قادریه: تفاوت میان نسخه‌ها

۲ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳
جز
جایگزینی متن - 'حلقه وار' به 'حلقه‌وار'
جز (تمیزکاری)
جز (جایگزینی متن - 'حلقه وار' به 'حلقه‌وار')
خط ۱۰: خط ۱۰:


=اذکار=
=اذکار=
ذکر دراویش قادری بر دو نوع است: یکی به نام «تهلیل» و دیگری ذکر ایستاده به نام «هره» است. در ذکر نخست، حلقه وار می‌نشینند و شیخ یا خلیفه، رهبری ذکر را بر عهده نمی‌گیرد. او در حلقه مریدان قرار نمی‌گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد، به رهبری ذکر دراویش می‌پردازد. برای ذکر ایستاده «هره» دراویش به طور ایستاده حلقه‌ای تشکیل می‌دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را بر عهده نمی‌گیرد.
ذکر دراویش قادری بر دو نوع است: یکی به نام «تهلیل» و دیگری ذکر ایستاده به نام «هره» است. در ذکر نخست، حلقه‌وار می‌نشینند و شیخ یا خلیفه، رهبری ذکر را بر عهده نمی‌گیرد. او در حلقه مریدان قرار نمی‌گیرد و در حالی که تسبیحی در دست دارد، به رهبری ذکر دراویش می‌پردازد. برای ذکر ایستاده «هره» دراویش به طور ایستاده حلقه‌ای تشکیل می‌دهند و خلیفه در وسط ایستاده و رهبری ذکر را بر عهده نمی‌گیرد.
=نقل‌ها=
=نقل‌ها=
شعرانی در طبقات الکبری نوشته: شیخ عبدالقادر گیلانی (رض) می‌گفت: مدت بیست و پنج سال تمام در بیابان‌های عراق تنها و بی کس اقامت کردم. نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت. طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می‌آمدند و راه خدا‌شناسی را به آنها تعلیم می‌دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالی‌که من او را نمی‎‌شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت: در اینجا بنشین! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال می‌آمد و می‌گفت: در همین جا باش تا من نزد تو بیایم. می‌گوید: یک سال در خرابه‌های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم؛ آب می‌نوشیدم و از چیزهای دور ریخته می‌خوردم، یک سال نه می‌خوردم و نه می‌نوشیدم و نه می‌خوابیدم. یک شب که هوا خیلی سرد بود، در ایوان کسری خوابیدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل می‌کردم. سپس بالای ایوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.<ref>(طبقات الکبری/ج۱/ص۱۱۰)</ref><br>
شعرانی در طبقات الکبری نوشته: شیخ عبدالقادر گیلانی (رض) می‌گفت: مدت بیست و پنج سال تمام در بیابان‌های عراق تنها و بی کس اقامت کردم. نه کسی را شناختم و نه کسی مرا شناخت. طوایفی از مردان غیب و جن نزد من می‌آمدند و راه خدا‌شناسی را به آنها تعلیم می‌دادم و خضر در آغاز ورودم به عراق با من همراهی و رفاقت کرد در حالی‌که من او را نمی‎‌شناختم و شرط کرد که با او مخالفت نکنم. او به من گفت: در اینجا بنشین! و من سه سال در همان جا که او گفته بود نشستم. هر سال می‌آمد و می‌گفت: در همین جا باش تا من نزد تو بیایم. می‌گوید: یک سال در خرابه‌های مداین ماندم و در این مدت به انواع مجاهده با نفس مشغول بودم؛ آب می‌نوشیدم و از چیزهای دور ریخته می‌خوردم، یک سال نه می‌خوردم و نه می‌نوشیدم و نه می‌خوابیدم. یک شب که هوا خیلی سرد بود، در ایوان کسری خوابیدم و محتلم شدم و برخاستم و رفتم در شط غسل کردم. سپس خوابیدم و محتلم شدم و رفتم در شط غسل کردم و این عمل در آن شب چهل بار تکرار شد که من غسل می‌کردم. سپس بالای ایوان صعود کردم که مبادا خوابم ببرد.<ref>(طبقات الکبری/ج۱/ص۱۱۰)</ref><br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۵٬۸۱۰

ویرایش