معیارهای متنی مشترک در رد و قبول حدیث از منظر فریقین

از ویکی‌وحدت

در این مقاله بعد از بیان اموری کلی نظیر اجتهادی بودن موضوع معیارهای متنی به تبیین دیدگاه فریقین در موضوع معیارهای مشترک در رد و قبول حدیث از منظر فریقین پرداخته شده است.

مقدمه

قبل از تبیین موضوع مقاله ذکر نکاتی ضروری است:

1-معیارهای متنی نقد الحدیث همانند مباحث نقد المتن اموری عقلی – نقلی و اجتهادی بوده و اعتقاد به مذهب خاص در آن نقشی ندارد. بر همین اساس باید گفت بیشتر مباحث این موضوع اموری مشترک بین الفریقین می‌باشد. دلیل بر این امر کتاب‌هائی است که در این موضوع از ناحیه اعلام فریقین تدوین شده است که اکثرمباحث آنها اموری مشترک می‌باشد، دلیل اشتراک مذکور آن است که اکثر آنها از مبانی عقلی یا نقلی مشترک گرفته شده است.

2- معیارهای متنی به دو نوع شرعی و عقلی تقسیم می‌شوند. مراد از موازین عقلی اموری است که عقل با قطع نظر از وابستگی و اعتقاد به مذهب خاصی بدان حکم نموده و مراد از موازین شرعی ا موری است که گرچه در قرآن و سنت نقل شده است اما عقل با قطع نظر از شریعت بدان حکم می‌کند که در اصطلاح اصولیین بعنوان اوامر یا احکام ارشادی شهرت دارند.

3-اجرای قواعد و معیارهای عقلی در روایات با اجرای قواعد و معیارهای شرعی متفاوت است بدین معنا که روایات معارض با معیارهای عقلی قطعا مردود خواهد بود اما روایات مطابق با موازین عقلی را نمی‌توان به صحت و صدور آن اطمینان داشت چون لازمه مطابقت روایت با موازین عقلی، صدور قطعی نیست بلکه تنها احتمال صدور آن را تقویت می‌کند در حالی که هرگاه روایتی با موازین شرعی منطبق بود حکم به صدور آن نموده ودر صورت مخالفت با موازین شرعی حکم به عدم صدور آن می‌کنیم.

4-صور گوناگون مواجهه روایات با معیارهای عقلی و شرعی

باید گفت: هر گاه متن حدیث با معیارهای عقلی و شرعی سنجیده شود صور گوناگونی را می‌توان مشاهده نمود: 1-متن حدیث مخالف قواعد عقلی باشد 2-متن حدیث مخالف قواعد شرعی باشد 3- متن حدیث مخالف قواعد شرعی و عقلی باشد 4-متن حدیث موافق قواعد عقلی و شرعی باشد 5-متن حدیث موافق قواعد عقلی باشد 6- متن حدیث موافق با قواعد شرعی باشد.

نتیجه آنکه ممکن است رد متن حدیث به اعتبارات گوناگون صورت گیرد: مخالفت با قاعده عقلی مخالفت با قاعده شرعی مخالفت با اخبار و جریانات تاریخی و.....

5-در مراجعه به کتب متقدمین معلوم می‌شود معیارهای سندی در بین آنان نسبت به معیارهای متنی اهمیت بیشتری داشته است. موید این امر ذکر سلسله روایان در کتب حدیثی و کثرت کتاب‌هائی است که توسط آنان در زمینه شناخت راویان اسناد احادیث تدوین گردیده است در حالی که در بین متاخران و معاصرین از عالمان فریقین معیارهای متنی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و کتاب‌های زیادی توسط آنان نسبت به این موضوع تدوین گردید ه است.

6- تمامی موازین و معیارهای ذکر شده در نقد المتن به معیارهای عقلی بر می‌گردد حتی معیارهائی که بظاهر شرعی می‌باشد نظیر عرض حدیث بر قرآن و سنت بدلیل آنکه رجوع به حدیث بدین سبب است که به حقائق قرآن نائل شویم از جهت اینکه احادیث مفسر قرآن هستند و عقل حکم می‌کند که فهم درست قرآن لازم است به حدیث مراجعه کنیم بنابراین لازم است احادیث در مرحله نخست به قرآن عرضه گردد که درصورت مخالفت با آن مردود خواهد بود و این امری عقلی است که حتی در صورت عدم وجود روایات عرض عقل بدان حکم می‌کرد.

بعد از بیان نکات مذکور اینک به تبیین موضوع مقاله می‌پردازیم:

الف - معیارهای مشترک نقد المتن از منظر فریقین

دقت و تتبع در آثار محدثین فریقین بیانگر آن است که بیشتر - بلکه تمامی - معیارهای متنی در رد و قبول حدیث مشترک بین آنها می‌باشد. در این راستا می‌گوئیم: بطور کلی در موضوع معیارهای متنی، هشت معیار در کتب علم الحدیث بیان گردید ه است که مورد اتفاق فریقین می‌باشد.

این معیارها به شرح ذیل می‌باشد:

1- مخالفت یا موافقت با قرآن

2 –مخالفت یا موافقت با سنت قطعیه

3 – مخالفت یا موافقت با حکم قطعی عقل

4- مخالفت یا موافقت با مسائل قطعی علمی

5– مخالفت یا موافقت با اخبار قطعی تاریخی

6- مشابهت یا عدم مشابهت با کلمات انبیاء

7- متن حدیث موجب وهن دین و اولیای الهی گردد.

8- بکار گیری الفاظ رکیک و دور از شان اولیای الهی و عدم ان

معیار اول: مخالفت یا موافقت حدیث با قرآن

در بسیاری از مصادر روائی فریقین امده است که صحت و رد احادیث مبتنی بر عرضه آن به قرآن بوده و تنها احادیثی مورد قبول است که موافق با قرآن باشد. در صورت موافقت اخذ و در صورت مخالفت رد گردد.


مولف کتاب مقائیس نقد متون السنه معتقد است اندیشه عرض حدیث به قرآن از گذشته نیز بین اسلاف وجود داشته است. ایشان در این کتاب می‌نویسد:

فکره عرض السنه علی القرآن فکره قدیمه قدم ابی حنیفه وله - فی الحقیقه - سلف من الصحابه رضوان الله علیهم کما قدمنا فی باب الاول فقد استعملوا هذاالمقیاس فی نقد بعض ا لاخبار التی بلغتهم مما لم یسبق الیهم علمه

ایشان در تبیین بیشتر دیدگاه اسلاف نسبت به نکته مذکور به سخنان ابوحنیفه اشاره کرده و از قول او نقل می‌کند که معیار مذکور امری قطعی است:

و یبدو ان اباحنیفه قد استخدم هذاالمقیاس بکثره مما جعل بعضهم ینکر علیه ذالک بل و یتهمه برد حدیث رسول الله ص و تکذیبه و یظهر هذا جلیا فیما دونه فی کتابه "العالم و المتعلم " قال: فاما اذا قال الرجل انا مومن بکل شیئ تکلم به النبی ص غیر ان النبی ص لم یتکلم بالجور و لم یخالف القرآن فان هذاالقول منه هو التصدیق بالنبی و القرآن و تنزیه له من الخلاف علی القرآن و لو خالف النبی القرآن و ینسب علی الله غیر الحق لم یدعه الله حتی یاخذه بالیمین و یقطع منه الوتین... - انتهی –


باید گفت گفتار فوق را می‌توان موید نکته‌ای دانست که در مقدمه مقاله بیان گردید بدین معنا که معیار عرض حدیث بر قرآن با قطع نظر از صدور یا عدم صدور روایات ان، امری عقلی می‌باشد.

احادیث لزوم عرض حدیث برقرآن در منابع اهل سنت

1 - خَطیب بغدادی در الکفایه فی علم الروایه روایتی را از أبو هُریرة، نقل می‌کند که پیامبر ص فرمود: سیَأتِیکم عنِّی أحادیث مُخْتلِفةٌ، فما جاءَکم موافِقاً لکتابِ اللهِ وسُنّتی فهوَ مِنِّی، وما جاءَکم مُخالِفاً لکتابِ اللهِ وسُنَّتِی فلیسَ مِنِّی).[۱]

2 – در کتاب الدارقطنی روایتی از أ، میر المؤمنین (ع) نقل می‌کند که پیامبر ص فرمود: إنّها ستکون بعدی رُواةٌ یَروون عنّی الحدیث، فاعرضوا حَدِیثَهُم على القرآن، فما وافقَ القرآنَ فخُذوا به، وما لم یُوافِق القرآنَ فلا تأخُذوا به). [۲]


3 -، عن النبی صلى الله علیه وسلم قال سئلت الیهود عن موسى فأکثروا فیه وزادوا ونقصوا حتى کفروا وسئلت النصارى عن عیسى فأکثروا فیه وزادوا ونقصوا حتى کفروا وإنه سیفشوا عنی أحادیث فما أتاکم من حدیثی فاقرأوا کتاب الله واعتبروه فما وافق کتاب الله فأنا قلته وما لم یوافق کتاب الله فلم أقله. [۳] 4-شافعی در کتاب الام از پیامبر ص نقل می‌کند که فرمود.... إن الحدیث سیفشو عنی فما أتاکم عنی یوافق القرآن فهو عنی وما أتاکم عنی یخالف القرآن فلیس عنی –[۴]

گرچه این احادیث و نظائر ان، عرضه حدیث بر قرآن را بعنوان یکی از موازین نقد المتن مطرح نموده‌اند اما برخی از اعلام اهل سنت این نوع احادیث را ضعیف و غیر قابل اعتماد می‌دانند.

امام شافعی در تعلیق بر احادیثی که مفادشان عرضه حدیث بر قرآن است - نظیر: ما جاءَکم عنّی فاعرضوه على کتاب الله، فما وافقه فأنا قُلته، وما خالفه فلم أقله - می‌نویسد:، ... ما ورى – روی - هذا یثبت حدیثه فی شئ صغر ولا کبر. [۵]

ایشان در جای دیگرنسبت به روایت مذکور می‌نویسد:

بأنّها مُنقَطعة عن رجلٍ مَجهول، ونحن لا نقبل مثل هذه الروایة فی شیئ. [۶]

در کتاب - اختلاف الحدیث - الامام الشافعی نیز ایشان ضمن تبیین نکته مذکور پذیرش برخی نسبت به این نوع احادیث را ناشی از جهل می‌داند: .... وأن قول من قال تعرض السنة على القرآن فإن وافقت ظاهره وإلا استعملنا ظاهر القرآن وترکنا الحدیث جهل لما وصفت فأبان الله لنا أن سنن رسوله فرض علینا بأن ننتهی إلیها لا أن لنا معها من الامر شیئا إلا التسلیم لها واتباعها ولا أنها تعرض على قیاس ولا على شئ غیرها وأن کل ما سواها من قول الآدمیین تبع لها... – انتهی – [۷]

دکتر أبو شهبة نیز در تضعیف روایات عرض حدیث بر قرآن می‌نویسد: ، أنّ جمیع هذه الروایات الّتی تَدلّ على عَرضِ الحدیث على القرآنِ مَوضوعَة ومُختلقَة، وضَعَها الزَنادقة، کی یَصلِوا إلى غَرضِهم من إهمال الأحادیث. [۸]

در برابر ناقدین احادیث مذکور برخی از فقهاء اهل سنت معتقدند که هر چند روایات عرض ضعیف است اما قرائنی بر صحت این احادیث وجود دارد از جمله روایتی که از پیامبر ص نقل شده است: عن محمد بن جبیر بن مطعم عن أبیه قال قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم ما حدثتم عنی مما تعرفونه فخذوه وما حدثتم عنی مما تنکرونه فلا تأخذوا به قال فإنی لا أقول المنکر ولست من أهله صلى الله علیه وآله وسلم. [۹]

باید گفت: دقت در کلمات امثال شافعی و کسانی که احادیث عرض حدیث بر کتاب را مورد خدشه قرار داده‌اند بیانگر آن است که معنای مخالفت و موافقت در این روایات بگونه صحیح تبیین نشده است بعلاوه آنکه مفهوم و مضمون این روایات همانگونه که در ابتدای این بحث مطرح کردیم امری عقلی است که حتی بفرض عدم صدور این روایات معتبر می‌باشد.

