دوائر

    از ویکی‌وحدت

    دوائر به قبیله‌ای از مجموعۀ بزرگ قبایل مخزن اطلاق می‌شد که در جنوب‌غرب شهر «وَهْران» در کشور الجزایر می‌زیستند. آنها در دوران تسلط عثمانی در خدمت بای‌ها (حاکمان تُرک محلی) و بعدها در سپاه فرانسویان اشغالگر الجزایر قرار گرفتند و در حوادث سده سیزدهم ق/ نوزدهمم آن سرزمین تأثیرگذار بودند[۱].

    نسب قبیله دوائر

    مورخان در اصل و نسب دوائر که گاه نژاد آنان را آمیخته‌ای از عرب، بربر و تُرک دانسته‌اند[۲]. اختلاف‌نظر دارند. حتی برخی آنان را جزو سادات و از خاندان پیامبر (صلّی‌الله علیه وآله) شمرده‌اند[۳].

    ریاست قبیله

    ریاست قبیله دوائر با خاندان بحایثیه بود که نسبشان به مسعودبن سعید سُوَیّدی مخزومی، از بزرگان عرب در سده هشتم، می‌رسید[۴]. بیشتر مورخان بر این باورند که ریشه دوائر به اوایل سده دوازدهم/ هجدهم بازمی‌گردد، یعنی هنگامی که وهران در اشغال نخست اسپانیا (914 ـ 1191/ 1508-1707) بود.

    هنگامی‌که در 1113 یا 1114 سلطان مغرب، مولای اسماعیل‌بن علی علاوی (متوفی 1139)، به قصد فتح وَهْران لشکرکشی کرد و نتوانست در مقابل قدرت نیروهای اسپانیایی و استحکامات طبیعی شهر، آنجا را تصرف کند، گروهی از سپاهیانش را در دشت اَغبال واقع در حومه وهران مستقر کرد که بعدها هسته مرکزی دوائر را تشکیل دادند[۵].

    مزاری که خود از افراد دوائر بوده، روایتی متفاوت ارائه داده‌است و می‌گوید: در هنگام محاصره وهران احمد نجد ملقب به بحث و مشهور به باحث دوم از نیاکان بحایثیه و دوائر در حومه وَهران اقامت گزید و بعدها ریاست قومش را برعهده گرفت و شأن و مقام بزرگی یافت و در دوران بای‌مصطفی ابوالشلاغم مسراتی (حک:1097 ـ 1146) سرپرست امور دولتی وهران شد[۶].

    علت نام‌گذاری

    نام‌گذاری این قبایل به دوائر به دوره پس از فتح وهران به‌دست مشهورترین حاکم تُرک یعنی بای‌محمدبن عثمان کردی (1192-1213) حاکم مُعَسْکر (مشهور به راشدین) و پایان‌دادن به دومین اشغال این شهر توسط اسپانیا که بیش از شصت سال (1144 ـ 1206/ 1731 ـ 1791) به درازا کشید، بازمی‌گردد. در آن هنگام، باحث دوم پس از دو سال اقامت در وهران به‌سبب بیم از شیوع بیماری طاعون در 1207 از شهر خارج شد و در حومه آن اردو زد، و با خروج او مردم نیز بیرون رفتند. در این میان، بای‌محمد گروهی از مردم را دایره‌وار پیرامون اردوگاهش، میان خود و سایر مردم، قرار داد که این جماعت از آن زمان به قبایل دوائر مشهور شدند[۷].

