معاویة بن ابی‌سفیان، نخستین خلیفه اموی است که از پس از صلح امام حسن تا سال ۶۰ق، حدود بیست سال، در دمشق خلافت کرد. او در فتح مکه اسلام آورد و از طلقاء بود. او در زمان ابوبکر[۱] در فتح سرزمین شام[۲] حاضر بود و در زمان عمر[۳] بن خطاب استاندار اردن و سپس استاندار تمام سرزمین شام شد.

معاویه
معاویه
نام معاویة بن ابوسفیان به عربی: معاویة بن أبی‌سفیان
کنیه ابوعبدالرحمان
زادروز پنج سال پیش از بعثت
زادگاه مکه
درگذشت ۶۰ هجری، دمشق
آرامگاه دمشق
محل زندگی مکه وشام
نسب/قبیله قریشی اموی
دلیل شهرت
حضور در جنگ‌ها
زمان اسلام آوردن پس از فتح مکه
سلطنت
زاذگاه مکه

در شورش علیه عثمان بن عفان، علی‌رغم درخواست عثمان، به یاری او نشتافت. در زمان خلافت امام علی (ع) به اسم خونخواهی عثمان، جنگ صفین را به راه انداخت. پس از شهادت امام علی (ع)، در معاهده صلح با امام حسن (ع)، خلافت مسلمین را به دست گرفت و دمشق را پایتخت حکومت خود کرد. در زمان او، فتوحات بیشتر در سرزمین‌های غربی و شمال آفریقا بود و در سرزمین‌های شرقی به تثبیت فتوحات پیشین تاکید داشت. معاویه خلافت را به سلطنت تغییر داد و برای بیعت گرفتن برای پسرش یزید، تلاش‌های فراوان کرد. برای اداره کشور، دیوان‌های جدیدی را بنا نهاد. او با شورش‌های خوارج و شیعیان مواجه بود و آن‌ها را سرکوب کرد.

زندگی معاویه

ابوعبدالرحمان معاویة بن ابوسفیان صخر بن حرب بن امیة بن عبدشمس بن عبدمناف بن قصی قریشی اموی، در سال پنجم پیش از بعثت متولد شد. تولد او در برخی منابع تاریخی، هفت یا ۱۳ سال قبل از بعثت ذکر شده است. مادرش هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبد شمس بن عبد مناف است[۴] که دستور داد جنازه حمزه، عموی پیامبر را مثله کنند. سپس جگر او را به دندان گرفت و به هند جگرخوار (آكلة الأكباد) معروف شد.[۵] به همین دلیل در زیارت عاشورا از معاویه به ابن آکله الاکباد یاد شده است. بر اساس منابع تاریخی، معاویه به همراه پدر، مادر و برادرش در فتح مکه اسلام آورده و یکی از طلقاء و همچنین از مصادیق مؤلفة قلوبهم خوانده شده است.[۶] برخی منابع از معاویه نقل کرده‌اند که ادعا کرده پیش از آن اسلام آورده اما آن را از پدر و مادرش پنهان می‌کرده است. معاویه در برخی منابع، از کاتبان پیامبر[۷] و در برخی دیگر از کاتبان قرآن کریم دانسته شده است.[۸] بسیاری از روایات حاوی تکریم و فضیلت‌های وی، ساختگی دانسته شده است.[۹]

معاویه، برادر یکی از همسران پیامبر به نام ام حبیبه بود. با این‌حال از میان برادران همسران پیامبر (ص)، تنها او را خال المؤمنین خوانده‌اند.[۱۰] او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام حبیبه حدیث نقل کرده است. همچنین گروهی از صحابه و تابعین از او حدیث نقل کرده‌اند.[۱۱]

معاویه در جنگ یمامه شرکت کرد و پس از آن به همراه برادرش یزید در سپاه ابوبکر، به شام رفت. در فتح شهرهای ساحلی صیدا، عرقه، جبیل، بیروت[۱۲]، عکا و صور حضور داشت.[۱۳]

معاویه اعتماد عمر بن خطاب را جلب کرد و عمر او را استاندار اردن و برادرش یزید را، استاندار همه سرزمین شام کرد. پس از مرگ برادرش در حادثه طاعون عمواس، عمر همه قلمرو شام را نیز به معاویه سپرد و زمانی که عثمان بن عفان به خلافت رسید، معاویه را به استانداری همه سرزمین شام منصوب کرد و سرانجام پس از کشته شدن عثمان، از بیعت با امام علی(ع) سر باز زد و به اسم خونخواهی عثمان به نزاع با امام برخاست. مردم شام به خونخواهی عثمان و جنگ با امام علی(ع) با او بیعت کردند.[۱۴] این اختلاف تا آخر دوران حکومت امام علی(ع) بود. پس از شهادت امام علی(ع)، میان معاویه و امام حسن(ع) صلح برقرار شد و امام حسن(ع) در این صلح، به نفع معاویه کنار رفت.[۱۵] او پس از صلح امام حسن(ع) تا آخر عمرش خلیفه مسلمین بود.

عهد سه خلیفه اول

یزید بن ابی سفیان در فتح شامات فرهاندهی داشته و ابوبکر معاویه را در کنار برادرش ولایت داده بود.[۱۶] پس از مرگ یزید معاویه در دوره عمر، به ولایت شام منصوب شد. برخی مورخان از تسامح عمر نسبت به معاویه اظهار شگفتی کرده‌اند.[۱۷] حسن بصری می‌گوید معاویه از همان زمان عمر خود را برای خلافت آماده می‌کرد.[۱۸] عمر تمام شامات را به معاویه سپرد.[۱۹] معاویه می‌گفت: به خدا سوگند که او تنها با منزلتی که نزد عمر داشت این چنین بر مردم تسلط یافت.[۲۰] عثمان در برابر اعتراضاتی که نسبت به معاویه می‌شد می‌گفت: چگونه او را عزل کنم در حالیکه عمر او را نصب کرده است.[۲۱] در دوره عثمان، شام منطقه امن او به شمار می‌آمد. او قراء کوفه[۲۲] و نیز ابوذر را به آنجا تبعید کرد؛ گرچه معاویه برای حفظ موقعیت خود و جلوگیری از تأثیرگذاری اینان بر مردم، آنان را از شام بیرون کرد.[۲۳] شام تربیت شده معاویه بود، این امری است که در طی حکومت بنی امیه، در وفاداری کامل مردم شام به آن‌ها، آشکار شد. گفته‌اند که سران بنی امیه نزد سفاح شهادت دادند که جز بنی امیه اقوامی برای پیامبر(ص) نمی‌شناختند.[۲۴]

از معاویه نقل شده که گفته بود: نحن شجرة رسول الله[۲۵]. او همچنین با عنوان کاتب وحی و خال المؤمنین کوشید تا موقعیت دینی خود را تحکیم کند. او کسانی از راویان حدیث را واداشت تا ده‌ها حدیث در فضیلت او بسازند و در میان مردم رواج دهند.[۲۶]

شورش علیه عثمان معاویه از آغاز شورش بر ضد عثمان، در پی بهره‎برداری از آن بود. او در برهه‎ای از زمان از عثمان خواست به شام نزد او بیاید تا از دست مخالفان در امان باشد. اما عثمان این پیشنهاد را نپذیرفت.[۲۷] بعدها که شورش سخت شد، معاویه تنها راه را در این دید که عثمان کشته شود. بنابراین هیچ کمکی به عثمان نکرد، تا جایی که عثمان در اوج گرفتاری خود متوجه این امر شد و نامه عتاب آمیزی به معاویه نوشت.[۲۸] معاویه بعدها امویان را وارث عثمان می‌دانسته و به خونخواهی وی علیه امام علی شورش کرد. پس از کشته شدن عثمان و فرار همسرش به شام، معاویه از او خواستگاری کرد؛ اما او نپذیرفت.[۲۹]

معاویه در نامه‌های خود به امام علی بر این امر تکیه داشت که: خلیفه ما عثمان مظلوم کشته شده و خدا فرمود: هر کسی مظلوم کشته شود، ما برای ولی او قدرتی قرار دادیم پس ما به عثمان و فرزندان او سزاوارتریم.[۳۰] معاویه با تبلیغات فراوان خود را وارث عثمان می‌خواند.

روش سیاسی معاویه

با صلح معاویه با امام حسن (ع)، دروان نخست خلافت پایان یافت و عصر اموی آغاز شد. معاویه دمشق را پایتخت حکومت قرار دارد. او با توجه به اهدافش سعی کرد پایه‌های حکومتش را استوار کند. مهم‌ترین تلاش‌های وی عبارت‌اند از: تغییر در شالوده نظام سیاسی و محور قرار دادن نقش ارتش، اداره و موازنه قبایلی و ایجاد ولایتعهدی و سرکوب مخالفان، خوشرفتاری و بذل و بخشش نسبت به شخصیت‌های بزرگ اسلامی، ایجاد امنیت بوسیله والیان مستبد و قدرتمند، اداره مستقیم کارهای حکومتی و انعطاف و سیاست‌های توسعه طلبانه او.[۳۱]

بهره گیری از اصول دینی برای تثیبت خلافت

معاویه برای تثبیت خلافت خود، از برخی اصول دینی نیز بهره می‌برد. وی به قدرت رسیدن خود را از سوی خدا می‌دانست؛ زیرا همه کارها در دست خداوند است.[۳۲] زمانی دیگر معاویه گفت: این خلافت امری از امر خداوند و قضایی از قضای الهی است.[۳۳]معاویه در برابر مخالفت عایشه با ولایتعهدی یزید گفت: این کار قضای الهی است و در قضای الهی کسی را اختیار نیست.[۳۴] و طبق برخی از نقلها عایشه را به قتل رساند.[۳۵]زیاد بن ابیه، حاکم معاویه در بصره[۳۶] و کوفه، ضمن خطبه معروف خود گفت: ای مردم! ما سیاستمدار و مدافع شما هستیم و شما را با سلطنتی که خداوند به ما داده سیاست می‌کنیم.[۳۷] یزید نیز در اولین خطبه خود گفت: پدرش بنده ای از بندگان خدا بود، خداوند او را اکرام کرده خلافت را به او بخشید... و اکنون نیز خداوند این حکومت را بر عهده ما نهاده است.[۳۸] معاویه در برابر فرزند عثمان که به ولایتعهدی یزید اعتراض کرد و گفت تو به خاطر پدر ما سر کار آمدی، اظهار کرد: این ملکی است که خداوند آن را در اختیار ما قرار داد.[۳۹]

معاویه از به کار بردن کلمه مُلک درباره خود خشنود بود. معاویه می‌گفت: انا اول الملوک.[۴۰] وی نظام شاهی را صرفاً یک نظام سیاسی می‌دید و توضیح می‌داد که کاری به دینداری مردم ندارد. از او نقل شده است که می‌گفت: به خدا سوگند! جنگ من برای برپایی نماز، روزه داری و حج گزاری و زکات دادن نبود، این‌ها را شما انجام می‌دادید، من با شما جنگیدم تا بر شما امارت یابم و خداوند آن را به من داد، در حالی که شما از آن ناخشنود بودید.[۴۱]

جعل حدیث

معاویه در جعل حدیث دو روش را پیش گرفت. روش اول جعل احادیثی در مدح خود[۴۲] و دیگر رقبای اهل بیت(ع) و دوم جعل حدیث در ذم اهل بیت.[۴۳] جعل حدیث در مدح معاویه آنقدر زیاد است که ابن تیمیه نیز به آن اقرار دارد. وی در رد حدیث طیر مشوی می گوید:در باره فضائل معاویه احادیث زیادی نقل كرده‌اند و كتاب‌های مستقلی نیز نوشته‌اند، اهل دانش حدیث، نه آن را صحیح می دانند و نه این را.[۴۴]

سیاست اداری معاویه

معاویه از توانایی خود در پیروی از شیوه‌های اداری سودمند و ایجاد دیوان‌ها و ابزارهای اداری مفید برای استفاده در حکومت بهره برد. دیوان‌ها، در دوران معاویه شاهد تحول بود. ارتباط با روم و ایران در این امر تأثیر داشت. امویان از نظام اداری عمر بن خطاب پیروی کردند، بدون اینکه آن را تکامل بخشند. معاویه از مسیحیانی که در حکومت روم کار می‌کردند مانند سرجون بن منصور رومی و پسرش منصور بن سرجون در تنظیم دیوان مالیه کمک گرفت.

