شیخیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ دسامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'ى' به 'ی'
جز (تمیزکاری)
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی')
خط ۱: خط ۱:
'''شیخیه‏''' گروهی از شیعه «امامیه» و از پیروان شیخ [[احمد احسایى|احمد احسایی]] از علمای بزرگ [[شیعه|شیعه]] در قرن سیزدهم‌اند. پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.
'''شیخیه‏''' گروهی از شیعه «امامیه» و از پیروان شیخ [[احمد احسایی|احمد احسایی]] از علمای بزرگ [[شیعه|شیعه]] در قرن سیزدهم‌اند. پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.


== بنیان فکری ==
== بنیان فکری ==
خط ۱۹: خط ۱۹:


== اعتقادات فرقه شیخیه ==
== اعتقادات فرقه شیخیه ==
شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل: [[توحید|توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و رکن رابع می‌‏دانند. به عقیده ایشان، رکن چهارم دین شناختن شیعه کامل است که همان مبلّغ و ناطق اوّل باشد و او واسطه در بین شیعیان و امام غایب است و احکام را بلاواسطه از امام می‏‌گیرد و به دیگران می‏‌رساند. ولی مشایخ شیخیه با غیر این‌ها می‌‏گویند: مقصود از رکن رابع تولّی و تبرّی است یعنی دوست داشتن [[ائمه معصومین|ائمه معصومین]] (ع) و دوری جستن از دشمنان‏ ایشان است. درباره [[معاد]] و [[عدل]] می‌گویند که اعتقاد به این دو اصل لغو و غیر محتاج الیه است، چون اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتا مستلزم اعتقاد به [[قرآن]] و ما فی الکتاب و از جمله [[عدل]] و [[معاد]] است. عدل یکی از صفات ثبوتی خداوند است، اگر ما آن‌را بپذیریم، چرا سایر صفات «ثبوتیه» از قبیل علم، قدرت، حکمت و غیره را به عنوان اصول دین نپذیریم. اصل رکن رابع را [[حاج محمد کریم خان کرمانى|حاج محمد کریم خان کرمانی]] بنا نهاده است و [[شیخیه آذربایجان|شیخیه آذربایجان]] به این اصل اعتقاد ندارند بدان جهت [[شیخیه کرمان|شیخیه کرمان]] را که پیرو حاج محمد کریم‌خان هستند «رکنیه» نیز خوانند. شیخیه معتقدند که [[معاد جسمانى|معاد جسمانی]] وجود ندارد و بعد از انحلال جسم، عنصری که باقی می‌‏ماند، جسم لطیفی است که به اصطلاح ایشان، جسم هورقلیایی است. هورقلیا که ظاهرا کلمه سریانی است، همان قالب مثالی می‌‏باشد که اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است.
شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل: [[توحید|توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و رکن رابع می‌‏دانند. به عقیده ایشان، رکن چهارم دین شناختن شیعه کامل است که همان مبلّغ و ناطق اوّل باشد و او واسطه در بین شیعیان و امام غایب است و احکام را بلاواسطه از امام می‏‌گیرد و به دیگران می‏‌رساند. ولی مشایخ شیخیه با غیر این‌ها می‌‏گویند: مقصود از رکن رابع تولّی و تبرّی است یعنی دوست داشتن [[ائمه معصومین|ائمه معصومین]] (ع) و دوری جستن از دشمنان‏ ایشان است. درباره [[معاد]] و [[عدل]] می‌گویند که اعتقاد به این دو اصل لغو و غیر محتاج الیه است، چون اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتا مستلزم اعتقاد به [[قرآن]] و ما فی الکتاب و از جمله [[عدل]] و [[معاد]] است. عدل یکی از صفات ثبوتی خداوند است، اگر ما آن‌را بپذیریم، چرا سایر صفات «ثبوتیه» از قبیل علم، قدرت، حکمت و غیره را به عنوان اصول دین نپذیریم. اصل رکن رابع را [[حاج محمد کریم خان کرمانی|حاج محمد کریم خان کرمانی]] بنا نهاده است و [[شیخیه آذربایجان|شیخیه آذربایجان]] به این اصل اعتقاد ندارند بدان جهت [[شیخیه کرمان|شیخیه کرمان]] را که پیرو حاج محمد کریم‌خان هستند «رکنیه» نیز خوانند. شیخیه معتقدند که [[معاد جسمانی|معاد جسمانی]] وجود ندارد و بعد از انحلال جسم، عنصری که باقی می‌‏ماند، جسم لطیفی است که به اصطلاح ایشان، جسم هورقلیایی است. هورقلیا که ظاهرا کلمه سریانی است، همان قالب مثالی می‌‏باشد که اصطلاحات فلسفی شیخ احمد احسایی است.
همچنین معتقدند که آدم دارای دو جسم است، یکی مرکب از عناصر زمانی که به منزله اعراض جسم حقیقی است و آن مانند جامه‏‌ای است که انسان آن را می‏‌پوشد و از تن بیرون می‌‏آورد و آنچه پس از مرگ می‌‏پوسد و از میان می‌‏رود همین جسم است. دیگر، سرشتی است که آدمی از آن آفریده شده و زمانی نیست و از عالم هورقلیا است و در گور او باقی خواهد ماند و آن چه آدمی در روز رستاخیز به هیأت آن زنده خواهد شد، همین جسم مثالی است و ثواب و عقاب اخروی مربوط به همین جسم می‌‏باشد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاحات در عبارات</ref>
همچنین معتقدند که آدم دارای دو جسم است، یکی مرکب از عناصر زمانی که به منزله اعراض جسم حقیقی است و آن مانند جامه‏‌ای است که انسان آن را می‏‌پوشد و از تن بیرون می‌‏آورد و آنچه پس از مرگ می‌‏پوسد و از میان می‌‏رود همین جسم است. دیگر، سرشتی است که آدمی از آن آفریده شده و زمانی نیست و از عالم هورقلیا است و در گور او باقی خواهد ماند و آن چه آدمی در روز رستاخیز به هیأت آن زنده خواهد شد، همین جسم مثالی است و ثواب و عقاب اخروی مربوط به همین جسم می‌‏باشد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاحات در عبارات</ref>