    گسترش دوائر

    بعدها، این گروه نزد حاکمان تُرک امتیاز و احترام بسیار یافتند، همچون معافیت از انواع مالیات‌ها و ورود به خدمات دولتی، که موجب شد افراد زیادی به آنان بپیوندند و تعداد آنها در مدت کوتاهی افزایش یابد و به قبیله‌ای نیرومند تبدیل شوند و مناصب مهم دولتی را در وهران تصاحب کنند. قلمرو افراد این قبیله بزرگ که به منسوبان به آن دایری می‌گفتند[۸]. از وهران گرفته تا مِسْکَرَه و از تِلِمسان تا جبل عَمّور گسترده‌بود[۹]. قبیله دوائر تا سقوط حکومت تُرک‌ها در الجزایر[۱۰] بر مناطق معروف به یعقوبیه واقع در جنوب شهر مُعَسْکر که تا شط شرق امتداد دارد، تسلط داشتند و از قبایل این منطقه مالیات می‌گرفتند[۱۱] و مأمور سرکوب و تنبیه قبایل سرکش و مخالف با بای وهران بودند[۱۲].

    دوائر و اشغالگری فرانسویان

    همراهی با مجاهدان

    پس از اشغال الجزایر به‌دست فرانسویان در 1246/1830، محی‌الدین‌بن سیدمصطفی جزایری، پدر امیرعبدالقادر، رهبری جهاد با اشغالگران را به مصطفی‌بن اسماعیل سرکرده دوائر پیشنهاد کرد، اما او نپذیرفت[۱۳]. به‌هر روی، قبایل مخزن در 1248/ 1832 در کنار افراد امیرعبدالقادر با فرانسویان جنگیدند و عبدالقادر را به رهبری برگزیدند[۱۴].

    پیوستن به اشغالگران

    بعدها امیرعبدالقادر تصمیم گرفت به‌سبب تندروی‌های مصطفی‌بن اسماعیل، دوائر را سرکوب کند[۱۵]. پس از صلح میان امیرعبدالقادر و ژنرال دی‌میشل فرانسوی در 1249/ 1834 که پیروزی بزرگی برای امیرعبدالقادر به‌شمار می‌رفت[۱۶]، امیر عبدالقادر سپاهی از قبایل مختلف از جمله بنی‌شقران و بنی‌عامر مجهز کرد و به مصاف دوائر رفت.

    مصطفی‌بن اسماعیل در این جنگ زخمی شد و آنگاه دو طرف تن به صلح دادند[۱۷]. در پی این صلح، دوائر به سرکوب موسی اَغواطی، از شورشیان مخالف امیرعبدالقادر کمک کردند[۱۸]. پس از چندی، عبدالقادر قبیله حَشَم، از دشمنان دیرینه دوائر را در سپاه خود جا داد که این امر دوائر را برانگیخت و آنها را برای جدایی از عبدالقادر و پیوستن به سپاه فرانسه مصمم کرد[۱۹]. ژنرال ترزل که در 1250/ 1835 جانشین ژنرال دی‌میشل شده بود، به‌دنبال فرصتی برای نقض پیمان صلح بود.

    ازاین‌رو، وقتی سران دوائر از او اجازه خواستند تحت‌الحمایه دولت فرانسه قرار گیرند و در ناحیه مسرغین/ مسرکین (واقع در پانزده کیلومتری جنوب‌غرب وهران) اقامت گزینند، موافقت کرد و در 1251/ 1835 به ناحیه گرمه (واقع در شانزده کیلومتری جنوب‌شرق وهران) آمد و قراردادی شامل دوازده مادّه در این ناحیه با مصطفی‌بن اسماعیل امضا کرد که براساس آن قبایل دوائر رسماً به سپاهیان فرانسه پیوستند[۲۰]. وقتی امیرعبدالقادر از پناهنده‌شدن دوائر به فرانسویان مطّلع شد، حبیب‌بن مهر مُعَسکری یکی از بزرگان دولتش را نزد ژنرال فرانسوی فرستاد و از وی خواست طبق معاهده صلح وی با دی‌میشل، افراد قبایل دوائر را بازگرداند، اما ژنرال ترزل نپذیرفت[۲۱].

