موسی بن حسن بن فرات (ابن حنزابه)

جعفر بن فضل بن جعفر بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات، معروف به «ابن حنزابه» و مشهور به «ابن فرات سوم» است. پدرش «فضل بن جعفر» نیز مشهور به «ابن حنزابه» و از وزیران مقتدر عباسی بود. وی مردی زاهد و نیکوکار بود و گذشته از فعالیت‏‌های سیاسی مردی با فرهنگ و دانشمند نیز بود که در این زمینه از شهرتی بسزا برخوردار بود به‌‏ویژه این‌که برخی از دانشمندان و مورخان غیر شیعی نیز او را ستوده‌‏اند. وی همیشه عده‏‌ای از نویسندگان و صحافان هم‌چون «ابومسلم محمد بن احمد کاتب» و دیگران را در کنار خود داشت که مشغول نوشتن و استنساخ کتاب بودند و در این راستا کاغذهای مرغوب از سمرقند برای او فرستاده می‏‌شد.

موسی بن حسن بن فرات (ابن حنزابه)
عالمان شیعه.jpg
نام کاملجعفر بن فضل بن جعفر بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات
نام‌های دیگرابن حنزابه، ابن فرات سوم
اطلاعات شخصی
روز تولد308ق.
محل تولدبغداد
روز درگذشت391ق.
محل درگذشتمصر
دیناسلام، شیعه
استادان
  • احمد بن محمد مراجلی
  • محمد بن هارون حضرمی
  • محمد بن سعید ترخمی
  • عبدالله بن محمد بن عبدالکریمی
  • محمد بن حمزه بن عماره
  • حسن بن محمد دارکی
شاگردانابوالحسن دارقطنی
فعالیت‌هامحدث و شاعر

زندگی‌نامه

جعفر بن فضل بن جعفر بن محمد بن موسی بن حسن بن فرات، معروف به «ابن حنزابه» و مشهور به «ابن فرات سوم». وی در 308هجری در بغداد دیده به جهان گشود. دانشمند شیعی، محدث و شاعر. خاندانش از ناحیه «دجیل» (سواحل رود دجله در منطقه نهروان) به بغداد رفته و به نام «بنی‏ فرات» معروف بودند و در دستگاه عباسی مشاغلی یافتند. پدرش «فضل بن جعفر» نیز مشهور به «ابن حنزابه» و از وزیران «مقتدر عباسی» بود. مادر پدرش کنیزی رومی به نام «حنزابه»(یعنی زن کوتاه و فربه) بود و به همین سبب آنان را «ابن حنزابه» لقب داده‌‏اند.

وی بیشتر تحصیلات خود را در بغداد انجام داد و در سامرا نیز از احمد بن محمد مراجلی حدیث شنیده است. پس از آن ره‌سپار مصر گشته و در دوره «کافور اخشید» و «ابوالفوارس احمد بن علی بن اخشید» به مقام وزارت اخشیدیان رسید. وی پس از مرگ کافور از کار بر کنار شد و در 358هجری به شام گریخت که در جریان فرار او خانه و اموال او به تاراج رفت. ظاهراً وی در دوره «ابوالفوارس احمد اخشید» بار دیگر به کار گمارده شد و در 361هجری به دلیل خالی ‏شدن خزانه دولت و توقعات بی‌‏اندازه بنی‌‏اخشید، از مقام وزارت معزول گردید و بار دیگر متواری شد.

در زمان غلبه امیر «جوهر صیقلی» سردار فاطمی سپاه «المعز لدین الله» بر اخشیدیان، بار دیگر با احترام به مصر بازگردانده شد اما او از فاطمیان شغلی قبول نکرد و در زهد و عزلت به سر برد. وی مردی زاهد و نیکوکار بود و گذشته از فعالیت‏‌های سیاسی مردی با فرهنگ و دانشمند نیز بود که در این زمینه از شهرتی بسزا برخوردار بود به‌‏ویژه این‌که برخی از دانشمندان و مورخان غیر شیعی نیز او را ستوده‌‏اند. وی در راه علم و دانش و امور خیریه اموال بسیار صرف نمود. نسبت به علماء و دانشمندان عنایت ویژه‌‏ای داشت و از اموال خود، آنان را بی‏‌نیاز می‏‌نمود. زمانی که در مصر مقام وزارت داشت، مجلس درس او نیز دایر بود و در آن‌جا اعلام کرده بود هر کس نزد من آید او را بی‏‌نیاز خواهم کرد، به همین دلیل یکی از کسانی که به مصر رفت و از او حدیث شنید ابوالحسن دارقطنی بود و بدین‌وسیله از صلات و جوائز بی‏‌شمار او بهره‌‏مند گردید. همین امر موجب شد تا یافعی در مرآه الجنان دارقطنی را ملامت کند. وی همیشه عده‏ای از نویسندگان و صحافان هم‌چون «ابومسلم محمد بن احمد کاتب» و دیگران را در کنار خود داشت که مشغول نوشتن و استنساخ کتاب بودند و در این راستا کاغذهای مرغوب از سمرقند برای او فرستاده می‏‌شد. اما آنچه در باب وی مایه شگفتی بود علاقه وی به گردآوری موزه و کلکسیونی برای گزندگان و خزندگان بود که برای جمع‌‏آوری این مجموعه، جوایز کلانی به مارگیران مصری پرداخته است.

مذهب

در باره تشیع او اگرچه شواهد محکمی در دست نیست اما شیعه ‏بودن خاندان بنوفرات چیزی نیست که بتوان آن را انکار نمود. علامه امینی با استفاده از منابع کهن، خاندان بنوفرات را تماماً شیعه معرفی کرده است. ابن شهرآشوب نیز وی را در زمره مصنفان شیعه یاد کرده و کتاب «الغرر» را تألیف او دانسته است.

وی در این کتاب ماجرای سقیفه بنی‏ ساعده را گزارش کرده و آتش ‏زدن خانه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) به فرمان خلیفه دوم را روایت نموده است.

اساتید

وی در بغداد در محضر عالمان سنی و شیعی شاگردی نمود و اساتید زیادی دیده است. از جمله استادان او محمد بن هارون حضرمی و محمد بن سعید ترخمی هستند. وی همچنین سفری به اصفهان داشت و در آنجا از عبدالله بن محمد بن عبدالکریم، محمد بن حمزه بن عماره و حسن بن محمد دارکی حدیث شنیده است.

آثار

از تألیفات او کتاب‌های «اسماء الرجال و الانساب»، «الأمالی» و «الغرر» هستند. هم‌چنین کتاب دیگر او با عنوان «المسند» است که به کمک «دارقطنی» و «حافظ عبدالغنی بن سعید» آن را به اتمام رسانده است.

فوت

وی در 391هجری در مصر درگذشت. جنازه‌‏اش را به مکه مکرمه منتقل کردند و در خانه خدا طواف دادند و سپس از آن‌جا به مدینه آوردند و در روضه مطهره در محلی که خود قبلاً برای این کار خریداری نموده و تربت امام حسین (علیه السلام) را در آن قرار داده بود، به خاک سپردند. گفته می‏‌شود وی سه تار موی پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) را به قیمت گزافی خریداری نمود و پس از غسل، این موها را از باب تبرک در کفن او قرار داده‏‌اند.

منابع

  1. الغدیر، ج5ص78؛
  2. اعیان الشیعه(قطع بزرگ)، ج4ص134؛
  3. معالم العلماء، ص68 شماره 172؛
  4. مرآه الجنان، یافعی، ج2ص426؛
  5. معجم الادباء، ج7ص163؛
  6. وفیات الاعیان، ج1صص346 تا 349؛
  7. الانساب، سمعانی، ج5ص599، زیر کلمه وزیر؛
  8. تاریخ بغداد، ج7ص241 شماره 3723؛
  9. تذکره الحفاظ، ذهبی، ج3ص1022؛
  10. دائره المعارف تشیع، ج1ص316؛
  11. بحار الانوار، ج28ص339؛
  12. النص و الاجتهاد، ص16.