شهاب‌الدین سهروردی

نسخهٔ تاریخ ‏۷ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۲۶ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'اندیشه ها' به 'اندیشه‌ها')
شهاب‌الدین سهروردی
نام شَهاب‌‌الدین یحیی سُهرِوَردی
القاب و سایر نام‌ها شیخ‌ اشراق • شهاب‌الدین • نورالانوار • شیخ مقتول • شیخ شهید
زاده سال ۵۴۹ق • دهکده سهرورد • زنجان
درگذشت جمعه آخر ماه ذی‌الحجه سال ۵۸۷ق • زندان ملک‌ظاهر ایوبی • حلب • سوریه
استادان مجدالدین جیلی • ظهیرالدین قاری
شاگردان شمس‌الدین شهرزوری
آثار کتاب حکمة الاشراق مشتمل بر حکمت‌های شگفت انگیز و عبارات رمزگونه
دین و مذهب اسلامتشیع
فعالیت‌ها موسس مکتب فلسفی حکمت اشراق

شهاب‌الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروی ملقب به شهاب‌الدین سهروردی، معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید، بی شک یکی از بزرگان حکمت و فلسفه و عرفان ایران زمین است. فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد شهرستان خدابنده استان زنجان است. وی بعد از سفرهای بسیار و کسب و نشر علم، عازم حلب شد و آنجا به سبب بدخواهی گروهی از عالمان اهل سنت، توسط ملک‌ظاهر پسر صلاح‌الدین ایوبی، در سال ۵۸۷ق در زندان وفات یافت. از سهروردی تالیفاتی در زمینه‌های فلسفی، عرفانی و ترجمه‌ها و تفسیر قرآن و شرح احادیث باقی مانده است. مهمترین اثر وی، کتاب حکمة الاشراق است.

زندگینامه شیخ اشراق

شهاب‌ الدیـن‌ سـهروردی در یکی از روستاهای زنجان چشم به جهان گشود. نام کامل او را بیشتر شرح‌حال نگاران «ابوالفتوح شهاب‌الدین یحیی‌ بن‌ حـبش‌ بن امیرک سهروردی» مـلقب بـه شیخ اشراق و مقتول ثبت کرده‌اند اما به نوشته ابن خلکان مورخ، برخی نام او را احمد و برخی‌ دیگر کنیه او را نامش دانسته‌اند[۱].

گفتنی است که در سال‌ تولد سهروردی میان شرح‌حال‌نگاران اختلاف به چشم می‌خورد و باتوجه به آنچه پس‌ از این درباره تاریخ درگذشت سهروردی براساس منابع مـختلف خـواهد آمد، باید سالروز میلاد سهروردی‌ را حدود ‌ ۵۴۹ قمری دانست، گرچه بیشتر پژوهندگان معاصر از جمله سید حسن نصر و هانری کربن، شاید با اندکی تسامح ۵۵۰ قمری را سال تولد او یاد کرده‌اند.

زنـدگی‌ کوتاه اشـراقی را می‌توان‌ به‌ سه‌ دوره تقسیم کرد: دوره نخست، دوران اقامت در سهرورد است که شرح‌حال‌نگاران از این دوره زندگی سهروردی خبری نمی‌دهند و چگونگی رشد و دانش‌اندوزی‌ او را در زادگاهش بر آیندگان معلوم نمی‌کنند اما باید وی آمـوزش‌های آغـازین خـود را در همین شهر فرا گفته بـاشد.

دوره دوم زنـدگی سـهروردی با سفرهای او آغاز می‌شود. وی هیچ‌گاه در جایی استقرار نیافت و همواره در سفر بود. سهروردی‌ سفر را دوست می‌داشت و در همین سفرها بود که با بـسیاری از عـالمان و حـکیمان دیدار کرد و از آنان‌ دانش‌ و حکمت‌ آموخت.

