادی و اراضی حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه به علی(علیه‌السلام) و مشاوره با وی، به حقیقت رهنمون می‌شد.  


#مورد دیگر زمانى اتفاق افتاد که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) در خصوص اعزام لشکریان براى کمک به سپاه مسلمانان در نبردهاى قادسیه و جسر، تصمیم به خروج از مدینه گرفت؛ بدین سبب على(علیه‌السلام)را در مدینه جانشین خود ساخت.<ref>«ثم جمع وجوه اصحاب رسول الله(صلى الله عليه وآله) ]و اعلام العرب[ و ارسل الى على(عليه السلام) و كان استخلفه على المدينه فاتاه» (ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج 2 ص 309 « ذكر ابتداء امر القادسيه»).</ref><br>
# میزان دریافت از بیت‌المال: فردی که در جامعه مسؤولیت رهبری را به عهده می‌گیرد، برای او حقوقی را در نظر می‌گیرند که صرف تأمین زندگی وی شود.
#مورد دیگر این است که خلیفه پس از مشورت با على(علیه‌السلام) تصمیم گرفت خود به بیت‌المقدس برود تا شرط صلح اهالى این شهر را که جز با آمدن خلیفه به بیت‌المقدس صورت نمى‌گرفت، برقرار سازد.در این زمان، خلیفه امام على(علیه‌السلام) را در مدینه جانشین خود ساخت؛ سپس جهت سفر به فلسطین عازم شد.<ref>واقدى، ص 149.</ref><br>


آنچه تاکنون در مورد حضور موقت على(علیه‌السلام) در حکومت ملاحظه شد، طبق منابع معتبر اهل سنت بود. برخى مورخان شیعه مثل شریف رضى نیز مسأله حضور موقت على(علیه‌السلام) را در حکومت به نحوى ذکر کرده است: هنگامى که خلیفه به سوى شام مى‌رفت، عباس نیز همراه او بود. خلیفه به عباس گفت: شاید تو گمان مى‌کنى در این امر از من محق تر هستى؟ عباس نیز پاسخ داد: محق تر از من و تو کسى است که در مدینه جانشین تو شده است؛ همان که ما را با شمشیر زد تا به اسلام گرویدیم؛ یعنى على بن ابى طالب. <ref>شریف رضى، ص 77.</ref><br>
عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام علی(علیه‌السلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانی که زندگی خود و خانواده‌ات تأمین شود، از بیت‌المال بردار.<ref>ابن ابی‌الحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزی، ص 97.</ref>


==ب. مشاوره سیاسى==
# مصرف جواهر کعبه: عمر می‌خواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیه‌السلام)فرمود: چون پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)به آنها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار '''«لو لاک لافتضحنا»''' سر داد.<ref>(امینی، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.</ref>
خلیفه دوم در امور سیاسى نیز به ارشادات على(علیه‌السلام) نیاز داشت. ژرف‌نگرى و خیراندیشى على(علیه‌السلام)در امور گوناگون از جمله مشورت‌هاى سیاسى، باعث تقویت و استحکام جامعه اسلامى مى‌شد.<br>
# تقسیم سرزمین‌های عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمین‌های حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر علی(علیه‌السلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین‌ها را بین ما نسل کنونی مسلمانان تقسیم کنی، برای مسلمانان آینده سودی ندارد؛ ولی اگر در دست صاحبان آنها باقی گذاری تا در آن کار کنند و به دولت اسلامی مالیات بپردازند، برای هر دو نسل کنونی و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبی است»، موافقت خود را اعلام کرد.<ref>احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.</ref>


#نقل شده است که برخى دانشمدان اظهار مى‌کرده‌اند: عجم یعنى اهل شهرهاى همدان، رى، اصفهان، نهاوند و ... به شهرهاى یک‌دیگر نامه فرستاده‌اند که پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) از دنیا رفت. پس از او ابوبکر که حاکم آنان بود نیز هلاک شد. بعد از او، عمر که عمر طولانى خواهد داشت شهرهاى شما را مورد تجاوز قرار مى‌دهد. لشکریان عمر را از شهرهاى تان بیرون برانید و با آنان به نبرد برخیزید.<br>
=== د. علی(علیه‌السلام) و امور دیوانی ===
علی(علیه‌السلام) در این دوران در پاره‌ای امور دیوانی به ارائه راهنمایی‌ها و پاسخگویی به معضلات مورد ابتلای خلیفه هم می‌پرداخته است که نمونه‌هایی ذکر می‌شود:


عمر، پس از شنیدن این خبر هراسان به مسجد پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) آمد و با گروهى از مهاجر و انصار مشورت کرد. هر یک به گونه‌اى سخن گفت و خلیفه قانع نشد. سرانجام على(علیه‌السلام) فرمود: من چنین رأى مى‌دهم که مردم شام، یمن، مکه و مدینه را از جایش حرکت ندهى و به مردم بصره هم بنویسى که سه گروه شوند: گروهى از آنان براى نگهبانى از زنان و فرزندان خود در بصره بمانندو گروهى دیگر بر سر اهل ذمّه باشند تا عهد شکنى نکنند و گروهى دیگر به کمک برادران خویش روند. عمر گفت: آرى رأى درست و صواب همین است . من دوست دارم پیرو این رأى بمانم و پشت سر هم سخنان على(علیه‌السلام) را بر زبان جارى مى‌کرد و با شگفتى آن سخنان ]حکیمانه[ را ردیف مى‌کرد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانى، فصل 60.</ref><br>
# زنی دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وی پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیه‌السلام) پس از آگاهی از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمی‌دانی که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالی که تکبیر می‌گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدی بر او جاری نسازند.<ref>(محمد اوس قلعه‌چی، ج 1، ص 29.</ref>
# نقل شده است: زنی را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت‌المال سپرد و دستور داد زن و مرد برای همیشه از یک‌دیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیه‌السلام)این داوری را نادرست خواند و فرمان داد از یک‌دیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگری برای ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکی با زن به پرداخت مهر‌المثل مکلف کرد.<ref>بیهقی، ج 11، ص 436.</ref>
# عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد می‌زد تا این که شراب خواری رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله)در این زمینه مشورت کرد. علی(علیه‌السلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست می‌دهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیه‌السلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.<ref>محمد ابن ابی یعلی، الفرا، ص 228.</ref>


