قاسم بن حسن
| قاسم بن حسن (علیهالسّلام) | |
|---|---|
| نام کامل | قاسم بن حسن بن علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) |
| اطلاعات شخصی | |
| سال تولد | 47 ق، ۴۶ ش، ۶۶۷ م |
| سال درگذشت | 61 ق، ۶۰ ش، ۶۸۱ م |
| محل درگذشت | کربلا، عراق |
| دین | اسلام، شیعه |
قاسم بن الحسن (علیهالسّلام) یکی از فرزندان امام حسن (علیهالسّلام) و از شهدای کربلا است.
معرفی اجمالی
قاسم فرزند امام حسن (علیهالسّلام) به سال ۴۷ ه. ق در مدینه منوره دیده به جهان گشود[۱]. مادرش امولدی[۲] به نام «نفیله»[۳] یا «رمله»[۴] یا «نجمه» بود. در دو سالگی پدر بزرگوارش را از دست داد[۵] و تا هنگام شهادت در دامان پرمهر و عطوفت عموی گرامی خود، امام حسین (علیهالسّلام)، پرورش یافت؛ و در واقعه کربلا به اتفاق مادر و دیگر برادران و خواهران خود حضور داشت.
حضرت قاسم در شب عاشورا
به نقلی در شب عاشورا، آنگاه که امام حسین (علیهالسّلام) خطبه خواند و به یاران خود فرمود: «فردا من و شما همه کشته خواهیم شد»، وی پنداشت این افتخار از آنِ مردان و بزرگسالان است و شامل نوجوانان نمیشود. از اینرو پرسید: «آیا من هم فردا کشته خواهم شد؟» امام (علیهالسّلام) با مهربانی پرسید: «فرزندم، مرگ در نزد تو چگونه است؟» عرض کرد «احلی من العسل» (شیرینتر از عسل). حضرت فرمود: آری به خدا سوگند، عمو به فدایت، تو از آنان هستی که پس از گرفتار شدن به بلایی سخت کشته خواهی شد[۶][۷].
اجازه گرفتن قاسم برای نبرد
در روز عاشورا هنگامی که نوبت مبارزه به قاسم رسید، برای کسب اجازه خدمت امام حسین (علیهالسّلام) آمد. حضرت او را در آغوش گرفت و هر دو آن قدر گریستند تا بیحال شدند. باز قاسم اجازه خواست و امام حسین (علیهالسّلام) امتناع فرمود. قاسم دست و پای امام را بوسه میزد و بر خواستهاش پای میفشرد. ولی امام (علیهالسّلام) اجازه نمیداد تا سرانجام موفق به دریافت اجازه گردید. وی در حالی که اشک هایش بر گونه سرازیر بود و مادرش بر در خیمه ایستاده او را نظاره میکرد، وارد میدان کارزار شد.
رجزخوانی قاسم
وی در میدان نبرد این رجز را میخواند:
انْ تَنْکُرونی فَأَنَا فَرْعُ الْحَسَنْ ••• سِبْطُ النَبیُّ المُصْطَفی وَالمؤتَمَنْ هذا حُسینٌ کَالاسیرِ الْمُرتَهَنْ ••• بین أناسٍ لا سَقَوا صُوْبُ المَزَنْ[۸].
اگر مرا نمیشناسید، من فرزند امام حسن نوه پیامبر برگزیده و امینم. این حسین همانند اسیر و گروگان، گرفتار مردمی است که باران رحمت بر آنها نبارد.
(ابن اعثم این رجز را به عبدالله بن حسن نسبت داده است[۹]).
به گزارش ابن شهرآشوب، قاسم در میدان جنگ، چنین رجز میخواند:
انی انا القاسُم من نسل علی نحن و بیت الله اولی بالنبی من شمر ذی الجوشن او ابن الدعی[۱۰].
«من قاسم، از نسل علی هستم. به خانه خدا سوگند، ما از شمر ذی الجوشن یا حرامزاده (ابن زیاد)، به پیامبر سزاوارتریم».
سرانجام پس از کشتن سی و پنج تن به درجه شهادت نایل آمد[۱۱].
کیفیت شهادت
طبری و ابوالفرج اصفهانی کیفیت شهادت حضرت قاسم را به نقل از حمید بن مسلم چنین آوردهاند:
«نوجوانی به سوی ما آمد که چهرهاش همانند پاره ماه میدرخشید، شمشیری به دست و پیراهن و إِزاری -شلوار- بر تن و دو نعلین به پا داشت، که بند یکی از نعلینهای وی پاره شد، فراموش نمیکنم که بند چپ بود. عمرو بن سعید ازدی (عمرو بن سعد بن نفیل ازدی) به من گفت: به خدا به او حمله میکنم! گفتم: سبحان الله، پناه بر خدا! از این کار چه میخواهی، انبوه لشکری که دور او را گرفتهاند کارش را تمام خواهند کرد. گفت به خدا بر او حمله خواهم کرد؛ او حمله کرد و با شمشیر بر سر قاسم زد. قاسم بر روی افتاد و فریاد برآورد «عموجان» (به فریادم برس). به خدا سوگند حسین چون عقاب از جا جست و همانند شیر خشمگین بر قاتل قاسم حملهور گردید و ضربتی سخت بر وی فرود آورد. او دست خود را سپر کرد ولی آن ضربت دستش را از آرنج قطع کرد. او فریادی زد و خود را کنار کشید. گروهی از کوفیان یورش بردند تا او را نجات دهند؛ ولی او را زیر گرفتند و زیر سم اسبان لگدمال کردند تا آنکه جان داد. (برخی در ترجمه متن، دچار اشتباه شده و این مطلب را دربارهٔ قاسم بن حسن گفتهاند؛ ولی همانطور که گفتیم، قاتل او زیر سم اسبان لگدمال شد، نه قاسم.) عبارت طبری و ابوالفرج اصفهانی را صاحب ناسخ چنین ترجمه کرده«...لشکر هم پشت شدند و حمله در دادند مگر عمرو را از چنگ حسین برهانند در تکتازسواران، بدن قاسم در زیر ستوران هموار شد.» [۱۲]. (بعضی جریان را اینگونه گفتهاند که قاتل بانگی برآورد و از آنجا دور گشت. تنی چند از لشکریان عمرسعد حمله آوردند تا عمرو را از دست حسین (علیهالسّلام) نجات دهند؛ ولی این تلاش آنها به جایی نرسید و قاسم در هنگام یورش سواران عمرسعد در زیر سمّ اسبان جان سپرد). پس از چندی که گرد غبار میدان نبرد فرونشست، امام حسین (علیهالسّلام) را دیدیم که بر بالین آن جوان ایستاده و او پاشنههای پای خود را بر زمین میساید، امام حسین (علیهالسّلام) در آن حال میگفت: «قومی که تو را کشتند از رحمت خدا به دورند و در روز رستاخیز جد تو از جمله دشمنان آنان خواهد بود. (بعداً لقوم قتلوک و من خصمهم یوم القیامة فیک جدک[۱۳][۱۴]). سپس فرمود: «سوگند به خدا برای عموی تو بسیار دشوار است که او را بخوانی و نتواند به تو پاسخ دهد، یا به تو پاسخ گوید اما به حال تو سودی نبخشد، در یک چنین روزی که دشمنان او بسیار و یاران او اندک باشند.» (عزّ والله علی عمّک ان تدعوه فلا یجیبک فلا ینفعک صوت والله کثر واتروه و قلّ ناصروه[۱۵]. در الملهوف، به جای «صوت»، «یوم» آمده است (هذا یوم والله...) [۱۶]. گویا مقصود از «فزونی خونخواهان و کمی یاران»، این است که گرچه در این صحنه، یاران قاسم اندک هستند، در خارج از این صحنه (در مدینه و کوفه) خونخواهان زیادی دارد و خواهد داشت، و خدای متعال و رسول خدا (صلّیالله علیه وآله) و مؤمنان، خونخواه او خواهند بود). حمید بن مسلم گوید: آنگاه او را برداشت، دو پای پسر را دیدم که روی زمین میکشید، و حسین (علیهالسّلام) سینه به سینه وی نهاده بود. با خود گفتم «او را کجا میبرد»؟ وی را برد و در کنار پسرش علیاکبر (علیهالسّلام) و دیگر شهیدان قرار داد. از اسم آن نوجوان پرسش کردم. گفتند وی قاسم بن الحسن (علیهالسّلام) است[۱۷][۱۸][۱۹][۲۰]. امام حسین (علیهالسّلام) پس از آنکه پیکر قاسم را کنار سایر کشتگان از خاندانش گذاشت، رو به آسمان کرد و فرمود: «خداوندا، آنان را نابود گردان و احدی از آنان را باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز. صبر کنید ای عموزادگانم، صبر کنید ای خاندان من، پس از امروز، دیگر هرگز خواری نمیبینید». (اللهم احصهم عددا و لا تغادر منهم احدا ولا تغفر لهم ابدا صبرا یا بنی عمومتی، صبرا یا اهل بیتی، لا رایتم هوانا بعد هذا الیوم ابداً).
عروسی حضرت قاسم
به قضیه میدان رفتن و شهادت حضرت قاسم (علیهالسّلام)، داستان مفصّلی نیز درباره عروسی وی ضمیمه شده است. ملاحسین کاشفی در این زمینه پس از بیان چگونگی اذن خواستن حضرت قاسم از امام حسین (علیهالسّلام) و اذن ندادن آن حضرت، و نشان دادن بازوبندی که پدرش امام حسن (علیهالسّلام) به بازویش بسته بود و در او وصیت کرده بود که هرگز دست از یاری عموی خود حسین (علیهالسّلام) برندارد ... کیفیت عروسی حضرت قاسم را چنین بیان میکند: «..و دست دختری که نامزد قاسم بود گرفته گفت: ای قاسم این امانت پدر توست که برای تو وصیت کرده، تا امروز نزد من بود اکنون بستان! پس دختر را با وی عقد بست و دستش به دست قاسم داد و از خیمه بیرون آمد...» و سپس میافزاید «...قاسم دست عروس را رها کرد و خواست از خیمه بیرون آید، عروس دامنش بگرفت و گفت ای قاسم چه خیال داری و عزیمت کجا میکنی؟ ... قاسم گفت: ای نور دودیده عزم میدان دارم ... دامنم رها کن که عروسی و دامادی ما به قیامت افتاد ... عروس گفت ... تو را کجا جویم و به چه نشان بشناسم؟ گفت ... بدین آستینِ دریده بشناس. پس دست دراز کرد و سر آستین بدرید...» [۲۱][۲۲][۲۳]. این داستان موافقان و مخالفانی دارد.
موافقان عروسی
ابوالحسن شعرانی، از موافقان مینویسد: «اگر تزویج قاسم به طوری که مشهور است صحیح باشد باید یکی از دو احتمال قبول کرد. اول اینکه حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) دختر دیگری داشته فاطمه نام، غیر از آنکه به عقد حسن مثنّی درآورده است، چون مسلّم نیست که دختران آن حضرت، منحصر به سکینه و فاطمه بوده باشند. در «کشف الغمّه» گوید: چهار دختر داشته سکینه و فاطمه و زینب و چهارمی را نام نبرده و ابن شهرآشوب گوید: که سه دختر داشته است. دوم اینکه دختری که به قاسم تزویج کرده نام دیگر داشته و برخی راویان به غلط و اشتباه فاطمه گفتهاند. و اگر تزویج حضرت قاسم را صحیح ندانیم باید بگوییم همان تزویج حضرت حسن مثنّی با قاسم اشتباه شده است...» سپس میافزاید «...به نظر ما هیچ علّتی ندارد که تزویج قاسم را انکار کنیم چون ملاحسین کاشفی در روضة الشهدا نقل کرده.» (!) سپس از ملاحسین کاشفی به عنوان آنکه مردی جامع و عالم و ... بوده یاد میکند و آنگاه میافزاید «...و اینکه گویند تزویج در آن گیر و دار بعید مینماید، صحیح نیست چون مصالح اعمال ائمه معصومین بر ما معلوم نیست...»[۲۴].
مخالفان عروسی
در مقابل عدهای به شدت با عروسی حضرت قاسم مخالفت کردهاند.
دیدگاه محدث نوری
محدث نوری از کسانی است که این داستان را مردود میشمرد و مینویسد: «... از جمله آنها است قصه عروسی که قبل از روضه در هیچ کتابی دیده نشده، از عصر شیخ مفید تا آن عصر که بحمدالله مؤلفات اخبار ایشان در هر طبقه فعلًا موجود و ابداً اسمی از آن در آن کتب برده نشده است. چگونه میشود قضیه به این عظمت و قصه چنین آشکارا محقق و مضبوط باشد و به نظر تمام این جماعت نرسیده باشد، حتی مثل ابن شهرآشوب که تصریح کردهاند که هزار جلد مناقب نزد او بود و علاوه بر آنکه به مقتضای تمام کتب معتمده سالفه مؤلفه در فن حدیث و انساب و سیره نتوان برای حضرت سیدالشهدا (علیهالسّلام) دختر قابل تزویج بیشوهری پیدا کرد که این قصه قطع نظر از صحت و سقم آن به حسب نقل وقوعش ممکن باشد. و اما قصه زبیده و شهربانو و قاسم ثانی در خاک ری و اطراف آنکه در السنه عوام دائر است پس آن از خیالات واهیه است که باید در پشت کتاب رموز حمزه و سایر کتابهای مجعوله نوشت و شواهد کذب بودن او بسیار است و تمام علمای انساب متفقند که قاسم بن الحسن (علیهالسّلام) عقب -فرزند- ندارد...» آنگاه ادامه میدهد «...و اگر علاوه بر آن مضمون آن خبر بیپایه خلاف امور عادیه باشد و بحسب عادت نشود آن را باور کرد ... البته سستی و ضعف به غایت خواهد رسید و چون این رقم اخبار ضعیفه بیاصل و مأخذ با این اسباب وهن در کتابی جمع شود به جهت اغراض فاسده مثل اظهار کثرت تتبع و اطلاع و آوردن مطالب تازه و برتری بر مقاتل سابقه مسنائی (ظاهراً به معنای افسار است و معانی دیگر آمده که منظور اینجا بهانه است.) برای این مذهب پیدا شود که نتیجه واضحه و ثمره ظاهره آن وهنی باشد عظیم بر مذهب و ملت جعفریه و سپردن اسباب سخریه و استهزا و خنده به دست مخالفین و قیاس کردن ایشان سایر احادیث و منقولات امامیه را با این اخبار موهونة و قصص کاذبه تا کار به آنجا رسد که در کتب خود نوشتهاند که شیعه بیت کذب است، و اگر کسی منکر شود، کافی است ایشان را برای اثبات این دعوی آوردن کتاب مقتل معروف را به میدان چه رسد به نظایر آن...»[۲۵].
دیدگاه محدث قمی
و نیز محدث قمی در اینباره مینویسد: مخفی نماند که قصه دامادی جناب قاسم (علیهالسّلام) در کربلا و تزویج او فاطمه بنت الحسین (علیهالسّلام) را صحت ندارد، چه آنکه در کتب معتبره به نظر نرسیده، و به علاوه آنکه حضرت امام حسین را دو دختر بوده ... یکی سکینه که زوجه عبدالله بود و یکی فاطمه که زوجه حسن مثنّی بوده...»[۲۶]
نام قاسم در زیارت ناحیه
در زیارت ناحیه از وی چنین یاد شده است: درود بر قاسم بن الحسن (علیهالسّلام) که شمشیر بر فرقش وارد شد و زرهاش را به غارت بردند. هنگامی که عمویش حسین را صدا زد، حسین مانند باز شکاری خود را به قاسم رسانید، مشاهده کرد قاسم در حال جان دادن پاها را بر زمین میساید. فرمود: از رحمت خدا دور باد آن مردمی که تو را کشتند و در قیامت جد و پدرت دادخواه آنان باد! سپس فرمود: بر عمویت دشوار است که او را بخوانی و نتواند تو را پاسخ دهد و یا پاسخ دهد و تو در خون خود غلتان باشی و سود نداشته باشد! به خدا قسم امروز روزی است که دشمنان -عمویت- بسیار و یارانش اندکند، خدا ما را با شما محشور کند در روزی که شما را با هم محشور میگرداند و مرا در جایگاه شما قرار دهد. خدا عمر بن سعد بن -عروة بن- نفیل ازدی، قاتلت، را لعنت کند و او را در آتش جهنم وارد نماید، و عذابی دردناک برایش مهیا نماید[۲۷][۲۸].
پانویس
- ↑ موسوی زنجانی، ابراهیم، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص ۵۷-۵۸
- ↑ شریف قریشی، باقر، حیاة الامام الحسن بن علی علیهما السلام دراسة وتحلیل، ج ۲، ص ۴۶۰
- ↑ سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین علیهالسّلام، ص ۷۲
- ↑ موسوی زنجانی، ابراهیم، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳
- ↑ بحرانی، هاشم، مدینة المعاجز، ج ۴، ص ۲۱۴-۲۱۵
- ↑ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص ۲۰۸
- ↑ خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۱
- ↑ ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۲
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۵۵
- ↑ موسوی زنجانی، ابراهیم، وسيلة الدارين، ص ۲۵۳
- ↑ سپهر کاشانی، محمدتقی، ناسخ التواریخ، ج ۲، ص ۳۲۸
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸
- ↑ سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۸
- ↑ سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۶۸
- ↑ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج ۵، ص ۴۴۷
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص ۵۸
- ↑ شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۰۷-۱۰۸
- ↑ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۱
- ↑ کاشفی، ملا حسین، روضة الشهدا، ص ۴۰۰
- ↑ طريحی، فخرالدين، منتخب طريحى، ص ۳۶۵، مجلس هفتم
- ↑ دربندی، ملا آقا، اكسيرالعبادات فى اسرار الشهادات، ج ۲، ص ۳۸۴
- ↑ قمی، شیخ عباس، دمع السجوم، ترجمه نفس المهموم، ص ۱۷۱
- ↑ نوری، حسین، لؤلؤ و مرجان، ص ۱۹۴
- ↑ قمی، شیخ عباس، منتهى الامال، ج ۱، ص ۷۰۰
- ↑ ابن طاووس، علی بن موسی، الاقبال بالاعمال الحسنه، ج ۳، ص ۷۵
- ↑ مجلسی، مجمدباقر، بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۶۷