معاویه دیوانهای خاتم و برید را تأسیس کرد. او دیوان خاتم را درست کرد تا نامه‌ها بدون مهر نباشد، فردی به جز خلیفه، از اسرار آن‌ها آگاه نشود، نامه‌ها در معرض جعل و دگرگونی قرار نگیرد. افزون بر آن، دیوان خاتم گزارش‌هایی را دریافت می‌کرد که از سوی استانداران به جز خلیفه فرستاده می‌شد. دیوان برید نیز برای سرعت بخشیدن به ارتباط میان خلیفه و کارگزارنش درست شد. کارمندان این دو دیوان، علاوه بر ارسال و دریافت نامه‌ها، جاسوسان خلیفه بودند و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارش‌ها را برای خلیفه می‌فرستادند. معاویه هزینه هنگفتی را صرف این دیوان کرد.


پانویس

  1. ر.ک:مقاله ابوبکر
  2. ر.ک مقاله شام
  3. ر.ک:مقاله عمر
  4. مبیّض، موسوعة حیاة الصحابه من کتب التراث، مکتبة الغزالی، ج۶، ص۳۴۷۸
  5. بلاذری، انساب الاشراف، ۱۹۹۶م، ج۴، ص۲۸۷
  6. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ش، ج۳، ص۱۴۱۶
  7. ابن اثیر، أسد الغابة، ۱۴۰۹ق، ج۴، ص۴۳۳.
  8. ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ۱۴۱۴ق، ج۳، ص۱۲۳
  9. شوکانی، الفوائد المجموعة، [۱۴۱۵ق]، ج۲، ص۴۹۶-۵۱۶
  10. اسکافی، المعیار و الموازنه، ۱۴۰۲ق، ص۲۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ۱۴۱۵ق، ج۵۹، ص۱۰۳.
  11. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۸، ص۱۰۵
  12. ر.ک:مقاله بیروت
  13. بلاذری، ابوالعباس احمد بن یحیی بن جابر، فتوح البلدان، ص۱۷۳.
  14. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۸۶؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۴، ص۴۴۴
  15. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶
  16. رسائل جاحظ، الرسائل السیاسیه، ص ۳۴۴
  17. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۲۴
  18. تثبیت دلائل النبوه، ص ۵۹۳
  19. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۱۷، ۱۸، ۲۰؛ رسائل الجاحظ، الرسائل السیاسیه، ص ۳۴۴
  20. العقد الفرید، ج ۱، ص ۱۵، ج ۵، ص ۱۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۱۸
  21. انساب الاشراف، ج ۴، ص ۵۵۰
  22. ر.ک:مقاله کوفه
  23. طبقات الکبری، ج ۴، ص ۲۲۹؛ الغدیر، ج ۶، ص ۳۰۴؛ ج ۹، ص ۳۷۳
  24. مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۳؛ النزاع و التخاصم، ص ۲۸
  25. مختصر تاریخ دمشق، ج ۱۱، ص ۸۷
  26. مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، صص ۵-۱۶
  27. ابن کثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۱۵۷
  28. ذهبی، شمس الدین، تاریخ الاسلام، عهد الخلفاء الراشدین، ص ۴۵۰-۴۵۱؛ نیز رک: بلاذری، انساب الاشراف، ج ۴، ص ۱۹
  29. نثر الدر، ج ۴، ص ۶۲؛ بلاغات النساء، ص ۱۳۹؛ العقد الفرید، ج ۶، ص ۹۰
  30. الغارات، ص ۷۰
  31. محمدسهیل طقوش، دولت امویان، ترجمه حجت الله جودکی، ص ۱۸
  32. کاندهلوی، حیاة الصحابه، ج ۳، ص ۶۳
  33. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۸۵:هذه الخلافة امر من امرالله و قضاء من قضاء الله
  34. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص ۲۰۵
  35. الصراط المستقیم، ج ۳، ص ۴۸
  36. ر.ک:مقاله بصره
  37. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج ۴، ص ۱۸۰؛ جاحظ، ابوعثمان عمرو، البیان و التبیین، ج ۲، ص ۴۹؛ طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج ۵، ص ۲۲۰
  38. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، چ۱، ص ۲۲۵؛ دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص ۲۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۴، ص ۲۹۹، ش ۷۹۸
  39. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج ۱، ص ۲۱۴
  40. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۲۳۲؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج ۱۱، ص ۱۴۷ (طبع هند)
  41. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۴۶؛ ابن منظور، مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۴۳ و ۴۵
  42. شوکانی، الفواید المجموعه فی الاحادیث الموضوعه، ص ۴۰۳-۴۰۷
  43. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۴، ص ۶۳ باب
  44. ابن تیمیه منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۷۱