شیخیه

از ویکی‌وحدت
نسخهٔ تاریخ ‏۲ اکتبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۵۰ توسط Hadifazl (بحث | مشارکت‌ها) (جایگزینی متن - 'ك' به 'ک')

شيخيه‏ گروهى از شيعه «اماميه» و از پيروان شيخ احمد احسايى از علماى بزرگ شيعه در قرن سيزدهم هستند.پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.

بنیان فکری

اساس این مذهب، مبتنی بر ترکیب «تعبیرات فلسفی قدیم » متاثر از آثار سهروردی با اخبار آل محمد صلی الله علیه و آله است. [۱]آموزه های ویژه بنیان گذار این فرقه، غیر از آن که مایه انشعاب داخلی فرقه شد، زمینه ساز پیدایش دو فرقه منحرف «بابیت » و «بهائیت » نیز گردید.

شرح حال موسس

بنیان گذار فرقه شیخیه شیخ احمد احسایی پسر زین الدین احسائی از مردم احساء منطقه قطیف حوالی بحرین در ساحل عربستان بود که در سال ۱۱۶۶ هجری در خانواده‌ای سنی مذهب به دنیا آمد و در بیست سالگی مذهب شیعه دوازده امامی را برگزید. وی در شیعی‌گری متعصب و دارای ذوق فلسفی بود.این شخصیت، در آثار خود سهم قابل توجهی به مباحث مربوط به امامت داده است که نمونه آن را می توان در شرح زیارت جامعه کبیره، مشاهده کرد. محور اندیشه وی در این زمینه، توجه خاصی است که وی به جنبه‌های تکوینی مقامِ امام نشان داده است. از جمله در بازگوکردن این عقیده که پیامبراسلام (ص) و امامان(ع) برترین مخلوقات خداوند و واسطه فیض اند، آنان را علت های چهار گانه کائنات؛ یعنی علت‌های فاعلی، مادی، صوری و غایی معرفی می‌کند. احسایی به استناد مضامین روایی، کمال هر یک از چهار جنبه علیت را در وجود پیامبر و امامان جستجو می کند و نتیجه می‌گیرد که آنان علل اربعه کائنات هستند. [۲]

اعتقادات موسس

شیخ احمد احسایی معتقد بود که: ۱. ائمه (‌علیهم‌السّلام) علل اربعه‌ عالم هستند. [۳]. [۴] ۲.اصول دین عبارتند از شناخت خدا، شناخت پیامبران، شناخت امامان و شناخت رکن چهارم که شیوخ و بزرگان شیخیه می‌باشند. [۵]بر همین اساس، از مختصات او نفی عدل به عنوان اصلی از اصول دین و اعتقاد به رکن رابع می باشد. ۳. قرآن کلام پیامبر صلوات الله علیه می باشد.[۶] ۴. خدا و پیامبران علیهم السلام یکی هستند. [۷] ۵.امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به دلیل ترس به عالم هور قلیایی رفته است. عالمی که غیر از عالم مادی است.[۸] 6. تفاوت اعتقادی فرقه شیخیه با سایر شیعیان در این است که شیعیان می‌گویندامام دوازدهم در قالب جسمانی زنده است، ولی شیخی‌ها می‌گویند امام دوازدهم در قالب روحانی زنده است.[۹] ۶. معتقد بود که همواره کسی به عنوان انسان کامل در میان شیعیان حضور دارد که در سمت نیابت خاصه امام زمان امور مسلمین را بر عهده داشته باشد و شیخ احمد احسایی خود را صاحب این مقام می دانست. [۱۰]

اعتقادات فرقه شیخیه

شيخيه اصول دين را منحصر در چهار اصل: توحيد، نبوت، امامت و رکن رابع مى ‏دانند. به عقيده ايشان، رکن چهارم دين شناختن شيعه کامل است که همان مبلّغ و ناطق اوّل باشد و او واسطه در بين شيعيان و امام غايب است و احکام را بلاواسطه از امام مى‏ گيرد و به ديگران مى‏ رساند.ولى مشايخ شيخيه با غير این ها مى ‏گويند: مقصود از رکن رابع تولّى و تبرّى است يعنى دوست داشتن ائمه معصومين (ع) و دورى جستن از دشمنان‏ ايشان است. درباره معاد و عدل می گويند که اعتقاد به اين دو اصل لغو و غير محتاج اليه است، چون اعتقاد به خدا و رسول، ضرورتا مستلزم اعتقاد به قرآن و ما فى الکتاب و از جمله عدل و معاد است. عدل يکى از صفات ثبوتى خداوند است، اگر ما آن را بپذيريم، چرا ساير صفات «ثبوتيه» از قبيل علم، قدرت، حکمت و غيره را به عنوان اصول دين نپذیریم.اصل رکن رابع را حاج محمد کريم خان کرمانى بنا نهاده است و شيخيه آذربايجان به اين اصل اعتقاد ندارند بدان جهت شيخيه کرمان را که پيرو حاج محمد کريم خان هستند «رکنيه» نيز خوانند.شيخيه معتقدند که معاد جسمانى وجود ندارد و بعد از انحلال جسم، عنصرى که باقى مى ‏ماند، جسم لطيفى است که به اصطلاح ايشان، جسم هورقليايى است.هورقليا که ظاهرا کلمه سريانى است، همان قالب مثالى مى ‏باشد که اصطلاحات فلسفى شيخ احمد احسايى است. همچنین معتقد ند که آدم دارای دو جسم است، يکى مرکب از عناصر زمانى که به منزله اعراض جسم حقيقى است و آن مانند جامه‏ اى است که انسان آن را مى‏ پوشد و از تن بيرون مى ‏آورد و آن چه پس از مرگ مى ‏پوسد و از ميان مى ‏رود همين جسم است. ديگر، سرشتى است که آدمى از آن آفريده شده و زمانى نيست و از عالم هورقليا است و در گور او باقى خواهد ماند و آن چه آدمى در روز رستاخيز به هيأت آن زنده خواهد شد، همين جسم مثالى است و ثواب و عقاب اخروى مربوط به همين جسم مى ‏باشد. [۱۱]

مروجان مکتب شیخیه

سید کاظم رشتی

پس از شيخ احمد احسائى، شاگرد او سيد کاظم رشتى (در گذشته در 1259 ه) و پس از وى حاج محمد کريم خان قاجار کرمانى جانشين او شد. اجداد سید کاظم از اشراف سادات حسينى مدينه بودند و دو نسل بود که ايرانى شده بودند. جدّش سيد احمد به علّت شيوع طاعون از مدينه گريخت و به رشت رفت.وى در اصطلاح شيخيه ملقب به «سيد نبيل» است. سيد در جوانى به يزد رفت، و به شيخ احمد احسائى پيوست و سپس به کربلا رهسپار شد و تا پايان عمر در آن شهر به تدريس و ترويج مکتب شيخيه مشغول بود و بالغ بر يکصد و پنجاه جلد کتاب و رساله نوشت که غالبا رمز گونه و غير مفهوم است.او در کربلا مورد توجه علماى عصر خود گرديد. محمود آلوسى مفتى بغداد صاحب «مقامات آلوسيه» درباره سيد کاظم می گويد که اگر سيد در زمانى مى ‏زيست که ممکن بود نبى مرسل و پيغمبرى باشد، من اولین کسی بودم که به او ایمان می آوردم، زيرا شرايط لازم به اخلاق و علم کثير و عمل به سجاياى معنوى در شخص او موجود بود. بعضى نوشته‏ اند نحيب پاشا حاکم عثمانى که در زمان سيد مسئول قتل و غارت کربلا بود، سيد را دعوت کرد تا از وى ديدن نمايد و ظاهرا مراتب احترام را به جاى آورد، ولى به او قهوه‏ اى مسموم خوراند و سيد در ذي حجه سال 1259 ه درگذشت و در جوار قبر امام حسين (ع) مدفون شد.مهم ترين کتاب سيد کاظم «شرح القصيده» است که در شرح قصيده لاميه پاشا عبد الباقى افندى عمرى موصلى والى عراق در دوره عثمانى نوشته است. سبب سرودن آن قصيده به مناسبت ارسال روپوش براى مرقد امام موسى بن جعفر (ع) از طرف سلطان محمود خان ثانى پادشاه عثمانى مى‏ باشد. اين روپوش، قطعه ای از پوشش هاى ضريح مطهر حضرت رسول (ص) بود که سلطان مذکور به عنوان تحفه براى ضريح حضرت موسى بن جعفر (ع) فرستاد.

حاج محمد کریم خان قاجار

بعد از سيد کاظم رشتى، شاگرد او حاج محمد کريم خان قاجار (1225- 1288 ه) جانشين سيد شد. حاج محمد کريمخان از علمای بزرگ زمان خود و نیز مؤسس فرقه شيخيه کرمان بود که بالغ بر دويست و شصت کتاب و رساله تأليف کرد. پدرش ظهير الدوله چند سالى والى خراسان و کرمان بود و به شيخ احمد احسايى دست ارادت داد و فتحعلى شاه را به ملاقات با شيخ تشويق نمود.

محمد خان قاجار

پس از حاج محمد کریم خان قاجار، فرزندش حاج محمد خان قاجار (1263- 1324 ه) رئيس فرقه شيخيه کرمان شد. او را از علماى بزرگ آن طايفه شمرده اند و تعداد کتاب و رساله هایی که او نگاشته است، به دويست و پنجاه جلد مى ‏رسد.شيخيه‏ گروهى از شيعه «اماميه» و از پيروان شيخ احمد احسايى از علماى بزرگ شيعه در قرن سيزدهم هستند.پیروان این فرقه مجموعا از مردم بصره، حله، کربلا، قطیف، بحرین و بعضی از شهرهای ایران بودند.[۱۲]

تقسیم بندی شیخیه

پس از حاج محمد کريم خان شيخيه بر چند فرقه شدند:

شیخبه باقریه «باقريه» پيروان محمد باقر خندق ‏آبادى که نخست نماينده حاج محمد کريم خان در همدان بود سپس ادعای استقلال کرد. اين شخص بعدها معروف به ميرزا محمد همدانى شد و او همان است که جنگ بين شيخى و بالاسرى را در همدان به راه انداخت. ميرزا محمد باقر داراى تأليفات بسيارى است. وى از کرمان با ميرزا ابو تراب از مجتهدان شيخيه از طايفه نفيسيه کرمان و عده ‏اى ديگر مهاجرت کردند و در نائين، اصفهان، جندق، بيابانک و همدان طرفدارانى داشتند و سرانجام فرقه شيخيه «باقريه» را در همدان تشکيل دادند.

'شیخیه آذربایجان شيخيه آذربايجان پيروان حاج ميرزا شفيع ثقة الاسلام تبريزى (در گذشته در 1301 ه) هستند. اين شيخيه را «ثقة الاسلاميه» نيز گويند. پس از حاج ميرزا شفيع، پسرش ميرزا موسى و بعد از وى ميرزا على معروف به ثقة الاسلام دوم يا شهيد که در سال 1330 قمرى به جرم مشروطه خواهى به دست روس هاى تزارى به دار آويخته شد و پس از وى برادرش ميرزا محمد به رياست اين طايفه رسيد.

شیخیه حجت الاسلامی طايفه ديگر شيخيه «حجت الاسلامى» هستند که از ميرزا محمد مامقانى‏ تکفير کننده سيد على محمد باب و محکوم کننده او به مرگ در شهر تبريز پيروى مى ‏کنند. وى حجة الاسلام لقب داشت و از شاگردان سيد کاظم رشتى به شمار مى‏ رفت.

شیخیه عمید الاسلامی ديگر شيخيه «عميد الاسلامى» هستند که جمله ايشان با اختلاف مشرب از شيخيه تبريز به شمار مى‏ روند.

شیخیه احقاقیه طايفه ديگر از شيخيه، «احقاقيه» هستند که پيرو آخوند ملا باقر اسکوئى مى ‏باشند. وى از فضلاى شيخيه در کربلا بود و پسران سيد کاظم رشتى نزد او درس مى ‏خواندند و پس از درگذشت سيد، دعوى جانشينى او را کرد و چون کتابى به نام «احقاق الحق و ابطال الباطل» در ردّ حاج محمد کريم خان کرمانى نوشت، از اين جهت فرزندان او نام خانوادگى خود را احقاقى کردند. اين طايفه غالبا در آذربايجان و کربلا و کويت زندگى مى‏ کنند و پيشواى ايشان اکنون آقا شيخ رسول احقاقى است.[۱۳]


پانویس

  1. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ دوم، ص 269 با ویرایش و اصلاحات
  2. احسائی، شرح زیارت جامعه، ج۳، ص۶۵.
  3. مجله انتظار، شماره اول سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰
  4. ربانی گلپایگانی، فرق و مذاهب کلام اسلامی، ص۳۲۹–۳۳۵.
  5. تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلما، ص۴۳.
  6. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  7. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  8. مجله انتظار، شماره اول، سال ۱۳۸۰، ص۲۴۰–۲۵۰.
  9. مدرسی چهاردهی، مرتضی، شیخیگری، بابیگری، ص۴۱.
  10. مدرسی چهاردهی مرتضی، شیخیگری، بابیگری، ص۷۳–۷۵.
  11. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاحات در عبارات
  12. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 268 با ویرایش و اصلاح عبارات
  13. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 خورشیدی، چاپ اول، ص 269 با ویرایش و اصلاح عبارات