    عبدالقادر پس از استفتا از علمای فاس و مصر در مورد خروج دوائر از حاکمیت امیر مسلمان و پیوستن به فرانسویان کافر و کسب مشروعیت دینی لازم، برضد دوائر دست به کار شد[۲۲]. ژنرال ترزل با سپاهی انبوه که تعداد آن را به اختلاف از دو تا بیست هزار تن دانسته‌اند و در رأس آنان افراد قبیله دوائر قرار داشتند، در ربیع‌الاول 1251/ ژوئن 1835 برای نبرد با امیرعبدالقادر از وهران خارج شد. دو سپاه در ناحیه المَقْطَع باهم روبه‌رو شدند و ژنرال ترزل به‌سختی شکست خورد و حدود یک‌چهارم افرادش را از دست داد و بقیه نیز پراکنده شدند. به دنبال این شکست، دولت فرانسه ژنرال ترزل را برکنار کرد[۲۳].

    پس از نبرد المقطع امیرعبدالقادر که جرأت بیشتری یافته‌بود، با دوائر جنگید، اما با مقاومت آنها روبه‌رو و مجبور به عقب‌نشینی شد[۲۴]. دوائر در کنار سپاه انبوه فرانسه به فرماندهی ژنرال کلوزل، حاکم فرانسوی الجزایر، راهی شهر مُعَسْکر مرکز حکومت امیرعبدالقادر شدند و در 1251/ 1835 این شهر را به آتش کشیدند[۲۵]. همچنین، مصطفی‌بن اسماعیل با پانصد تن از دوائر در کنار سپاه چهار هزار تنی فرانسه در جنگ تافنه شرکت کرد.

    در پیمان صلح تافنه در 24 صفر 1253/ 30 مه 1837 میان امیرعبدالقادر و ژنرال کلوزل، امیر خواستار تبعید دوازده تن ازجمله مصطفی‌بن اسماعیل و سایر سران دوائر شد، که فرمانده سپاه فرانسه نپذیرفت[۲۶]. از 1256 تا 1259، دوائر به رهبری مصطفی‌بن اسماعیل در جنگ‌های متعددی با امیرعبدالقادر شرکت کردند[۲۷].

    رئیس دوائر که بر اثر تبلیغات دروغین فرانسویان گمان می‌کرد امیر عبدالقادر در دفاع از طریقه صوفیه قادریه می‌جنگد[۲۸]، چنان در دوستی با فرانسویان و خدمت به آنان اخلاص نشان داد که در میان افراد دوائر مَثَل شد[۲۹] و به پاس همین خدمات صادقانه و بسیار مؤثر القاب و نشان‌های نظامی و افتخاری از دولت فرانسه دریافت کرد که واپسین آن مقام ارشد نظامی مارشال ازسوی لوئی فیلیپ پادشاه فرانسه در 1257/ 1841 بود[۳۰].

    پایان قدرت دوائر

    سرانجام، مصطفی‌بن اسماعیل در هشتاد سالگی، در درگیری با گروهی از افراد سپاه امیرعبدالقادر در ربیع‌الآخر 1259 بر اثر اصابت گلوله کشته شد. سر و دست راست وی را قطع کردند و نزد امیرعبدالقادر فرستادند (مزاری، ج 2، ص 207 ـ 208) مرگ مصطفی‌بن اسماعیل پایان دوران قدرت و حضور فعال دوائر در صحنه سیاسی و نظامی مغرب اوسط بود، هرچند پس از او نیز این قبیله هم‌چنان در خدمت سپاه فرانسه ماند[۳۱].

    دربارۀ تاریخ و فعالیت‌های دوائر کتاب الدوائر و الزماله، احمدبن قادی (قاضی) معروف به باشاغا فرنده، از افراد این قبیله، در 1300/1883 به‌چاپ رسیده‌است[۳۲]. همچنین، آغابن عوده مزاری، از افراد قبیله دوائر، کتاب طلوع سعدالسعود را درباره تاریخ این قبیله نوشته‌است.