احادیث عرض حدیث بر قرآن در مصادر شیعی

1- عن السکونی، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إن على کل حق حقیقة، وعلى کل صواب نورا، فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه. [۱۰] 2- عن هشام بن الحکم وغیره، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: خطب النبی صلى الله علیه وآله بمنى فقال: أیها الناس ما جاء کم عنی یوافق کتاب الله فأنا قلته وما جاء کم یخالف کتاب الله فلم أقله- [۱۱]

3- عن أبی عبدالله (علیه‌السلام)، أنّه قال: (لا تَقبلوا علینا حَدِیثاً إلاّ ما وافَق الکِتاب والسُنَّة، أو تَجِدون معه شاهِداً مِن أحادیثِنا المُتَقدِّمة.... [۱۲]

شهید صدر روایات عرض حدیث بر قرآن را به سه طائفه تقسیم نموده است: الف – روایاتی که اخبار مخالف با قرآن را زخرف دانسته و آن را انکار می‌کند. – ب- روایاتی که موافقت با کتاب را شرط عمل به روایت می‌داند – ج – روایاتی که مخالفت با کتاب را مردود می‌داند.

تبیین بیان شهید صدر:

در تقریرات ایشان در کتاب بحوث فی علم الاصول امده است:

وقد وردت هذه الأخبار بألسنة مختلفة بالإمکان تصنیفها إلى ثلاث طوائف نبحث عنها تباعاً ّ: الطائفة الأولى - ما ورد بلسان الاستنکار والتحاشی عن صدور ما یخالف الکتاب من المعصومین علیهم ومن نماذج هذه الطائفة روایة أیوب بن حمر قال: «سَمِعتُ أبَا عَبدِ اللَّه ِ علیه‌السلام یَقُولُ: کُلّ حَدِیثٍ مَردُود إلى الکِتَابِ والسّنّةِ وکُلّ شَیءٍ لا یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّه ِ فَهُوَ زُخرُفٌ»

ومثلها روایة أیوب بن راشد عن أبی عبداللَّه علیه‌السلام قال: «مَا لَم یُوَافِق مِنَ الحَدِیثِ القُرآنَ فَهُوَ زُخرُفٌ» وهما صحیحتان سنداً والتعبیر بالزخرف فیهما یجعلهما من أمثلة هذه الطائفة الدالة على التحاشی عن صدور ما یخالف الکتاب منهم

ومن نماذج هذه الطائفة أیضا روایة هشام بن الحکم وغیره عن أبی عبداللَّه علیه‌السلام قال: «خَطَبَ رَسُولُ اللَّه ِ صلى الله علیه وآله فَقَالَ: یا أیّهَا النّاسُ مَا جَاءَکُم عَنّی یُوَافِقُ کِتَابَ اللَّه ِ فَأنَا قُلتُه ُ ومَا جَاءَکُم یُخَالِفُ کِتَابَ اللَّه ِ فَلَم أقُله ُ»....

الطائفة الثانیة - ما دل على إناطة العمل بالروایة بأن یکون موافقاً مع الکتاب وعلیه شاهد منه من قبیل روایة أبی یعفور قال: (سَألتُ أبَا عَبدِ اللَّه ِ عَنِ اختِلافِ الحَدِیثِ یَروِیه ِ مَن نَثِقُ بِه ِ ومِنهُم مَن لَا نَثِقُ بِه ِ؟ قَال: إذَا وَرَدَ عَلَیکُم حَدِیثٌ فَوَجَدتُم لَه ُ شاهِداً مِن کِتابِ اللَّه ِ أو مِن قولِ رَسُولِ اللَّه ِ صلى الله علیه وآله وإلَّا فالَّذِی جاءکُم بِه ِ أولى بِه ِ...

الطائفة الثالثة - ما یکون مفاده نفی حجیة ما یخالف الکتاب الکریم من قبیل روایة السکونی عن أبی عبداللَّه علیه‌السلام قال: «قَالَ رَسُولُ اللَّه ِ صلى الله علیه وآله إنّ عَلى کُلّ حَقّ حَقِیقَةً وعَلى کُلّ صَواب نُوراً، فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّه ِ فَخُذُوه ُ ومَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّه ِ فَدَعُوه ُ». وروایة جمیل ابن دراج عن أبی عبداللَّه علیه‌السلام أنه قال: «الوُقُوفُ عِندَ الشّبهَةِ خَیرُ مِنَ الاقتِحَامِ فی الهَلَکَةِ، إنّ عَلى کُلّ حَقّ حَقِیقَةً وعَلى کُلّ صَواب نُوراً فَمَا وَافَقَ کِتَابَ اللَّه ِ فَخُذُوه ُ ومَا خَالَفَ کِتَابَ اللَّه ِ فَدَعُوه ُ». والأولى وإن کانت غیر نقیة سنداً إلَّا أن الثانیة صحیحة وقد اشتملت هذه الطائفة من أخبار الطرح على عقدین. عقد سلبی یردع عن حجیة ما خالف الکتاب الکریم، وعقد إیجابی یأمر بأخذ ما وافق الکتاب الکریم. [۱۳]

بررسی روایات عرض حدیث بر قرآن

بطور کلی می‌توان گفت مفاد روایاتی نظیر " ما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه " این است که روایاتی که مضمونشان موافق با قرآن هست مقبول و روایاتی که مضمونشان مخالف با قرآن است مردود می‌باشد لکن سئوالاتی در این نوع روایات مطرح می‌گردد که لازم است مورد بررسی قرار گیرد:

1- روایات مذکور فقط حکم روایات موافق و مخالف با قرآن را مطرح نموده است بنابراین حکم روایاتی که مضامین شان خارج از صور ذکر شده می‌باشد چیست؟ روایاتی که مدلولشان نه موافق و نه مخالف قرآن می‌باشد نظیر روایاتی که دلالت بر امری می‌کند که اثری از آن درقرآن نیست چون در این گونه موارد نمی‌توان ادعا نمود که این روایت موافق یا مخالف قرآن است.

پاسخ: در جواب این سئوال می‌توان گفت: از آنجا که قرآن تبیان و مشتمل بر همه مسائل است بنابراین لازم است احادیث با قرآن منطبق باشد درنتبجه احادیث عرض حدیث بر کتاب فرض مذکور را نیز شامل می‌شود. موید این سخن روایاتی است که در این زمینه صادر شده است نظیر: عن أیوب بن الحر قال: سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول:کل شئ مردود إلى الکتاب والسنة وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف [۱۴]

مضمون روایت مذکور این است که معیار در صحت حدیث موافقت با قرآن است و هر حدیثی که موافقت با قرآن ر ادارا نیست اعم از آنکه مخالفت آشکار با قرآن داشته ویا اینکه شاهدی از قرآن در آن نباشد مردود خواهد بود.

2-مراد از موافقت حدیث با قرآن چیست؟ ایا موافقت بمعنای تساوی در محتوا ست یا شامل احادیثی که بعنوان مخصص یا مقید عمومات و اطلاقات می‌باشد را شامل می‌شود.

پاسخ: مراد از موافقت اعم از موافقت به تساوی یا موافقت به عام و خاص و مطلق و مقید است بدین معنا که احادیث خاص و مقید را نمی‌توان مخالف عمومات و مطلقات قرآنی دانست بدلیل آنکه:

اولا اگر مراد از موافقت احادیث با قرآن، موافقت به تساوی باشد چنین احادیثی فاقد ارزش بوده و هیچ ثمره‌ای بر آنها مترتب نخواهد بود.

ثانیا: از منظر عرف عقلا مخالفت خاص با عام و مقید با مطلق مخالفت حقیقی تلقی نمی‌گردد بلکه همه اینها بعنوان موافق تلقی می‌شود.

ثالثا: عدم اطلاق کلمه موافق به خاص و مقید نسبت به عام و مطلق مستلزم رد بسیاری ا ز روایاتی می‌گردد که مبین عمومات و اطلاقات قرآنی می‌باشد.

رابعا بسیاری از آیات قرآن مشتمل بر عمومات و مطلقاتی هستند که بدون مبین که غالبا در شکل مخصص و مقید می‌باشد قابل عمل نمی‌باشد بنابر‌این نیازمند تفسیر وتبیین از طریق سنت می‌باشد که این امر از طریق روایات منسوب به اهل بیت انجام گرفته است.

3-مراد از مخالفت با قرآن در احادیث عرض چیست؟ ایا مراد از آن مخالفت تباینی است یا اعم از مخالفت تباینی و مخالفت عام و خاص و مخالفت مطلق و مقیدی می‌باشد؟ پاسخ این سئوال از مطالبی که در مساله دوم بیان گردید روشن می‌گردد بدین معنا که مراد از مخالفت در احادیث عرض مخالفت تباینی می‌باشد و مخالفت بگونه عام و خا ص ومطلق و مقید را شامل نمی‌شود.

تطبیق معیار عرض حدیث بر قرآن در روایات فریقین:

1-تطبیق معیارمذکور در کتب روائی امامیه

در کتب روائی فریقین روایاتی نقل شده است که با معیار مذکور سازگاری نداشته بگونه‌ای که پذیرش آنها مستلزم مخالفت با قرآن خواهد بود.

الف – روایات تفسیریه:

1-روایاتی که در تفسیر: (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّهَا الثَّقَلانِ) (256) وارد شده که مراد از ثقلین کتاب الله و اهل بیت علیهم‌السلام می‌باشد: عن زرارة، قال: سألت أبا جعفر (علیه‌السلام) عن قول الله عز وجل: * (سَنَفْرُغُ لَکُمْ أَیُّه الثَّقَلانِ) *، قال: «کتاب الله ونحن». [۱۵]

باید گفت گرچه در روایت فوق و نظائر ان، الثقلان بر قرآن و اهل بیت تطبیق شده‌اند اما این نوع روایات بدلیل مخالفت با قرآن مقبول نمی‌باشد بدلیل آنکه ملاحظه سیاق و صدر و ذیل آیه مذکور بیانگر آن است که سیاق این آیات تهدید به جن و انس می‌باشد. بدیهی است چنین سیاقی متناسب با مدلول روایاتی که الثقلان را بر قرآن و عترت تطبیق داده‌اند نخواهد بود.

2 –روایتی که مُعلّى بن خُنیس از امام صادق ع در تفسیر آیه شریفه: ان الله لا یستحیی ان یضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها نقل می‌کند: عن المعلى بن خنیس عن أبی عبدالله علیه‌السلام ان هذا المثل ضربه الله لأمیر المؤمنین علیه‌السلام فالبعوضة أمیر المؤمنین علیه‌السلام وما فوقها رسول الله صلى الله علیه وآله. – [۱۶]

بدیهی است مفاد روایت مذکور، مخالف با قرآن - که بیانگر برترین مقامات نسبت به امام علی ع و اهل بیت علیهم‌السلام است - می‌باشد بعلاوه آنکه مفاد این نوع روایات با معیارهای دیگر نیز– نظیر عدم مخالفت با عقل و عدم مخالفت با جایگاه رفیع اولیای الهی و موهن جلوه ندادن آنان –منطبق نمی‌باشد از اینرو نمی‌توان تن به صحت چنین روایاتی داد.

ب – روایاتی که مقام و جایگاه ملائکه را تحقیر نموده و نسبت معصیت به آنها می‌دهد: علامه مَجلسی از سلمان فارسی نقل می‌کند که فرمود:

(أُهْدیَ إلى النبی (صلّى الله علیه وآله) قِطْفٌ من العِنَبِ فی غیرِ أوانِه، فقال لی: یا سلمان، ائتِنی بوَلَدَی الحسن والحسین لیَأکُلا معی من هذا العِنَبِ. قال سلمان الفارسی: فذهبتُ أطرق علیهما مَنزِل أُمِّهما فلم أرَهما، فأتیتُ مَنزل أُختِهما أُمّ کُلثوم فلم أرَهما، فجِئتُ فَخبَّرتُ النبیَّ (صلّى الله علیه وآله) بذلک، فاضْطَربَ وَوَثَبَ قائِماً وَهوَ یقول: وا وَلَداه، وا قُرَّة عَیناه، مَن یُرشِدُنی علیهما فلَه على اللهِ الجَنّة.

