سادات حسنی آشنایی با سر سلسله های خاندان عبدالله بن حسن مثنی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۸: خط ۷۸:
يکي از اميران شجاع بني هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره عليه منصور عباسي قيام کرد و چهارهزار نفر با او بيعت کردند و صد هزار نفر در ديوانش ثبت نام نمودند. منصور از بيم شورش او به کوفه رفت. قيام ابراهيم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهاي اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگيريي هاي شديدي ميان وي و لشکر عباسيان به فرماندهي حميد بن قحطه رخداد تا اينکه در 25 ذي القعده سال 145 بدست حميد به شهادت رسيد وسرش را براي منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله ياري دهندگان وي ابو حنيفه پيشواي احناف بود که همه مبلغي که نزد  خود نگهداري مي کرد، براي وي فرستاد.. <ref>براي قيام ابراهيم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الكامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفينة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نيز کتاب ابراهيم بن عبدالله حسني از همين نويسنده مراجعه کنيد</ref>  
يکي از اميران شجاع بني هاشم و عالمان و شاعران آنان بود.در اول رمضان سال ه- 145در بصره عليه منصور عباسي قيام کرد و چهارهزار نفر با او بيعت کردند و صد هزار نفر در ديوانش ثبت نام نمودند. منصور از بيم شورش او به کوفه رفت. قيام ابراهيم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهاي اطراف مانند اهواز و فارس  و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگيريي هاي شديدي ميان وي و لشکر عباسيان به فرماندهي حميد بن قحطه رخداد تا اينکه در 25 ذي القعده سال 145 بدست حميد به شهادت رسيد وسرش را براي منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد.از جمله ياري دهندگان وي ابو حنيفه پيشواي احناف بود که همه مبلغي که نزد  خود نگهداري مي کرد، براي وي فرستاد.. <ref>براي قيام ابراهيم رک: أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:123 ؛ الكامل،ج‏5،ص:566؛الأعلام،ج‏1،ص:49‏ ؛سفينة البحار ؛ ج‏1 ؛ ص292‏ و نيز کتاب ابراهيم بن عبدالله حسني از همين نويسنده مراجعه کنيد</ref>  
===2.1. يحيي بن عبدالله محض===
===2.1. يحيي بن عبدالله محض===
او از بزرگان طالبيان در زمان موسي و هارون عباسي بود و امام صادق او را در مدينه پرورده بود و يحيي اهل حديث و فقه بود. او در قيام فخ در سال 169 با حسين بن علي حسني همراهي کرد و عامل شتاب زدگي او در قيامش شد ولي پس از شکست‌اين قيام نجات يافت و خود به پا خواست و بسياري از مردم حرمين و يمن و مصر با او بيعت کردند. پس از آن براي مدتي به يمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و در‌اين مدت هارون تلاش بسياري براي دست يابي به وي انجام داد ولي به يحيي که به همراه 170 تن از يارانش به مدت دو سال و نيم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقيمانده بود دست نيافت تا‌اينکه يحيي در سال 176/175 در طبرستان قيام کرد ولي پس از ناکامي در قيام امان نامه هارون که با خط او بود پذيرفت تا انيکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زنداني کرد و به گزارشي در زندان از گرسنگي از پاي در آمد  يا به گزارشي ديگر ناپديد گشت.  بنابه گزارشي ديگر يحيي با توطئه حاکم زبيري مدينه بکار بن عبدالله زنداني و مسموم شده بود ولي با مباهله يا قسم دادني که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. البته‌اين حکايتي است که درباره موسي بن عبدالله برادر يحيي نيز ذکر شده  و با توجه به اختلافات فراواني که در سرنوشت يحيي و عاقبت وي در دربار هارون ديده مي‌شود،  به نظر مي‌رسد در مورد موسي باشد.