سهروردی در ایـن دوره هـمچنین با مشایخ صوفیه آشنا و مجذوب‌ آنان‌ شد و به راه تصوف افتاد و سیروسلوک‌ و ریاضت را آغاز کرد و به مقام کشف و شهود نـائل آمـد. شمس‌الدین شهرزوری مورخ اسلامی، درباره‌ این دوره از زندگی سهروردی می‌نویسد: «و شیخ بسیار سـیر و کثیر الطواف‌ بود در شهرها و شوق بسیار داشت که از برای خود شریکی در تحصیل حقایق‌ به‌ هم‌ رساند به هـم نـرسید، چـنانچه در آخر مطارحات می‌گوید به این مضمون که به‌ تحقیق‌ سن مـن نـزدیک به سی سال رسید و اکثر عمر در سفر گذشت‌ و همگی‌ تفحّص‌ از مشارکی که مطلع باشد بر عـلوم مـی‌نمودم، نـیافتم کسی را که چیزی از علوم‌ شریفه‌ دانسته باشد و کسی هم که تصدیق بـه تـحقیق آن داشـته باشد[۲]

آغاز دانش اندوزی سهروردی

سهروردی در آغـاز جـوانی برای دانش‌اندوزی به مراغه رفت و نزد مجد‌الدین جیلی‌، به‌ فراگیری حکمت پرداخت و گـویا در هـمانجا به درخواست دوستان و شاگردان خود کتاب «التنقیحات فی اصول‌ الفقه» ‌ را به نـگارش درآورد[۳]. او سپس برای فراگیری آرای ابن سینا و بهره‌مندی‌ از دانش‌ اسـتادانی کـه در مهمترین مرکز علمی آن‌ روزگار، اصـفهان‌ حضور داشتند، مـراغه را به طرف اصفهان ترک مـی‌کند و در ایـن شهر کتاب «البصائر النصیریه» تألیف عمر بن سهلان ساوی را که یکی از بهترین گـزیده‌های‌ مـنطق شفاء است، نزد ظهیر الدیـن فـارسی مـی‌ خواند. چنانکه شـهرزوری مـی‌نویسد: «از کتب او چنان فهمیده مـی‌شود کـه در بصایر فکر بسیار کرده است.»

شیخ اشراق در اصفهان‌ بیش‌ از پیش مجذوب حکمت مشرقی ابـن سـینا می‌شود و چنین به نظر می‌رسد کـه‌ تـرجمه فارسی «رسـاله الطـیر و تـألیف رساله‌های بستان القلوب و قـصه الغربه الغربیه» را در مدت اقامت در اصفهان‌ به‌ نگارش درآورده است.

سهروردی پس از اقـامت دو یـا سه ساله در اصفهان‌ بـه قـصد آشـنایی بـا دیـگر مکتب‌های‌ فکری زمـانه خـود، راهی منطقه اناتولی‌ در ترکیه و سوریه امروز می‌شود و در شهر ماردین از شهرهای ترکیه‌ کنونی با فخر‌الدین ابـو عـبد اللّه ‌ محمد بن عبد‌السلام ماردینی فیلسوف بزرگ ترکیه، ‌طرح‌ دوسـتی مـی‌افکند و بـرخی از کـتاب‌های حـکمی را بـر این فیلسوف مشایی‌ می‌خواند و میان آنها گفت وگوهایی در می‌گیرد و ماردینی به فضل و دانش‌ او اعتراف وکشته شدن وی را پیش‌بینی می‌کند. ‌ماردینی‌ از سرآمدان‌ روزگار خود در علوم مختلف، به‌ویژه حکمت، لغت و طـب بود. وی از معدود فیلسوفان مشایی روزگار خویش و آخرین استاد سهروردی بود[۴].

سهروردی در مـاردین‌ به دوستی با فخر‌الدین ماردینی‌ ادامه می‌دهد و سپس در ‌ ۹۷۵‌ قمری به‌ سمت سوریه کنونی در آسیای صغیر رهسپار و وارد حلب می‌شود. با ورود سهروردی به حلب دوره دوم ‌زندگانی‌ این حکیم اشراقی نیز بـه پایـان می‌رسد. در این سال که حدود ۳۰ سال‌ از عمرش می‌گذشت، نگارش کتاب «المشارع و المطارحات» را به پایان رساند و در همان شهر از نگارش مهمترین اثر فـلسفی خـود با نام حکمة الاشراق فـراغت‌ یـافت.

سهروردی در همین‌ دوره و در سایه شهرتی که از نگارش حکمه الاشراق به دست‌ آورده بود از حمایت پادشاهان سلجوقی نیز برخوردار می‌شود و با سفر به توقات و خرت‌پرت و اقـامت نـزد این‌ پادشاهان ۲رساله «پرتـونامه و الداح عـمادی» را به نگارش درمی‌آورد و اولی را به رکن‌الدین سلیمان و دومی را به‌ عماد‌الدین ابو بکر تقدیم می‌کند.