#خلیفه پس از فتح مدائن در ربیع الاول سال شانزدهم هجرت، تصمیم به ثبت تاریخ گرفت. سرانجام خلیفه نظر امام على(علیه‌السلام) را پذیرفت و تاریخ را از هجرت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) مقرر کرد.<ref>ابن عساکر، ج1، ص 36؛ حاکم نیشابورى، ج ص 14.</ref><br>
=== هـ‌. علی(علیه‌السلام) مرجع علمی ===
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخی پدیده‌های تازه روبه رو شوند که حکم آنها در قرآن و روایات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلی با مشکلاتی مواجه شدند. برخی از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جای تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأی خود عمل می‌کردند. علی(علیه‌السلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود.<ref>متقی هندی، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابی الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسی، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیده‌های تازه ناتوان می‌شد، می‌شتافت و حکم الاهی را بیان می‌کرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلی لهلک عمر»'''.<ref>امینی، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br>
تاریخ، بسیاری از همیاری‌های [[علی بن ابی طالب]] را دراین‌باره بیان کرده، و از زبان [[معاویه]] نیز آمده است که هرگاه برای عمر مشکلی پیش می‌آمد، نزد علی(علیه‌السلام) می‌رفت.<ref>همان، ص 98؛ احمد طبری، ص79</ref> و حضرت نیز عالمانه پاسخ می‌داد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعی از امام(علیه‌السلام) ابایی نداشتند تا آن جا که گاهی در حضور مردم از امام(علیه‌السلام)سؤال کردند و پاسخ می‌گرفتند و حتی در برخی موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار می‌گرفتند؛ برای مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «ای علی! نظر تو در این مورد چیست؟» امام (علیه‌السلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیه‌السلام) را به پرسشگران رسانید آنها اعتراض کردند که «ما از تو می‌پرسیم، آن‌گاه تو از دیگری می‌پرسی؟» عمر گفت: آیا پاسخ‌دهنده را می‌شناسید؟ وی علی‌بن‌ابی‌طالب(علیه‌السلام)است و من از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که ایمان علی(علیه‌السلام) از وزن آسمان‌ها و زمین سنگین‌تر است.<ref>مجلسی، ج 40، ص 119.</ref><br>
گروهی از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: «ما سؤال‌هایی داریم که اگر جواب ما را دادی روشن می‌شود اسلام حق، و محمد(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم می‌شود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمان‌ها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولی از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخی نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: «بر عمر عیب نیست که از وی سؤالی بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمی‌دانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد علی(علیه‌السلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. علی(علیه‌السلام) لباس پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیه‌السلام) افتاد، بلند شده و گفت: «هرگاه مشکلی پیش آید، نزد تو می‌آیند». امام(علیه‌السلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آنها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آنها نیز پذیرفتند. امام(علیه‌السلام) فرمود: قفل آسمان‌ها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمی‌رود و قبول نمی‌شود و کلید آن شهادتین است. قبری که صاحب خود را حمل می‌کرد، همان ماهیی است که یونس را بلعید و موجودی از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچه‌ای است که به مورچه دیگر گفت: به لانه‌ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، علی(علیه‌السلام) را اعلم امت اسلامی معرفی کردند.<ref>امینی، ج 6، ص 154.</ref>


==ج. مشاوره اقتصادى==
==امام علی(علیه‌السلام) و خلیفه سوم==
بدون شک، درایت و بینش امام على(علیه‌السلام) از تمام اصحاب پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر بوده است؛ از این رو خلفا در موارد متعددى که دچار مشکل مى‌شدند، به حضرت رجوع کرده، راه‌حل نهایى را از او مى‌خواستند. از آن جمله معضلات اقتصادى و اراضى حکومت و جامعه بود که خلیفه با مراجعه به على(علیه‌السلام) و مشاوره با وى، به حقیقت رهنمون مى‌شد. <br>
همکاری‌های علمی و فکری امام علی(علیه‌السلام) با خلفا، فقط به دوران خلافت خلیفه اول و دوم خلاصه نشد. حضرت که تمام کوشش او وحدت و حفظ جامعه نوبنیان اسلامی بود، نیازهای علمی و سیاسی اسلام و مسلمانان را در زمان خلیفه سوم نیز بر طرف می‌کرد و خلیفه سوم هم پیوسته از افکار و راهنمایی‌های امام علی(علیه‌السلام) بهره‌مند شد. این جا برخی از همکاری‌های امام علی(علیه‌السلام) با خلیفه سوم بیان می‌شود.


#میزان دریافت از بیت المال: فردى که در جامعه مسؤولیت رهبرى را به عهده مى‌گیرد، براى او حقوقى را در نظر مى‌گیرند که صرف تأمین زندگى وى شود.<br>
=== أ. پناهگاه علمی ===
امام علی(علیه‌السلام)به گسترش اسلام در جهان و تثبیت بنیان آن در داخل کشور اسلامی می‌اندیشید و با آشنا ساختن مردم با معارف و احکام الاهی به دفاع از اسلام نو پا می‌پرداخت؛ از این رو هرگاه خلیفه سوم دست نیاز به سوی امام علی(علیه‌السلام) می‌گشود، حضرت او را یاری می‌کرد.<br>
شخصی نزد عثمان آمد و از وی درباره خریدن دو کنیز و آمیزش با هر دوی آنها که با هم خواهر هستند پرسید. عثمان در پاسخ گفت: یک آیه قرآن، آن را مجاز می‌داند در حالی که آیه دیگر، آن را تحریم کرده است. گر‌چه دوست ندارم به چنین کاری دست زنم، حلال بودن آن بر حرمت آن ترجیح دارد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و در راه با امام علی(علیه‌السلام) روبه‌رو شد و همین مطلب را از حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد: من تو را از این کار بر حذر می‌دارم. اگر حکومت در دست من باشد و تو یا شخصی دیگری را بیابم که مرتکب آن شود، او را مجازات خواهم کرد.<br>
بیهقی، ج 7، ص164؛ قرطبی، ج 5، ص 117؛ سیوطی، ج 2، ص 136، زمخشری، ج 1، ص518؛ ابن حزم، ج 9، ص 133؛ فخر رازی، ج 10، ص 36؛ شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانی، فصل 60.<br>
ظاهر آیه قرآن کریم «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم ... و ان تجمعوا بین الاختین»<ref>نساء (4):23</ref> آمیزش با دو کنیز که با همدیگر خواهر باشند را تحریم می‌کند؛ زیرا عموم و اطلاق آیه، انسان آزاد و برده را شامل می‌شود؛ به همین جهت، امام علی(علیه‌السلام)سؤال کننده را از ارتکاب آن بر حذر داشت. صحابه و فقیهان نیز بر حرمت آن تأکید می‌ورزیدند.<ref>(فخر رازی، ج 10، ص 36ـ37؛ سیوطی، ص137؛ قرطبی، ص 117.</ref><br>
حال ببینیم مقصود عثمان از آیه تحلیل چیست. زمخشری<ref>زمخشری، ج 1، ص 518</ref> معتقد است که خلیفه به آیه ذیل نظر داشته است: '''و الذین هم لفروجهم حافظون الاّ علی ازواجهم او ماملکت ایمانهم'''<ref>مؤمنون (23)» 5؛ معارج (70): 29.</ref> نمازگزاران واقعی پاک‌دامن هستند و جز به همسران یا کنیزان خود چشم طمع ندارند.<br>
اگر مقصود خلیفه این باشد، استدلال وی به آیه صحیح نخواهد بود؛ زیرا این آیه در مقام بیان حریم عفّت مؤمنان است و این که انسان مؤمن جز در مدار زوجیت یا ملک یمین با هیچ زنی نزدیکی نمی‌کند و این مطلب با وجود شروط یا قیدهایی که عموم این دو را تخصیص زند، منافاتی ندارد. آیه 22 نساء که می‌فرماید:«'''حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتی أرضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امّهات نسائکم و ربائکم اللاتی فی حجورکم.... و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف'''»<ref>نساء (4)، 23.</ref> می‌تواند مخصص آیه یاد شده باشد و آنگاه با کنار هم گذاشتن این دو آیه، نتیجه می‌گیریم که آمیزش با دو کنیز که با هم خواهر باشند، حرام است.