فنَزَلَ جبرئیل من السماءِ، وقال: یا مُحمّد، علامَ هذا الانزِعاج؟ فقال: على وَلَدَیَّ الحسنِ والحُسینِ، فإنّی خائِفٌ علیهما من کَیدِ الیَهود، فقال جبرئیل: یا مُحمّد، بل خَفْ علیهما من کَیدِ المُنافقین، فإنَّ کَیدَهم أشَدُّ من کَیدِ الیَهودِ، واعلم یا محمّد إنّ ابنَیکَ الحسن والحُسین نائِمان فی حَدیقةِ أبی الدحداح.

فصَارَ النَبیّ (صلّى الله علیه وآله) من وقْتِه وسَاعَتِه إلى الحدیقة وأنا مَعه، حتّى دَخلنا الحدیقة، وإذا هُما نائِمان وقد اعتَنَقَ أحدهما الآخر، وثُعبان فی فیهِ طَاقَة رَیحان، یُرَوِّح بها وَجهَیهِما، فلمّا رأى الثعبانُ النبیَّ (صلّى الله علیه وآله) ألقَى ما کان فی فیهِ، فقال: السلامُ علیک یا رسولَ الله، لست أنا ثُعباناً، ولکنِّی مَلک من مَلائِکة [الله] الکروبیّین، غَفلتُ عن ذِکْرِ ربِّی طرفة عَین فغَضَبَ علیَّ ربِّی ومَسَخَنِی ثُعباناً کما تَرى، وطَرَدَنی من السَماءِ إلى الأرضِ...).[۱۷]

باید گفت روایت مذکور علاوه بر عدم انطباق با معیارهای مختلف متنی- که در اینده بیان می‌گردد - مخالف با قرآن نیز می‌باشد بدلیل آنکه ملائکه الهی بر اساس آیات شریفه قرآن- (لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ) و ایه: (وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلا یَسْتَحْسِرُونَ * یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لا یَفْتُرُونَ) - از مقام عصمت برخوردار بوده و مرتکب معصیت نمی‌شوند.

باید گفت در کتب روائی اهل سنت نیز روایاتی که مشتمل بر نسبت دادن معصیت به ملائکه الهی است بیان گردیده است نظیر روایتی که در جامع البیان طبری ذکر شده است که در آن به دو ملک الهی – هاروت و ماروت – نسبت شرک به خداوند و عمل قبیح زنا و شراب داده شده است: موید مخالفت حدیث مذکور با قرآن کریم روایتی است که از امام رضا ع دراین زمینه رسیده است: عن علی بن محمد بن الجهم، قال: (سمعتُ المأمون یسأل الرضا (علیه‌السلام) ـ علی بن موسى (علیه‌السلام) ـ عمّا یرویه الناس من أمر الزهرة، وأنّها کانت امرأة فُتِنَ بها هاروت وماروت، وما یَروونه من أمر سُهَیل، وأنّه کان عَشَّاراً بالیَمن، فقال: کذبوا فی قولهم، إنّهما کَوکَبان). [۱۸]

ج – روایاتی که نسبت ظلم به خداوند می‌دهد: 1-روایاتی که وائده و مووده را اهل جهنم می‌داند: عن سَلَمَه بن یزید الجعفی، قال: (انطلقتُ أنا وأخی وأبی إلى رسول الله (ص)، قال: قُلنا یا رسول الله، إنَّ أُمّنا مَلیکة، کانت تَصِل الرَحم وتُقرِی الضَیف وتَفعل وتَفعل، هلکتْ فی الجاهلیّة، فهل ذلک نافِعُها شیئاً؟ قال: لا، قُلنا فإنّها کانت وأدَتْ أختاً لها، فهل ذلک نافِعها شیئاً؟ قال: الوائِدة والمَوءُودَة فی النار، إلاّ أن تُدرِک الوائدة الإسلام لیَعفوا الله عنها). [۱۹]

مضمون این روایت مخالف آیه شریفه: (وَإِذَا الْمَوْؤُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ). می‌باشد. در صحیح مسلم نیز امده است: عن أنسِ: (إنّ رجُلاً قال لرسول الله (ص) أینَ أبی؟ قال: فی النارِ، فلمّا قَضَى دَعَاهُ، فقال: إنّ أبی وأباکَ فی النارِ).[۲۰]

روایت فوق مخالف آیات قرآنی نظیر: (وَمَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً) (274)، وقال تعالى: (وَلَوْ أَنَّا أَهْلَکْنَاهُم بِعَذَابٍ مِّن قَبْلِهِ لَقَالُوا رَبَّنَا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ مِن قَبْلِ أَن نَّذِلَّ وَنَخْزَى)، وقال تعالى: (أَن تَقُولُواْ مَا جَاءنَا مِن بَشِیرٍ وَلاَ نَذِیرٍ فَقَدْ جَاءکُم بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ) می‌باشد.

2-در برخی روایت امده است که: وَلد الزِنا لا یَدخل الجَنَّة. عن أبی عبدالله (علیه‌السلام)، أنّه قال: (إنّ اللهَ تعالى خَلَقَ الجَنَّة طاهِرة مُطهَّرة، فلا یَدخلها إلاّ مَن طابَتْ وِلادَته). [۲۱] عن الإمام الصادق (علیه‌السلام)، أنّه قال: (یَقولُ ولدُ الزِنا: یا رَبِّ، ما ذَنْبی، فما کان لی فی أمْرِی صُنْع ؟! قال: فیُنادِیه مُناد، فیقول: أنتَ شَرّ الثلاثةِ، أذنب والداکَ فتُبْتُ علیهما، وأنتَ رِجْس ولن یَدخل الجَنّة إلاّ طاهِر). [۲۲] این نوع روایات مخالف با آیات متعدد قرآنی نظیر: ولا تَزِر وازِرَة وِزْر أُخرى و نیز موازین دیگر عقلی است.

3- روایاتی که مفادشان امکان مشاهده حسی خداوند می‌باشد: - عن صفوان بن یحیى، قال: (سَألنی أبو قُرَّة المُحدِّث أن أُدخله إلى أبی الحسن الرضا (علیه‌السلام)، فاستأذنته فی ذلک، فأذِن لی فدخل علیه، فسأله عن الحلال والحرام والأحکام، حتّى بَلَغَ سُؤاله إلى التوحید، فقال أبو قُرَّة: إنّا روینا أنّ الله قَسَّم الرؤیة والکلام بین نَبِیَّین، فقسَّم الکلامَ لموسى، ولمحمّد الرُؤیة.

امام رضا ع در برابر ادعای مذکور که متضمن وجود اخبار ور وایاتی مبنی بر مشاهده حسی خداوند توسط پیامبر ص بود فرمود این نوع روایات مخالف قرآن بوده از اینرو مقبول نمی‌باشد:

فقال أبوالحسن (علیه‌السلام): فمَن المُبَلِّغ عن الله إلى الثَقلَین من الجِنِّ والإنس: (لا تُدرِکُهُ الأبْصَارُ) و (لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً) و (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ)، ألیسَ محمّد؟ قال: بلى، قال: کیف یجی ء رجلٌ إلى الخَلقِ جمیعاً فیُخبِرهم أنّه جاء من عند الله، وأنّه یدعوهم إلى الله بأمر الله، فیقول: (لا تُدرِکُهُ الأبْصَارُ) و (لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً) و (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ)، ثُمَّ یقول: أنا رأیتُه بعَینی، وأحطتُ به عِلماً، وهو على صورة البشر ؟! أما تَستَحیُون ؟! ما قدرت الزنادقة أن تَرمِیه بهذا، أن یکون یأتی من عند الله بشی ءٍ، ثُمَّ یأتی بخلافه من وجهٍ آخر، قال أبو قُرَّة: فإنّه یقول: (وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى).

فقال أبوالحسن (علیه‌السلام): إنّ بَعد هذه الآیة ما یَدلّ على ما رأى، حیث قال: (ما کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَى)، یقول: ما کَذبَ فؤاد محمّد، ما رأتْ عَیناه، ثُمَّ أخبر بما رأى، فقال: (لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الکُبْرَى)، فآیات الله غیر الله، وقد قال الله: (وَلا یُحِیطُوْنَ بِهِ عِلْمَاً)، فإذا رَأته الأبصار، فقد أحاطتْ به العِلم وَوَقعتْ المَعرفة، فقال أبو قُرَّة: فتُکَذِّب بالروایات؟ فقال أبوالحسن (علیه‌السلام): إذا کانت الروایات مُخالِفة للقُرآن کَذَّبتُها، وما أجْمَعَ المسلمون علیه أنّه لا یُحاط به علماً، ولا تُدرِکه الأبصار، ولیس کمِثله شی ء)[۲۳]

هر چند مباحث و مصادیق مرتبط با معیاریت عرضه حدیث بر قرآن بیش از موارد یاد شده است اما بدلیل اجتناب از تطویل بهمین مقدار بسنده می‌کنیم.

معیار دوم: عدم مخالفت حدیث با سنت قطعیه

مسلمانان برحجیت سنت پیامر ص اجماع داشته و معتقدند: قول و فعل و تقریر آن حضرت بر همه مسلمانان حجت است. اعلام فریقین مدعی اند که لزوم عرضه حدیث بر سنت امری اجماعی است چنانکه ابن ادریس در سرائر می‌گوید: (أمّا إجماع الأُمّة، فإنّهم مُطبِقون على أنّ کلّ ما خالَف القرآن والسُنّة فهو باطِل)[۲۴]

علامه طباطبائی نیز می‌گوید: (وبالجملة، لا مُوجِب لطَرحِ روایة أو روایات، إلاّ إذا خالَفتْ الکتاب والسُنّة القَطعیّة أو لاحت منها لوائح الکذب والجعل، کما لا حجیة إلا للکتاب والسنة القطعیة، فی أصول المعارف الدینیة الإلهیة)[۲۵]

اما در اینکه ایا سنت، شامل قول و فعل و تقریر اهل بیت ع نیز می‌شود یا خیر؟ بین الفریقین اختلاف است. امامیه معتقدند که سنت النبی ص شامل سنت اهل بیت هم نیز می‌گردد اما اهل سنت آن را منحصر به سنه النبی ص دانسته بهمین دلیل در کتب روائی شان از روایات اهل بیت – جز در موارد نادر- اثری دیده نمی‌شود. لازم به ذکر است که بسیاری از متقدمین اهل سنت قول و سیره صحابه را هم در ردیف سنت النبی دانسته و به حجیت آن قائلند. امامیه در اثبا ت ادعایشان به حجیت سنت اهل بیت ع به آیات – نظیر آیه تطهیر و اطاعت – و روایاتی تمسک کرده‌اند نظیر:

أ - عن أبی عبدالله (علیه‌السلام)، قال: (حَدیثِی حَدیثُ أبی، وحَدیثُ أبی حَدیثُ جَدِّی، وحَدیثُ جَدِّی حَدیثُ الحسن، و... وحدیثُ أمیر المؤمنین حَدیثُ رسولِ الله (صلّى الله علیه وآله)، وحَدیثُ رسولِ الله (صلّى الله علیه وآله) قولُ الله (عَزَّ وَجَلَّ). [۲۶]

ب - عن هِشام بن الحَکم أنّه سمع أبا عبدالله (علیه‌السلام) یقول: (لا تَقْبَلوا علینا حَدیثاً إلاّ ما وافقَ القرآن والسُنّة... فإنّا إذا حَدَّثْنا قُلنا: قال الله (عزّ وجلّ)، وقال رسول الله (صلّى الله علیه وآله). [۲۷]

در اینجا برخی از روایاتی را که دلالت بر اثبات معیار دوم – لزوم عرضه حدیث بر سنت و عدم مخالفت حدیث با آن می‌کند بیان می‌کنیم: 1-عن عبدالله ابن أبی یَعفور، ... قال: (سألت أبا عبدالله (علیه‌السلام) عن اختلاف الحدیث، یَرویه مَن نَثِق به، ومنهم مَن لا نَثِق به؟ قال: إذا وردَ علیکم حَدیث فوَجدتُم له شاهِداً من کتاب الله، أو من قول رسول الله (صلّى الله علیه وآله)، وإلاّ فالّذی جاءَکم به أولَى به)[۲۸]

2- عن أبی هُریرة، أنّ النبیّ (ص) قال: (سَیأتیکُم عنّی أحادیث مُخْتَلَقَة، فما جاءَکم مُوافِقاً لکتاب الله وسُنّتی فهو منّی، وما جاءَکم مُخالِفاً لکتابِ الله وسُنّتی فلیس منّی)[۲۹]

تطبیق معیار عرضه حدیث بر سنت متواتره در کتب روائی فریقین [۳۰]

1- روایاتی که بر نحوست برخی از ایام و اشیاء دلالت می‌کند: [۳۱] - در کتب روائی فریقین روایات زیادی است که مفادشان نحوست برخی از ایام و اشیاء است مولف میزان الحکمه دراین رابطه می‌نویسد: وأما السنة فهناک روایات کثیرة جدا فی السعد والنحس من أیام الأسبوع ومن أیام الشهور العربیة ومن أیام شهور الفرس ومن أیام الشهور الرومیة، وهی روایات بالغة فی الکثرة مودعة فی جوامع الحدیث، أکثرها ضعاف من مراسیل ومرفوعات وإن کان فیها ما لا یخلو من اعتبار من حیث أسنادها.[۳۲]

اخبار نحوست ایام در کتب روائی امامیه

عن الرضا (علیه‌السلام)، عن آبائِه (علیهم‌السلام)، قال: (قال رسول الله (صلّى الله علیه وآله): یوم الأربعاء یوم نحس مستمر من احتجم فیه خیف علیه ان تخضر محاجمه ومن تنور فیه خیف علیه البرص [۳۳]

وعن أبی عبدالله (علیه‌السلام)، قال: (قال علی (علیه‌السلام): ینبغی أن یُتَوَقَّى النَورة یوم الأربعاء؛ فإنّه یوم نَحْس مُستمر)[۳۴]

وعن أبی الحسن موسى بن جعفر (علیه‌السلام)، قال: (الشُؤم للمُسافِر فی طریقه خَمْسَة: الغُراب الناعِق عن یَمینِه، الناشِز لذنبه، والذِئب العاوِی الّذی یَعوِی فی وجهِ الرجل وهو مُقع على ذَنَبه، یعوی ثُمّ یرتفع ثُمّ یَنخَفِض ثلاثاً، والظَبی السَانِح من یمین إلى شمال، والبُومَة الصَارِخة، والمَرأة الشَمطاء تَلْقِی فَرجها، والأتان العَضْباء ـ یعنی: الجَدعَاء ـ فمَن أوجَسَ فی نفسه مِنهنَّ شیئاً، فلیَقُل: اعتصمتُ بک یا ربّ من شرِّ ما أجد فی نفسی، فاعصمْنی من ذلک، قال: فیُعصَم من ذلک)[۳۵]

اخبار نحوست ایام در کتب اهل سنت

قال النبی صلى الله علیه وسلم: یوم الأربعاء یوم نحس مستمر- [۳۶] و قال ایضا: آخر أربعاء فی الشهر یوم نحس مستمر – [۳۷] باید گفت:

اولا این روایات معارض با اخبار فراوانی است که در کتب فریقین در نفی تطیر وارد شده است نظیر روایتی که تَرمذی از رسول الله (صلّى الله علیه وآله) نقل می‌کند که فرمود: الطِیَرَة من الشرک وما منّا، ولکنّ الله یُذهبه بالتوکّل)[۳۸]

در روایتی از امام هادی ع نقل شده که آن حضرت در پاسخ کسی که از او نسبت به سفر در روز چهارشنبه سئوال نمود مرقوم فرمود:

(مَن خرجَ یوم الأربعاء لا یدور، خِلافاً على أهل الطِیَرَة وُقِیَ من کلِّ آفة، وعُوفِی من کلِّ عاهَة، وقَضَى اللهُ له حاجته)[۳۹]


ودر روایتی از امام صادق نقل شده که قال: (قال رسول الله (صلّى الله علیه وآله): لا طِیَرَة)[۴۰] و احادیث فراوان دیگری که با مفاد روایات نحوست ایام منافات دارد.

ثانیا روایاتی که بر نحوست بعضی از ایام دلالت می‌کند با سیره قطعی پیامبر ص و اهل بیت ع منافات دارد چنانکه امام علی ع در برابر سخن یکی از منجمان که زمان نبرد با خوارج را شوم مى‌دانست فرمود:

أتَزعُم أنّک تُهدِی إلى الساعة الّتی مَن سار فیها صُرِفَ عنه السوء؟ وتُخوِّف مِن الساعة الّتی مَن سار فیها حاقَّ به الضرّ؟ فمَن صدَّقک فقد کذَّب القرآن، واستغنى عن الاستعانة بالله فی نیل المَحبوب ودَفع المَکروه)[۴۱]

ابن حجر نیز آنگاه که از او درباره روایتی از ابن عباس مبنی بر نحوست ایام سئوال شد پاسخ داد: بأن هذا کذب على ابن عباس لا تحل روایته. – [۴۲]

دفع توهم سئوالی که دراینجا مطرح می‌گردد برخی تعابیری است که در قرآن کریم بعنوان نحوست ایام ذکر شده است نظیر ایام نحسات و یوم نحس مستمر

علامه طباطبائی درتفسیر المیزان ذیل ایه: إنا أرسلنا علیهم ریحا صرصرا فی یوم نحس مستمر - القمر: -19، و آیه (16) سورة سَجدة - فأرسلنا علیهم ریحا صرصرا فی أیام نحسات - می‌نویسد: (لکن لا یظهر من سِیاق القصّة ودلالَة الآیتین، أزید من کون النُحُوسة والشُؤم خاصّة بنفس الزمان الّذی کانت تَهبّ علیهم فیه الریح عذاباً، وهو سبع لیالِ وثمانیة أیّام مُتوالِیة، یستمرّ علیهم فیها العذاب من غیر أن تَدور بدَوران الأسابیع، وهو ظاهر وإلاّ کان جمیع الزمان نحوساً ولا بدوران الشهور والسنین.)[۴۳]

ایشان در پایان این بحث می‌نویسد:

(فتبیَّن مّما تقدَّم على طوله، أنّ الأخبار الواردة فی سَخاوَة الأیّام ونُحوسَتها، لا تدلّ على أزید من ابتنائهما على حوادث مُرتَبطة بالدِّین، تُوجِب حُسناً وقبحاً بحسب الذوق الدِّینی، أو بحسب تأثیر النفوس. وأمّا اتّصاف الیوم أو أیّ قطعة من الزمان بصفة المَیمَنه أو المَشأمه، واختصاصه بخواصّ تکوینیّة عن علَل وأسباب طبیعیّة تکوینیّة فلا، ... ،)[۴۴]

نتیجه آنکه ایشان نحس ایام را در قرآن کریم ذاتی ندانسته بلکه آن را مربوط به حوادثی می‌داند که در روزهای خاص واقع شده است.

3-روایاتی که در نجاست اهن وارد شده است: عن أبی عبدالله (علیه‌السلام) فی الرجل إذا قص أظفاره بالحدید، أو جز شعره، أو حلق قفاه، فإن علیه أن یمسحه بالماء قبل أن یصلى، سئل: فإن صلى ولم یمسح من ذلک بالماء؟ قال یعید الصلاة لأن الحدید نجس. وقال لأن الحدید لباس أهل النار، والذهب لباس أهل الجنة. [۴۵]

شیخ طوسی در علت رد این روایت می‌فرماید: (لأنّه خبر شاذّ مُخالِف للأخبار الکثیرة، وما یجری هذا المَجرى لا یُعمل علیه على ما بیناه).[۴۶]

معیار سوم: عدم مخالفت حدیث با حکم قطعی عقل

در تبیین معیار سوم باید گفت: اولا مراد از حکم عقل، حکم قطعی عقل است که مشترک بین همه انسان‌هاست بنابر‌این احکام ظنی خارج از محل نزاع می‌باشد.

ثانیا عدم مخالفت حدیث با حکم عقل امری است که همه فرق مسلمانان بدان قائل هستند بجهت آنکه عقل شریعتی است که از نهاد انسانیت شکل گرفته است و شرع دینی است که از ناحیه وحی که وراء عقل انسانی است پدیدار شده است بنابراین بازگشت هر دوبه امر واحدی است و تنافی بین این‌دو نخواهد بود.

ثالثا عقل یکی از ابزار برجسته شناخت دین بوده و قرآن دربسیاری از آیات از مسلمانان می‌خواهد که درایاتش تدبر و تعقل نمایند بدیهی است چنین اهتمامی‌از جانب شریعت نسبت به عقل نشانه اعتبار و اعتماد به احکام قطعی عقل خواهد بود بنابر‌این احکام و آموزه‌های شریعت هیچگاه مخالف عقل نبوده و احکام عقلی نیز هیچگاه درجهت مباینت با شرع نخواهد بود.

گفتاربرخی از اعلام فریقین در معیاربود ن عقل بهنگام مواجهه با حدیث

شیخ مفید در تصحیح اعتقادات الامامیه می‌فرماید: متى وجدنا حدیثا یخالفه الکتاب ولا یصح وفاقه له على حال أطرحناه لقضاءالکتاب بذلک وإجماع [الأئمة – علیهم‌السلام -] علیه. وکذلک إن وجدنا حدیثا یخالف أحکام العقول أطرحناه لقضیة العقل بفساده، - انتهی – [۴۷]

خطیب قزوینی از اعلام اهل سنت در این زمینه می‌فرماید: ولا یقبل خبر الواحد فی منافاة حکم العقل وحکم القرآن الثابت المحکم والسنة المعلومة- او- الفعل الجاری مجرى السنة وکل دلیل مقطوع به... - انتهی - [۴۸]

ایه الله سبحانی درزمینه معیار بودن عقل می‌نویسد: ....فمنطق العقل القطعی یعد مقیاساً لتمییز الحقّ عن الباطل، ولتصحیح ما یعزى إلى منطق الوحی وما لا یعزى إلیه وعلى ضوء ذلک فالروایات الصریحة فی إثبات الجهة للّه تبارک وتعالى، وفی إثبات الجبر وسلب الحریة والاختیار عن الإنسان فیما یناط به الإیمان والکفر کلّها تخالف العقل الحصیف الذی به عُرف اللّه سبحانه وأنبیاؤه ورسله. فالإنسان المسیّر غیر مسؤول عن عمله وتصرفاته فی قضاء العقل، مع أنّه مسؤول فی کتاب اللّه تبارک وتعالى فلا یجتمعان. - انتهی – [۴۹]

تطبیق معیار سوم – عدم مخالفت حدیث با حکم قطعی عقل – در منابع روائی فریقین

در کتب روائی فریقین روایاتی وجود دارد که با حکم قطعی عقل منافات داشته که در اینجا برخی از آنها را بیان می‌کنیم

الف: روایاتی که دلالت بر جسمانیت خداوند دارد:

1-روایاتی که دلالت بر رویت حسی انسان‌ها نسبت به خداوند در قیامت دارد:

1-1-عن جریر قال کنا مع النبی صلى الله علیه وسلم فنظر إلى القمر لیلة یعنى البدر فقال إنکم سترون ربکم کما ترون هذا القمر لا تضامون فی رؤیته فان استطعتم أن لا تغلبوا على صلاة قبل طلوع الشمس وقبل غروبها فافعلوا ثم قرأ وسبح بحمد ربک قبل طلوع الشمس وقبل الغروب – انتهی – [۵۰]

1-2 –روایاتی که دلالت بر اثبات وجه برای خداوند دارد: -ابن حاتم عن النبی صلى الله علیه وسلم قال إذا قاتل أحدکم أخاه فلیجتنب الوجه فان الله خلق آدم على صورته- [۵۱]

1-3– روایاتی که دلالت بر اثبات کتف برای خداوند را دارد: عن صفوان بن محرز قال بینا ابن عمر یطوف إذ عرض رجل فقال یا أبا عبدالرحمن أو قال یا ابن عمر هل سمعت النبی صلى الله علیه وسلم فی النجوى فقال سمعت النبی صلى الله علیه وسلم یقول یدنى المؤمن من ربه وقال هشام یدنو المؤمن حتى یضع علیه کنفه فیقرره بذنوبه تعرف ذنب کذا یقول اعرف رب یقول اعرف مرتین فیقول سترتها فی الدنیا وأغفرها لک الیوم ثم تطوى صحیفة حسناته واما الآخرون أو الکفار فینادى على رؤس الاشهاد هؤلاء الذین کذبوا على ربهم – [۵۲]

2-روایاتی که مفادش اثبات قدرت الهی بر امر محال می‌باشد: در برخی از کتب حدیثی امامیه روایاتی وجود دارد که با حکم قطعی عقل منافات داشته از اینرو دانشمندان شیعه آن را مردود می‌دانند. در اینجا برخی از آنها را بیان می‌کنیم – [۵۳]

-در کتاب کافی از هشام بن حکم نقل شده است که فردی – عبدالله دیصانی - از او پرسید: ألکَ رَبّ؟ فقُلتُ: بلى، قال: أقادرٌ هو؟ قُلتُ: نعم، قادِر قاهِر، قال: یَقدر أنْ یُدخِل الدنیا کُلّها البَیضَة، لا تَکبر البَیضة ولا تَصغر الدُنیا؟ قال هشام: النَظْرَة، فقال له: قد أنْظَرتُک حولاً، ثُمَّ خرجَ عنه. هشام می‌گوید بعد از عدم توانائی خویش در پاسخ مناسب به سئوال مذکور خدمت امام صادق ع رسیده و از او پاسخ سئوال را خواستم. امام ع فرمود:

یا هشام، کَمْ حَواسّک؟ قال: خمس، قال: أیّها أصغر؟ قال النَاظِر، قال: وکَمْ قَدْرُ النَاظِر؟ قال: مِثل العَدَسَة أو أقلّ منها، فقال له: یا هشام، فانْظُر أمامک وفَوقک الصفحة (142) وأخبرنی بما تَرى، فقال: أرى سماءً وأرضاً، ودُورَاً وقصوراً، وبراریَ وجبالاً وأنهاراً، فقال له أبو عبدالله (علیه‌السلام): إنّ الّذی قَدَرَ أن یُدْخِل الّذی تراه العَدَسَة أو أقلّ منها، قادِر أن یُدْخِل الدنیا کُلّها البیضة، لا تصغر الدنیا ولا تکبر البیضة...)[۵۴]

سید مرتضی ره حدیث مذکور را جعلی دانسته و می‌فرماید: (وهذا الخبر المذکور بظاهره، یَقتَضی تجویز المُحال المَعلوم بالضَرورات فَساده، وإنْ رواه الکُلینی (رحمه الله) فی کتاب التوحید. فکم رَوى هذا الرجلُ، وغیره من أصحابنا (رحمهم الله تعالى) فی کُتبِهم ما له ظواهِر مُستحیلَة أو باطِلة والأغلَب الأرجَح أنْ یکون هذا خبراً مَوضوعاً مَدسوساً)[۵۵].


3 – روایاتی که ظلم را به خداوند متعال نسبت می‌دهد: عن زید بن ثابت، قال: (سمعتُ رسول الله یقول: لو أنّ الله عَذّبَ أهل سماواته وأهل أرضه، لعذَّبهم وهو غیر ظالِم لَهم، ولو رَحمهم لکانت رحمته خیراً لهم من أعمالهم...)[۵۶] ایه الله جعفر سبحانی حدیث مذکور را مخالف عقل و فطرت سلیم دانسته و می‌نویسد: والحدیث وإن نقل عن ثلة من الصحابة کأبی بن کعب، وعبداللّه بن مسعود، وزید بن ثابت، لکن یرده العقل الحصیف والفطرة السلیمة،

ایشان در تبیین نکته مذکور می‌نویسد: إذ انّ هنا کلاماً مع غض النظر عن مسألة التحسین والتقبیح وهل هما عقلیان أو شرعیان وهو: إنّ الوجدان خیر شاهد على قبح تعذیب البریء من أی فاعل صدر، سواء کان الفاعل هو الواجب أو الممکن، فلو لم یتمکن العقل من درک هذا المقدار من التحسین والتقبیح فلا یصحّ له القضاء فی أیّ أمر یمتّ إلیه بصلة.

نعم انّ السماوات والأرض وما فیهما ملک للّه تبارک وتعالى لا ینازعه فیها أحد، فلو عذب أهلهما لا یمنعه منه شیء، ولکن هل یجوز له حسب حکمته وعدله أن یعذب البریء، ویدخل الطفل الرضیع النار بحجة انّه ملکه؟ کلاّ. لا، إذ عندئذ یکون ظالماً وجائراً ویکون مناقضاً لحکمته وعدله

ایشان مفاد حدیث مذکور را مخالف موازین قرآنی دانسته و می‌نویسد: وقد احتکم سبحانه فی غیر واحد من المسائل إلى العقل والفطرة، فقال: (أَفَنَجْعَلُ المُسْلِمینَ کَالْمُجْرِمینَ) (القلم / 35) ویقول سبحانه: (أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحات کَالمُفْسِدِینَ فِی الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ المُتَّقِینَ کَالفُجّار) (ص / 28) أی لا نجعلهما على حد سواء لأنّه قبیح. انتهی [۵۷]


-در کتاب صحیح البُخاری از أبی هُریرة نقل شده است که پیامبرص فرمود:

قال سلیمان بن داود علیهما السلام لأطوفن اللیلة على مائة امرأة أو تسع وتسعین کلهن یأتی بفارس یجاهد فی سبیل الله فقال له صاحبه قل إن شاء الله فلم یقل إن شاء الله فلم یحمل منهن إلا امرأة واحدة جاءت بشق رجل والذی نفس محمد بیده لو قال إن شاء الله لجاهدوا فی سبیل الله فرسانا أجمعون باب الشجاعة فی الحرب والجبن – انتهی –[۵۸]

مولف رساله مبانی نقد المتن در ذیل این حدیث می‌نویسد:

وهذا الحدیث یُخالِف العَقل من عدّة جوانب، فبالإضافة إلى أنّه قَبیح عقلاً، ومُستهجَن عند الناس؛ لأنّه یصوّر نبی من أنبیاء الله لم یکن همه إلاّ مُمارسة العمل الجنسی، فهو غیر مُمکن عقلاً أیضاً، فکیف یُمکن للإنسان مهما بلغَ من قوّته الجسدیّة أن یفعل ذلک بلیلة واحدة، سواء کان ذلک من الناحیة الجسمیّة أم من الناحیة الزمنیّة ؟!

ایشان در ادامه می‌نویسد: فلو قسّمنا حصّة کلّ امرأة عشرة دقائق، لاستغرق ذلک أکثر من تسعة عشر ساعة. الصفحة (145)وبالإجمال، فإنّ ذلک غیر مُمکن، أو مُحال عقلاً.[۵۹]

نتیجه آنکه روایات مذکور بدلیل مخالفت با حکم قطعی عقل مورد پذیرش نمی‌باشد.

معیار چهارم نقد المتن: عدم مخالفت با احکام قطعی علوم تجربی

هر چند اغلب مسائل علوم تجربی مبتنی بر آراءو نظریات اندیشمندانی است که در در معرض تحول و تغییر قرار دارند اما برخی از مسائل این نوع علوم از قطعیت برخوردار بوده و بین همه انسان‌ها مورد اتفاق می‌باشد از این رو مخالفت نمودن با آنها ممکن نیست نظیر قانون تحول در پدیده‌های مادی و نظائر ان

بر این اساس احادیثی که با قوانین قطعی علمی‌و طبیعی مخالف باشند مورد قبول شریعت نمی‌باشد.

تظبیق معیار چهارم درکتب روائی فریقین

1-قرار گرفتن زمین بر ظهر ماهی: - عن أبّان بن تَغلبْ، قال: (سألتُ أبا عبدالله (علیه‌السلام) عن الأرض، على أیّ شی ء هی؟ قال: هی على حوت، قلتُ: فالحوت على أیّ شی ء هو؟ قال: على الماء، قلتُ: فالماء على أیّ شی ء هو؟ قال: على صَخرة، قلتُ: فعَلى أیّ شی ء الصخرة؟ قال: على قَرْنِ ثورٍ أمْلَس، قلتُ: فعلى أیّ شی ء الثور؟ قال: على الثَرى، قلتُ: فعلى أیّ شی ء الثَرى؟ فقال: هیهات، عند ذلک ضَلَّ عِلم العُلماء)[۶۰]

مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث بعد از ذکر این روایت می‌نویسد: وأحسب أنّ هذا لا یحتاج إلى تعلیق، فالروایة مُخالِفة لبدیهیّات العِلم التَجریبی القطعی، فلا الأرض على ظهر حوت، ولا الحوت على قَرن ثور، بل هی کُرة مُعلَّقة بالفضاء الخارجی، وقد تحقَّق ذلک بالتصویر الحیّ، فإنکار هذا الأمر یعنی إنکاراً للواقع البَدیهی.[۶۱]

در روایتی دیگر از امام صادق ع در زمینه علت پیدایش زلزله نقل شده است که فرمود: إن الحوت الذی یحمل الأرض أسر فی نفسه أنه إنما یحمل الأرض بقوته فأرسل الله تعالى إلیه حوبا أصغر من شبر وأکبر من فتر (5) فدخلت فی خیاشیمه فصعق، فمکث بذلک أربعین یوما ثم إن الله عز وجل رؤوف به ورحمه وخرج فإذا أراد الله عز وجل بأرض زلزلة بعث ذلک الحوت إلى ذلک الحوت فإذا رآه اضطرب فتزلزلت الأرض. [۶۲]

علامه کاشف‌الغطاء بعد از ذکر این احادیث می‌نویسد: إنّ أساطین علمائنا کالشیخ المُفید والسیّد المرتضى ومَن عاصرهم أو تأخَّر عنهم، کانوا إذا مرّوا بهذه الأخبار وأمثالها مّما تُخالِف الوجدان، وتُصادِم بدیهة العقول، ولا یدعمها حُجّة لا بُرهان، بل هی أقرب إلى الخُرافة منها إلى حقیقة الواقع... قالوا: هذا خبرٌ واحد، لا یفیدنا علماً ولا عملاً) [۶۳]

2-سخن گفتن گاو و گرگ به لغت و زبان انسان: د ر مسند احمد از ابی هریره نقل شده است که روزی پیامبر ص بعد از اقامه نماز در برابر نماز گزاران ایستاد و فرمود: بینا رجل یسوق بقرة إذ رکبها فضربها قالت انا لم نخلق لهذا إنما خلقنا للحراثة فقال الناس سبحان الله بقرة تتکلم فقال فانى أو من بهذا أنا وأبوبکر غدا غدا وعمرو ما هما ثم وبینا رجل فی غنمه إذ عدا علیها الذئب فأخذ شاة منها فطلبه فأدرکه فاستنقذها منه فقال یا هذا استنقذتها منى فمن لها یوم السبع یوم لا راعى لها غیری قال الناس سبحان الله ذئب یتلکم فقال أین أو من بذلک وأبوبکر وعمرو ما هما [۶۴]


سید شرف الدین در نقد روایات مذکور و مخالفت آنها با قوانین علمی‌می‌نویسد: ...وها هو- ابو هریره - الآن یحدث بأن بقرة وذئبا یتکلمان بلسان عربی مبین فیفصحان عن عقل وعلم وحکمة، الامر الذی لم یقع أصلا، ولا هو واقع قطعا، ولن یقع ابدا، وسنة الله فی خلقه نحیل وقوعه إلا فی مقام التحدی والتعجیز حیث یکون آیة للنبوة، وبرهانا على الاتصال بالله عز سلطانه، ومقام الرجل حیث ساق بقرته إلى حقل فرکبها فی الطریق لم یکن مقام تحدی واعجاز لتصدر فیه الآیات وخوارق العادات. وکذلک مقام راعی الغنم حین عدا الذئب علیه فلا سبیل إلى القول بامکان صحة هذا الحدیث عقلا فان المعجزات وخوارق العادات لا تقع عبثا باجماع العقلاء - [۶۵]

معیار پنجم: عدم مخالفت حدیث با اصول قطعی دین نظیر توحید نبوت عصمت پیامبر ص معاد عدم تحریف قرآن و....

الف – روایاتی که با مقام نبوت و نزول وحی الهی بر پیامبر منافات دارد: در برخی از کتب روائی اهل سنت روایاتی ذکر شده است که بیانگر تردید پیامبر ص در رسالتش بوده و یقین آن حضرت به رسالتش را مستند به عالم مسیحی – ورقه بن نوفل – می‌کند: در صحیح بخاری از عائشه قصه نزول وحی و فرشته بر پیامبر ص در اغاز رسالتش این‌گونه بیان شده است:

أول ما بدئ به رسول الله صلى الله علیه وسلم من الوحی الرؤیا الصالحة فی النوم فکان لا یرى رؤیا الا جاءت مثل فلق الصبح ثم حبب إلیه الخلاء وکان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه وهو التعبداللیالی ذوات العدد قبل أن ینزع إلى أهله ویتزود لذلک ثم یرجع إلى خدیجة فیتزود لمثلها حتى جاءه الحق وهو فی غار حراء فجاءه الملک فقال اقرأ قال ما انا بقارئ قال فاخذنی فغطنی حتى بلغ منى الجهد ثم أرسلنی فقال اقرأ قلت ما انا بقارئ فاخذنی فغطنی الثانیة حتى بلغ منى الجهد ثم أرسلنی فقال أقرأ فقلت ما أنا بقارئ فاخذنی فغطنی الثالثة ثم أرسلنی

فقال: أقرأ باسم ربک الذی خلق خلق الانسان من علق اقرأ وربک الأکرم فرجع بها رسول الله صلى الله علیه وسلم یرجف فؤاده فدخل على خدیجة بنت خویلد فقال زملونی زملونی فزملوه حتى ذهب عنه الروع فقال لخدیجة وأخبرها الخبر لقد خشیت على نفسی فقالت خدیجة کلا والله ما یخزیک الله أبدا انک لتصل الرحم وتحمل الکل وتکسب المعدوم وتقری الضیف وتعین على نوائب الحق فانطلقت به خدیجة حتى أتت به ورقة بن نوفل بن أسد بن عبدالعزى ابن عم خدیجة وکان امرأ قد تنصر فی الجاهلیة وکان یکتب الکتاب العبرانی فیکتب من الإنجیل بالعبرانیة ما شاء الله أن یکتب وکان شیخا کبیرا قد عمى فقالت له خدیجة یا ابن عم اسمع من ابن أخیک فقال له ورقة یا ابن أخی ماذا ترى فأخبره رسول الله صلى الله علیه وسلم ما رأى فقال له ورقة هذا الناموس الذی نزل الله على موسى یا لیتنی فیها جذعا لیتنی أکون حیا إذ یخرجک قومک فقال رسول الله صلى الله علیه وآله أو مخرجی هم قال نعم لم یأت رجل قط بمثل ما جئت به الا عودی وان یدرکنی یومک أنصرک نصرا مؤزرا ثم لم ینشب ورقة أن توفى وفتر الوحی [۶۶]

در روایتی دیگر از عروه درزمینه حالات پیامبر ص بعد از نزول وحی نقل شده است:

ان رسول الله صلى الله علیه وسلم قال یا خدیجة إنی أرى ضوءا وأسمع صوتا لقد خشیت أن أکون کاهنا فقالت: إن الله لا یفعل بک ذلک یا بن عبدالله إنک تصدق الحدیث وتؤدی الأمانة وتصل الرحم – انتهی – [۶۷]

نظیر این روایات در تاریخ طبری و... نیز نقل شده است. [۶۸] باید گفت ضعف مدلول روایات مذکور بخوبی روشن است از آنجا که مشتمل بر اموری است که با عصمت پیامبر ص منافات دارد بخصوص آنکه ایمان و یقین پیامبر ص به رسالتش رامستند به عالم مسیحی می‌کند.

2- روایاتی که بیانگر تحریف لفظی در قرآن می‌باشد: گرچه از منظر فریقین و اجماع مسلمین قرآن کریم مصون از تحریف لفظی بوده و قرآن موجود همان قرآنی است که بر پیامبر ص نازل شده است اما در کتب روائی اهل سنت و امامیه روایاتی وجود دارد که بیانگر وجود تحریف لفظی در قرآن است هر چند عالمان فریقین همگی از این روایات در مقام عمل اعراض نموده‌اند.


1-روایات تحریف قرآن در کتب اهل سنت -در کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم از ابن عباس نقل شده است که: خطب عمر بن الخطاب خطبته بعد مرجعه من آخر حجة حجها' قال فیها: ان الله بعث محمداً (ص) بالحق وانزل علیه الکتاب فکان مما انزل علیه الله آیة الرجم. فقرأناها وعقلناها ووعیناها فلذا رجم رسول الله (ص) ورجمنا بعده. فأخشى إن طال بالناس الزمان ان یقول قائل: والله مانجد آیة الرجم فی کتاب الله فیضلوا بترک فریضة انزلها الله.[۶۹]

در روایتی دیگر از ابراهیم بن علقمة نقل شده که: دخلت فی نفر من اصحاب عبدالله الشام فسمع بنا ابوالدرداء فاتانا فقال فقال: أفیکم من یقرأ؟ فقلنا: نعم. قال: فأیکم؟ فأشاروا إلیّ' فقال: إقرأ' فقرأت: (واللیل اذا یغشى والنهار اذا تجلى والذکر والانثى) قال:انت سمعتها من فی صاحبک قلت نعم' قال: وانا سمعتها من فی النبی (ص) وهؤلاء یأبون علینا).[۷۰]

2-روایات تحریف قرآن در کتب امامیه -عن جابر الجعفی قال: کنت لیلة من بعض اللیالی عند أبی جعفر علیه‌السلام فقرأت هذه الآیة " یا أیها الذین آمنوا إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکر الله " (1) قال: فقال علیه‌السلام: مه یا جابر کیف قرأت ؟! قال: قلت: " یا أیها الذین آمنوا إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فاسعوا إلى ذکر الله " قال: هذا تحریف یا جابر، قال: قلت: فکیف أقرء - جعلنی الله فداک -؟ قال: فقال: " یا أیها الذین آمنوا إذا نودی للصلاة من یوم الجمعة فامضوا إلى ذکر الله " هکذا نزلت یا جابر لو کان سعیا " لکان عدوا " لما کرهه رسول الله صلى الله علیه وآله لقد کان یکره أن یعدو الرجل إلى الصلاة، - [۷۱]

-عن أبی بصیر، عن أبی عبدالله علیه‌السلام فی قول الله عز وجل: " ومن یطع الله ورسوله (فی ولایة علی [وولایة] الأئمة من بعده) فقد فاز فوزا عظیما " هکذا نزلت. [۷۲] -عن أحمد بن النضر، عن محمد بن مروان رفعه إلیهم فی قول الله عز وجل: " وما کان لکم أن تؤذوا رسول الله (2) " فی علی و الأئمة " کالذین آذوا موسى فبرأه الله مما قالوا[۷۳] این روایات نیز که بیانگر تحریف قرآن است بر اساس مبانی قطعی مذهب امامیه مردود می‌باشد چون از منظر امامیه قرآن موجود همان قرآنی است که در عصر ائمه علیهم‌السلام تلاوت می‌شد.


ج – احادیثی که ضد اصول قطعی بعضی از مذاهب اسلامی‌است: نظیر روایاتی که دربرخی کتب روائی امامیه ذکر شده است مبنی بر اینکه امامان بعد از پیامبر ص سیزده نفر می‌باشد:


چنانکه در اصول کافی نقل شده است: عن أبی الجاورد، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلى الله علیه وآله: إنی واثنی عشر من ولدی وأنت یا علی زر الأرض یعنی أوتادها وجبالها، بنا أوتد الله الأرض أن تسیخ بأهلها، فإذا ذهب الاثنا عشر من ولدی ساخت الأرض بأهلها ولم ینظروا. [۷۴]


محقق تستری در بعد از ذکر این حدیث می‌فرماید: الخبر کما تری مشتمل علی کون اثنی عشر اماما من ولد النبی ص فیصیرون مع امیر المومنین ع ثلاثه عشر [۷۵]

و در روایتی دیگر: عن أبی الجارود، عن أبی جعفر علیه‌السلام عن جابر بن عبدالله الأنصاری قال: دخلت على فاطمة علیها السلام وبین یدیها لوح فیه أسماء الأوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم علیه‌السلام، ثلاثة منهم محمد وثلاثة منهم علی – [۷۶]

علامه تستری در الاخبار الدخیله بعد از ذکر این حدیث می‌فرماید:

وهو ایضا کما تری مشتمل علی کون اثنی عشرمن ولد فاطمه ع فیصیرون مع امیر المومنین ع ایضا ثلاثه عشر [۷۷]


شکی نیست که این نوع روایات بدلیل مخالفت قطعی با اعتقادات امامیه مردود است.

معیارششم: عدم مخالفت حدیث با حوادث قطعی تاریخی

این معیار نیز از مشترکات بین امامیه و اهل سنت است لکن نکته اساسی آن است که در تطبیق روایت بر تاریخ لازم است قطعی بودن و تواتر آن اثبات گردد تنها در این صورت است که می‌توان احادیث مخالف با تاریخ را مردود دانست. [۷۸]

تطبیق

الف - سعدبن معاذ و غزوه تبوک در کتب تاریخی و روائی از انس بن مالک نقل شده است ّ: أقبل رسول الله (ص) من غزوة تَبُوک فاستقبَله سَعد بن مُعاذ الأنصاری، فصافحه النبی (ص) ثُمّ قال له: ما هذا الّذی أکْتَبت یداک؟ فقال: یا رسول الله، أضرب بالمَرو المِسحاة فأُنفِقه على عیالی، قال: فقبَّل النبی (ص) یَدَه وقال: هذه یَدٌ لا تَمسّها النار أبداً).

مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 123 بعد از ذکر این روایت می‌نویسد: وهذا الخبر مُخالِف لما تَسالَم علیه أهل السِیَر والمُؤرِّخون؛ لأنّ سَعد بن مُعاذ تُوفّی سنة خمس من الهجرة، وغزوة تَبوک کانت فی السنة التاسعة للهجرة.