اندیشه‌های سهروردی

گروهی سهروردی را مدافع نوعی ملی‌گرایی دانسته‌اند و او را در زمره‌ شعوبیه به شـمار آورده ‌اند و در نهایت همین‌ گرایش را موجب قتل او دانـسته‌اند. این دیدگاه از سوی شـماری از مـتفکران مورد انتقاد و مخالفت واقع شـده و آن را مـحصول‌ ناآشنایی‌ و برداشت نادرست و ناقص از آثار و اندیشه‌های این حکیم اشراقی دانسته‌اند[۵].

گروهی نیز بـر ایـن باورند که ‌سهروردی‌ مدافع رویـه‌ای سـیاسی بـود که «فیلسوف سـلطان»را فـرمانروای به حق‌ می‌داند. این‌ فـکر حـتما برای خلیفه بغداد و صلاح‌الدین هردوی آنان اهانت‌آمیز بوده است و چنین فکری که در آغاز حـکمه‌ الاشـراق از آن دفاع شده باید برای عناصر مـذهبی مـآب‌تر در دربار مـلک‌ ظـاهر تـا اندازه‌ای نگران‌کننده‌ بوده‌ بـاشد.

نـکته‌ قـابل‌ملاحظه دیـگر در زنـدگی شیخ اشراق ایـن اسـت که وی با یکی از حساس‌ترین دوره‌های فعالیت و تبلیغ اسماعیلیان نزاری ایران همزمان بود. احتمال بسیار می‌رود که جـوان تیزهوش و کنجکاوی مانند سهروردی که در پی حکمت‌ حقیقی در تکاپو و جست‌وجو بوده است در مسیر سفرهای خود از مراغه به قزوین و ری و اصفهان و ماردین و حلب که همه از مراکز عمده فعالیت‌های اسماعیلیان بـود، بـا داعیان و مبلغان نزاری که‌ با مبانی حکمت و فلسفه مجهز بودند، مراوده و آشنایی پیدا کرده باشد، به ویژه آنکه برخی از اندیشه‌ها و تـعبیرات‌ و تـأویلات شیخ یادآور افکار و عقاید و تأویلات‌ اخوان الصفا و باطنیان اسماعیلی است و از سوی دیگر در سنت‌ اسماعیلیان سهروردی از داعیان آنها محسوب می‌شود[۶].

عقل از دیدگاه سهروردی

سهروردی عقل فعال را عاملی بسیار مهم در انتقاش نفس به فضائل می‌داند و این هنگامی ممکن است که با زهد و تزکیه بدان متصل شد. شاهد مثال اثبات این معنا آیه «اقرأ وربک الأکرم الذی علم بالقلم» [۷] است. به تعبیر شیخ، قلم حق تعالی از چوب و نی نیست، بلکه همان ذات عقل است، آن‌هم عقل به فعل. نفوس ما در برابر این عقل فعال یا قلم همچون لوحی است که به قلم الهی، منقش به علوم حقیقی و معارف ربانی می‌گردد. آیه دیگری شاهد مثال شیخ اشراق در باب اثبات معنای فوق است، «کتب فی قلوبهم الایمان و أیّدهم بروح منه» [۸]. از دیدگاه شیخ تردیدی نیست این آیه از تعلیم قدسی نفوس سخن می‌گوید و مصداق بارزش پیامبر(ص) است که در باب او قرآن می‌فرماید: «علّمهُ شدید القوی» [۹] که همان مددرساندن به پیامبر با عقل فعال است، یا «نزل به الروح الأمین علی قلبک»[۱۰] و نیز آیاتی چون «و انّک لتُلقّی القرآن من لدن حکیم علیم»[۱۱]، «عَلّم الانسان ما لم یعلم» و «خلَق الانسان، علّمه البیان». بنابراین نفس انسان به واسطه روحی عظیم، باردار تعالیم حقه و معارف ربانی می‌شود. عامل مؤثر در این دریافتن (یا به تعبیر شیخ: انتقاش)، عقل فعال است[۱۲].