عمر در عصر خلافت، با صحابه از جمله امام على(علیه‌السلام) در این موضوع مشورت کرد و سرانجام دیدگاه حضرت را پذیرفت که فرمود: به میزانى که زندگى خود و خانواده‌ات تأمین شود، از بیت‌المال بردار.<ref>ابن ابى‌الحدید، ج 12، ص 220؛ ابوالفرج جوزى، ص 97.</ref><br>
=== ب. امام علی(علیه‌السلام) و داوری‌های عثمان ===
1. زنی پس از گذشت شش ماه از زمان ازدواج، وضع حمل کرد. عثمان دستور رجم او را صادر کرد. امام علی(علیه‌السلام)به او فرمود: «آیا قرآن نخوانده‌ای ؟!» عثمان گفت: «خوانده‌ام». امام علی(علیه‌السلام)فرمود: «آیا نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: «حمله و فصاله ثلاثون شهراً»<ref>احقاف (46): 15.</ref> و در جایی دیگر می‌فرماید: «حولین کاملین» <ref>بقره (2): 233.</ref> با این حساب مدت حمل می‌تواند شش ماه باشد» عثمان گفت: به خدا سوگند! تاکنون به این حقیقت آگاه نشده بودم.<ref>بیهقی، ج 11، ص 428.</ref>؛ البته برخی عالمان اهل سنت قضیه پیشین را با اندکی تفاوت، هم به عثمان و هم به عمربن خطاب نسبتداده‌اند.<br>
2. از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردی همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده زن سپری شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث می‌برد؛ زیرا تا عده زن سپری نشده، پیوند زناشویی بر قرار است.<br>
در زمان خلافت عثمان، مردی دارای دو زن یکی از انصار و دیگری از بنی‌هاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصاری خود را طلاق داد و پس از مدتی در گذشت. زن انصاری نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپری نشده است و من میراث خود را می‌خواهم. عثمان در داوری فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام علی(علیه‌السلام)رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصاری سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است می‌تواند از شوهر خود ارث ببرد.<br>
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داوری مربوط به پسر عمت علی است و من دراین‌باره نظری ندارم. وی گفت: من به داوری امام علی(علیه‌السلام) راضی هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. <ref>نوری طبرسی، ج 17، ص 200، ح 21145.</ref>


#مصرف جواهر کعبه: عمر مى‌خواست جواهرات کعبه را به مصرف سپاه اسلام برساند. امام(علیه‌السلام)فرمود: چون پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)به آن‌ها دست نزده است تو نیز به آن دست نزن! عمر سخن حضرت را پذیرفت و شعار '''«لو لاک لافتضحنا»''' سر داد.<ref>(امینى، ج 1، ص 177؛ سید محسن امین، ج 1،ص436.</ref><br>
=== ج. امام علی(علیه‌السلام) و ناراضیان خلیفه ===
#تقسیم سرزمین‌هاى عراق: خلیفه دوم در مورد سرزمین‌هاى حاصلخیز اطراف کوفه که در دست مسلمانان قرارگرفته بود، نظر على(علیه‌السلام) را جویا شد. حضرت به او فرمود: اگر زمین‌ها را بین ما نسل کنونى مسلمانان تقسیم کنى، براى مسلمانان آینده سودى ندارد؛ ولى اگر در دست صاحبان آن‌ها باقى گذارى تا در آن کار کنند و به دولت اسلامى مالیات بپردازند، براى هر دو نسل کنونى و آینده مفید خواهد بود. خلیفه دوم با جمله «این نظر بسیار خوبى است»، موافقت خود را اعلام کرد.<ref>احمد ابن یعقوب، ج 2، ص 151.</ref><br>
امام علی(علیه‌السلام) با سه حاکم در سه دوره متفاوت رو به رو بود که هر کدام موضعی متفاوت و فراخور خود را می‌طلبید. در دوران خلیفه اول و دوم مردم به طور نسبی آرام و راضی بودند. در عصر خلیفه سوم مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده، نتوانستند چنین وضعیتی را تحمل کنند.


==د. على(علیه‌السلام) و امور دیوانى==
====1. وساطت و میانجی‌گری ====
على(علیه‌السلام) در این دوران در پاره‌اى امور دیوانى به ارائه راهنمایى‌ها و پاسخگویى به معضلات مورد ابتلاى خلیفه هم مى‌پرداخته است که نمونه‌هایى ذکر مى‌شود:<br>
امام علی(علیه‌السلام) بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجی‌گری و موضع مصلحانه را اتخاذ کرد. این بدان معنا نبود که اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع برای حضرت باشد. علی(علیه‌السلام) می‌کوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیری کند.<br>
زمانی که ناراضیان مصر برای بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه که بارها با وساطت امام علی(علیه‌السلام) از نارضایی ناراضیان نجات یافته بود، فردی را نزد امام علی(علیه‌السلام) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وی گوشزد کرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواسته‌های آنان از طرف وی، ناراضیان را بازگرداند. امام علی(علیه‌السلام) میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد‌نامه کتبی و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همان‌گونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.<ref>طبری، ج 3، ص 394 ج 377.</ref>


#زنى دیوانه را که زنا کرده بود، نزد عمر آوردند. وى پس از مشورت با مردم، دستور داد او را رجم کنند. امام(علیه‌السلام) پس از آگاهى از این حادثه دستور داد، زن را بر گردانند و خود نزد عمر آمد و فرمود: آیا نمى‌دانى که قلم تکلیف از سه طایفه برداشته شده است: از مجنون تا بهبود یابد. از خوابیده تا بیدار شود و از کودک تا بالغ گردد! عمر در حالى که تکبیر مى‌گفت، دستور داد زن را باز گردانند وحدى بر او جارى نسازند.<ref>(محمد اوس قلعه‌چى، ج 1، ص 29.</ref><br>
====2. فرستادن آب ====
#نقل شده است: زنى را که در حال عده ازدواج کرده بود، نزد عمر آوردند. او مهر زن را ستاند و به بیت‌المال سپرد و دستور داد زن و مرد براى همیشه از یک‌دیگر جدا شوند و به کیفر رسند. امام(علیه‌السلام)این داورى را نادرست خواند و فرمان داد از یک‌دیگر جدا شوند و زن عده اول را کامل کند و سپس عده دیگرى براى ازدواج دوم بگیرد و شوهر دوم را به دلیل نزدیکى با زن به پرداخت مهر‌المثل مکلف کرد.<ref>بیهقى، ج 11، ص 436.</ref><br>
هنگامی که انقلابیان، خانه عثمان را محاصره کردند، کوشش‌های امام علی(علیه‌السلام) به نتیجه‌ای نرسید. محاصره کنندگان با جدیت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کناری خلیفه شدند؛ ولی خلیفه، مروان را تحویل نمی‌داد؛ زیرا می‌ترسید وی را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به برکناری نمی‌شد.<br>
#عمر شارب الخمر را با چهل ضربه شلاق حد مى‌زد تا این که شراب خوارى رواج یافت. با اصحاب پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله)در این زمینه مشورت کرد. على(علیه‌السلام) نظر داد که شراب خوار را 80 ضربه شلاق بزنند و چنین استدلال کرد: شخص شراب خوار مست شده و عقل خود را از دست مى‌دهد و در این هنگام هذیان خواهد گفت و به تهمت زدن به دیگران خواهد پرداخت؛ پس مجازات او به میزان مجازات افترا خواهد بود. خلیفه دوم نظر امام(علیه‌السلام) را پذیرفت و از آن به بعد، حد شارب الخمر به میزان 80 ضربه معین شد.<ref>محمد ابن ابى یعلى، الفرا، ص 228.</ref><br>
عثمان این بار نیز برای امام علی(علیه‌السلام) پیام فرستاد که «این قوم او را خواهند کشت، و آب را بر او بسته‌اند» و از امام علی(علیه‌السلام)تقاضای آب کرد.<ref>بلاذری، ج ص 68 و 69.</ref> امام، مشک‌هایی از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیه‌السلام) برای خلیفه فرستاد و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام علی(علیه‌السلام)هستند، ممانعتی از بردن آب نکردند.<br>
خلیفه شعری برای امام علی(علیه‌السلام) فرستاد که «فان کنت مأ کولا فکن انت آکلی ... ؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده من باش، و گرنه مرا دریاب».<ref>ابن خلدون، ج 2، ص 1047.</ref>


==هـ‌. على(علیه‌السلام) مرجع علمى==
====3. جلوگیری از قتل خلیفه ====
گسترش اسلام پس از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و گذشت زمان باعث شد تا مسلمانان با برخى پدیده‌هاى تازه روبه رو شوند که حکم آن‌ها در قرآن و روایات پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) وجود نداشت. مسلمانان در حل چنین مسائلى با مشکلاتى مواجه شدند. برخى از اصحاب دربرخورد با این گونه موارد به جاى تمسک به قرآن و روایات به ظن و گمان یا به رأى خود عمل مى‌کردند. على(علیه‌السلام) که اعلم امت اسلام و دروازه شهر علم پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) بود.<ref>متقى هندى، ج 11، ص 600 و 614؛ به ابن ابى الحدید، ج 7، ص 218؛ محمدباقرمجلسى، ج 3، ص 118</ref>، به کمک خلفا از جمله عمر که از حل پدیده‌هاى تازه ناتوان مى‌شد، مى‌شتافت و حکم الاهى را بیان مى‌کرد تا آن جا که شعار '''«لو لاعلى لهلک عمر»'''.<ref>امینى، ج 3، ص 97.</ref> شنیده شد.<br>
هنگامی که به امام علی(علیه‌السلام) خبر می‌رسد مردم تصمیم گرفته‌اند عثمان را بکشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین(علیه‌السلام) دستور می‌دهد «شمشیرهای خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسی به خلیفه دست یابد».<ref>اذهبا بسيفكما حتی تقوما علی باب عثمان فلا تدعا احداً يصل اليه.</ref><ref>سیوطی، ص 159؛ بلاذری، ج 6، ص 185.</ref> فرزندان امام علی(علیه‌السلام)به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد کردند به حدی که سر و صورت امام حسن(علیه‌السلام)خونین و سر قنبر غلام امام علی(علیه‌السلام) به شدت مجروح شد.<ref>سیوطی، ص 160، علی بن الحسین مسعودی، ج 2 ص 348.</ref>
تاریخ، بسیارى از همیارى‌هاى [[امام على(علیه‌السلام)]] را دراین‌باره بیان کرده، و از زبان [[معاویه]] نیز آمده است که هرگاه براى عمر مشکلى پیش مى‌آمد، نزد على(علیه‌السلام) مى‌رفت.<ref>همان، ص 98؛ احمد طبرى، ص79</ref> و حضرت نیز عالمانه پاسخ مى‌داد؛ البته خلفا از پرسیدن احکام شرعى از امام(علیه‌السلام) ابایى نداشتند تا آن جا که گاهى در حضور مردم از امام(علیه‌السلام)سؤال کردند و پاسخ مى‌گرفتند و حتى در برخى موارد، مورد سرزنش اطرافیان قرار مى‌گرفتند؛ براى مثال، دو نفر، از خلیفه دوم در مورد طلاق پرسیدند. عمر به عقب نگریست و پرسید: «اى على! نظر تو در این مورد چیست؟ » امام (علیه‌السلام) با دو انگشت خود اشاره کرد و به این وسیله پاسخ داد. عمر جواب امام(علیه‌السلام) را به پرسشگران رسانید آن‌ها اعتراض کردند که «ما از تو مى‌پرسیم، آن‌گاه تو از دیگرى مى‌پرسى؟» عمر گفت: آیا پاسخ‌دهنده را مى‌شناسید؟ وى على‌بن‌ابى‌طالب(علیه‌السلام)است و من از پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که ایمان على(علیه‌السلام) از وزن آسمان‌ها و زمین سنگین‌تر است.<ref>مجلسى، ج 40، ص 119.</ref><br>
گروهى از عالمان یهود در زمان عمر به مدینه آمده، گفتند: « ما سؤال‌هایى داریم که اگر جواب ما را دادى روشن مى‌شود اسلام حق، و محمد(صلى‌الله‌علیه‌وآله) پیامبر خدا است؛ و گرنه معلوم مى‌شود اسلام باطل است». قفل آسمان چیست؟ کلید آسمان‌ها چیست؟ کدام قبر صاحب خود را با خود به اطراف برد؟ کدام کس قوم خود را ترسانید، ولى از جن و انس نبود؟ و چند سؤال دیگر. عمر که پاسخى نداشت، سر به زیر انداخت و گفت: « بر عمر عیب نیست که از وى سؤالى بشود و چون پاسخ آن را نداند، بگوید نمى‌دانم». عالمان یهود حرکت کرده، گفتند: «معلوم شد اسلام باطل است». سلمان که شاهد جریان بود، نزد على(علیه‌السلام) آمد و با شعار «أغث الاسلام» از حضرت کمک خواست. على(علیه‌السلام) لباس پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) را به تن کرد و به مسجد آمد. چون نظر عمر به امام(علیه‌السلام) افتاد، بلند شده و گفت: « هرگاه مشکلى پیش آید، نزد تو مى‌آیند». امام(علیه‌السلام) با عالمان یهود شرط کرد که اگر جواب آن‌ها را مطابق تورات داد، مسلمان شوند. آن‌ها نیز پذیرفتند. امام(علیه‌السلام) فرمود: قفل آسمان‌ها شرک است که عمل انسان با وجود آن بالا نمى‌رود و قبول نمى‌شود و کلید آن شهادتین است. قبرى که صاحب خود را حمل مى‌کرد، همان ماهیى است که یونس را بلعید و موجودى از غیر جن و انس که قوم خود را ترسانید، مورچه‌اى است که به مورچه دیگر گفت: به لانه‌ها وارد شوید تا سلیمان و سپاهش شما را پایمال نکند. هر سه تن از عالمان یهود ایمان آورده، على(علیه‌السلام) را اعلم امت اسلامى معرفى کردند.<ref>امینى، ج ص 154.</ref><br>


=امام على(علیه‌السلام) و خلیفه سوم=
====4. به خاک سپاری عثمان ====
همکارى‌هاى علمى و فکرى امام على(علیه‌السلام) با خلفا، فقط به دوران خلافت خلیفه اول و دوم خلاصه نشد. حضرت که تمام کوشش او وحدت و حفظ جامعه نوبنیان اسلامى بود، نیازهاى علمى و سیاسى اسلام و مسلمانان را در زمان خلیفه سوم نیز بر طرف مى‌کرد و خلیفه سوم هم پیوسته از افکار و راهنمایى‌هاى امام على(علیه‌السلام) بهره‌مند شد. این جا برخى از همکارى‌هاى امام على(علیه‌السلام) با خلیفه سوم بیان مى‌شود.<br>
هنگامی که خبر قتل خلیفه به امام علی(علیه‌السلام) رسید، حضرت شتابان به سوی منزل وی شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین(علیه‌السلام) اعتراض کرد.<br>
==أ. پناهگاه علمى==
سرانجام با وساطت و میانجیگری امام علی(علیه‌السلام) و فرستادن فرزندش حسن(علیه‌السلام) خواست تا اجازه دهند خلیفه دفن شود. آنان حرمت امام علی(علیه‌السلام) را نگاه داشتند و امام به همراه چند تن از صحابه، او را به خاک سپردند. <ref>ابن اعثم کوفی، ج 2 ص242، طبری، ج ص 438، ذکر بعضی سیر عثمان بن عفان.</ref>
امام على(علیه‌السلام)به گسترش اسلام در جهان و تثبیت بنیان آن در داخل کشور اسلامى مى‌اندیشید و با آشنا ساختن مردم با معارف و احکام الاهى به دفاع از اسلام نو پا مى‌پرداخت؛ از این رو هرگاه خلیفه سوم دست نیاز به سوى امام على(علیه‌السلام) مى‌گشود، حضرت او را یارى مى‌کرد.<br>
شخصى نزد عثمان آمد و از وى درباره خریدن دو کنیز و آمیزش با هر دوى آن‌ها که با هم خواهر هستند پرسید. عثمان در پاسخ گفت: یک آیه قرآن، آن را مجاز مى‌داند در حالى که آیه دیگر، آن را تحریم کرده است. گر چه دوست ندارم به چنین کارى دست زنم، حلال بودن آن بر حرمت آن ترجیح دارد. آن شخص از مجلس بیرون آمد و در راه با امام على(علیه‌السلام) روبه‌رو شد و همین مطلب را از حضرت پرسید و حضرت پاسخ داد: من تو را از این کار بر حذر مى‌دارم. اگر حکومت در دست من باشد و تو یا شخصى دیگرى را بیابم که مرتکب آن شود، او را مجازات خواهم کرد.<br>
بیهقى، ج 7، ص164؛ قرطبى، ج 5، ص 117؛ سیوطى، ج 2، ص 136، زمخشرى، ج 1، ص518؛ ابن حزم، ج 9، ص 133؛ فخر رازى، ج 10، ص 36؛ شیخ مفید، الارشاد، الباب الثانى، فصل 60.<br>
ظاهر آیه قرآن کریم «حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم ... و ان تجمعوا بین الاختین»<ref>نساء (4):23</ref> آمیزش با دو کنیز که با همدیگر خواهر باشند را تحریم مى‌کند؛ زیرا عموم و اطلاق آیه، انسان آزاد و برده را شامل مى‌شود؛ به همین جهت، امام على(علیه‌السلام)سؤال کننده را از ارتکاب آن بر حذر داشت. صحابه و فقیهان نیز بر حرمت آن تأکید مى‌ورزیدند.<ref>(فخر رازى، ج 10، ص 36ـ37؛ سیوطى، ص137؛ قرطبى، ص 117.</ref><br>
حال ببینیم مقصود عثمان از آیه تحلیل چیست. زمخشرى<ref>زمخشرى، ج 1، ص 518</ref> معتقد است که خلیفه به آیه ذیل نظر داشته است: '''و الذین هم لفروجهم حافظون الاّ على ازواجهم او ماملکت ایمانهم'''<ref>مؤمنون (23)» 5؛ معارج (70): 29.</ref> نمازگزاران واقعى پاک‌دامن هستند و جز به همسران یا کنیزان خود چشم طمع ندارند.<br>
اگر مقصود خلیفه این باشد، استدلال وى به آیه صحیح نخواهد بود؛ زیرا این آیه در مقام بیان حریم عفّت مؤمنان است و این که انسان مؤمن جز در مدار زوجیت یا ملک یمین با هیچ زنى نزدیکى نمى‌کند و این مطلب با وجود شروط یا قیدهایى که عموم این دو را تخصیص زند، منافاتى ندارد. آیه 22 نساء که مى‌فرماید:« '''حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم و اخواتکم و عماتکم و خالاتکم و بنات الاخ و بنات الاخت و امهاتکم اللاتى أرضعنکم و اخواتکم من الرضاعة و امّهات نسائکم و ربائکم اللاتى فى حجورکم.... و ان تجمعوا بین الاختین الا ما قد سلف'''»<ref>نساء (4)، 23.</ref> مى‌تواند مخصص آیه یاد شده باشد و آن گاه با کنار هم گذاشتن این دو آیه، نتیجه مى‌گیریم که آمیزش با دو کنیز که با هم خواهر باشند، حرام است.<br>


==ب. امام على(علیه‌السلام) و داورى‌هاى عثمان==
==نتیجه==
1. زنى پس از گذشت شش ماه از زمان ازدواج، وضع حمل کرد. عثمان دستور رجم او را صادر کرد. امام على(علیه‌السلام)به او فرمود: «آیا قرآن نخوانده‌اى ؟! » عثمان گفت: «خوانده‌ام». امام على(علیه‌السلام)فرمود: «آیا نشنیده‌اى که خداوند مى‌فرماید: «حمله و فصاله ثلاثون شهراً»<ref>احقاف (46): 15.</ref> و در جایى دیگر مى‌فرماید: «حولین کاملین» <ref>بقره (2): 233.</ref> با این حساب مدت حمل مى‌تواند شش ماه باشد » عثمان گفت: به خدا سوگند! تاکنون به این حقیقت آگاه نشده بودم.<ref>بیهقى، ج 11، ص 428.</ref>؛ البته برخى عالمان اهل سنت قضیه پیشین را با اندکى تفاوت، هم به عثمان و هم به عمربن خطاب نسبتداده‌اند.<br>
پس از درگذشت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و در جریان سقیفه، عده‌ای فرصت‌طلب، جهت ایجاد اختلاف، برای بیعت به درِ خانه علی(علیه‌السلام)آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و برای مصالح برتر و وحدت امت اسلامی سکوت، و در جهت وحدت اسلامی با خلفا همکاری کرد.<br>
2. از جمله حقوق زن در اسلام این است که اگر مردى همسر خود را طلاق دهد و پیش از آن که عده زن سپرى شود مرد در گذرد، زن هم چون ورثه دیگر، از شوهر خود ارث مى‌برد؛ زیرا تا عده زن سپرى نشده، پیوند زناشویى بر قرار است.<br>
علی(علیه‌السلام) در دوران 25 ساله سکوت خویش بیشتر می‌کوشید وظیفه الاهی و انسانی خود را در قالب مشاوره‌های نظامی، سیاسی، علمی، قضایی، اقتصادی و. .. برای حفظ دین و ثبات جامعه نوپای اسلامی به انجام رساند. او نمی‌توانست در برابر معضلات گوناگون که دامنگیر اسلام و امت اسلامی شده بود و بقای دین و حیات مسلمانان را به خطر جدی انداخته بود، بی‌تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حقش را گرفته‌اند؛ البته همکاری علی(علیه‌السلام) با خلفا به حدی بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.<br>
در زمان خلافت عثمان، مردى داراى دو زن یکى از انصار و دیگرى از بنى‌هاشم بود. از قضا آن مرد، زن انصارى خود را طلاق داد و پس از مدتى در گذشت. زن انصارى نزد خلیفه رفت و گفت: هنوز عده من سپرى نشده است و من میراث خود را مى‌خواهم. عثمان در داورى فرو ماند و جریان ر ابه اطلاع امام على(علیه‌السلام)رساند. حضرت فرمود: اگر زن انصارى سوگند یاد کند که پس از در گذشت شوهرش سه بار قاعده نشده است مى‌تواند از شوهر خود ارث ببرد.<br>
علی(علیه‌السلام) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبه‌رو بود که هر کدام از این دوران، موضع مناسب با خود را می‌طلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر این‌که در جایگاه مرجع علمی و قضایی مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجیگری را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وی، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را برای حفاظت از او به درِ خانه‌اش گماشت. مراسم خاک سپاری خلیفه را نیز علی(علیه‌السلام)انجام داد.
عثمان به زن هاشمیه گفت: این داورى مربوط به پسر عمت على است و من دراین‌باره نظرى ندارم. وى گفت: من به داورى امام على(علیه‌السلام) راضى هستم. او سوگند یاد کند و ارث ببرد. <ref>نورى طبرسى، ج 17، ص 200، ح 21145.</ref><br>


