۸٬۲۰۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
مغیره بن شعبه ثقفی و سعید بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳. </ref> | مغیره بن شعبه ثقفی و سعید بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۳. </ref> | ||
از طرفی عبداللّه بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش، محمد، را به همراه داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۰. </ref> | از طرفی عبداللّه بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش، محمد، را به همراه داشت. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۰. </ref> | ||
== پشیمانی عایشه از جنگ== | |||
بین راه مکه به بصره، کنار آبی به نام حَوْءَب، سگها پارس کردند، چون عایشه بانگ آنها را شنید و دانست که آنجا حوءب است، به یاد سخنی از پیامبر افتاد و خواست که او را بازگردانند. رسول خدا به زنان خویش گفته بود که مبادا یکی از شما همو باشد که سگهای حوءب بر وی پارس میکنند. | |||
در این میان، عبداللّه بن زبیر (و به روایتی، طلحه و زبیر) با انکار حوءب بودن این مکان، پنجاه تن از بنیعامر را نزد عایشه آورد و آنان به صدق گفته عبداللّه شهادت دادند و سوگند خوردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷۴۵۸. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۲ـ۱۰۳.</ref> | |||
== ورود عایشه به بصره== | |||
شورشیان به بیرون بصره رسیدند، به خواست عایشه، عبداللّه بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱. </ref> چون خبر به مردم بصره رسید، عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی (علیهالسلام) در بصره )، عِمران بن حُصَین و ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند. | |||
عایشه گفت که اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر حمله کردند و پیشوای مسلمانان را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم. آن دو به عایشه یادآوری کردند که، به امر خدا و همچون دیگر همسران رسول خدا، باید در خانهات بمانی. طلحه و زبیر نیز گفتند که به خونخواهی عثمان آمدهاند و بیعت آنان از روی اکراه بوده است. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱ ۴۶۲. </ref> | |||
=اقدامات شورشیان در بصره= | |||
به دستور امام علی (علیهالسلام)، عثمان بن حنیف موظف شد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام، در برابر آنان مقاومت کند. <ref>اسکافی، محمد بن عبداللّه، المعیار و الموازنة فی فضائل امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیهالسلام)، ج۱، ص۶۰. </ref> عثمان بن حنیف به مردم گفت که مسلح و آماده شوید. | |||
عایشه با شورشیان وارد مِرْبَد (از محلههای بزرگ و مشهور بصره) <ref>حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۵، ص۹۸، ذیل «مِرْبَد». </ref> شد و عدهای از بصریان به وی پیوستند. طلحه و زبیر مردم را به خونخواهی عثمان برانگیختند، آنگاه عایشه، که بر شتر خویش و در هودجی نشسته بود، با صدای بلند درباره کشته شدن عثمان به ستم، و در ضدیت با علی (علیهالسلام) و واگذاشتن کار خلافت به شورا سخن گفت. | |||
میان یاران عثمان بن حنیف دو دستگی افتاد و گروهی به عایشه پیوستند. جاریة بن قدامه، از یاران امام علی، به نصیحت عایشه پرداخت و به وی گفت که کشتن عثمان سبکتر از کار توست که از خانه خویش بیرون آمدهای و بر این شتر ملعون، خود را آماج سلاح کرده و ستر و حرمت خود را هتک کردهای. | |||
== جنگ بین شورشیان و بصریان== | |||
حُکَیم بن جَبَله، سردار سواران عثمان بن حنیف، با سواران خود به جنگ با یاران عایشه پرداخت و مردم که هر کدام طرفدار یکی از دو گروه بودند، از پشتبام به سوی گروه دیگر سنگ میانداختند. | |||
روز بعد نیز، از طلوع آفتاب تا ظهر، میان یاران عثمان بن حنیف و یاران عایشه، در جایی به نام دارالرزق (مدینة الرزق/ قریة الارزاق) در زابوقه (مکانی در نزدیکی بصره)، جنگ سختی درگرفت و بسیاری از یاران عثمان <ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> کشته شدند، اما سرانجام، دو گروه صلح کردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۳۴۶۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۹. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> | |||
== صلح بین شورشیان و عثمان== | |||
پس از صلح بین یاران عایشه و یاران عثمان بن حنیف، قرارداد نوشتند که از جنگ دست بکشند تا علی (علیهالسلام) بیاید، در بازار و گذر متعرض یکدیگر نشوند، دارالاماره و بیتالمال و مسجد در اختیار عثمان بن حنیف باشد، و طلحه و زبیر و یارانشان هرجا که میخواهند اقامت کنند. سپس مردم پراکنده شدند و سلاحهای خود را بر زمین نهادند. <ref>شیبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۸۳. </ref><ref>ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۵. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۱. </ref> | |||
