سقیفه بنی ساعده: تفاوت میان نسخه‌ها

۵٬۰۰۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۲۲
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:


[[جبرئیل]] در سال دهم هجری، رسول خدا(ص) را به نزدیک بودن زمان رحلتش آگاه کرد. حضرت در این سال به فرمان [[خداوند]] می باید دو فریضه را به جای آورد: یکی، انجام [[مناسک حج]] و دیگری، معرفی جانشین پس از خود.
[[جبرئیل]] در سال دهم هجری، رسول خدا(ص) را به نزدیک بودن زمان رحلتش آگاه کرد. حضرت در این سال به فرمان [[خداوند]] می باید دو فریضه را به جای آورد: یکی، انجام [[مناسک حج]] و دیگری، معرفی جانشین پس از خود.
پیامبر(ص) در [[ذیقعده]] سال دهم هجری عازم [[حج]] شد. هدف او علاوه بر تعلیم دادن احکام حج، لغو امتیازاتی بود که [[قریش]] به سبب کلیدداری و [[پرده داری کعبه]] برای خود کسب کرده بود. اشراف [[مکه]] در [[جاهلیت]]، ده قبیله بودند که پانزده منصب بین تیره های عرب تقسیم می شد<ref>. تاريخ مفصل اسلام و تاريخ ايران بعد از اسلام، حسين عمادزاده، ص 94، چ8، 1374ش.</ref>. از جمله امتیازات، منصب قیادت، رفادت، سقایت و... بود.
پیامبر(ص) در [[ذیقعده]] سال دهم هجری عازم [[حج]] شد. هدف او علاوه بر تعلیم دادن احکام حج، لغو امتیازاتی بود که [[قریش]] به سبب کلیدداری و [[پرده داری کعبه]] برای خود کسب کرده بود. اشراف [[مکه]] در [[جاهلیت]]، ده قبیله بودند که پانزده منصب بین تیره های عرب تقسیم می شد<ref>. تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، حسین عمادزاده، ص 94، چ8، 1374ش.</ref>. از جمله امتیازات، منصب قیادت، رفادت، سقایت و... بود.
یکی از امتیازات قریش بر دیگر حاجیان، این بود که از [[عرفات]] بار نمی بستند، بلکه از [[مزدلفه]] کوچ می کردند و این را برای خود فخر می شمردند. [[قرآن کریم]] این امتیاز را با [[نزول]] این آیه از بین برد<ref>تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، سيدجعفر شهيدي، ص 84، تهران، چ2، 1363ش.</ref>:
یکی از امتیازات قریش بر دیگر حاجیان، این بود که از [[عرفات]] بار نمی بستند، بلکه از [[مزدلفه]] کوچ می کردند و این را برای خود فخر می شمردند. [[قرآن کریم]] این امتیاز را با [[نزول]] این آیه از بین برد<ref>تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان، سیدجعفر شهیدی، ص 84، تهران، چ2، 1363ش.</ref>:
«ثم افیضوا من حیث افاض الناسُ...»<ref>بقره/ 199.</ref>؛
«ثم افیضوا من حیث افاض الناسُ...»<ref>بقره/ 199.</ref>؛
«از جایی کوچ کنید که مردم کوچ می کنند...».
«از جایی کوچ کنید که مردم کوچ می کنند...».
خط ۳۵: خط ۳۵:


این اقدام پیامبر(ص) در غدیرخم، چند تن از سران عرب را- که به قصد « ریاست طلبی» مسلمان شده بودند- از گرویدن به آیین او پشیمان کرد.
این اقدام پیامبر(ص) در غدیرخم، چند تن از سران عرب را- که به قصد « ریاست طلبی» مسلمان شده بودند- از گرویدن به آیین او پشیمان کرد.
از همان روز عمر، ابوبکر و [[ابوعبیده]] جراح مثلثی را تشکیل دادند و سوگند یاد کردند که نگذارند این انتخاب پیامبر(ص) عملی شود. آنها از «اهل کتاب» شنیده بودند که پیامبری در مکه [[مبعوث]] خواهد شد که بر شرق و غرب عالم غالب می شود. پس با این پندار که پس از پیامبر(ص) به حکومت خواهند رسید، به رسالت آن حضرت [[ایمان]] آوردند و خود را در خدمت پیامبر(ص) قرار دادند و حال که از رسیدن به خلافت مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند تا به قریش اظهار دارند که ما در پی فرصت برای قتل پیامبر(ص) بودیم، تا چنین حقی را نیز بر گردن قریش ثابت کنند<ref> تاريخ مفصل اسلام و تاريخ ايران بعد از اسلام، ص 116.</ref>.
از همان روز عمر، ابوبکر و [[ابوعبیده]] جراح مثلثی را تشکیل دادند و سوگند یاد کردند که نگذارند این انتخاب پیامبر(ص) عملی شود. آنها از «اهل کتاب» شنیده بودند که پیامبری در مکه [[مبعوث]] خواهد شد که بر شرق و غرب عالم غالب می شود. پس با این پندار که پس از پیامبر(ص) به حکومت خواهند رسید، به رسالت آن حضرت [[ایمان]] آوردند و خود را در خدمت پیامبر(ص) قرار دادند و حال که از رسیدن به خلافت مأیوس شده بودند، تصمیم گرفتند آن حضرت را به قتل برسانند تا به قریش اظهار دارند که ما در پی فرصت برای قتل پیامبر(ص) بودیم، تا چنین حقی را نیز بر گردن قریش ثابت کنند<ref> تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، ص 116.</ref>.