==ج. امام على(علیه‌السلام) و ناراضیان خلیفه==
== پانویس ==
امام على(علیه‌السلام) با سه حاکم در سه دوره متفاوت رو به رو بود که هر کدام موضعى متفاوت و فراخور خود را مى‌طلبید. در دوران خلیفه اول و دوم مردم به طور نسبى آرام و راضى بودند. در عصر خلیفه سوم مردم از وضعیت موجود به ستوه آمده، نتوانستند چنین وضعیتى را تحمل کنند.<br>
{{پانویس}}
===1. وساطت و میانجی‌گرى===
امام على(علیه‌السلام) بین خلیفه و ناراضیان جامعه، نقش میانجی‌گرى و موضع مصلحانه را اتخاذ کرد. این بدان معنا نبود که اعمال خلیفه مورد رضا و قابل دفاع براى حضرت باشد. على(علیه‌السلام) مى‌کوشید تا با وساطت خود، از وقوع فتنه و آشوب در جامعه جلوگیرى کند.<br>
زمانى که ناراضیان مصر براى بار اول، اطراف منزل عثمان جمع شدند، خلیفه که بارها با وساطت امام على(علیه‌السلام) از نارضایى ناراضیان نجات یافته بود، فردى را نزد امام على(علیه‌السلام) فرستاد و احتمال کشته شدن خود را به وى گوشزد کرد و از امام خواست تا ضمن صحبت و تعهد به قبول خواسته‌هاى آنان از طرف وى، ناراضیان را بازگرداند. امام على(علیه‌السلام) میان ناراضیان حضور یافته، قول و تعهد خلیفه را گوشزد کرد و مردم نیز با شرط نوشتن عهد‌نامه کتبى و ارائه سه روز مهلت به خلیفه، همان‌گونه که او خواسته بود، اطراف منزل خلیفه را ترک کردند.<ref>طبرى، ج 3، ص 394 ج 377.</ref><br>
===2. فرستادن آب===
هنگامى که انقلابیان، خانه عثمان را محاصره کردند، کوشش‌هاى امام على(علیه‌السلام) به نتیجه‌اى نرسید. محاصره کنندگان با جدیت تمام، خواستار تحویل مروان و بر کنارى خلیفه شدند؛ ولى خلیفه، مروان را تحویل نمى‌داد؛ زیرا مى‌ترسید وى را به قتل برسانند و خود نیز حاضر به برکنارى نمى‌شد.<br>
عثمان این بار نیز براى امام على(علیه‌السلام) پیام فرستاد که «این قوم او را خواهند کشت، و آب را بر او بسته‌اند» و از امام على(علیه‌السلام)تقاضاى آب کرد.<ref>بلاذرى، ج 5، ص 68 و 69.</ref> امام، مشک‌هایى از آب را از طریق فرزندانش حسن و حسین(علیه‌السلام) براى خلیفه فرستاد و محاصره کنندگان چون دیدند اینان فرزندان امام على(علیه‌السلام)هستند، ممانعتى از بردن آب نکردند.<br>
خلیفه شعرى براى امام على(علیه‌السلام) فرستاد که « فان کنت مأ کولا فکن انت آکلى ...؛ اگر بنا است من خورده شوم، تو خورنده‌ى من باش، و گرنه مرا دریاب».<ref>ابن خلدون، ج 2، ص 1047.</ref><br>
===3. جلوگیرى از قتل خلیفه===
هنگامى که به امام على(علیه‌السلام) خبر مى‌رسد مردم تصمیم گرفته‌اند عثمان را بکشند، حضرت به فرزندان خود حسن و حسین(علیه‌السلام) دستور مى‌دهد «شمشیرهاى خود را بردارید و بر در خانه عثمان بایستید و اجازه ندهید کسى به خلیفه دست یابد».<ref>اذهبا بسيفكما حتى تقوما على باب عثمان فلا تدعا احداً يصل اليه.</ref><ref>سیوطى، ص 159؛ بلاذرى، ج 6، ص 185.</ref> فرزندان امام على(علیه‌السلام)به سرعت تمام، خود را به خانه عثمان رساندند و با مهاجمان نبرد کردند به حدى که سر و صورت امام حسن(علیه‌السلام)خونین و سر قنبر غلام امام على(علیه‌السلام) به شدت مجروح شد.<ref>سیوطى، ص 160، على بن الحسین مسعودى، ج 2 ص 348.</ref><br>
===4. به خاک سپارى عثمان===
هنگامى که خبر قتل خلیفه به امام على(علیه‌السلام) رسید، حضرت شتابان به سوى منزل وى شتافت و در این هنگام به محافظان منزل از جمله دو فرزندش حسن و حسین(علیه‌السلام) اعتراض کرد.<br>
سرانجام با وساطت و میانجیگرى امام على(علیه‌السلام) و فرستادن فرزندش حسن(علیه‌السلام) خواست تا اجازه دهند خلیفه دفن شود. آنان حرمت امام على(علیه‌السلام) را نگاه داشتند و امام به همراه چند تن از صحابه، او را به خاک سپردند. <ref>ابن اعثم کوفى، ج 2 ص242، طبرى، ج 3، ص 438، ذکر بعضى سیر عثمان بن عفان.</ref><br>