خط ۲۶: خط ۲۶:
'''سید‌کاظم رشتی'''
'''سید‌کاظم رشتی'''


پس از شیخ احمد احسائی، شاگرد او [[سید کاظم رشتی|سید‌کاظم رشتی]] (در گذشته در 1259 ه) و پس از وی حاج محمد کریم خان قاجار کرمانی جانشین او شد. اجداد سید‌کاظم از اشراف سادات حسینی [[مدینه|مدینه]] بودند و دو نسل بود که ایرانی شده بودند. جدّش سید‌احمد به علّت شیوع طاعون از مدینه گریخت و به رشت رفت. وی در اصطلاح شیخیه ملقب به «[[سید نبیل|سید نبیل]]» است. سید در جوانی به یزد رفت و به شیخ احمد احسائی پیوست و سپس به [[کربلا]] رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود و بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا رمز گونه و غیر مفهوم است. او در کربلا مورد توجه علمای عصر خود گردید. [[محمود آلوسى|محمود آلوسی]] مفتی بغداد صاحب «مقامات آلوسیه» درباره سید‌کاظم می‌گوید که اگر سید در زمانی می‌‏زیست که ممکن بود نبی مرسل و پیغمبری باشد، من اولین کسی بودم که به او ایمان می‌آوردم، زیرا شرایط لازم به اخلاق و علم کثیر و عمل به سجایای معنوی در شخص او موجود بود. بعضی نوشته‏‌اند نجیب پاشا حاکم عثمانی که در زمان سید مسئول قتل و غارت کربلا بود، سید را دعوت کرد تا از وی دیدن نماید و ظاهرا مراتب احترام را به جای آورد، ولی به او قهوه‏‌ای مسموم خوراند و سید در ذی حجه سال 1259 ه درگذشت و در جوار قبر [[امام حسین|امام حسین]] (ع) مدفون شد. مهم‌ترین کتاب سید‌کاظم «شرح القصیده» است که در شرح قصیده لامیه پاشا عبدالباقی افندی عمری موصلی والی عراق در دوره عثمانی نوشته است.
پس از شیخ احمد احسائی، شاگرد او [[سید کاظم رشتی|سید‌کاظم رشتی]] (در گذشته در 1259 ه) و پس از وی حاج محمد کریم خان قاجار کرمانی جانشین او شد. اجداد سید‌کاظم از اشراف سادات حسینی [[مدینه|مدینه]] بودند و دو نسل بود که ایرانی شده بودند. جدّش سید‌احمد به علّت شیوع طاعون از مدینه گریخت و به رشت رفت. وی در اصطلاح شیخیه ملقب به «[[سید نبیل|سید نبیل]]» است. سید در جوانی به یزد رفت و به شیخ احمد احسائی پیوست و سپس به [[کربلا]] رهسپار شد و تا پایان عمر در آن شهر به تدریس و ترویج مکتب شیخیه مشغول بود و بالغ بر یکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا رمز گونه و غیر مفهوم است. او در کربلا مورد توجه علمای عصر خود گردید. [[محمود آلوسی|محمود آلوسی]] مفتی