ایشان با استناد به منابع مختلف تاریخی می‌نویسد: فقد ورد فی کیفیّة وفاته (سَعد بن مُعاذ الأنصاری، سیّد الأوس... شَهدَ بدراً باتّفاق، ورُمِیَ بسهمٍ یوم الخندق، فعاش بعد ذلک شهراً، حتّى حکم فی بنی قُریضَة، وأُجیبت دعوته فی ذلک، ثُمّ انتقضَ جُرحه، فمات... وذلک سنة خمس)[۷۹]

ب – آیه (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ) و خطاب پیامبر ص به همسران خویش در سال سوم هجری در تفسیر الدرالمنثور امده است که بعد از نزول آیه مذکور پیامبر ص بستگان خویش از جمله همسرانش را جمع نمود و برخی از پیام‌های الهی را به آنها متذکر شد در حالی که بر اساس حقائق قطعی تاریخی آیه مذکور در اوائل بعثت نازل گردیده و هنوزبرخی از همسرانی که در این نقل تاریخی برای پیامبر ص ذکر شده متولد نشده بودند:

عن أبی أمامة، قال: (لمّا نزلتْ: (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ)، جمعَ رسول الله (ص) بنی‌هاشم فأجلَسهم على الباب، وجمع نساءَه وأهله فأجلسهم فی البیت، ثم اطّلع علیهم فقال: یا بنی‌هاشم، اشتروا أنفسکم من النار، واسعوا فی فَکاکِ رقابکم أو افتکوها بأنفسکم من الله، فإنّی لا أملک لکم من الله شیئاً، ثُمّ أقبل على أهل بیته فقال: یا عائشة بنت أبی‌بکر، ویا حفصة بنت عُمر، ویا أُمّ سَلَمَه، ویا فاطمة بنت محمّد، ویا أُمّ الزبیر عَمّة رسول الله، اشتروا أنفسکم من الله، واسعوا فی فکاک رقابکم، فإنّی لا أملک لکم من الله شیئاً ولا أُغنی، فبکتْ عائشة رضی الله عنها وقالت:...) (384).


مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث دراین زمینه می‌نویسد: وقد اتّفق جمیع المُفسّرین والمُؤرّخین على أنّ هذه الآیة مَکّیة، نزلتْ فی السنة الثالثة أو الرابعة من البعثة النبویّة المُبارَکة، وذلک بعد انتهاء الفترة السرّیّة وبدایة الفترة العلنیّة من الدعوة. (ثُمّ أنّ الله تعالى أمر النبی (ص) بعد مَبعثه بثلاث سنین أن یَصدع بما یُؤمَر، وکان قَبل ذلک فی السِنین الثلاثِ مُستَتِراً بدعوته، لا یُظهرها إلاّ لمَن یَثِق به... قال ابن عبّاس: (لمّا نزلت: (وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ) خرجَ رسول الله (ص)، فصعدَ على الصفا فَهَتفَ: یا صباحاه! فاجتمعوا إلیه...)) (385).

ایشان د ادامه می‌نویسد:

والّذی یظهر من الروایة أنّ أُمّ سَلَمَه، حفصة، عائشة، کُنَّ من أزواج النبیّ (صلّى الله علیه وآله) ذلک الوقت، فی حین أنّ الرسول (صلّى الله علیه وآله) تزوَّج أُمَّ سَلَمَه وحفصة فی المدینة، بعد الهجرة وقد ذکر ابن جریر روایة أُخرى فی سبب نزول هذه الآیة، عن أبی هُریرة، ولم یذکر فیها فاطمة (علیها السلام)، ولا حفصة ولا عائشة ولا أُمّ سَلَمَه ایشان در مقام نتیجه‌گیری از روایات مذکور می‌نویسد: لهذا فإنّ الروایة تُواجِه عِدّة إشکالات، فکیف یُمکن أن یُخاطب النبی (ص) عائشة وهی لم تولَد بعد ؟! لأنّ عائشة وُلِدَتْ بعد المَبعث بأربع أو خمس سنین [۸۰]

== معیار هفتم: افراط و مبالغه در وعده و وعید بر اعمال صغیر و بالعکس –== [۸۱]

معیار مذکور نیز از معیارهای مشترک بین الفریقین بوده و مفادش آن است که روایاتی که مفادشان مشتمل بر وعد و وعیدهای افراطی در انجام برخی اعمال می‌باشد مقبول نمی‌باشد. در اینجا بعنوان نمونه برخی از این روایات را نقل می‌کنیم:

أ – نسیان سوره از بزرگترین گناهان: عن أنس بن مالک، قال، قال رسول الله (صلّى الله علیه وآله): (عُرِضَتْ عَلَیَّ أُجُورُ أُمَّتِی حَتَّى الْقَذَاةُ یُخْرِجُهَا الرَّجُلُ مِنْ الصفحة (174) الْمَسْجِدِ، وَعُرِضَتْ عَلَیَّ ذُنُوبُ أُمَّتِی فَلَمْ أَرَ ذَنْبًا أَعْظَمَ مِنْ سُورَةٍ مِنْ الْقُرْآنِ أَوْ آیَةٍ أُوتِیهَا رَجُلٌ ثُمَّ نَسِیَهَا)[۸۲]

مولف رساله نقد مبانی المتن بعد از ذکر این روایت می‌نویسد: وهذا الحدیث مُخالِف لهذا المقیاس، فلا یمکن أن یکون أحد الأمور المُستحبّة من أعظم الذنوب، وکیف یکون أعظم من القَتل والزنا والخیانة و... الّتی ورد النهی عنها فی القرآن ؟!

ایه الله سبحانی در نقد حدیث مذکور می‌نویسد:

فعَلى ضوء هذا الحدیث، یکون نسیان آیة من آیات القرآن أعظم من أکل الربا والسعی للفساد فی الأرض، والزنا بالمَحارم فی الأماکن المُتبرّکة، وقتل النفس المُحتَرمة، ونهب الأموال)[۸۳]

ب - وعن رسول الله (صلّى الله علیه وآله)، أنّه قال: (مَن سمع سورة یس عدلتْ له عشرین دیناراً فی سبیل الله، ومَن قرأها عدلتْ له عشرین حجَّة، ومَن کتبها وشربها أدخلتْ جوفه ألف یقین وألف نور وألف برکة وألف رحمة وألف رزق، ونزعتْ منه کلّ غلِّ وداء)[۸۴]

بررسی روایات مذکور:

شکی نیست که مفاد روایات مذکور با معارف قطعی قرآن منافات دارد بعلاوه آنکه منشا ورود چنین روایاتی در کتب حدیثی قاعده تسامح در ادله سنن است که بر اساس اخبار من بلغ استنباط شده است که ما در مقاله‌ای مستقل به نقد و بررسی آن پرداخته و ضعف آن را اثبات نموده ایم. معیار هشتم: روایاتی که مفادش سبب وهن دین یا اولیای الهی است:

در برخی روایات اموری به انبیاء الهی نسبت داده شده است که سبب وهن آنان و مکتب شان می‌باشد شکی نیست که چنین روایاتی مقبول نمی‌باشد بعنوان نمونه برخی از آنها را بیان می‌کنیم:

الف - نسبت دادن امور قبیح به پیامبر ص: 1- مسحور شدن پیامبر ص: عن عائشة رضی الله عنها قالت سحر رسول الله صلى الله علیه وسلم رجل من بنی زریق یقال له لبید بن الأعصم حتى کان رسول الله صلى الله علیه وسلم یخیل إلیه انه کان یفعل الشئ وما فعله حتى إذا کان ذات یوم أو ذات لیلة وهو عندی لکنه دعا ودعا ثم قال یا عائشة أشعرت ان الله أفتانی فیما استفتیته فیه اتانی رجلان فقعد أحدهما عند رأسی والآخر عند رجلی فقال أحدهما لصاحبه ما وجع الرجل فقال مطبوب قال من طبه قال لبید بن الأعصم قال فی ای شئ قال فی مشط ومشاطة وجف طلع نخلة ذکر قال وأین هو قال فی بئر ذروان فأتاها رسول الله صلى الله علیه وسلم فی ناس من أصحابه فجاء فقال یا عائشة کأن ماءها نقاعة الحناء وکأن رؤس نخلها رؤس الشیاطین قلت یا رسول الله صلى الله أفلا استخرجته قال قد عافانی الله فکرهت ان أثور على الناس فیه شرا فأمر بها فدفنت [۸۵]


عن عائشة رضی الله عنها قالت کان رسول الله صلى الله علیه وسلم سحر حتى کان یرى أنه یأتی النساء ولا یأتیهن قال سفیان وهذا أشد ما یکون من السحر إذا کان کذا فقال یا عائشة أعلمت ان الله قد أفتانی فیما استفتیته فیه اتانی رجلان فقعد أحدهما عند رأسی والآخر عند رجلی فقال الذی عند رأسی للآخر ما بال الرجل قال مطبوب قال ومن طبه قال لبید بن أعصم رجل من بنی زریق حلیف لیهود کان منافقا قال وفیم قال فی مشط ومشاقة قال وأین قال فی جف طلعة ذکر تحت رعوفة فی بئر ذروان قالت فأتى النبی صلى الله وسلم البئر حتى استخرجه فقال هذه البئر التی أریتها وکأن ماءها نقاعة الحناء وکأن نخلها رؤس الشیاطین قال فاستخرج قالت فقلت أفلا ای تنشرت فقال اما والله فقد شفانی واکره ان أثیر على أحد من الناس شرا- [۸۶]

3- حضور با حالت جنابت در نماز: عن أبی هریرة قال أقیمت الصلاة وعدلت الصفوف قیاما فخرج الینا رسول الله صلى الله علیه وسلم فلما قام فی مصلاه ذکر أنه جنب فقال لنا مکانکم ثم رجع فاغتسل ثم خرج الینا ورأسه یقطر فکبر فصلینا معه-[۸۷]


4-بکار گرفنن الفاظ زشت و اهانت امیز به دیگران: عن سالم مولى النصریین قال سمعت أبا هریرة یقول: سمعت رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول اللهم إنما محمد بشر یغضب کما یغضب البشر وانى قد اتخذت عندک عهدا لن تخلفنیه فأیما مؤمن آذیته أو سببته أو جلدته فاجعلها له کفارة وقربة تقربه بها إلیک یوم القیامة [۸۸]

ب –نسبت دادن امور قبیح به سائر انبیای الهی


1-نسبت دروغگوئی به ابراهیم ع: عن أبی هریرة رضی الله عنه قال لم یکذب إبراهیم علیه الصلاة والسلام الا ثلاث کذبات ثنتین منهن فی ذات الله عز وجل قوله انى سقیم وقوله بل فعله کبیرهم هذا وقال بینا هو ذات یوم وسارة إذ أتى على جبار من الجبابرة فقیل له ان ههنا رجلا معه امرأة من أحسن الناس فأرسل إلیه فسأله عنها فقال من هذه قال أختی فأتى سارة قال یا سارة لیس على وجه الأرض مؤمن غیری وغیرک وان هذا سألنی عنک فأخبرته انک أختی فلا تکذبینی فأرسل إلیها فلما دخلت علیه ذهب یتناولها بیده فأخذ فقال ادعى الله لی ولا أضرک فدعت الله فأطلق ثم تناولها الثانیة فأخذ مثلها أو أشد فقال ادعى الله لی ولا أضرک فدعت الله فأطلق... [۸۹]


2-نسبت دادن امر غیر طبیعی و مستبعد به سلیمان ع عن عبدالرحمن بن هرمز قال سمعت أبا هریرة رضی الله عنه عن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال قال سلیمان بن داود علیهما السلام لأطوفن اللیلة على مائة امرأة أو تسع وتسعین کلهن یأتی بفارس یجاهد فی سبیل الله فقال له صاحبه قل إن شاء الله فلم یقل إن شاء الله فلم یحمل منهن إلا امرأة واحدة جاءت بشق رجل والذی نفس محمد بیده لو قال إن شاء الله لجاهدوا فی سبیل الله فرسانا أجمعون [۹۰]