بنابراین، وقتی رسول خدا(ص) به محل خطرناک «[[عقبه]]» رسید، شترش را رماندند تا از کوه سقوط کند. جبرئیل به پیامبر(ص) اطلاع داد و آن حضرت به یارانش دستور داد تا احدی قبل از او به عقبه نرود. منافقین این بار تصمیم گرفتند که با استفاده از تاریکی و ناهمواری راه، در پس بلندی پنهان شوند و چهره های خود را بپوشانند، تا هرگاه پیامبر(ص) نزدیک شد، دبه های پر از شن را از بلندی به زیر بغلطانند. آنها چنین کردند و شتر پیامبر(ص) خواست رم کند و او را بر زمین بزند. جبرئیل نازل شد و آن حضرت را از خطر رهانید<ref>همان.</ref>.
بنابراین، وقتی رسول خدا(ص) به محل خطرناک «[[عقبه]]» رسید، شترش را رماندند تا از کوه سقوط کند. جبرئیل به پیامبر(ص) اطلاع داد و آن حضرت به یارانش دستور داد تا احدی قبل از او به عقبه نرود. منافقین این بار تصمیم گرفتند که با استفاده از تاریکی و ناهمواری راه، در پس بلندی پنهان شوند و چهره های خود را بپوشانند، تا هرگاه پیامبر(ص) نزدیک شد، دبه های پر از شن را از بلندی به زیر بغلطانند. آنها چنین کردند و شتر پیامبر(ص) خواست رم کند و او را بر زمین بزند. جبرئیل نازل شد و آن حضرت را از خطر رهانید<ref>همان.</ref>.
=اقدامات پیامبر(ص)=
==اعزام سپاه اسامه==
پیامبر(ص) در جریان بازگشت از [[حجة الوداع]] بیمار شد و پس از چندی با بهبودی نسبی، به فکر تجهیز و اعزام سپاهی به مرزهای [[شام]] افتاد. اهداف پیامبر(ص) را از این اقدام چنین می توان تحلیل کرد:
# رسول خدا (ص)بیم آن داشت که بعد از انتشار خبر رحلتش رومیان از آشفتگی اوضاع [[مسلمانان]] سوء استفاده کرده، آنها را سرکوب کنند. دو جنگ از جنگ های پیامبر(ص)- [[جنگ تبوک]] و [[جنگ موته]]- در نبرد با شامیان بود. بنابراین اعزام سپاه خبر از ثبات جامعه اسلامی می داد.
#
# پیامبر(ص) می خواست با اعزام این سپاه، سران قبایل و صحابه را از مرکز حکومت( مدینه) دور سازد تا بعد از رحلتش مانعی برای به خلافت رسیدن حضرت علی(ع) پیش نیاید.
#
# واگذاری فرماندهی سپاه به [[اسامه]]، که جوانی هفده یا نوزده ساله بود، سنت شیوخیت را که در بین اعراب از اعتبار بالایی برخوردار بود، منسوخ می کرد، تا جوان بودن علی(ع) بهانه ای برای کنار زدن او از خلافت نباشد.
==سکونت در منزل عایشه==
پیامبر(ص) از رفت و آمدهای برخی مهاجران بین مکه و مدینه خبر داشت. بنابراین او با سکونت در منزل [[عایشه]] و زیرنظر داشتن فتنه، در صدد خنثی کردن دسیسه های سقیفه سازان برآمد.
==هشدارهای پیش از رحلت==
هنگامی که پیامبر(ص) از کارشکنی برخی از افراد در اعزام سپاه اسامه باخبر شد، در حالی که سرش را با دستمال بسته بود، به [[مسجد]] آمد و با تأکید، از کارشکنان خواست که سپاه را همراهی کنند و حتی فرمود:
«لعن الله من تخلف عن جیش اسامة»<ref> تاريخ طبري، ج2، ص 225.</ref>.
پیامبر(ص) با آگاهی از فعالیت های برخی از صحابه برای به دست گرفتن خلافت، تصمیم گرفت برای جلوگیری از انحراف خلافت و بروز دو دستگی در بین مسلمانان، خلافت علی(ع) را قبل از رحلت تثبیت کند. به همین منظور- با وجود تأکیدهای فراوانش و بیان فضیلت های علی(ع)- در آخرین لحظات حیات با حالت تب و بیماری به [[مسجد]] آمد و با صدای بلند که از بیرون مسجد شنیده می شد، یک بار دیگر «[[حدیث ثقلین]]» را تکرار فرمود.
[[میرحامد حسین]]، این حدیث را از دویست نفر از علمای بزرگ [[اهل سنت]] در کتابش، «[[عبقات الانوار]]» نقل کرده و [[دانشگاه الازهر]] [[مصر]] نیز رساله ای در صحت سند آن منتشر ساخته است<ref>تاريخ تحليلي و سياسي اسلام، علي اکبر حسيني، ص 298، تهران، چ1، 1373ش.</ref>.
آن گاه آن حضرت خطاب به [[مهاجران]] فرمود:
«شما زیاد می شوید، ولی انصار زیاد نمی شوند، انصار تکیه گاه من هستند که به آنها پناه آورده ام. نیکانشان را گرامی بدارید و از بدانشان درگذرید<ref>تاريخ طبري، ج2، ص 227.</ref>.»
پس از بیان این سخنان، به منزل عایشه بازگشت؛ لحظاتی بعد، عمر و ابوبکر و تعدادی از یاران پیامبر(ص) بر بالین حضرت حضور یافتند. در این هنگام رسول خدا(ص) در حالی که تب و بیماری اش شدت یافته بود، بار دیگر برای تأکید بر شایستگی آن کسی که خدا و رسولش انتخاب کرده بودند، تقاضای قلم و کاغذ کرد تا چیزی بنویسد که بعد از او، مسلمانان گمراه نشوند. در این میان، عمر برآشفت و گفت:«هذیان می گوید. [[قرآن]] ما را کفایت می کند<ref>صحيح بخاري، ج1، ص 22.</ref>.»
رسول خدا (ص)با دیدن نزاع و دو دستگی اطرافیان، از بیم آنکه عمر و متحدانش اصل رسالت را، مورد شبهه قرار بدهند، خطاب به صحابه فرمود:«برخیزید و از پیش من بروید.»... پیامبر(ص) در حالی که [[علی]] سرش را در آغوش گرفته بود، از دنیا رفت.


=پانویس=
=پانویس=
confirmed، مدیران
۳۲٬۹۹۳

ویرایش