حمزه
حمزه | |
---|---|
نام کامل | حَمزة بن عَبدالمُطَّلِب |
نامهای دیگر |
|
اطلاعات شخصی | |
محل تولد | مکه |
روز درگذشت | ۷ شوال |
محل درگذشت | منطقه احد |
دین | اسلام |
حمزه فرزند عبدالمطلب عموی پیامبر اسلام یک از شجاعترین مردان عرب و از قهرمانان رشید و افسران دلیر اسلام بود که دوشادوش برادرزاده خود رسول گرامی خداوند، اسلام را یاری کرد و در سختترین شرایط دست از دفاع آیین پیامبر و رسالتی که بر دوش نهاده بود، برنداشت. سران قریش و بزرگان آن قبیله از ابهّت و شجاعت او در بیم و هراس بودند.
او بود که با قدرت هر چه تمامتر پیامبر را در لحظات حسّاس در مکه از شرّ بت پرستان حفظ کرد و برای گرفتن انتقام از ابوجهل که به پیامبر توهین و جسارت کرده بود سر او را شکست اما کسی قدرت مقاومت در برابر او نداشت.
حمزه در جنگ بدر بزرگترین قهرمان قریش یعنی شیبه را از پای درآورد، گروهی را مجروح کرد و عدهای را کشت.
خانواده حمزه
مادر حمزة بن عبدالمطلب بن هاشم که سلمی نام داشت، دختر عمروبن زید بن لبید بود. از میان برادران او میتوان عبدالله، عباس، ابوطالب، ابولهب و ... نام برد. خواهران او نیز عبارت بودند از عاتکه، امیمه، صفیّه و برّه.
برادر رضاعی پیامبر
"ثوبیه" کنیز ابولهب که حمزه را شیر داده بود با شیری که به پسرش "مسروح" میداد چند روزی رسول خدا را شیر داد[۱].
از طرف دیگر حمزه در میان قبیله بنی سعد شیرخواره بود. روزی مادر رضاعی حمزه که پیش از آن حمزه را شیر داده بود، رسول خدا را که نزد دایهاش حلیمه بود، شیر داد. لذا حمزه از دو جهت برادر رضاعی رسول خدا شد: هم از جهت ثویبه و هم از "شیرده سعدیه"[۲].
زمان تولد
حمزه حداکثر دو سال از پیامبر(صلی الله علیه) بزرگتر بوده است. عدهای این اختلاف سنی را چهار سال هم دانستهاند[۳] که باتوجه به تردید بعضی از محققان در مورد شیر دادن ثویبه به پیامبر[۴] ممکن است بیشتر هم باشد. در مجموع وی احتمالاً دو تا چهار سال پیش از عام الفیل (سال تولد پیامبر اکرم) متولد شده است.
حمزه و کفالت فرزند
در سالی که قریش به سختی و خشکسالی شدیدی گرفتار شدند، ابوطالب مردی عیالوار بود. از این رو رسول خدا به عمویش عباس که از ثروتمندان بنیهاشم بود، فرمود:" بیا نزد برادرت ابوطالب برویم و برای یاری او من یکی از فرزندان او را بگیرم و تو هم یکی دیگر را و آن دو را تحت کفالت خود درآوریم".
عباس پذیرفت. خبر به حمزه رسید. او نیز همراه آنان نزد ابوطالب رفت. ابوطالب گفت:"عقیل را برای من بگذارید فرزندان دیگرم را خودتان انتخاب کنید". رسول خدا علی را انتخاب کرد که همراه خویش ببرد و عباس طالب را و حمزه جعفر را برگزید[۵].
اسلام آوردن حمزه
پس از مبعوث شدن محمد(صلی الله علیه) به پیامبری حمزه نیز به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر شهادت داد و به دین برادرزادهاش ایمان آورد. پس از اسلام آوردن حمزه بود که پیشنهادهای قریش یکی پس از دیگری به رسول خدا شروع شد؛ زیرا آنان دیدند که شجاعترین فرد به پیامبر ایمان آورده است و دیگر امیدی به پشتیبانی حمزه از خویش نداشتند اما پیامبر هیچ یک از پیشنهادهای آنها را نپذیرفت.