طبری، <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۷۴۶۸. </ref> در روایتی از سیف بن عمر، مُفاد قرارداد را در تأیید شورشیان و به گونهای دیگر آورده است. به روایت وی، دو گروه اتفاق کردند تا کَعب بن سُور را به نمایندگی به مدینه بفرستند تا معلوم کند که طلحه و زبیر در بیعت با علی مجبور بودهاند یا نه، اما این مطلب بیاساس مینماید، زیرا کعب بن سور خود یکی از سران اصحاب جمل بود و عثمان بن حنیف طبعاً با چنان قرار و چنین نمایندهای موافقت نمیکرده است. | |||
== شکستن صلحنامه== | |||
دو روز بعد از صلح، طلحه و زبیر، از بیم آنکه علی (علیهالسلام) برسد و بر آنان چیره گردد، پیمان را شکستند و در پی آن، عثمان بن حنیف در حال خواندن نماز عشا در مسجد، دستگیر کردند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۶۹. </ref> ابتدا عایشه دستور داد وی را بکشند، اما بعد منصرف شده و دستور داد او را حبس کنند. به وی چهل تازیانه زدند و به دستور طلحه یا مُجاشع بن مسعود، موی سر و صورت و ابروان و پلکهایش را کندند و او را حبس کردند، آنگاه عبداللّه بن زبیر و گروهی به سوی دارالاماره رفتند و چهل (یا به قولی هفتاد) نگهبانِ گماشته عثمان بن حنیف را کشتند و وارد قصر شدند و طلحه و زبیر بیتالمال را تصرف کردند، مردم نیز با شورشیان بودند و هرکه با آنان نبود، گمنام و پنهان بود. <ref>امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲، ج۱، ص۳۷۸. </ref> <ref>امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۱۸، ج۱، ص۵۲۶. </ref> <ref>ابنقتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۶۶. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۸۴۷۰. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.</ref> | |||
مردم با طلحه و زبیر، به عنوان امیر، و نه خلیفه، بیعت کردند. چون میان طلحه و زبیر بر سر خواندن نماز اختلاف افتاد، مقرر گردید که هر روز یکی از آن دو (یا پسرانشان محمد و عبداللّه) به نوبت امامت نماز را برعهده بگیرند. | |||
== اقدامات حکیم بر آزادی عثمان== | |||
حُکَیم بن جبله با سیصد تن به زابوقه رفت. او گفت کسانی را که شورشیان کشتهاند، هیچ دستی در قتل عثمان نداشتهاند. حکیم از طلحه و زبیر خواست که عثمان بن حنیف را آزاد و دارالاماره و بیتالمال را به او تسلیم کنند و تا آمدن علی (علیهالسلام) به جای خود بازگردند، اما آنان نپذیرفتند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۵. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳.</ref> | |||
حکیم و سوارانش و کسانی از قبیله او (عبدالقیس) و قبیله ربیعه به یاری عثمان بن حنیف برخاستند و پس از نبردی سخت، وی و هفتاد تن از قبایل عبدالقیس و ربیعه کشته شدند. | |||
== ادعای ادای تکلیف== | |||
طلحه و زبیر اعلام کردند که در میان قبایل بصره باید از تمام کسانی که بر ضد خلیفه عثمان اقدام کردهاند، انتقام گرفت. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۲۹. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۰۴۷۲. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵. </ref> سپس نامههایی به مردم شام و کوفه و مدینه نوشتند و اعلام کردند که قاتلان عثمان را از پای درآورده و تکلیف خویش را انجام دادهاند و آنان نیز باید چنین کنند. | |||
عایشه هم در نامهای خطاب به مردم کوفه، در توجیه اقدامات شورشیان نوشت: اگر کسانی را به انتقام کشتهایم، معذور بودهایم، ما ۲۶ روز ماندیم و مردم بصره را به اجرای حدود خدا و جلوگیری از خونریزی دعوت کردیم اما آنان خیانت کردند و خداوند قاتلان عثمان را یکجا گردآورد و آنان را قصاص کرد، پس از قاتلان عثمان چشم نپوشید. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۲۴۷۴. </ref> عایشه همچنین در نامههایی به مردم مدینه و یمامه، آنان را به حمایت از شورشیان دعوت کرد. <ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۶۱. </ref> | |||
شورشیان قصد کشتن عثمان بن حنیف را نیز داشتند، اما از بیم انتقام برادرش (سَهل بن حُنَیف) و عشیره وی، به درخواست عایشه وی را رها کردند و او پیش علی (علیهالسلام) رفت. | |||
تاریخ این حوادث را ۲۴ و ۲۵ ربیعالآخر (یا ماه جمادی الاولی) سال ۳۶ نوشتهاند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۰، ص۱۲۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۳۴. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۴۴۷۵. </ref> | |||
=اقدامات امام علی قبل از جنگ= | |||
