زید بن علی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')
خط ۶۵: خط ۶۵:
=ولادت زيد شهيد=
=ولادت زيد شهيد=


اگرچه تاريخ دقيق ولادت زيد مشخص نيست، اما از تاريخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مى‌توان حدس زد كه زيد در چه سالى متولد شده است. چون زيد در سال ١٢٠ يا ١٢١ به شهادت رسيده و از سوى ديگر [[شیخ مفید]] <ref>شيخ مفيد، الارشاد، ص٣٨۶</ref> سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال مى‌داند، پس روشن مى‌شود كه وى در حدود سال 78 هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.
اگرچه تاريخ دقيق ولادت زيد مشخص نيست، اما از تاريخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مى‌توان حدس زد که زيد در چه سالى متولد شده است. چون زيد در سال ١٢٠ يا ١٢١ به شهادت رسيده و از سوى ديگر [[شیخ مفید]] <ref>شيخ مفيد، الارشاد، ص٣٨۶</ref> سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال مى‌داند، پس روشن مى‌شود که وى در حدود سال 78 هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.


[[ابن‌ادريس]] چنين نقل مى‌كند:
[[ابن‌ادريس]] چنين نقل مى‌کند:


بعضى از [[اصحاب]] ما نقل كرده‌اند كه گفت: [[على بن الحسين (ع)]] و سيره و روش ايشان اين بود كه هرگاه [[نماز صبح]] مى‌خواند، ديگر هيچ سخن نمى‌گفت تا آفتاب طلوع كند. پس روزى خدمتش آمده او را به ولادت زيد بشارت دادند. امام رو به ياران خويش كرده فرمود: به نظر شما نام اين فرزند را چه بگذارم؟ هر يك از ياران نامى را پيشنهاد كردند. امام به غلام خود فرمود: اى غلام! [[كتاب خدا]] را برايم بياور. وقتى [[قرآن]] را آوردند، آن را در دامان خويش گذارده، باز كرد. پس اولين آيه‌اى كه در نظرش افتاد،  
بعضى از [[اصحاب]] ما نقل کرده‌اند که گفت: [[على بن الحسين (ع)]] و سيره و روش ايشان اين بود که هرگاه [[نماز صبح]] مى‌خواند، ديگر هيچ سخن نمى‌گفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزى خدمتش آمده او را به ولادت زيد بشارت دادند. امام رو به ياران خويش کرده فرمود: به نظر شما نام اين فرزند را چه بگذارم؟ هر يک از ياران نامى را پيشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: اى غلام! [[کتاب خدا]] را برايم بياور. وقتى [[قرآن]] را آوردند، آن را در دامان خويش گذارده، باز کرد. پس اولين آيه‌اى که در نظرش افتاد،  
اين آيه بود:  
اين آيه بود:  
(وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا) . <ref>سوره نساء، آيه ٩۵</ref> سپس قرآن را بست و بار ديگر آن را باز كرد كه اين آيه آمد: (إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا) . <ref>سوره توبه، آيه ١١١</ref> اين‌جا بود كه امام دومرتبه فرمود: به خدا [[سوگند]] كه اين نوزاد، همان زيد است. <ref> ابن ادريس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨</ref>
(وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا) . <ref>سوره نساء، آيه ٩۵</ref> سپس قرآن را بست و بار ديگر آن را باز کرد که اين آيه آمد: (إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا) . <ref>سوره توبه، آيه ١١١</ref> اين‌جا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا [[سوگند]] که اين نوزاد، همان زيد است. <ref> ابن ادريس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨</ref>


=ويژگى‌هاى زيد بن على (ع)=
=ويژگى‌هاى زيد بن على (ع)=


در [[تاريخ اسلام]]، سخن درباره اين چهره برجسته و مقدس فراوان است و [[زهد]] و [[عبادت]] و خداترسى از اوصاف و ويژگى‌هاى ايشان شمرده شده است. برخى ديگر از اوصافى كه زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود، به قرار ذيل است:
در [[تاريخ اسلام]]، سخن درباره اين چهره برجسته و مقدس فراوان است و [[زهد]] و [[عبادت]] و خداترسى از اوصاف و ويژگى‌هاى ايشان شمرده شده است. برخى ديگر از اوصافى که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود، به قرار ذيل است:


=مونس و هم‌پيمان با [[قرآن]]=
=مونس و هم‌پيمان با [[قرآن]]=


مرحوم [[شيخ مفيد]]رحمه الله از [[زياد بن منذر]] نقل مى‌كند: به [[مدينه منوره]] وارد شدم و از هر كس كه درباره زيد بن على پرسيدم، به من گفت: <big>ذاك حليف القران</big> ؛ او هم‌عهد با [[قرآن كريم]] است. <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>
مرحوم [[شيخ مفيد]]رحمه الله از [[زياد بن منذر]] نقل مى‌کند: به [[مدينه منوره]] وارد شدم و از هر کس که درباره زيد بن على پرسيدم، به من گفت: <big>ذاک حليف القران</big> ؛ او هم‌عهد با [[قرآن کريم]] است. <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>


==گريه از ترس خدا==
==گريه از ترس خدا==


در [[ارشاد مفيد]] آمده است كه هشيم روايت كرده كه گفت: از [[خالد بن صفوان]] از زيد بن على پرسيدم و او ما را چنين [[حديث]] كرد. پس از او پرسيدم كه او را در كجا ملاقات كردى؟ گفت: در رصافه. <ref> منطقه‌اى است در شهر بغداد</ref> گفتم: او را چگونه يافتى؟ گفت: تا جايى كه مى‌دانم، ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود كه اشكش جارى است! <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>
در [[ارشاد مفيد]] آمده است که هشيم روايت کرده که گفت: از [[خالد بن صفوان]] از زيد بن على پرسيدم و او ما را چنين [[حديث]] کرد. پس از او پرسيدم که او را در کجا ملاقات کردى؟ گفت: در رصافه. <ref> منطقه‌اى است در شهر بغداد</ref> گفتم: او را چگونه يافتى؟ گفت: تا جايى که مى‌دانم، ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است! <ref>الارشاد، ص ٢٨۶</ref>


==داناترين بنى‌هاشم پس از امام (ع)==
==داناترين بنى‌هاشم پس از امام (ع)==


امّا [[يحيى بن زيد]] كه خود از شخصيت‌هاى بزرگ و از شهداى راه اسلام به شمار مى‌رود، درباره پدرش فرموده است كه وى هرگز امام نبوده؛ بلكه از زاهدان عصر خويش و از مجاهدان راه خدا و از فقهيان بنى‌هاشم بوده است.
امّا [[يحيى بن زيد]] که خود از شخصيت‌هاى بزرگ و از شهداى راه اسلام به شمار مى‌رود، درباره پدرش فرموده است که وى هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خويش و از مجاهدان راه خدا و از فقهيان بنى‌هاشم بوده است.


و به [[متوكل عباسى]] گفت: اى عبدالله! بدان كه پدرم امام نبوده؛ بلكه از [[سادات]] كريم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.
و به [[متوکل عباسى]] گفت: اى عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از [[سادات]] کريم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.


عرض كردم اى فرزند رسول خدا! بدان كه پدرت ادعاى امامت كرده و در راه خدا [[جهاد]] كرده؛ در حالى كه از [[رسول خدا]] (احاديثى) درباره مدعى [[دروغ]] به امامت آمده است.
عرض کردم اى فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعاى امامت کرده و در راه خدا [[جهاد]] کرده؛ در حالى که از [[رسول خدا]] (احاديثى) درباره مدعى [[دروغ]] به امامت آمده است.