بغداد صاحب «مقامات آلوسیه» درباره سید‌کاظم می‌گوید که اگر سید در زمانی می‌‏زیست که ممکن بود نبی مرسل و پیغمبری باشد، من اولین کسی بودم که به او ایمان می‌آوردم، زیرا شرایط لازم به اخلاق و علم کثیر و عمل به سجایای معنوی در شخص او موجود بود. بعضی نوشته‏‌اند نجیب پاشا حاکم عثمانی که در زمان سید مسئول قتل و غارت کربلا بود، سید را دعوت کرد تا از وی دیدن نماید و ظاهرا مراتب احترام را به جای آورد، ولی به او قهوه‏‌ای مسموم خوراند و سید در ذی حجه سال 1259 ه درگذشت و در جوار قبر [[امام حسین|امام حسین]] (ع) مدفون شد. مهم‌ترین کتاب سید‌کاظم «شرح القصیده» است که در شرح قصیده لامیه پاشا عبدالباقی افندی عمری موصلی والی عراق در دوره عثمانی نوشته است.
سبب سرودن آن قصیده به مناسبت ارسال روپوش برای مرقد [[امام کاظم|امام موسی بن جعفر]] (ع) از طرف سلطان محمود خان ثانی پادشاه عثمانی می‏ باشد. این روپوش، قطعه‌ای از پوشش‌های ضریح مطهر [[حضرت رسول (ص)]] بود که سلطان مذکور به عنوان تحفه برای ضریح حضرت موسی بن جعفر (ع) فرستاد.
سبب سرودن آن قصیده به مناسبت ارسال روپوش برای مرقد [[امام کاظم|امام موسی بن جعفر]] (ع) از طرف سلطان محمود خان ثانی پادشاه عثمانی می‏ باشد. این روپوش، قطعه‌ای از پوشش‌های ضریح مطهر [[حضرت رسول (ص)]] بود که سلطان مذکور به عنوان تحفه برای ضریح حضرت موسی بن جعفر (ع) فرستاد.


خط ۴۷: خط ۴۷:


'''شیخیه آذربایجان''
'''شیخیه آذربایجان''
شیخیه آذربایجان پیروان حاج میرزا شفیع [[ثقة الاسلام تبریزى|ثقة الاسلام تبریزی]] (در گذشته در 1301 ه) هستند. این شیخیه را «ثقة الاسلامیه» نیز گویند.
شیخیه آذربایجان پیروان حاج میرزا شفیع [[ثقة الاسلام تبریزی|ثقة الاسلام تبریزی]] (در گذشته در 1301 ه) هستند. این شیخیه را «ثقة الاسلامیه» نیز گویند.
پس از حاج میرزا شفیع، پسرش میرزا موسی و بعد از وی میرزا علی معروف به ثقة الاسلام دوم یا شهید که در سال 1330 قمری به جرم مشروطه‌خواهی به دست روس‌های تزاری به دار آویخته شد و پس از وی برادرش میرزا محمد به ریاست این طایفه رسید.
پس از حاج میرزا شفیع، پسرش میرزا موسی و بعد از وی میرزا علی معروف به ثقة الاسلام دوم یا شهید که در سال 1330 قمری به جرم مشروطه‌خواهی به دست روس‌های تزاری به دار آویخته شد و پس از وی برادرش میرزا محمد به ریاست این طایفه رسید.