    پانویس

    1. مزاری، ج 1، ص 274، 356، ج 2، ص 114، 275؛ تلمسانی، ص 56
    2. جزائری، ج 1، ص 217؛ جیلالی، ج 4، ص 80
    3. مزاری، ج 2، ص 278
    4. همان، ج 2، ص 275 ـ 279
    5. سلیمانی، ص 77 ـ 78؛ ناصری، ج 8، ص 42؛ ابراهیم حرکات، ج 3، ص 51
    6. ج 2، ص 282 ـ 283
    7. جزائری، همانجا؛ سلیمانی، ص 78؛ جیلالی، همانجا؛ مزاری، ج 1، ص 297
    8. مزاری، ج 1، ص 108، ج 2، ص 297
    9. د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه
    10. 1246 جیلالی، ج 4، ص 81
    11. سعیدونی، ص 267
    12. همان، ص 262، 266
    13. مزاری، ج 2، ص 100، 292
    14. همان، ج 2، ص 100-102، 105، 107
    15. همان، ج 2، ص 109 ـ 112
    16. همان، ج 2، ص 118؛ حسین مؤنس، ج 2، جزء 3، ص 381-382
    17. مزاری، ج 2، ص 119- 123
    18. همان، ج 2، ص 126 ـ 128
    19. ناصری، ج 8، ص 52؛ جیلالی، ج 4، ص 101، قس ص 80؛ سعداللّه قماری، ج 7، ص 381
    20. جزائری، ج 1، ص 215-216؛ مزاری، ج 2، ص 128 ـ 134؛ جیلالی، ج 4، ص 101 ـ 102
    21. ناصری، ج 8، ص 52 ـ 53؛ جیلالی، ج 4، ص 102 ـ 104؛ ابراهیم حرکات، ج 3، ص 192؛ حسین مؤنس، ج 2، جزء 3، ص 330
    22. ابراهیم حرکات، ج 3، ص 192 ـ 193
    23. مزاری، ج 2، ص 136-144؛ ناصری، ج 8، ص 53؛ حسین مؤنس، ج 2، جزء 3، ص 331، 382
    24. مزاری، ج 2، ص 144؛ سعداللّه قماری، ج 8، ص 314
    25. مزاری، ج 2، ص 147
    26. همان، ج 2، ص 154-169
    27. همان، ج 2، ص 174 ـ 177، 206
    28. سعداللّه قماری، ج 4، ص 44
    29. د. اسلام، همانجا
    30. مزاری، ج 2، ص 169؛ سعداللّه قماری، ج 6، ص 200؛ د. اسلام، همانجا
    31. د. اسلام، همانجا
    32. سعداللّه قماری، ج 7، ص 364 ـ 365، 473 ـ 474

    منابع:

    ابراهیم حرکات، المغرب عبرالتاریخ، دارالبیضاء 1420/ 2000؛

    احمدبن هطّال تلمسانی، رحلة محمدالکبیر بای الغرب الجزائری الی الجنوب الصحراوی الجزائری 1785، چاپ محمدبن عبدالکریم، ابوظبی 2004؛

    محمدبن عبدالقادر جزائری، تحفة‌الزائر فی تاریخ الجزائر والامیر عبدالقادر، شرح و تعلیق ممدوح حقّی، بیروت 1384/ 1964؛ عبدالرحمان جیلالی، تاریخ الجزائر العام، بیروت 1403/ 1983؛

    حسین مؤنس، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت 1412/1992؛

    ابوالقاسم سعداللّه قماری، تاریخ الجزائر الثقافی، بیروت 1998؛ ناصرالدین سعیدونی، ورقات جز ائریة: دراسات و ابحاث فی تاریخ الجزائر فی العهد العثمانی، بیروت 2000؛

    ابوعبداللّه سلیمانی، اللسان المعرب عن تهافت‌الاجنبی حول‌المغرب، رباط 1391/ 1971؛

    آغابن عوده مزاری، طلوع سعدالسعود فی اخبار وهران و الجزائر و اسبانیا و فرنسا الی اواخر القرن التاسع عشر، چاپ یحیی بوعزیز، بیروت 1990؛

    احمدبن خالد ناصری، کتاب الاستقصا لاخبار دول المغرب الاقصی، چاپ احمد [بن جعفر] ناصری، دارالبیضاء 2001 ـ 2005.