يحيى گفت: آرام باش اى بنده خدا؛ پدرم بسيار عاقل‌تر از آن بود كه چيزى را كه حقى در آن نداشت، ادعا كند؛ بلكه مى‌گفت: من شما را به [[الرضا من آل‌محمد]] دعوت مى‌كنم و مقصودش عمويم [[امام جعفر صادق (ع)]] بود كه امروز او صاحب و ولى امر است. سپس گفت: آرى، پدرم داناترين بنى‌هاشم بود. <ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>
يحيى گفت: آرام باش اى بنده خدا؛ پدرم بسيار عاقل‌تر از آن بود که چيزى را که حقى در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه مى‌گفت: من شما را به [[الرضا من آل‌محمد]] دعوت مى‌کنم و مقصودش عمويم [[امام جعفر صادق (ع)]] بود که امروز او صاحب و ولى امر است. سپس گفت: آرى، پدرم داناترين بنى‌هاشم بود. <ref>بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩</ref>


==پدرم يكى از عابدان بود==
==پدرم يکى از عابدان بود==


يحيى بن زيد بن على نيز درباره پدرش گفت: خداى رحمت كند پدرم زيد را؛ به خدا سوگند كه او يكى از عابدانى بود كه شب‌ها روى پاى خود ايستاده نماز مى‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهايت تلاش و جهاد خود را داشت.
يحيى بن زيد بن على نيز درباره پدرش گفت: خداى رحمت کند پدرم زيد را؛ به خدا سوگند که او يکى از عابدانى بود که شب‌ها روى پاى خود ايستاده نماز مى‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهايت تلاش و جهاد خود را داشت.


==نماز و مناجات با خدا==
==نماز و مناجات با خدا==


پيش از اين گفتيم كه زيد بن على جامع علم و اخلاق و فضيلت و جهاد بود. او همانند پدرش [[امام زين‌العابدين (ع)]] هنگام [[مناجات]] با خدا، غرق مناجات مى‌شد. محمد بن خالد اين حالت عرفانى را در راه [[مكه]] و مدينه از او ديده است و براى [[سعيد بن جبير]] نقل كرده است كه گفت: به محمد بن خالد عرض كردم كه زيد را در قلب مردم [[عراق]] چگونه يافتى؟ گفت: من از مردم عراق براى تو سخن نمى‌گويم؛ بلكه با تو از مردى به نام نازلى كه در مدينه بود، سخن مى‌گويم. نازلى گويد: در سفرى با زيد بن على به مكه همراه او بودم. او را ديدم كه نخست [[نماز]] واجب را مى‌خواند و سپس بين نماز تا نماز ديگر پيوسته نماز مى‌خواند. همچنين تمام شب را نماز مى‌خواند و بسيار تسبيح مى‌گفت و اين آيه را مرتب بر زبان جارى مى‌ساخت: (وَجَاءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ) . <ref>سوره ق، آيه ١٩</ref> پس شبى براى ما نماز خواند و پيوسته همين آيه را تا نيمه‌شب تكرار كرد.
پيش از اين گفتيم که زيد بن على جامع علم و اخلاق و فضيلت و جهاد بود. او همانند پدرش [[امام زين‌العابدين (ع)]] هنگام [[مناجات]] با خدا، غرق مناجات مى‌شد. محمد بن خالد اين حالت عرفانى را در راه [[مکه]] و مدينه از او ديده است و براى [[سعيد بن جبير]] نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زيد را در قلب مردم [[عراق]] چگونه يافتى؟ گفت: من از مردم عراق براى تو سخن نمى‌گويم؛ بلکه با تو از مردى به نام نازلى که در مدينه بود، سخن مى‌گويم. نازلى گويد: در سفرى با زيد بن على به مکه همراه او بودم. او را ديدم که نخست [[نماز]] واجب را مى‌خواند و سپس بين نماز تا نماز ديگر پيوسته نماز مى‌خواند. همچنين تمام شب را نماز مى‌خواند و بسيار تسبيح مى‌گفت و اين آيه را مرتب بر زبان جارى مى‌ساخت: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ) . <ref>سوره ق، آيه ١٩</ref> پس شبى براى ما نماز خواند و پيوسته همين آيه را تا نيمه‌شب تکرار کرد.