سرانجام سهروردی

برخی از پژوهشگران کوشیده‌اند به ریشهابی قـتل سـهروردی و دلایل آن بپردازند. سهروردی در دوره پایانی‌ زندگی‌ خود، پس از ورود به حلب ابتدا به مدرسه حلاویه و پس از آن به مدرسه نوریه‌ وارد می‌شود و بـا فـقهای حنبلی به بحث می‌پردازد و پس از چیرگی بر آنها آوازه‌اش‌ در شهر می‌پیچد و سرانجام‌ به دربار ملک ظاهر، پسر صلاح‌الدین ایوبی راه می‌یابد و در زمره مشاوران طراز اول او قرار می‌گیرد. هوش سرشار سهروردی، دانش گـسترده و ژرف او و بـالاخره‌ روحیه‌ پذیـرش وی نسبت به دیگر حکمت دوستان و نیز گرایش او به اسرار و عوالم باطنی باعث خصومت شد و فقهای دربـار ملک ظاهر را به دشمنی با او برانگیخت. آنان برای‌ از میان‌ برداشتنش مـجلس مـناظره‌ای تـرتیب دادند. عماد اصفهانی‌ که گزارشی از این مناظره را در کتاب خود، «البستان‌ الجامع لجمیع تواریخ أهل الزمان» نقل کـرده، ‌ ‌مـی‌نویسد: «در این مجلس‌، ۲ تن‌ از فقهای حلب، به نام زید‌الدین و مجد‌الدین‌، بـا آرای سـهروردی درباره خلقت و اراده الهی از در ستیز برآمدند و از او پرسیدند: «آیا خداوند به‌ برانگیختن‌ پیامبر دیگری پس از حضرت(ص)تواناست؟» سهروردی در پاسخ مـی‌گوید: «قدرت خداوند مطلق‌ است و آنچه مطلق است حد نمی‌پذیرد.»

فقها پاسخ او را مخالفت بـا خاتمیت رسول خدا(ص) دانستند و آن را سـند کفر و الحاد وی ساختند. این مساله باعث شد تا سهروردی را به‌ زندان‌ افکندند و او در همان‌ جا از دنیا رفت. به گفته شهرزوری‌ روایات‌ مختلفی درباره چگونگی درگذشت‌ سـهروردی وجـود دارد. او مـی‌نویسد: «بعضی را گمان آنکه‌ او را در بندی خانه انداختند و طعام‌ از او بـازداشتند تا فوت‌ شد و برخی گویند که‌ او خود منع نفس از طعام کرد تا به‌ مبدأ خود پیوست‌[۱۳]. مرگ سهروردی همان اندازه اسرارآمیز بود که‌ زندگیش‌، به غیراز شماری کـتاب چـیز چـندانی‌ بر جای نگذاشت که‌ سرگذشت‌ زندگی او را روشن‌ کند.

منبع

برگرفته از سایت شهاب‌الدین سهروردی، فیلسوف نامدار ایرانی و احیاگر حکمت ...https://www.irna.ir

پانویس

  1. شرح حکمه الاشراق، قطب الدین شیرازی، قـم، انـتشارات‌ بیدار، ص ۳.
  2. نگر:سه حـکیم مـسلمان، سید حسن نصر، ترجمه احمد ارام، تهران، انتشارات‌ امیر کبیر، چاپ چهارم، ۱۶۳۱،ص ۶۶؛تاریخ‌ فلسفه اسلامی، هانری کربن، ترجمه اسد اللّه مبشری، تهران امیر کبیر چاپ‌ سوم، ۱۶۳۱،ص ۳۷۲.
  3. سهروردی، حکمت اشراقی و پاسخ اسماعیلی بـه غـزالی، مـحمد کریمی زنجانی اصل‌،تهران‌،نشر محبّی‌۷۲۸۳۱،ص ۵۲.
  4. مجموعه فلسفی مراغه، به کوشش نصر اللّه پور جوادی، تهران، ۰۸۳۱،صص‌ ۵۴۳‌-۴۶۳.
  5. غزالی‌نامه، جـلال ‌ ‌الدیـن همایی، تهران، نشر هما، ج ۳،۸۶۳۱،ص ۲۸۲-۳۸۲‌؛وفیات‌ الاعیان‌،ج ۴،ص ۰۵۲.
  6. درآمـدی‌ بـر فـلسفه‌ اشراق، ص ۸.
  7. سوره علق آیه۳ ـ ۴.
  8. سوره مجادله، آیه ۲۲.
  9. سوره نجم، آیه ۵.
  10. سوره شعرا، آیه ۱۹۴.
  11. سوره نمل، آیه۶.
  12. سهروردی حکمت اشراقی‌ و پاسخ‌ اسماعیلی به غزالی، ص ۶۲.
  13. گاهی به سرچشمه‌های‌ حکمت اشراق و مفهوم بنیادین آن، دکتر صمد موحد، تهران، انتشارات طهوری، چاپ دوم، ۴۸۳۱، ص ۶.