'''شیخیه حجت‌الاسلامی'''
'''شیخیه حجت‌الاسلامی'''
طایفه دیگر [[شیخیه «حجت الاسلامى|شیخیه «حجت‌الاسلامی]]» هستند که از [[میرزا محمد مامقانى|میرزا محمد مامقانی]]‏ تکفیر‌کننده [[سید على محمد باب|سید علی محمد باب]] و محکوم‌کننده او به مرگ در شهر [[تبریز|تبریز]] پیروی می‌‏کنند. وی حجة‌الاسلام لقب داشت و از شاگردان سید‌کاظم رشتی به شمار می‏‌رفت.
طایفه دیگر [[شیخیه «حجت الاسلامی|شیخیه «حجت‌الاسلامی]]» هستند که از [[میرزا محمد مامقانی|میرزا محمد مامقانی]]‏ تکفیر‌کننده [[سید علی محمد باب|سید علی محمد باب]] و محکوم‌کننده او به مرگ در شهر [[تبریز|تبریز]] پیروی می‌‏کنند. وی حجة‌الاسلام لقب داشت و از شاگردان سید‌کاظم رشتی به شمار می‏‌رفت.


'''شیخیه عمید‌الاسلامی'''
'''شیخیه عمید‌الاسلامی'''
دیگر [[شیخیه «عمید الاسلامى|شیخیه «عمید‌الاسلامی]]» هستند که جمله ایشان با اختلاف مشرب از شیخیه تبریز به شمار می‏‌روند.
دیگر [[شیخیه «عمید الاسلامی|شیخیه «عمید‌الاسلامی]]» هستند که جمله ایشان با اختلاف مشرب از شیخیه تبریز به شمار می‏‌روند.


'''شیخیه احقاقیه'''
'''شیخیه احقاقیه'''
طایفه دیگر از شیخیه، «احقاقیه» هستند که پیرو آخوند [[ملا باقر اسکوئى|ملا باقر اسکوئی]] می‌‏باشند. وی از فضلای شیخیه در کربلا بود و پسران سید‌کاظم رشتی نزد او درس می‌‏خواندند و پس از درگذشت سید، دعوی جانشینی او را کرد و چون کتابی به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» در ردّ حاج محمد کریم خان کرمانی نوشت، از این جهت فرزندان او نام خانوادگی خود را احقاقی کردند. این طایفه غالبا در [[آذربایجان|آذربایجان]] و کربلا و [[کویت|کویت]] زندگی می‌کنند و پیشوای ایشان اکنون آقا [[شیخ رسول احقاقى|شیخ رسول احقاقی]] است.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 269 با ویرایش و اصلاح عبارات</ref>
طایفه دیگر از شیخیه، «احقاقیه» هستند که پیرو آخوند [[ملا باقر اسکوئی|ملا باقر اسکوئی]] می‌‏باشند. وی از فضلای شیخیه در کربلا بود و پسران سید‌کاظم رشتی نزد او درس می‌‏خواندند و پس از درگذشت سید، دعوی جانشینی او را کرد و چون کتابی به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» در ردّ حاج محمد کریم خان کرمانی نوشت، از این جهت فرزندان او نام خانوادگی خود را احقاقی کردند. این طایفه غالبا در [[آذربایجان|آذربایجان]] و کربلا و [[کویت|کویت]] زندگی می‌کنند و پیشوای ایشان اکنون آقا [[شیخ رسول احقاقی|شیخ رسول احقاقی]] است.<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 269 با ویرایش و اصلاح عبارات</ref>


== پانویس ==  
== پانویس ==  
Writers، confirmed، مدیران
۸۶٬۰۷۸

ویرایش