وقتى كه از خواب بيدار شدم، ديدم هنوز دست‌هاى خود را به سوى آسمان بلند كرده مى‌گويد: الهى! عذاب دنيا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌اى زد. از جاى برخاسته، عرض كردم: اى فرزند رسول خدا! اين ناله و گريه كه از تو در اين شب ديدم، هرگز نديده بودم. فرمود: واى بر تو اى نازلى! امشب در [[سجده]] در خواب مى‌ديدم گروهى از مردم كه بر تنشان لباس‌هايى بود كه تاكنون هيچ چشمى آن را نديده است. آنها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها كه ديگران از او فرمانبرى مى‌كردند گفت: آيا اين همان است؟ گفتند: آرى. او گفت بشارتت باد اى زيد كه تو در راه خدا كشته خواهى شد و به دار آويخته و سوزانده خواهى شد. و از آن‌پس هيچ‌گاه آتش به سوى تو نخواهد آمد. اى نازلى! من از خواب بيدار شدم در حالى كه به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. اى نازلى! دوست دارم كه به آتش سوزانده مى‌شدم و بار ديگر به آتش سوزانده مى‌شدم، ولى خداوند امر اين امت را اصلاح فرمايد. <ref>تفسير فرات كوفى، ص١۶۶</ref>
وقتى که از خواب بيدار شدم، ديدم هنوز دست‌هاى خود را به سوى آسمان بلند کرده مى‌گويد: الهى! عذاب دنيا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌اى زد. از جاى برخاسته، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! اين ناله و گريه که از تو در اين شب ديدم، هرگز نديده بودم. فرمود: واى بر تو اى نازلى! امشب در [[سجده]] در خواب مى‌ديدم گروهى از مردم که بر تنشان لباس‌هايى بود که تاکنون هيچ چشمى آن را نديده است. آنها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که ديگران از او فرمانبرى مى‌کردند گفت: آيا اين همان است؟ گفتند: آرى. او گفت بشارتت باد اى زيد که تو در راه خدا کشته خواهى شد و به دار آويخته و سوزانده خواهى شد. و از آن‌پس هيچ‌گاه آتش به سوى تو نخواهد آمد. اى نازلى! من از خواب بيدار شدم در حالى که به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. اى نازلى! دوست دارم که به آتش سوزانده مى‌شدم و بار ديگر به آتش سوزانده مى‌شدم، ولى خداوند امر اين امت را اصلاح فرمايد. <ref>تفسير فرات کوفى، ص١۶۶</ref>


=شهادت زید=
=شهادت زید=

نسخهٔ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۷


زید بن علی
نام زید بن علی
کنیه ابوالحسین
القاب زید شهید • حلیف القرآن • زید الازیاد
زادروز ۷۵ یا ۷۸ یا ۸۰ هجری
نام پدر امام سجاد (ع)
نام مادر جیدا
زادگاه مدینه
درگذشت ۱۲۲هجری
محل دفن عراق • کوفه

زید بن على بن الحسین(ع) فرزند امام سجاد(ع)، از شخصیت‌های ممتاز شیعه و جهان اسلام است. زید بن على بن الحسین(ع) را به سبب انس زیادش با قرآن به حلیف القرآن‏ (هم‌پیمان با قرآن) لقب داده‌اند.

زید شهید، در سال 120، 121 و یا 122 هجری علیه خلیفه‌ی اموی، هشام بن عبدالملک قیام کرد؛ گروهی با او بیعت کردند و در جنگی که در شهر کوفه میان او و لشگریان خلیفه درگرفت به شهادت رسید.

قیام زید از بزرگترین قیام­هایی که علیه نظام جائر اموی صورت گرفته است، قیام زید بن علی بن الحسین (ع) است؛ این قیام که در سال صد و بیست و یک هجری و به منظور امر به معروف و نهی از منکر و نیز انتقام از قاتلین شهدای کربلا در کوفه به وقوع پیوست، توانست ضربه ­ای مهلک بر مبانی مشروعیت خلفای اموی وارد آورد.

ولادت زيد شهيد

اگرچه تاريخ دقيق ولادت زيد مشخص نيست، اما از تاريخ شهادت و سن او در هنگام شهادت مى‌توان حدس زد که زيد در چه سالى متولد شده است. چون زيد در سال ١٢٠ يا ١٢١ به شهادت رسيده و از سوى ديگر شیخ مفید [۱] سن او را در هنگام شهادت چهل‌ودو سال مى‌داند، پس روشن مى‌شود که وى در حدود سال 78 هجرى پا به عرصه وجود نهاده است.

ابن‌ادريس چنين نقل مى‌کند:

بعضى از اصحاب ما نقل کرده‌اند که گفت: على بن الحسين (ع) و سيره و روش ايشان اين بود که هرگاه نماز صبح مى‌خواند، ديگر هيچ سخن نمى‌گفت تا آفتاب طلوع کند. پس روزى خدمتش آمده او را به ولادت زيد بشارت دادند. امام رو به ياران خويش کرده فرمود: به نظر شما نام اين فرزند را چه بگذارم؟ هر يک از ياران نامى را پيشنهاد کردند. امام به غلام خود فرمود: اى غلام! کتاب خدا را برايم بياور. وقتى قرآن را آوردند، آن را در دامان خويش گذارده، باز کرد. پس اولين آيه‌اى که در نظرش افتاد، اين آيه بود: (وَفَضَّلَ اللهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَى الْقَاعِدِينَ أَجْرًا عَظِيمًا) . [۲] سپس قرآن را بست و بار ديگر آن را باز کرد که اين آيه آمد: (إِنَّ اَللّٰهَ اِشْتَرىٰ مِنَ اَلْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوٰالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ يُقٰاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي اَلتَّوْرٰاةِ وَ اَلْإِنْجِيلِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اَللّٰهِ فَاسْتَبْشِرُوا) . [۳] اين‌جا بود که امام دومرتبه فرمود: به خدا سوگند که اين نوزاد، همان زيد است. [۴]

ويژگى‌هاى زيد بن على (ع)

در تاريخ اسلام، سخن درباره اين چهره برجسته و مقدس فراوان است و زهد و عبادت و خداترسى از اوصاف و ويژگى‌هاى ايشان شمرده شده است. برخى ديگر از اوصافى که زبانزد عام و خاص و دوست و دشمن بود، به قرار ذيل است:

مونس و هم‌پيمان با قرآن

مرحوم شيخ مفيدرحمه الله از زياد بن منذر نقل مى‌کند: به مدينه منوره وارد شدم و از هر کس که درباره زيد بن على پرسيدم، به من گفت: ذاک حليف القران ؛ او هم‌عهد با قرآن کريم است. [۵]

گريه از ترس خدا

در ارشاد مفيد آمده است که هشيم روايت کرده که گفت: از خالد بن صفوان از زيد بن على پرسيدم و او ما را چنين حديث کرد. پس از او پرسيدم که او را در کجا ملاقات کردى؟ گفت: در رصافه. [۶] گفتم: او را چگونه يافتى؟ گفت: تا جايى که مى‌دانم، ترس از خدا به حدى در او اثر گذاشته بود که اشکش جارى است! [۷]

داناترين بنى‌هاشم پس از امام (ع)

امّا يحيى بن زيد که خود از شخصيت‌هاى بزرگ و از شهداى راه اسلام به شمار مى‌رود، درباره پدرش فرموده است که وى هرگز امام نبوده؛ بلکه از زاهدان عصر خويش و از مجاهدان راه خدا و از فقهيان بنى‌هاشم بوده است.

و به متوکل عباسى گفت: اى عبدالله! بدان که پدرم امام نبوده؛ بلکه از سادات کريم و از زاهدانشان بوده است. پدرم از مجاهدان راه خدا بود.

عرض کردم اى فرزند رسول خدا! بدان که پدرت ادعاى امامت کرده و در راه خدا جهاد کرده؛ در حالى که از رسول خدا (احاديثى) درباره مدعى دروغ به امامت آمده است.

يحيى گفت: آرام باش اى بنده خدا؛ پدرم بسيار عاقل‌تر از آن بود که چيزى را که حقى در آن نداشت، ادعا کند؛ بلکه مى‌گفت: من شما را به الرضا من آل‌محمد دعوت مى‌کنم و مقصودش عمويم امام جعفر صادق (ع) بود که امروز او صاحب و ولى امر است. سپس گفت: آرى، پدرم داناترين بنى‌هاشم بود. [۸]

پدرم يکى از عابدان بود

يحيى بن زيد بن على نيز درباره پدرش گفت: خداى رحمت کند پدرم زيد را؛ به خدا سوگند که او يکى از عابدانى بود که شب‌ها روى پاى خود ايستاده نماز مى‌خواند و روزها روزه‌دار بود و در راه خدا نهايت تلاش و جهاد خود را داشت.

نماز و مناجات با خدا

پيش از اين گفتيم که زيد بن على جامع علم و اخلاق و فضيلت و جهاد بود. او همانند پدرش امام زين‌العابدين (ع) هنگام مناجات با خدا، غرق مناجات مى‌شد. محمد بن خالد اين حالت عرفانى را در راه مکه و مدينه از او ديده است و براى سعيد بن جبير نقل کرده است که گفت: به محمد بن خالد عرض کردم که زيد را در قلب مردم عراق چگونه يافتى؟ گفت: من از مردم عراق براى تو سخن نمى‌گويم؛ بلکه با تو از مردى به نام نازلى که در مدينه بود، سخن مى‌گويم. نازلى گويد: در سفرى با زيد بن على به مکه همراه او بودم. او را ديدم که نخست نماز واجب را مى‌خواند و سپس بين نماز تا نماز ديگر پيوسته نماز مى‌خواند. همچنين تمام شب را نماز مى‌خواند و بسيار تسبيح مى‌گفت و اين آيه را مرتب بر زبان جارى مى‌ساخت: (وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ) . [۹] پس شبى براى ما نماز خواند و پيوسته همين آيه را تا نيمه‌شب تکرار کرد.

وقتى که از خواب بيدار شدم، ديدم هنوز دست‌هاى خود را به سوى آسمان بلند کرده مى‌گويد: الهى! عذاب دنيا آسان‌تر از عذاب آخرت است. سپس ناله‌اى زد. از جاى برخاسته، عرض کردم: اى فرزند رسول خدا! اين ناله و گريه که از تو در اين شب ديدم، هرگز نديده بودم. فرمود: واى بر تو اى نازلى! امشب در سجده در خواب مى‌ديدم گروهى از مردم که بر تنشان لباس‌هايى بود که تاکنون هيچ چشمى آن را نديده است. آنها آمدند تا دور مرا گرفتند و من در حال سجده بودم. پس بزرگ آنها که ديگران از او فرمانبرى مى‌کردند گفت: آيا اين همان است؟ گفتند: آرى. او گفت بشارتت باد اى زيد که تو در راه خدا کشته خواهى شد و به دار آويخته و سوزانده خواهى شد. و از آن‌پس هيچ‌گاه آتش به سوى تو نخواهد آمد. اى نازلى! من از خواب بيدار شدم در حالى که به خدا به شدت وحشت‌زده بودم. اى نازلى! دوست دارم که به آتش سوزانده مى‌شدم و بار ديگر به آتش سوزانده مى‌شدم، ولى خداوند امر اين امت را اصلاح فرمايد. [۱۰]

شهادت زید

پس از مجروحیت، یاران زید او را به منزل یکی از اصحابش به نام حران بن ابی ­کریمه برده، [۱۱] برای معالجه ­اش طبیب آوردند؛ اما متأسفانه تلاش طبیب برای مداوای زید ثمری نداشت و او پس از بیرون کشیده شدن تیر از پیشانی­اش، [۱۲] در روز جمعه سوم صفر سال صد و بیست و یک هجری، [۱۳] در سن چهل و دو [۱۴] یا چهل و شش سالگی به شهادت رسید. [۱۵]

یاران زید پس از مشورت با یکدیگر تصمیم گرفتند، برای این­که جسدش بدست مأموران اموی نیفتند او را تا عباسیه ببرند و در آن­جا دفن کنند. آن­ها کنار جوی آبی فرود آمدند و پس از انحراف آب نهر از مسیرش جسد زید را در بستر نهر دفن کردند، سپس آب را در مسیر خود جاری ساختند تا دشمن متوجه بدن نگردد؛ [۱۶] اما غلامی سندی که همراه آنان بود، حکم بن صلت را از موضوع باخبر کرده، آنان را به محل قبر راهنمایی کرد. [۱۷]

امویان جسد را بیرون کشیده سرش را بریدند و نزد یوسف بن عمر فرستادند، سپس به دستور یوسف بن عمر بدن زید و تنی چند از یارانش را در محله کناسه به ­دار زدند. [۱۸] سر زید را هم برای هشام فرستادند، آن سر بر دروازه شام آویخته و بعد از آن به مدینه فرستاده شد [۱۹] و یک شبانه روز سر زید را نزدیک قبر مقدس پیامبر (ص) نصب کردند. [۲۰] بر اثر اعتراض مردم والی مدینه سر را به مصر فرستاد تا در مسجد جامع مصر نصب شود؛ اما مردم مصر آن سر را شبانه دزدیدند و با احترام دفن کردند.[۲۱]

بدن زید چهار سال بر سر دار ماند [۲۲] تا این­که هشام درگذشت و ولید بن عبدالملک به حکومت رسید، به دستور او بدن مطهر زید را پایین کشیده آتش زدند و خاکسترش را در فرات ریختند. [۲۳]

پانویس

  1. شيخ مفيد، الارشاد، ص٣٨۶
  2. سوره نساء، آيه ٩۵
  3. سوره توبه، آيه ١١١
  4. ابن ادريس، مستطرفات السرائر، ص ۶٣٨
  5. الارشاد، ص ٢٨۶
  6. منطقه‌اى است در شهر بغداد
  7. الارشاد، ص ٢٨۶
  8. بحارالأنوار، ج۴۶، ص١٩٩
  9. سوره ق، آيه ١٩
  10. تفسير فرات کوفى، ص١۶۶
  11. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
  12. انساب والاشراف، پیشین، ص251 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137 و تاریخ الطبری، پیشین، ص186
  13. مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139
  14. ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، 1993، ج5، ص251 و شیخ مفید؛ الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص174 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص127
  15. محلی، حمید بن احمد؛ الحدائق الوردیة فی مناقب الأئمة الزیدیه، مکتبة بدر، صنعاء، چاپ اول، 1423 و زید بن علی؛ مسند امام زید علیه السلام، بیروت، دارمکتبة الحیاة، ص10
  16. تاریخ الطبری، پیشین، ص186 و تجارب الامم، پیشین، ص147 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص137
  17. انساب الاشراف، پیشین، ص250 و تاریخ الطبری، پیشین، ص187
  18. تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص138
  19. تجارب الامم، پیشین، ص147 و الکامل فی التاریخ
  20. ابن­عنبه؛ عمدة الطالب، تحقیق و تصحیح محمدحسن آل الطالقانی، چاپ دوم، 1961، نجف، منشورات حیدریه، ص258
  21. زرکلی، خیرالدین؛ الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هشتم، 1986، ج3، ص59
  22. ابن عساکر؛ تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، 1415، ج19، ص479 والبدایه والنهایه، پیشین، ص331 و ذهبی، شمس الدین محمد؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، چاپ دوم، 1993، ج8، ص106
  23. تاریخ الطبری، پیشین، ص189 والکامل فی التاریخ، پیشین، ص246 و مقاتل الطالبیین، پیشین، ص139