او از بزرگان طالبيان در زمان موسي و هارون عباسي بود و امام صادق او را در مدينه پرورده بود و يحيي اهل حديث و فقه بود. او در قيام فخ در سال 169 با حسين بن علي حسني همراهي کرد و عامل شتاب زدگي او در قيامش شد <ref>تاريخ‏الطبري، ج‏8، ص:193</ref> ولي پس از شکست‌اين قيام نجات يافت و خود به پا خواست و بسياري از مردم حرمين و يمن و مصر با او بيعت کردند. پس از آن براي مدتي به يمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراء النهر رفت و در‌اين مدت هارون تلاش بسياري براي دست يابي به وي انجام داد ولي به يحيي که به همراه 170 تن از يارانش به مدت دو سال و نيم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقيمانده بود دست نيافت تا‌اينکه يحيي در سال 176/175 در طبرستان قيام کرد ولي پس از ناکامي در قيام امان نامه هارون که با خط او بود پذيرفت تا انيکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زنداني کرد <ref>الكامل، ج‏6، ص:125</ref> و به گزارشي در زندان از گرسنگي از پاي در آمد<ref>تاريخ‏اليعقوبى، ج‏2، ص:408</ref> ؛الكامل، ج‏6، ص:125‏ يا به گزارشي ديگر ناپديد گشت.<ref>الأعلام، ج‏8، ص:154</ref> بنابه گزارشي ديگر يحيي با توطئه حاکم زبيري مدينه بکار بن عبدالله زنداني و مسموم شده بود ولي با مباهله يا قسم دادني که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاريخ بغداد ؛ ج‏14 ؛ ص115‏؛ تجارب‏الأمم، ج‏3، ص:511</ref> البته‌اين حکايتي است که درباره موسي بن عبدالله برادر يحيي نيز ذکر شده.<ref>مروج‏ الذهب، ج‏3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراواني که در سرنوشت يحيي و عاقبت وي در دربار هارون ديده مي‌شود،  به نظر مي‌رسد در مورد موسي باشد.
===3.1 موسي بن عبدالله محض ===
===3.1 موسي بن عبدالله محض ===
کنيه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند.   مادرش هند نام داشت که موسي را در شصت سالگي به دنيا آورد،موسي را  به خاطر رنگ تيره پوستش جون لقب دادند. هند موسي را در کودکي مي‌‏رقصاند و شعري با‌اين مضمون برايش مي‌خواند: هرچند تو جون با موهاي بلندي ]و کوچکي[ اما دور نيست که بزرگ شوي و برآنان ‏آقايي کني.  
کنيه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفته اند. <ref>عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102</ref>  مادرش هند نام داشت که موسي را در شصت سالگي به دنيا آورد،موسي را  به خاطر رنگ تيره پوستش جون لقب دادند. هند موسي را در کودکي مي‌‏رقصاند و شعري با‌اين مضمون برايش مي‌خواند: هرچند تو جون با موهاي بلندي ]و کوچکي[ اما دور نيست که بزرگ شوي و برآنان ‏آقايي کني.عمدة الطالب،  ابن عنبة ، ص:102‏ المجدي،  ابن الصوفي ، ص:232‏ مقاتل الطالبيين،  أبو الفرج الأصفهاني ، ص:334‏
احاديثي از موسي رسيده که غالبا از پدرش عبدالله نقل مي‌کند  و در ضمن روايت عبدالله محض آمده است. يحيي بن معين از ائمه جرح و تعديل او را توثيق کرده است.   افرادي چون‏ عبد العزيز الدراوردي،  و إبراهيم بن عبد اللّه بن حاتم الهروي،  و عيسى بن عبد اللّه العلوي،  و سلمة بن بشر،  و ابنه ‏عبد اللّه بن موسى،  و أبو صيفي الدمشقي،  و مروان ابن محمّد الطاطري. ‏ از او روايت دارند.  موسي گزارش‌هاي بسياري درباره برادرش نقل کرده و به عنوان يکي از کساني که در باقيماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته مي‌شود.   
احاديثي از موسي رسيده که غالبا از پدرش عبدالله نقل مي‌کند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسي ج‏8 188</ref>    و در ضمن روايت عبدالله محض آمده است. يحيي بن معين از ائمه جرح و تعديل او را توثيق کرده است. <ref>تاريخ بغداد ؛ ج‏13 ؛ ص27</ref>  افرادي چون‏ عبد العزيز الدراوردي،  و إبراهيم بن عبد اللّه بن حاتم الهروي،  و عيسى بن عبد اللّه العلوي،  و سلمة بن بشر،  و ابنه ‏عبد اللّه بن موسى،  و أبو صيفي الدمشقي،  و مروان ابن محمّد الطاطري. ‏ از او روايت دارند.  موسي گزارش‌هاي بسياري درباره برادرش نقل کرده و به عنوان يکي از کساني که در باقيماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته مي‌شود.   
با توجه به گزارش هايي که از موسي رسيده مي‌توان گفت وي در آغاز چندان با عقيده بني هاشم و اهل بيت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتي ترديد مردي ثقفي را درباره نمازخواندن شيخين بر فاطمه زهرا (س)شنيده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولي عبدالله محض او را از‌اينکار نهي کرده و رفتار مرد ثقفي را قابل توجيه دانسته زيرا رفتار شيخين با فاطمه بسيار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها براي قطعي کردن امر خلافت حتي پس از سه روز نتوانستند بر پيامبر خدا نيز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمين باقي بود.  گويا موسي پس از اين  ماجرا، از  پدرش پيروي کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شيخين و تبري از آنها را گزارش کرده و خود نيز به آن معتقد شده است.   
با توجه به گزارش هايي که از موسي رسيده مي‌توان گفت وي در آغاز چندان با عقيده بني هاشم و اهل بيت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتي ترديد مردي ثقفي را درباره نمازخواندن شيخين بر فاطمه زهرا (س)شنيده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولي عبدالله محض او را از‌اينکار نهي کرده و رفتار مرد ثقفي را قابل توجيه دانسته زيرا رفتار شيخين با فاطمه بسيار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها براي قطعي کردن امر خلافت حتي پس از سه روز نتوانستند بر پيامبر خدا نيز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمين باقي بود.  گويا موسي پس از اين  ماجرا، از  پدرش پيروي کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شيخين و تبري از آنها را گزارش کرده و خود نيز به آن معتقد شده است.   
موسي در زمان  آغاز قيام  حسنيان سن و سال چنداني نداشت چنانکه او را يک کودک مي‌خواندند در عين حال به خاطر‌اينکه کوچکترين پسر عبدالله محض و عصاي دست او بود به محافل مختلفي که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مي‌يافت. از جمله  اين محافل جلسات متعددي  است که عبدالله محض در تلاش براي جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرين جلسه پس از نا اميد کردن عبدالله از همراهي با او،  سرنوشت قيام محمد و کشته شدنش را دقيقا بيان کرده و از همراهي موسي با برادرش سخن گفته و در آخرموسي را توصيه به پناه بردن و عذرخواهي از عباسيان فرموده است.   
موسي در زمان  آغاز قيام  حسنيان سن و سال چنداني نداشت چنانکه او را يک کودک مي‌خواندند در عين حال به خاطر‌اينکه کوچکترين پسر عبدالله محض و عصاي دست او بود به محافل مختلفي که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مي‌يافت. از جمله  اين محافل جلسات متعددي  است که عبدالله محض در تلاش براي جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرين جلسه پس از نا اميد کردن عبدالله از همراهي با او،  سرنوشت قيام محمد و کشته شدنش را دقيقا بيان کرده و از همراهي موسي با برادرش سخن گفته و در آخرموسي را توصيه به پناه بردن و عذرخواهي از عباسيان فرموده است.   
۱۶۰

ویرایش