=نتیجه=
== منابع ==
پس از درگذشت پیامبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) و در جریان سقیفه، عده‌اى فرصت‌طلب، جهت ایجاد اختلاف، براى بیعت به درِ خانه على(علیه‌السلام)آمدند و حضرت دست رد به سینه آنان کوبید و براى مصالح برتر و وحدت امت اسلامى سکوت، و در جهت وحدت اسلامى با خلفا همکارى کرد.<br>
# محمدبن یعقوب کلینی، اصول کافی، دارالتعارف، الطبعه الربعه.
على(علیه‌السلام) در دوران 25 ساله سکوت خویش بیشتر مى‌کوشید وظیفه الاهى و انسانى خود را در قالب مشاوره‌هاى نظامى، سیاسى، علمى، قضایى، اقتصادى و. .. براى حفظ دین و ثبات جامعه نوپاى اسلامى به انجام رساند. او نمى‌توانست در برابر معضلات گوناگون که دامنگیر اسلام و امت اسلامى شده بود و بقاى دین و حیات مسلمانان را به خطر جدى انداخته بود، بى‌تفاوت بماند آن هم به بهانه این که حقش را گرفته‌اند؛ البته همکارى على(علیه‌السلام) با خلفا به حدى بود که خلفا از آن به نفع خویش بهره نگیرند و مشروعیت خود را مطرح نسازند.<br>
# محمد ابی یعلی الفرا، الاحکام السلطانیه، ایران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1406 هـ.
على(علیه‌السلام) در سه دوران با سه شخص متفاوت روبه‌رو بود که هر کدام از این دوران، موضع مناسب با خود را مى‌طلبید؛ بدین سبب حضرت در عصر خلیفه سوم، افزون بر این‌که در جایگاه مرجع علمى و قضایى مورد مشورت خلیفه قرار گرفت، در برابر ناراضیان خلیفه نیز نقش میانجیگرى را به عهده داشت و هنگام محاصره خانه خلیفه و بستن آب بر وى، به خلیفه آب رساند و فرزندانش را براى حفاظت از او به درِ خانه‌اش گماشت. مراسم خاک سپارى خلیفه را نیز على(علیه‌السلام)انجام داد.<br>
# خواجه احمد بن محمد بن اعثم کوفی، الفتوح، هند، حیدر آباد دکن، دایرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1388 ه؛ همو، بیروت دار الکتب العلمیه.
=منابع و مآخذ=
# محمد بن النعمان مفید، الارشاد، قم، انتشارات بصیرتی.
# محمد بن الحسن بن درید ازدی بصری، المجتبی، دوم، هند، حیدر آباد 1362 ق.
# مجد الدین بن الاثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوی و محمود محمد طناحی، مؤسسه اسماعلیان، قم، 1364 ش.
# عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویه، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1409 / 1989.
# علی بن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، بیروت 1409 / 1989.
# محمد بن سعد، الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر.
# شریف رضی، الخصایص الائمه خصائص امیر المؤمنین(علیه‌السلام)، تحقیق، الدکتور محمد هادی امینی، مشهد، مؤسسة طبع و النشر آستانة الرضویة المقدسه، 1406 ق.
# احمد بن حسینی بیهقی، السنن الکبری، اول، دار الفکر، بیروت، 1419 ق.
# عبدالحسین امینی، الغدیر، تهران، 1371 ش.
# سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت، 1986 م / 1406 ق.
# طاهر بن مطهر مقدسی، البدؤ التاریخ، مکتبة الاسلامیه، 1962 م.
# حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، تلخیص، ریاض، مکتبة النصر الحدیث.
# شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، العبر فی خبر من عبر، تحقیق فؤاد سعید، کویت، دارالکتب، 1961 م.
# ابوحنیفه احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطوال، طبع بنفقة المکتبة العربیه، نعمان الاعظمی، بغداد]بی تا[.
# محمود زمخشری، الکشاف، بیروت، 1407 ق.
# جلال‌الدین سیوطی، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، قم، 1404 ق.
# محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1985 م/ 1405 ق.
# محمد بن عمر فخر رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
# یوسف بن عبدالبر قرطبی مالکی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، بیروت 1328 ق.
# احمد بن یحیی بن بلاذری، انساب الاشراف، حققه، محمد باقر المحمودی، لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1974 م.
# ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب ... ، بیروت، دار کتب اللبنانی، 1956 م / 1061 ق.
# عبد الله بن مسلم بن قتیبه، الامامه و السیاسه، اول، قم، شریف رضی، 1363 ش.
# احمد بن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
# ابن کثیر القرشی الدمشقی الشافعی، البدایه و النهایه فی التاریخ، مصر، مطبعة السعاده، 1351ش.
# محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، تهران، 1362 ش.
# نصیر الدین عبد الجلیل قزوینی رازی، بعض مثالب النواصب فی نقض بعض فضایح الروافض، سید جلال‌الدین محدث، 1371 ش.
# محمد بن جریر بن یزید طبری، تاریخ الامم والملوک، تاریخ طبری، بیروت، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم. دار التراث.
# کلاعی البلنسی و هذبه خورشید احمد فارق، تاریخ الردّه، اقتبسه من الاکتفأ، معهد الدراسات الاسلامیه، هند، 1920 م.
# الرحمان بن جوزی، تاریخ عمر بن خطاب، قدم له و علق علیه عبد الکریم الزماعی، دمشق.
# غزالی، احیاء علوم الدین، دوم، بیروت، 1405 ق/ 1985 م.
# عبد الرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، 1391 / 1071.
# یوسف ابن جوزی، تذکره الخواص، تهران، کتابخانه نینوا.
# احمد ابن یعقوب یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دار صادر، 1379 ق، ترجمه ابراهیم آیتی، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1378 ش.
# جلال‌الدین سیوطی، تاریخ خلفاء، مصر، مطبعة السعاده، 1371 ق.
# علی بن حسن بن عساکر، تاریخ مدینه، دمشق، مجمع اللغة العربیه، 1398 ق.
# محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، اول، نشر صدوق، تهران، 1417 ق.
# احمد بن عبد الله طبری، ذخایر العقبی فی مناقب ذوی القربی، قاهره، 1356 ق.
# ازدی بصری، فتوح الشام، صححه ویلیام ناسولیس ایرلندی، طبع فی کلکته، 1854 ق.
# محمد معین، فرهنگ معین، چهارم، 1360 ش.
# خلیل جرّ، سید حمید طبیبیان، فرهنگ لاروس، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، 1367 ش.
# جعفر سبحانی، فروغ ولایت، قم، مؤسسه امام صادق(علیه‌السلام) 1376 ش.
# واقدی، فتوح الشام، الطبعه الثانیه، بالمطبعه العثمانیه، شیخ عثمان عبدالرزاق، 1304 ق.
# یحیی بن جابر بلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، مصر، المطبعه المصریه بالاز هر، الطبعه الاولی 1350 /1319 ق.
# ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، قم، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، 1404 ق.
# مرتضی عالمی، فصلنامه مطالعات تاریخی، سال اول، ش 3، 1368 ش.
# متقی هندی، کنز العمال، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
# محمد رواس قلعه چی، موسوعة فقه علی بن ابی طالب(علیه‌السلام)، اول، دارالنفائیس، بیروت 1417 ق.
# محمد بن النعمان، مفید، مصنفات، قم، 1413 ق.
# ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب، مصر، مطبعة البهیة المصریه، ادارة الملتزم 1346 ق.
# جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ترجمه و نگارش داوود الهامی، موسسه علمی و فرهنگی سید الشهدا، 1370 ش.
# میرزا حسین النوری الطبرسی، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت(علیه‌السلام) لاحیاء التراث، 1407ق.
# فخر الدین طریحی، مجمع البحرین.
# عبده، صبحی صالح، نهج‌البلاغه.
# وحدت جوامع در نهج‌البلاغه، برگرفته از آثار آیت‌الله جوادی آملی، سعید بند علی، مرکز نشر اسراء، اول، 1380 ش.


#محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، دارالتعارف، الطبعه الربعه.
#محمد ابى یعلى الفرا، الاحکام السلطانیه، ایران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1406 هـ.
#خواجه احمد بن محمد بن اعثم کوفى، الفتوح، هند، حیدر آباد دکن، دایرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولى، 1388 ه ؛ همو، بیروت دار الکتب العلمیه.
#محمد بن النعمان مفید، الارشاد، قم، انتشارات بصیرتى.
#محمد بن الحسن بن درید ازدى بصرى، المجتبى، دوم، هند، حیدر آباد 1362 ق.
#مجد الدین بن الاثیر، النهایه فى غریب الحدیث و الاثر، تحقیق طاهر احمد زاوى و محمود محمد طناحى، مؤسسه اسماعلیان، قم، 1364 ش.
#عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویه، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، بیروت، 1409 / 1989.
#على بن اثیر جزرى، الکامل فى التاریخ، بیروت 1409 / 1989.
#محمد بن سعد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر.
#شریف رضى، الخصایص الائمه خصائص امیر المؤمنین(علیه‌السلام)، تحقیق، الدکتور محمد هادى امینى، مشهد، مؤسسة طبع و النشر آستانة الرضویة المقدسه، 1406 ق.
#احمد بن حسینى بیهقى، السنن الکبرى، اول، دار الفکر، بیروت، 1419 ق.
#عبدالحسین امینى، الغدیر، تهران، 1371 ش.
#سید محسن امین، اعیان الشیعه، چاپ حسن امین، بیروت، 1986 م / 1406 ق.
#طاهر بن مطهر مقدسى، البدؤ التاریخ، مکتبة الاسلامیه، 1962 م.
#حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، تلخیص، ریاض، مکتبة النصر الحدیث.
#شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبى، العبر فى خبر من عبر، تحقیق فؤاد سعید، کویت، دارالکتب، 1961 م.
#ابوحنیفه احمد بن داوود دینورى، الاخبار الطوال، طبع بنفقة المکتبة العربیه، نعمان الاعظمى، بغداد ]بى تا[.
#محمود زمخشرى، الکشاف، بیروت، 1407 ق.
#جلال الدین سیوطى، الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور، قم، 1404 ق.
#محمد بن احمد قرطبى، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1985 م/ 1405 ق.
#محمد بن عمر فخر رازى، التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربى.
#یوسف بن عبدالبر قرطبى مالکى، الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، بیروت 1328 ق.
#احمد بن یحیى بن بلاذرى، انساب الاشراف، حققه، محمد باقر المحمودى، لبنان، منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، 1974 م.
#ابوزید عبدالرحمان بن محمد بن خلدون، العبر و دیوان المبتدا و الخبر فى ایام العرب ...، بیروت، دار کتب اللبنانى، 1956 م / 1061 ق.
#عبد الله بن مسلم بن قتیبه، الامامه و السیاسه، اول، قم، شریف رضى، 1363 ش.
#احمد بن عبدربه اندلسى، العقد الفرید، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
#ابن کثیر القرشى الدمشقى الشافعى، البدایه و النهایه فى التاریخ، مصر، مطبعة السعاده، 1351ش.
#محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، تهران، 1362 ش.
#نصیر الدین عبد الجلیل قزوینى رازى،بعض مثالب النواصب فى نقض بعض فضایح الروافض، سید جلال الدین محدث، 1371 ش.
#محمد بن جریر بن یزید طبرى، تاریخ الامم والملوک، تاریخ طبرى، بیروت، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم. دار التراث.
#کلاعى البلنسى و هذبه خورشید احمد فارق، تاریخ الردّه، اقتبسه من الاکتفأ، معهد الدراسات الاسلامیه، هند، 1920 م.
#الرحمان بن جوزى، تاریخ عمر بن خطاب، قدم له و علق علیه عبد الکریم الزماعى، دمشق.
#غزالى، احیاء علوم الدین، دوم، بیروت، 1405 ق/ 1985 م.
#عبد الرحمن ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، 1391 / 1071.
#یوسف ابن جوزى، تذکره الخواص، تهران، کتابخانه نینوا.
#احمد ابن یعقوب یعقوبى، تاریخ یعقوبى، بیروت، دار صادر، 1379 ق، ترجمه ابراهیم آیتى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1378 ش.
#جلال الدین سیوطى، تاریخ خلفاء، مصر، مطبعة السعاده، 1371 ق.
#على بن حسن بن عساکر، تاریخ مدینه، دمشق، مجمع اللغة العربیه، 1398 ق.
#محمد بن حسن طوسى، تهذیب الاحکام، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، اول، نشر صدوق، تهران، 1417 ق.
#احمد بن عبد الله طبرى، ذخایر العقبى فى مناقب ذوى القربى، قاهره، 1356 ق.
#ازدى بصرى، فتوح الشام، صححه ویلیام ناسولیس ایرلندى، طبع فى کلکته، 1854 ق.
#محمد معین، فرهنگ معین، چهارم، 1360 ش.
#خلیل جرّ، سید حمید طبیبیان، فرهنگ لاروس، مؤسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، 1367 ش.
#جعفر سبحانى، فروغ ولایت، قم، مؤسسه امام صادق(علیه‌السلام) 1376 ش.
#واقدى، فتوح الشام، الطبعه الثانیه، بالمطبعه العثمانیه، شیخ عثمان عبدالرزاق، 1304 ق.
#یحیى بن جابر بلاذرى، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد رضوان، مصر، المطبعه المصریه بالاز هر، الطبعه الاولى 1350 /1319 ق.
#ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، 1404 ق.
#مرتضى عالمى، فصلنامه مطالعات تاریخى، سال اول، ش 3، 1368 ش.
#متقى هندى، کنز العمال، بیروت، 1409 ق/ 1989 م.
#محمد رواس قلعه چى، موسوعة فقه على بن ابى طالب(علیه‌السلام)،اول، دارالنفائیس، بیروت 1417 ق.
#محمد بن النعمان، مفید، مصنفات، قم، 1413 ق.
#ابوالحسن على بن الحسین مسعودى، مروج الذهب، مصر، مطبعة البهیة المصریه، ادارة الملتزم 1346 ق.
#جعفر سبحانى، مبانى حکومت اسلامى، ترجمه و نگارش داوود الهامى، موسسه علمى و فرهنگى سید الشهدا، 1370 ش.
#میرزا حسین النورى الطبرسى، مستدرک الوسائل، موسسه آل البیت(علیه‌السلام) لاحیاء التراث، 1407ق.
#فخر الدین طریحى، مجمع البحرین.
#عبده، صبحى صالح، نهج البلاغه.
#وحدت جوامع در نهج البلاغه، برگرفته از آثار آیت‌الله جوادى آملى، سعید بند على، مرکز نشر اسراء، اول، 1380 ش.


=پانویس=
[[رده:مقاله‌ها]]
{{پانویس رنگی}}
[[رده:منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
[[رده: مقالات]]
[[رده: مجله ها]]
[[رده: فصلنامه اندیشه تقریب]]
[[رده: کتاب‌ ها]]
[[رده: کتاب‌ های شیعه]]
[[رده: کتاب‌ های تقریبی]]
[[رده: منشورات مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی]]
<references />
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۱۰

ویرایش