هنگامی که امام خبر یافت، عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتهاند، مردم مدینه را به یاری فراخواند و مردم نیز اجابت کردند، <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۷. </ref> سپس، سهل بن حنیف انصاری را جانشین خود کرد و با شتاب، با همان سپاه هفتصد نفری (از جمله چهارصد تن از مهاجران و انصار) که آماده حرکت به شام بود، از شهر بیرون رفت (آخر ربیعالآخر ۳۶) تا شاید شورشیان را بازگرداند، اما چون به رَبَذَه، در سه میلی مدینه <ref>حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ج۳، ص۲۴، ذیل «الرَّبَذَة». </ref> رسید، معلوم شد که شورشیان دور شدهاند، امام چند روز در ربذه ماند. | |||
در آنجا، یارانی، از جمله از قبیله طَی، به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۱. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۵. </ref> <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷-۴۷۹. </ref> <ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۳ـ ۱۰۵.</ref><ref>شيبانی عصفری، خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۱، ص۱۱۰.</ref> (که، بنا به روایتی، انصارِ همراه امام را هشتصد تن و به قولی همراهان امام را از مردم مدینه چهار هزار تن نوشته است) آنگاه، نامهای به مردم کوفه نوشت و از آنان یاری خواست. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷. </ref> | |||
== درخواست جهاد از کوفیان== | |||
امام، هاشم بن عُتْبه معروف به مِرقال را با نامهای نزد ابوموسی اَشْعَری، عامل کوفه، فرستاد و پیغام داد که مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی مردم را از یاری کردن امام بازداشت و گفت وضعی که پیش آمده، فتنه است و حتی هاشم را تهدید به حبس کرد. | |||
در پی آن، امام، عبداللّه بن عباس و محمد بن ابیبکر را به کوفه فرستاد (بنابه روایتی، بار اول محمد بن ابیبکر و محمد بن عون و بار دوم عبداللّه بن عباس و مالک اشتر را اعزام کرد) تا ابوموسی را معزول و به جای وی قَرَظة بن کَعب انصاری را والی کوفه کنند. | |||
امام سپس حسن بن علی (علیهالسلام) و عمّار بن یاسر را، با نامهای خطاب به مردم کوفه، بدان شهر فرستاد تا آنان را بسیج کنند. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref> <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۴. </ref> <ref>دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۴۱۴۵. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۷ ۴۷۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱۴۸۷. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۹۵۰۰. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۳۰. </ref> | |||
آنگاه از ربذه به ذیقار رفت، <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲۴۵۳. </ref> در آنجا، عثمان بن حنیف نزد امام آمد، امام وقتی او را با آن وضع دید از او دلجویی کرد و فرمود: خدا به تو پاداش و نیکی دهد. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۱. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۸۰. </ref><ref>مفید، محمد بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، ج۱، ص۱۵۶. </ref> | |||
در کوفه، حسن بن علی و دیگر یاران امام، با سخنان خود، مردم کوفه را به یاری امام برانگیختند. لشکری حدود نُه هزار تن از کوفیان با آنان همراه شد و در ذیقار به امام پیوست. نزدیک دو هزار (و به قولی سه هزار) تن از شیعیان امام، از قبیله عبدالقیس و ربیعه که در بصره میزیستند، نیز به امام پیوستند، آنگاه علی (علیهالسلام) حرکت کرد و با حدود دوازده هزار سپاهی به بصره رسید. | |||
== تعداد سپاهیان امام== | |||
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و حَنْظَله و عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند. | |||
عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود، بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد. <ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۳۷. </ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶ـ۱۶۹.</ref><ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۶.</ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۹۶۴۹۸. </ref><ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰۵۰۵. </ref><ref>دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ج۱، ص۱۴۵ـ ۱۴۶.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۵۸ـ۴۶۱.</ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳. </ref><ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۳، ص۱۱۷.</ref> در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند. <ref>طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۵۵۰۶. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۱. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۶۳. </ref><ref>ابناعثم کوفی، احمد بن اعثم، الفتوح، ج۲، ص۴۸۷. </ref> |