3-نسبت دادن امور قبیح به موسی ع: روى البُخاری بسَنَده عن أبی هُریرة، عن رسول الله (صلّى الله علیه وآله وسلم) أنّه قال: (إِنَّ مُوسَى کَانَ رَجُلاً حَیِیًّاً سِتِّیراً، لا یُرَى مِنْ جِلْدِهِ شَیْءٌ اسْتِحْیَاءً مِنْهُ، فَآذَاهُ مَنْ آذَاهُ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَقَالُوا: مَا یَسْتَتِرُ هَذَا التَّسَتُّرَ إِلاَّ مِنْ عَیْبٍ بِجِلْدِهِ، إِمَّا بَرَصٌ وَإِمَّا أُدْرَةٌ وَإِمَّا آفَةٌ وَإِنَّ اللَّهَ أَرَادَ أَنْ یُبَرِّئَهُ مِمَّا قَالُوا لِمُوسَى، فَخَلا یَوْمًا وَحْدَهُ، فَوَضَعَ ثِیَابَهُ عَلَى الْحَجَرِ ثُمَّ اغْتَسَلَ، فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ إِلَى ثِیَابِهِ لِیَأْخُذَهَا وَإِنَّ الْحَجَرَ عَدَا بِثَوْبِهِ، فَأَخَذَ مُوسَى عَصَاهُ وَطَلَبَ الْحَجَرَ فَجَعَلَ یَقُولُ: ثَوْبِی حَجَرُ، ثَوْبِی حَجَرُ، حَتَّى انْتَهَى إِلَى مَلَئٍ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ، فَرَأَوْهُ عُرْیَانًا أَحْسَنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ، وَأَبْرَأَهُ مِمَّا یَقُولُونَ. وَقَامَ الْحَجَرُ فَأَخَذَ ثَوْبَهُ فَلَبِسَهُ، وَطَفِقَ بِالْحَجَرِ ضَرْبًا بِعَصَاهُ، فَوَاللَّهِ، إِنَّ بِالْحَجَرِ لَنَدَباً مِنْ أَثَرِ ضَرْبِهِ، ثَلاثًا أَوْ أَرْبَعاً أَوْ خَمْساً، فَذَلِکَ قَوْلُهُ: (یا أیها الذین آمنوا لا تکونوا کالذین آذوا موسى فبرأه الله مما قالوا وکان عند الله وجیها...))[۹۱]

مولف رساله مبانی نقد متن الحدیث بعد از ذکر این حدیث می‌نویسد: وفی هذا الحدیث من ما لا یجوز من إنسان عادی، فکیف بکَلیمِ الله! والمُضحِک المُبکِی أنّ مُسلِم ذکره فی باب (فضائِل موسى)، ولا أدری أیّ فضیلة فی انکشاف عورةِ نبیٍّ من الأنبیاء، من أُولِی العَزم، أمام الملأ من بنی إسرائیل ؟!...إلاّ أن یُقال إنّها مُعجِزة من المُعجِزات، ولکن المُعجِزات لا تصدر إلاّ فی مَقام التحدِّی، لا فی سبیل فَضحِ أنبیاء الله، على أنّ الأُدْرَة والبَرص والآفة لیس أمراً مُستَهجَناً، بحیث یستلزم معها هذا الأسلوب. (ولو فُرِضَ ابتلاؤه بالأُدرَة، فأیّ بأس علیه بذلک؟ وقد أُصیبَ شُعَیب (علیه‌السلام) ببَصَره وأیّوب (علیه‌السلام) بجِسمه، وأنبیاء الله کافّة تَمَرَّضوا وماتوا. ولا یَجب انتفاء مثل هذه العوارِض عن أنبیاء الله ورُسلِه، ولاسیّما إذا کانت مَستورة عن الناس، کالأُدرَة) (452) ثُمَّ إنَّ الحَجَرَ هل یَشعر بأثرِ العَصا، حتّى یُعاقِبَه موسى بالضَرْب ؟!

ایشان در ادامه می‌نویسد: وبالإجمال، فإنَّ هذه الروایة تتضمّن أُموراً مُستهجَنة وقبیحة عقلاً، نَربَأ بأصحابها من أنْ یُسوِّدوا صفحات کُتبِهم بمِثل هذه الروایات [۹۲]

معیار نهم: بکار گیری الفاظ رکیک و دور از شان اولیای الهی و عدم ان

یکی دیگر از معیارهای متنی مشترک بین الفریقین بکارگیری الفاظ زشت و عدم آن در روایات می‌باشد بر این اساس روایاتی که مشتمل بر چنین کلمات و مضامین زشتی می‌باشند قطعا از احادیث موضوعه خواهد بود.

مولف کتاب مقائیس نقد متون السنه در این زمینه می‌نویسد: رکاکه لفظ الحدیث مما لایشبه بکلام الانبیاء و بعد المعنی و کونه لایقوله رسول الله ص اما لسخفه و تفاهته او دلالته علی امر لیس من عاده الرسول ص الامربه او النهی عنه او لان الحس و التجربه الانسانیه تدل علی بطلانه - انتهی - [۹۳]


دراینجا برخی از روایات را بیان می‌کنیم که بر اساس معیار ذکر شده باید آن را در زمره احادیث موضوعه دانست:


جواز نگاه به زنان زیبا:

عن جابر، قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: النظر إلى الخضرة یزید فی البصر، والنظر إلى المرأة الحسناء یزید فی البصر. [۹۴]


در روایت مذکور فساد و فحشاء امری مباح و ممدوح تلقی شده است. معذب نشدن چهره‌های زیبا: عن أنس رفعه إلى النبی صلى الله علیه وسلم " علیکم بالوجوه الملاح، والحدق السود، فإن الله یستحى أن یعذب وجها ملیحا بالنار [۹۵]

بهمین جا بحث معیارهای مشترک متنی بین الفریقین را به پایان برده و تحقیق پیرامون معیارهای متنی مختص به امامیه و اهل سنت را به فرصتی دیگر وا می‌گذاریم. و السلام

منابع

الکفایه فی علم الروایه الدارقطنی المعجم الکبیر کتاب الام الشافعی الرساله

اختلاف الحدیث دفاع عن السُنّة، محمّد بن محمّد أبو شهبة، از مبانی نقد المتن الکفایه فی علم الروایه الکافی المصدرالسابق بحوث فی علم الاصول البرهان فی تفسیر القرآن ج 5ص 237

تفسیر القمی

بحار الانوار علل الشرائع مجمع الزوائد صحیح مسلم السرائر المیزان

میزان الحکمه عیون اخبار الرضا ع وسائل الشیعه المحاسن المعجم الاوسط الجامع الصغیر

سنن الترمذی من لا یحضره الفقیه وسائل الشیعه – ال البیت - نهج‌البلاغه تذکره الموضوعات – الفتنی الاستبصار تصحیح اعتقادات الامامیه الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه الصحیح البخاری صحیح مسلم

رسائل الشریف المرتضى، سنن ابن ماجه الأرض والتُربة الحسینیّة، محمّد حسین آل کاشف‌الغطاء، مسند احمد ابوهریره صحیح البخاری

الطبقات الکبری لابن سعد تاریخ الطبری

الاختصاص الشیخ المفید

الاخبار الدخیله الموضوعات، ابن الجوزی،

میزان الاعتدال - ذهبی - تاریخ بغداد

پانویس

  1. الکفایه فی علم الروایه ص 470
  2. الدارقطنی ج 4ص 133
  3. المعجم الكبیر ج 12ص 244
  4. کتاب الام الشافعی ج7ص 308
  5. الرساله ص 225
  6. الرساله ص 225
  7. اختلاف الحدیث - الامام الشافعی ص484
  8. دفاع عن السُنّة، محمّد بن محمّد أبو شهبة، ص 17-نقل از مبانی نقد المتن – ص 84-
  9. الکفایه فی علم الروایه ص 470
  10. الکافی ج 1ص 69
  11. الکافی ج1ص 69
  12. همان
  13. بحوث فی علم الاصول ج 7ص 315-325
  14. الکافی ج 1ص 69
  15. البرهان فی تفسیر القرآن ج 5ص 237
  16. تفسیر القمی ج 1ص 35
  17. بحار الانوار ج 43ص 213
  18. علل الشرائع ج1ص 245
  19. مجمع الزوائد ج 1ص 119
  20. صحیح مسلم ج 1ص 133
  21. علل الشرائع ج 2ص 564
  22. علل الشرائع ج 2ص 564
  23. ج 1ص 196 الکافی.
  24. السرائر ج 2ص 684
  25. المیزان ج 1ص 293
  26. الکافی ج 1ص 53
  27. بحار الانوار ج 2ص 250
  28. الکافی ج 1ص 69
  29. الکفایه فی علم الروایه ص 471
  30. این قسمت از رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 110 با تصرفاتی نقل شده است -
  31. مطالب این قسمت با اضافات و تغییراتی ازرساله مبانی نقد متن الحدیث ص111-113 گرفته شده است.
  32. میزان الحکمه ج 3ص 2349
  33. عیون اخبار الرضا ع ج 1ص 224
  34. وسائل الشیعه ج 8ص 257- الاسلامیه -
  35. المحاسن ج 2ص 348
  36. المعجم الاوسط ج اص 243
  37. الجامع الصغیر ج 1ص 6
  38. سنن الترمذی ج 3ص 84
  39. من لا یحضره الفقیه ج 2ص 266
  40. وسائل الشیعه – ال البیت - ج 11ص 361
  41. نهج‌البلاغه ج 1ص 128
  42. تذکره الموضوعات – الفتنی ص 115
  43. تفسیر المیزان ج 19ص 71
  44. تفسیر المیزان ج 19ص74
  45. وسائل الشیعه ج 1ص 288
  46. الاستبصار ج 1ص 96
  47. تصحیح اعتقادات الامامیه ص 149
  48. الکفایه فی علم الروایه ص 472 -
  49. الحدیث النبوی بین الروایه و الدرایه ص 63
  50. الصحیح البخاری ج 1ص 139
  51. صحیح مسلم ج 8ص 32
  52. صحیح البخاری ج 5 ص 214
  53. مطالب این قسمت - با تغییراتی مختصر - از رساله مبانی نقد متن الحدیث :ص 141 گرفته شده است -
  54. اصول الکافی ج 1ص 79
  55. رسائل الشریف المرتضى، ج 1 / ص 410
  56. سنن ابن ماجه ج 1ص 30
  57. -الحدیث النبوی بین الروایة والدِرایة، جعفر سُبحانی، ص 219.
  58. صحیح البخاری ج 3ص 209
  59. مبانی نقد متن الحدیث ص 145-146
  60. الكافی، الكُلینی، ج 8 / ص 89.
  61. مبانی نقد متن الحدیث ص 65
  62. الکافی ج 8ص 255
  63. الأرض والتُربة الحسینیّة، محمّد حسین آل كاشف الغطاء، ص 65.
  64. مسند احمد ج 2ص 246
  65. ابوهریره ص 116
  66. صحیح البخاری ج 1ص 4
  67. الطبقات الکبری لابن سعد ج 1ص 195 - ایضا ورد ت نظیر هذه الروایات فی قصه بدء الوحی من تاریخ الطبری ج 2ص 50
  68. تاریخ الطبری ج 2ص 50
  69. (البخاری ج 8ص208 و211باب رجم الحبلى ومسلم ج4ص167 وج5ص116)
  70. (الترمذی ج5 ص191 ومسلم ج1ص565)
  71. الاختصاص الشیخ المفید ص 128
  72. اصول کافی ج 1ص 414
  73. المصدرالسابق
  74. الکافی ج 1ص 534
  75. الاخبار الدخیله ج 1 ص 2-3
  76. المصدر ص 532
  77. الاخبار الدخیله ج 1ص 3
  78. این قسمت از رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 121 گرفته شده است با تغییرات مختصر -
  79. مبانی نقد متن الحدیث ص 123
  80. رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 125
  81. مباحث این قسمت – با تغییرات مختصر- از رساله مبانی نقد متن الحدیث نقل شده است ص173
  82. سُنَن الترمذی، ج4 / ص 250
  83. الحدیث بین الروایة والدرایة، ص 640.
  84. الموضوعات، ابن الجوزی، ج 1 / ص 246.
  85. صحیح البخاری ج 7ص 29
  86. صحیح البخاری ج 7ص 29-
  87. صحیح البخاری ج 1ص 73-
  88. صحیح مسلم ج 8ص 26
  89. صحیح البخاری ج 4ص 112
  90. صحیح البخاری ج 3ص 209
  91. صحیح البخاری ج 4ص 129
  92. رساله مبانی نقد متن الحدیث ص 143
  93. مقائیس نقد متون السنه ص 200
  94. میزان الاعتدال - ذهبی - ج 3ص 627
  95. تاریخ بغداد ج 7ص 393