پس از سخنرانی ابوجهل در میان قبیله قریش، آنها تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند. روزی ابوجهل، رسول خدا را در صفا دید و به او ناسزا گفت. پیامبر بدون اعتنا به او راهی منزل شد. کنیز عبدالله بن جدعان که این جریان را مشاهده کرده بود، همان روز ناسزاگویی ابوجهل را به حمزه اطلاع داد. سخنان او تأثیر عجیبی بر حمزه گذاشت. از این رو بدون تأمل در عواقب کارش تصمیم گرفت انتقام برادرزادهاش را بگیرد. به همین دلیلاز همان راه که آمده بود برگشت و ابوجهل را دید که در میان اجتماع قریش نشسته است. او بدون اینکه با کسی حرف بزند به طرف ابوجهل رفت و با کمان شکاری خود محکم بر سر او کوبید. سر ابوجهل شکست. سپس حمزه گفت:"به پیامبر ناسزا میگویی؟! من به او ایمان آوردهام و به راهی که او رفته است، میروم. اگر قدرت داری با من ستیزه کن". ابوجهل رو به اجتماع قریش کرد و گفت:" من در حق محمد بد رفتاری کردم. حمزه حق دارد ناراحت شود"[۶].
حضرت حمزه از سروران بهشت
شیخ صدوق همچنین از انس بن مالک نقل میکند که: رسول خدا (صلی الله علیه) فرمود: ما فرزندان عبدالمطلب، سروران اهل بهشتیم. رسول الله، حمزه سیدالشهدا، جعفر ذوالجناحین، علی، فاطمه، حسن، حسین و مهدی (عجل الله فرجه الشریف)[۷].
لقب سیدالشهدا
در تاریخ اسلام دو شخصیت بزرگ با لقب سیدالشهداء شناخته میشوند: حمزةبنعبدالمطلب و حسینبنعلی. روشن است که این لقب به معنای برتری و فضیلت یک شهید بر سایر شهیدان است. چنانکه در برخی روایات درکنار سیدالشهداء، افضلالشهداء نیز درباره حسینبنعلی(علیهالسلام) آمده است[۸].
نخستین بار این لقب ازسوی رسولخدا (صلی الله علیه) به حمزةبنعبدالمطلب عموی پیامبر که در جنگ اُحد به شهادت رسید عطا شد و از آن پس از حمزه با لقب سیدالشهداء یاد میشد[۹]. حمزه به سبب ایمان بالا و سابقه درخشان، در حمایت از اسلام، یاری و دفاع از شخص رسولخدا (صلی الله علیه) همواره مورد توجه و علاقه ایشان بود. ایثار و فداکاریهای حمزه و همچنین شجاعت فوقالعاده او در تاریخ اسلام مشهور است. همچنان که در جنگ اُحد نیز صحنههایی از این ایمان و ایثار و شجاعت و دلاوری را به نمایش گذاشت. درکنار این فضایل، چگونگی شهادت او و اوج غربت و مظلومیت او نیز در میان شهیدان اُحد و قبل و بعد از آن کمنظیر بوده است[۱۰].
گویا با توجه به موارد فوق، حمزه، ملقب به سیدالشهداء گردید و بر سایر شهیدان والامقام اسلام برتری یافت. امامان شیعه نیز بر تکرار لقب سیدالشهداء برای حمزةبنعبدالمطلب تأکید میورزیدند و همواره یکی از افتخارات و ارزشهای والای معنوی خاندان رسولخدا(صلی الله علیه) را، انتسابشان به حمزه سیدالشهداء ذکر میکردند[۱۱].
لقب سیدالشهداء برای اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) نیز دارای چنین زمینه فکری، معنوی و سیاسی است. یعنی هم شخصیت امام حسین(علیهالسلام) در میان شهیدان عالم، بینظیر و بیهمتا است و هم نحوه شهادت و غربت و مظلومیت او، و هم تابندگی و اثربخشی خون او بیمانند است.
از این رو حقیقتا امام حسین (علیهالسلام)، سید وسرور و مولای همه شهیدان عالم است و خون او بر همه خونها فضیلت و برتری دارد. اما سؤال این است که نخستین بار لقب سیدالشهداء کی و از سوی چه کسی به امام حسین (علیهالسلام) داده شد؟ طبق پارهای ازروایات، لقب سیدالشهداء برای امام حسین (علیهالسلام) نخستین بار از سوی جبرئیل (علیهالسلام) به کار برده شد. پیامبر(صع) بارها خبر شهادت امام حسین (علیهالسلام) را که از فرشتگان مقرب الهی دریافت کرده بود، برای مردم به ویژه خواص و یاران نزدیک و برخی خویشان بیان کرده بود. [۱۲]
ضمن یکی از این روایات، پیامبر از طرف خداوند حسینبنعلی (علیهالسلام) را سیدالشهداء معرفی کرد و فرمود: انه سیدُالشُّهداء مِن الاوَّلینَ و الاخِرینَ فِی الدُّنیا وَ الاخرةِ، وَ سیِّد شَبابِ اهلِ الجَنَّةِ مِنَ الخَلْقِ اَجمَعِینَ[۱۳]؛ «او (حسین) سرور شهیدان از نخستین تا آخرین آنها در دنیا و آخرت است و سرور جوانان همه اهل بهشت است.»
طبق روایت مشهور دیگری که بیشتر منابع آن را نقل کردهاند، رسولخدا(صلی الله علیه) که به نقل از جبرئیل، از شهادت فرزندش خبر میداد، درضمن دعایی، درخواست مقام سیدالشهدایی برای حسین کرد و از خدا خواست که حسین را از سادات و سرور شهیدان قرار دهد. تعبیر سادات الشهداء در این روایت بیانگر همین معنا (سیدالشهداء) است[۱۴].
بنابراین لقب سیدالشهداء برای نخستین بار از سوی رسولخدا(صلی الله علیه) به سبط بزرگوارشان عطا شد و پس از آن سایر امامان بر تکرار آن تأکید کردند. در روایتی، امام علیبنالحسین(صلی الله علیه) در بیان فضیلت و قداست سرزمین کربلا بر سایر زمینها به این نکته اشاره میکند که فضیلت کربلا به این است که پیکر پاک سیدالشهداء(علیهالسلام)را در آغوش گرفته است: قال علیبنالحسین (علیهالسلام): اِتَخَذَاللهُ اَرضَ کَربلا حَرَماً آمِناً مُبارَکا .....الَّتی تَضَمَّنَتْ سیدَالشُّهداء و سیدَ شبابِ أهلِ الجَنَّة[۱۵]: «خداوند زمین کربلا را حرم امن و پر برکت قرار داده ...که سیدالشهداء (علیهالسلام) و سرور جوانان اهل بهشت را در خود جای داده است.» افزون براین، بر اساس روایات متعدد، امام صادق (علیهالسلام)، امام حسین(علیهالسلام) را سیدالشهداء خوانده است[۱۶].
حتی پیش از آن نیز میثم تمار در سخنانی که با جَبَلة مَکیَّه داشت، این تعبیر را درباره آن حضرت به کار برده است[۱۷]. که نشان میدهد علاوه بر این که افراد نزدیک به اهلبیت از شهادت امام خبر داشتهاند، با لقب سیدالشهداء برای آن حضرت نیز آشنا بودهاند پس ازآن در روایات فراوانی که ازامام صادق (علیهالسلام) نقل شده بر این لقب شریف تاکید زیادی شده است ودر حقیقت این لقب برای امام حسین (علیهالسلام) از این دوره رواج فراوان یافته است. طبق روایتی امام صادق (علیهالسلام) به امسعید اَحمَسِیَّه که مرکبی کرایه کرده بود تا در مدینه بر سر قبور شهدا برود، فرمود: چرا به زیارت سیدالشهداء نمیروی؟. پرسید: سرور شهیدان (سیدالشهداء) کیست؟ فرمود: حسینبنعلی است ...[۱۸].
پانویس
- ↑ امتاع الاسماع، ص6
- ↑ اسدالغابة، ج1، ص15
- ↑ واقدی، المغازی، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۷۰
- ↑ عاملی، الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۷۱ـ۷۸
- ↑ سیرة النبی، ج 1، ص208
- ↑ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 114
- ↑ «نحن بنو عبدالمطلب سادة أهل الجنة، رسول اللّه و حمزة سیدالشهداء...». امالی صدوق، مجلس هفتاد و دوم
- ↑ شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص122
- ↑ الإصابة، ج2، ص106. متقی هندی، کنزلالعمال، ج11، ص675؛ سیوطی، الدر المنثور، ج2، ص97
- ↑ ابنهشام، السیرة النبویة، ج 3، ص74-76
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، مجلس 30، ص222؛ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص424؛ شیخ مفید، الإرشاد، ج1، ص38
- ↑ ابن قولویه، کاملالزیارات، باب 21، ص 142 و 148
- ↑ ابنقولویه، کاملالزیارات، ص148؛ مجلسی، بِحار الأنوار، ج 44، ص 238
- ↑ ابناعثم، کتاب الفتوح، ج4، ص325؛ ابننما، مثیر الاحزان، ص19؛ همو، ذوب النضار، ص21
- ↑ حر عاملی، وسائلالشیعة، ج10، ص403
- ↑ ابن قولویه قمی، کاملالزیارات، باب 28، ص 184 و باب37، ص 216ـ 220
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، مجلس بیست و هفتم، ص 190
- ↑ ابن قولویه قمی، کاملالزیارات، ص 217؛ شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص122