نقد و بررسی دیدگاه جریانهای تکفیری در زمینه توسل به اولیای الهی
توسل از مهمترین موضوعاتی است که جریانهای تکفیری با تمسک بدان اغلب مسلمانان دنیا را کافر دانسته و حکم به مهدورالدم بودن آنان نمودهاند. در این مقالهاین مبنا مورد نقد و بررسی قرار گرفته و سعی شده است که با استفاده از آثار قویترین اسلام شناسان معاصر شهید مطهری نکات انحرافی این دیدگاه تبیین گردد.
توسل به اولیای الهی
از مباحث مهمی که سبب افتراق خط و مسیر جریانهای تقریبی از سائر مسلمانان گردیده است مساله توسل میباشد.
اینان توسل را از مصادیق عبادت غیر الله دانسته و متوسلان به اولیای الهی را در زمره مشرکین قلمداد میکنند.
در تبیین دیدگاه تکفیریها نسبت به مساله توسل لازم است اصول خاص اعتقادی آنان را در این زمینه مورد بررسی قرار دهیم.
1- عدم مشروعیت توسل در گفتار شخصیتها و جریانهای تکفیری:
گفتار ابن تیمیه در زمینه توسل به صالحان
اصول گفتار ایشان در مساله توسل عبارتند از:
الف – امر وجوبی قرآن به توسل: مراد از وسیله در آیه شریفه «وابتغوا الیه الوسیله» که مومنان مکلف به طلب آن از خداوند شدهاند تقرب جستن به خداوند از راه تبعیت نمودن از اوامر و نواهی الهی است که از طریق پیامبر بما رسیده است. [۱]
ب- توسل (بمعنای رتبه عالی در بهشت) از حقوق پیامبر ص بر امت: همانگونه که بر اساس قرآن یکی از حقوق پیامبر بر دیگران فرستادن صلوات و سلام بر آن حضرت میباشد همانگونه بر اساس روایات صحیح از جمله حقوق آن حضرت بر مسلمانان این است که برای او از خداوند بخواهند تا آن حضرت به مقام «وسیله» که مرتبهای عالی در بهشت است نائل گردد. [۲]
ج – جواز توسل به دعا و شفاعت پیامبر: بدین معنا که انسان از پیامبر در زمان حیاتش درخواست نماید تا برای او دعا نموده و در قیامت از او شفاعت نماید بعبارت دیگر در اینجا توسل به دعای متوسل شده است نه به ذات متوسل و معنای چنین توسلی آن است که از خداوند میخواهیم که دعای پیامبر را در حق ما قبول نماید. [۳]
د- عدم جواز توسل به نفس پیامبر و اولیای الهی بعد از مماتشان:
ایشان میگوید اینکه در برخی از روایات در مشروعیت توسل به پیامبر و صالحین رسیده است بر فرض صحت مختص زمان حیات آنان بوده و بعد از مماتشان چنین عملی جائز نیست.[۴]
ایشان در این زمینه به سیره مسلمانان در توسل به عموی پیامبر در طلب باران استشهاد نموده و میگوید اینکه مسلمانان بعد از وفات پیامبر به شخص آن حضرت متوسل نشده بلکه به سراغ عموی حضرت امدند و از طریق او متوسل شدند بیانگر این است که توسل به پیامبر و انسانهای صالح بعد از وفاتشان جائز نیست بدین معنا که توسل به دعای پیامبر در زمان حیات آن حضرت مشروع اما برای مشروعیت چنین عملی بعد از مماتش دلیلی وجود ندارد. [۵]
ذ- عدم مشروعیت قسم دادن خداوند به ذوات مقدسه و انسانهای صالح:
برای این توع از توسل (قسم دادن خداوند به ذوات مقدسه و انسانهای صالح) هیچگونه دلیل معتبری وجود ندارد.[۶]
ر – عدم جواز طلب حاجت از پیامبر و انسانهای صالح بعد از مرگ و در جوار قبورشان:
ابن تیمیه میگوید: سوال و طلب حاجت از پیامبر بعد از ممات آن حضرت به شکلهای مختلف ممکن است تحقق یابد:
قسم اول: مستقیما از پیامبر در خواست شود که دعای او را مستجاب کند. شکی نیست که چنین روشی مشروع نخواهد بود.
قسم دوم: طلب و خواسته از اولیای الهی بدین گونه باشد که در کنار مزارشان از آنها بخواهد که برای او دعا کند چون او را مقرب درگاه الهی میداند. باید گفت این نوع هم مشروع نیست چون نظیر عملی است که مشرکین نسبت به بتهای خویش اعمال میکردند که «ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی».[۷]
ایشان در نفی مشروعیت نوع دوم توسل میگوید: هر چند در بین مردم جهت تقرب به سلطان رسم بر این است که به افرادی که نزد او مقرب است متوسل میشوند اما این امر در دین جائز نیست چون همه امور از جمله شفاعت منحصرا در اختبار خداست و همگان در این جهت فاقد اختیار لازم بوده و جز به اذن او شفاعتی انجام ننمیگیرد. بنابراین توسل و رغبت و اصرار بر اجابت دعا لازم است فقط در برابر ذات احدیت صورت گیرد.[۸].
ز- توسل به اولیای الهی نوعی بدعت در عبادت است:
از جمله دلائل عدم مشروعیت برخی از انواع توسل که بیان گردید این است که از منظر ابن تیمیه دعا همانگونه که در روایات امده است مخ العباده است و عبادات هم توقیفی بوده و شکل اجرای آن مبتنی بر دستوری است که از ناحیه شریعت رسیده است بنابراین نمیتوان از نزد خود عبادتی جعل نمود و عبادات مجعوله از جمله توسل به اولیای الهی در حقیقت نوعی تبعیت از نفس بوده و بدعت شمرده میشود. نکته دیگر اینکه بر اساس دلیلی که ذکر گردید دعا نمودن در مقابل قبور اولیای الهی هم جائز نیست بلکه لازم است دعا فقط در جهت قبله انجام گیرد. [۹]
ش- معقول نبودن توسل به اولیای الهی در قضاء حوائج:
ایشان در نفی مشروعیت توسل به صالحان و درخواست قضای حوائج از آنان میگوید: نیت و اعتقاد متوسل بهنگام توسل این است که فرد مورد توسل آگاهی از حال و خواسته او داشته و قادر بر انجام آنهاست. در اینصورت چنین شخصی قطعا فردی گمراه میباشد. و اما در صورتی که شخص متوسل نیتش این است که فقط خداوند قادر بر قضای حاجت او بوده و آگاهترین فرد بر نیازها و خواستههایش میباشد در اینصورت باید به چنین فردی گفت چرا برغم اذعان به چنین امری متوسل به غیر خداوند شدهای. [۱۰]
ص- منع تقرب به خداوند از طریق اموات:
ابن تیمیه تقرب بخداوند را از طریق اولیای الهی که وفات یافتهاند جائز نمیداندچون تقرب بخداوند لازم است از طریق تبعیت نمودن از روش و دستورات انبیاءو اولیای الهی صورت گیرد بنابراین دعا خواندن نزد قبور آنان و استغاثه به آنان و طلب دعا از آنان هر چند آنها در قبورشان زنده هستند سبب شرک بخداوند میگردد. مضافا به اینکه مردگان تاثیری در امور زندگان و براوردن حوائج آنها ندارند.[۱۱]
ض-مهدور الدم بودن کسانی که به اموات متوسل میشوند.
ایشان معتقد است کسانی که به مردگان متوسل شده از حریم توحید و اسلام خارج گردیده و کافر و مشرک خواهند بود و قتلشان واجب میباشد.[۱۲]
اصول دیدگاه محمدبن عبدالوهاب در نفی مشروعیت توسل:
الف- بر اساس آیات: «و یعبدون من دون الله ما لایضرهم...ویقولون هولاء شفعائنا عندالله –یونس 18-» و آیه «مانعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی – زمر3-» و آیه: «اولئک الذین یبتغون الی ربهم الوسیله ایهم اقرب و یرجون رحمته و یخافون عذابه – اسراء57- 56»، توسل و واسطه قرار دادن اولیای الهی جهت تقرب به خداوند و استجابت دعا جائز نیست. ایشان میگوید: پیامبر با کفاری که عقائد شرک امیز نظیر توسل ودعا نمودن و استغاثه در برابر قبور اولیای الهی داشتند جنگید.[۱۳]
ب- اجماع مذاهب اسلامی برمرتد و کافر دانستن کسانی است که بهنگام دعا بین خود و خدا افرادی را واسطه قرار میدهند. [۱۴]
ج - کافر ندانستن مشرکین یا شک در کفر آنها نیز انسان را دروادی کفر قرار میدهد. [۱۵] د- توحید دو نوع است توحید ربوبی و توحید الوهی و ملاک در مسلمان بودن توحید عبودی است و توحید عبودی آن است که بهنگام دعا نمودن فقط خداوند مورد سوال و دعا قرار گیرد. [۱۶]
تمسک وهابیت به آیات قرآن
وهابیت برای اثبات ادعای خود در مشرک دانستن کسانی که قائل به توسل و...هستند علاوه بر احادیث، به اپآیاتی از قرآن نیز استناد میکنند. نمونههایی از آیات مورد تمسّک وهابیت به قرار زیر است:
ـ "وَاَنَّ المَساجِدَ لِلّهِ فَلاتَدعُوا مَعَ اللهِ اَحَداً" (و اینکه مساجد از آنِ خداوند است، پس هیچکس را با خدا نخوانید!). سورۀ مبارکۀ جن (72)؛ آیۀ شریفۀ 18
ـ "لَهُ دَعوَةُ الحَقِّ وَالَِذینَ یدعُونَ مِن دُونِهِ لایستَجیبُونَ لَهُم بِشَیءٍ..." سورۀ مبارکۀ رعد (13)؛ آیۀ شریفۀ 14. (دعوت راستین از آن اوست و معبودهایی [کسانی] را که به جای خدا میخوانند، هیچ پاسخی به آنها نمیدهند...).
ـ "اِنَّ الَّذینَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللهِ عِبادٌ اَمثالُکُم... سورۀ مبارکۀ اعراف (7)؛ آیۀ شریفۀ 194." (بیگمان کسانی که شما آنها را به جای خدا میخوانید، بندگانی مانند شمایند...).
ـ "قُلِ ادعُوا الَّذینَ زَعَمتُم مِن دُونِهِ فَلا یملِکُونَ کَشفَ الضُّرِّ عَنکُم وَلاتَحویلاً" سورۀ مبارکۀ اِسراء (17)؛ آیۀ شریفۀ 13. (بگو: کسانی را که به جای او [معبود خود] میپندارید، بخوانید ولی آنها نمیتوانند از شما دفع زیان کنند و نه [بلایی را از شما] بگردانند).
ـ "اُولئِکَ الَّذینَ یدعُونَ یبتَغُونَ اِلی رَبِّهِمُ الوَسیلَةَ... همان؛ آیۀ شریفۀ 57." (آن کسانی را که ایشان میخوانند، خود به سوی پروردگارشان وسیله میجویند...). ـ "وَلاتَدعُ مِن دُون اللهِ ما لاینفَعُکَ وَلایضُرُّکَ..." سورۀ مبارکۀ یونس (10)؛ آیۀ شریفۀ 106. (و جز خدا چیزی را که سود و زیانی به تو نمیرساند، مخوان...). ـ "وَ مَن اَضَلُّ مِمَّن یدعُوا مِن دُونِ اللهِ مَن لایستَجیبُ لَهُ اِلی یومِ القِیامَةِ..." سورۀ مبارکۀ احقاف (46)؛ آیۀ شریفۀ 5. (و کیست گمراهتر از آنکس که به جای خدا کسی را میخواند که تا روز قیامت او را پاسخ نخواهد داد...).
نقدهای شهید مطهری بر قائلین به عدم مشروعیت توسل
ایشان قبل از نقد دیدگاه وهابیت اموری را در زمینه جایگاه توحید در اسلام و تحریر محل نزاع بین تکفیریها و سائر مسلمانان بیان میکند:
الف - توحید در ذات و عبادت رکن اولیه دین:
توحید ذاتى و توحید در عبادت جزء اصول اولیّه اعتقادى اسلامى است، یعنى اگر کسى در اعتقادش به یکى از این دو اصل خللى باشد جزء مسلمین محسوب نمىگردد. احدى از مسلمین با این دو اصل مخالف نیست.
ب- صغروی بودن نزاع بین تکفیریها و سائر مسلمانان در مساله توسل:
ایشان میگوید:...فرقه وهّابیّه- که پیرو محمد بن عبدالوهّاباند و او تابع ابن تیمیه حنبلى شامى است- مدّعى شدهاند که پارهاى از اعتقادات مسلمین مثل اعتقاد به شفاعت و پارهاى از اعمال مسلمین مانند توسّلات و استمدادات از انبیاء و اولیاء بر ضدّ اصل توحید در عبادت است ولى سایر مسلمین اینها را منافى با توحید در عبادت نمىدانند.
پس اختلاف وهابیّه با سایر مسلمین در این نیست که آیا یگانه موجود شایسته پرستش، خداوند است یا غیر خداوند، مثلًا انبیاء و اولیاء نیز شایسته پرستشاند؛ در این جهت تردید نیست که غیر خدا شایسته پرستش نیست، اختلاف در این است که آیا استشفاعات و توسّلات، عبادت است یا نه؟ پس نزاع فیما بین، صغروى است نه کبروى. علماى اسلام با بیانات مبسوط و مستدل، نظریّه وهّابیان را رد کردهاند. [۱۷]
ج- تبیین شبهه تکفیریها و محل نزاع در مساله توسل:
(از منظر اینان) هر نوع توجّه معنوى به غیر خداوند- یعنى توجّهى که از طریق چهره و زبان توجّه کننده و چهره و گوش ظاهرى شخص مورد توجّه نباشد بلکه توجّهکننده بخواهد نوعى رابطه قلبى و معنوى میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزى نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است.
بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینکه انجام مراسم عملى عبادت است براى غیر خدا و عین اعمالى است که مشرکان براى بتها انجام مىدادند، مستلزم اعتقاد به نیروى ما وراء الطّبیعى براى شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است (نظریّه وهّابیان و وهّابىمآبان عصر ما). [۱۸]
1- شرکآمیز بودن دیدگاه وهابیت وتکفیریها در مساله توسل
از منظر شهید مطهری پاسخ دقیق به شبهه و ایراد وهابیت به توسل مبتنی بر آن است که مرز دقیق توحید و شرک- چه توحید و شرک نظرى و چه عملى- معلوم گردد. اینکه چه نوع اندیشه و عملی توحیدى است و چه نوع اندیشهو عملی شرکى؟
ایشان معتقد است نه تنها ایراد وهابیت به دیدگاه قائلین به مشروعیت توسل بمعنای صحیح آن وارد نیست بلکه خود همین دیدگاه – اندیشه وهابیت و تکفیریها در مساله توسل- از شرک آمیزترین نظریهها میباشد.
ایشان در تبیین ادعای مذکور سه نظریه در مرز بین توحید و شرک را مطرح نموده و به نقد و بررسی آنها میپردازد.
فرضیه اول: اعتقاد یا عدم اعتقاد به موجودی غیر خداوند
ایشان در تبیین این فرض میگوید:آیا اعتقاد به موجودى غیر خدا شرک است (شرک ذاتى) و لازمه توحید ذاتى این است که به موجودیّت هیچ چیز غیر از خدا- و لو به عنوان آفریده او- اعتقاد نداشته باشیم (نوعى وحدت وجود)؟
ایشان در نفی این فرضیه میگوید: بدیهى است که مخلوق خدا فعل خداست، فعل خدا خود شأنى از شئون اوست و ثانى او و در قبال او نیست. مخلوقات خداوند تجلّیات فیّاضیّت او هستند. اعتقاد به وجود مخلوق ازآنجهت که مخلوق است متمّم و مکمّل اعتقاد به توحید است نه ضدّ توحید. پس مرز توحید و شرک وجود داشتن و وجود نداشتن شىء دیگر- هر چند مخلوق خود او- نیست. [۱۹]
فرضیه دوم: اعتقاد یا عدم اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت
ایشان در تبیین این نظریه میگوید:
آیا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت، شرک است (شرک در خالقیّت و فاعلیّت)؟ و آیا لازمه توحید افعالى این است که نظام سببى و مسبّبى جهان را انکار کنیم و هر اثرى را مستقیما و بلاواسطه از خدا بدانیم و براى اسباب هیچ نقشى قائل نباشیم؟ مثلا معتقد باشیم که آتش نقشى در سوزانیدن و آب در سیراب کردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد، خداست که مستقیما مىسوزاند و مستقیما سیراب مىسازد و مستقیما مىرویاند و مستقیما بهبود مىبخشد، بود و نبود این عوامل، یکسان است، چیزى که هست عادت خدا بر این است که کارهاى خود را در حضور این امور انجام دهد. مثلا اگر انسانى عادتش بر این باشد که همیشه در حالى که کلاه بر سر دارد نامه بنویسد، بود و نبود کلاه در نوشتن نامه تأثیرى ندارد ولى نویسنده نامه نمىخواهد با نبود کلاه نامهاى بنویسد.
ایشان لازمه چنین نظریهای را تساوی وجود و عدم اسباب در عالم میداند: مطابق این نظریّه، بود و نبود امورى که عوامل و اسباب نامیده مىشوند از این قبیل است و اگر غیر از این قائل بشویم، براى خدا شریک بلکه شریکها در فاعلیّت قائل شدهایم (نظریّه اشاعره و جبریّون).
ایشان در نفی صحت این نظریه میگوید:
این نظریّه نیز صحیح نیست. همچنان که اعتقاد به وجود مخلوق، مساوى با شرک ذاتى و اعتقاد به خداى دوّم و وجود قطبى در مقابل خدا نیست بلکه مکمّل و متمّم اعتقاد به وجود خداى یگانه است، اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز- با توجّه به اینکه همان طور که موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثیر هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثّرند به تأثیر او- شرک در خالقیّت نیست بلکه متمّم و مکمّل اعتقاد به خالقیّت خداوند است.
ایشان در ادامه به فرضیه استقلال تاثیراسباب در مسببات اشاره نموده و میگوید: آرى، اگر براى مخلوقات از نظر تأثیر، استقلال و تفویض قائل بشویم و چنین بیندیشیم که نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده اتومبیل و اتومبیل) که صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است ولى پس از آنکه ساخته شد کار خود را طبق مکانیسم خود ادامه مىدهد، صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در کارکرد مصنوع پس از ساخته شدن، اگر سازنده اتومبیل هم بمیرد اتومبیل به کار خود ادامه مىدهد،
اگر چنین بیندیشیم که عوامل جهان- آب، باران، برق، حرارت، خاک، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتى است (چنانکه معتزله احیانا چنین نظرى دادهاند) قطعا شرک است. مخلوق، در حدوث و بقا نیازمند به خالق است، در بقا و در تأثیر همان اندازه نیازمند است که در حدوث. جهان عین فیض، عین تعلّق، عین ارتباط، عین وابستگى و عین «از اویى» است، از این رو تأثیر و سببیّت اشیاء، عین تأثیر و سببیّت خداوند است، خلّاقیّت قوّهها و نیروهاى جهان- اعمّ از انسان و غیر انسان- عین خلّاقیّت خداوند و بسط فاعلیّت اوست، [۲۰]
اشکال مهم دیگر به نظریه دوم:
ایشان میگوید نه تنها اعتقاد به نظام اسباب و مسببات با فرض عدم استقلالشان در تاثیر، شرک نیست بلکه اعتقاد به اینکه «نقش داشتن اشیاء در کار عالم شرک است» ،(نفس این اعتقاد، خودش) شرک است زیرا این اعتقاد ناشى از این نظر است که ناآگاهانه براى ذات موجودات، استقلالى در مقابل ذات حق قائل شدهایم و از این رو اگر موجودات نقشى در تأثیر داشته باشند تأثیرات به قطبهاى دیگر نسبت داده شده است.
پس مرز توحید و شرک این نیست که براى غیر خداوند نقشى در تأثیرات و سببیّتها قائل بشویم یا نشویم. [۲۱]
فرضیه سوم: اعتقاد یا عدم اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعى برای برخی از مخلوقات
آیا مرز توحید و شرک اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعى است؟ یعنى اعتقاد به قدرت ما فوق قوانین عادى طبیعت براى یک موجود، اعمّ از فرشته یا انسان (مثلا پیغمبر یا امام)، شرک است امّا اعتقاد به قدرت و تأثیر در حدّ معمولى و متعارف، شرک نیست.... یک سلسله کارها جنبه ما وراء الطّبیعى دارد از قبیل احیاء (زنده کردن) و اماته (میراندن)، روزى دادن و امثال اینها و باقى، کارهاى عادى و معمولى است. کارهاى فوق معمولى قلمرو اختصاصى خداست و باقى، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه توحید نظرى.
ایشان در تبین فرضیه سوم از جنبه توحید عملی میگوید: امّا از جنبه توحید عملى هر نوع توجّه معنوى به غیر خداوند- یعنى توجّهى که از طریق چهره و زبان توجّهکننده و چهره و گوش ظاهرى شخص مورد توجّه نباشد بلکه توجّهکننده بخواهد نوعى رابطه قلبى و معنوى میان خود و طرف مقابل برقرار کند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه اینها شرک و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزى نیست و عبادت غیر خدا به حکم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینکه انجام مراسم عملى عبادت است براى غیر خدا و عین اعمالى است که مشرکان براى بتها انجام مىدادند، مستلزم اعتقاد به نیروى ما وراء الطّبیعى براى شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است (نظریّه وهّابیان و وهّابىمآبان عصر ما).
این نظریّه در زمان ما تا حدّى شیوع یافته و در میان یک قشر بالخصوص علامت روشنفکرى شمرده مىشود. [۲۲]
نقد شهید مطهری به فرضیه سوم: شرک امیزترین نظریه
ایشان در شرک امیز بودن این فرضیه میگوید: با توجّه به موازین توحیدى، این نظریّه از لحاظ توحید ذاتى در حدّ نظریّه اشاعره شرکآلود است و از نظر توحید در خالقیّت و فاعلیّت، یکى از شرکآمیزترین نظریّههاست... اشاعره از اشیاء، نفى تأثیر و سببیت کردهاند به حساب اینکه اعتقاد به تأثیر و سببیت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطبها و منشأها در مقابل خداست؛ و گفتیم- در حالی که - اشیاء آنگاه به صورت قطبها در مقابل خداوند درمىآیند که در ذات، استقلال داشته باشند. از اینجا معلوم مىشود اشاعره ناآگاهانه نوعى استقلال ذاتى که مستلزم شرک ذاتى است براى اشیاء قائل بودهاند اما از آن غافل بودهاند و خواستهاند با نفى اثر از اشیاء، توحید در خالقیت را تثبیت نمایند؛ لهذا در همان حال که شرک در خالقیت را نفى کردهاند، ناآگاهانه نوعى شرک در ذات را تأیید کردهاند.
ایشان در وارد بودن ایراد مذکور به نظریه وهابیت میگوید: عین این ایراد بر نظریه وهّابى مآبان وارد است. اینها نیز ناآگاهانه به نوعى استقلال ذاتى در اشیاء قائل شده اند و از این رو نقش مافوق حدّ عوامل معمولى داشتن را مستلزم اعتقاد به قطبى و قدرتى در مقابل خدا دانسته اند، غافل از آنکه موجودى که به تمام هویتش وابسته به اراده حق است و هیچ حیثیت مستقل از خود ندارد، تأثیر مافوق الطبیعى او مانند تأثیر طبیعى او پیش از آنکه به خودش مستند باشد مستند به حق است و او جز مجرایى براى مرور فیض حق به اشیاء نیست. آیا واسطه فیض وحى و علم بودن جبرئیل و واسطه رزق بودن میکائیل و واسطه احیاء بودن اسرافیل و واسطه قبض ارواح بودن ملکالموت شرک است؟
ایشان ادامه میدهد: از نظر توحید در خالقیت، این نظریه بدترین انواع شرک است، زیرا به نوعى تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل شده است؛ کارهاى ماوراءالطبیعى را قلمرو اختصاصى خدا و کارهاى طبیعى را قلمرو اختصاصى مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراکى خدا و مخلوق قرار داده است. قلمرو اختصاصى براى مخلوق قائل شدن عین شرک در فاعلیت است، همچنان که قلمرو اشتراکى قائل شدن نیز نوعى دیگر از شرک در فاعلیت است. [۲۳]
ایشان در ادامه این بحث به هشدار پیامبر در نفوذ لایههای پنهان شرک در عقائد موحدین اشاره نموده و میگوید: اینجاست که به معنى سخن رسول اکرم پى مى بریم که فرمود: «راه یافتن شرک در اندیشهها و عقاید آنچنان آهسته و بىسر و صدا و بى خبر است که راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک بر روى سنگ سخت». [۲۴]
در تایید گفتار شهید مطهری بر شرک امیز بودن دیدگاه وهابیت در مساله توسل باید گفت: در گفتار ابن تیمیه امده است که توسل به مخلوق باید در اموری باشد که او توانائی بر انجام آن امور را دارد اما در اموری که قادر بر انجام آن نیست توسل به او جائز نیست. [۲۵]
باید گفت این سخنان مستلزم نفی توحید افعالی است بدین معنا که مستقل دانستن بندگان در اموری که بظاهر در توانشان است نوعی شرک است چون بر اساس توحید افعالی هیچیک از امور و حرکات در هستی بصورت مستقل صورت ننمیگیرد وهمه آنها اولا و بالذات مستند به خداوند میباشد. از اینرو قول به استقلال بندگان در انجام برخی امور شرک خواهد بود.
2- جریان نظام اسباب و مسببات در هستی و توسل یکی از اسباب معنوی:
اراده الهی در نظام هستی بر اساس اسباب و مسببات تعلق گرفته است. از طرفی همانگونه که در امور مادی جهان، قانون اسباب و مسببات جریان دارد در امور معنوی نیز این قانون حاکم است.
شهید مطهری در تبیین اینکه در امور معنوی نیز جریان اسباب و مسببات حاکم است در اثبات مشروعیت توسل به اولیای الهی به قرآن استناد نموده و میگوید:
فعل خدا، داراى نظام است. اگر کسى بخواهد اعتناء به نظام آفرینش نداشته باشد گمراه است. به همین جهت است که خداى متعال گناهکاران را ارشاد فرموده است که در خانه رسول اکرم (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) بروند و علاوه بر این که خود طلب مغفرت مىکنند، از آن بزرگوار بخواهند که براى ایشان طلب مغفرت کند. قرآن کریم مىفرماید: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً. نساء/ 64. «و اگر ایشان هنگامى که (با ارتکاب گناه) به خود ستم کردند، نزد تو مىآمدند و از خدا آمرزش مىخواستند و پیامبر هم براى ایشان طلب مغفرت مىکرد، خدا را توبهپذیر مهربان مىیافتند.» [۲۶]
3- توسل به اولیای الهی بعنوان یکی از اسباب معنوی عین توحید است:
ایشان توسل به اولیای الهی را از جمله اسبابی میداند که از ناحیه شریعت برای بندگان تشریع گردیده است. از منظر ایشان توسل به اولیای الهی نه تنها شرک نبوده بلکه عین توحید میباشد: متن گفتار ایشان در این زمینه به شرح ذیل میباشد: در توسل و استشفاع به اولیاء خدا اول باید تحقیق کرد که به کسى و از کسى باشد که خداوند او را وسیله قرار داده است. قرآن کریم مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ. مائده/ 35.
ایشان در تبیین توحیدی بودن قانون توسل به صالحان میگوید: بطور کلى، توسل به وسائل و تسبّب به اسباب، با توجه به اینکه خداست که سبب را آفریده است و خداست که سبب را سبب قرار داده است و خداست که از ما خواسته است از این وسائل و اسباب استفاده کنیم به هیچ وجه شرک نیست، بلکه عین توحید است. در این جهت، هیچ فرقى میان اسباب مادى و اسباب روحى، میان اسباب ظاهرى و اسباب معنوى، میان اسباب دنیوى و اسباب اخروى نیست؛ منتهاى امر، اسباب مادى را از روى تجربه و آزمایش علمى مى توان شناخت و فهمید که چه چیز سبب است؟ و اسباب معنوى را از طریق دین، یعنى از طریق وحى و از طریق کتاب و سنّت باید کشف کرد.
4- توسل به اولیای الهی عین عبادت خداوند است:
شهید مطهری در این زمینه میگوید: یکتاپرستى این است که انسان آنگاه که رو به سوى خدا مى آورد، هیچ چیز را وسیله و واسطه روآوردن قرار ندهد: «وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ». در روآوردن به سوى خدا لزومى ندارد و نبایست چیزى را وسیله و واسطه قرار داد.
آری پس از آنکه آدمى به خدا روآورد و خدا را شناخت، در مرحله بعدى به اولیاى خدا ازآن جهت که اولیاى خدا و پرستندگان خدا و فانى فىاللَّهاند و مراحل عبودیت را طى کرده اند، رو مى آورد. در این مرحله است که آنها را وسیله استغفار و دعا قرار مى دهد؛ یعنى از آنها که بندگان صالح خدایند و در جهان دیگر زنده اند استمداد مى کند که از خداوند بخواهند که فى المثل به قلب او روشنى عنایت فرماید، گناهانش را به لطف و کرم خود ببخشاید.
این استمداد ازآنجهت رواست که طرف، یک موجود زنده و حىّ مرزوق است و مراتب قرب را با قدم عبودیت پیموده است و مى تواند بهتر از ما مراتب تذلّل و عبودیت را انجام دهد و به همین جهت از ما مقرّبتر است.
ایشان در ادامه میگوید: ما مسلمانان در زیارت رسول اکرم صلى الله علیه و آله چنین مىخوانیم: «اللَّهُمَّ انّى اعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّریفِ فى غَیْبَتِهِ کَما اعْتَقِدُها فى حَضْرَتِهِ وَ اعْلَمُ انَّ رَسولَکَ وَ خُلَفائَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ احْیاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقونَ، یَرَوْنَ مَقامى وَ یَسْمَعونَ کَلامى وَ یَرُدّونَ سَلامى.». یعنى: خدایا من احترام صاحب این محل را پس از وفات، همان مىدانم که در زمان حیات داشت. من مىدانم که پیامبر تو و جانشینانى که تو برگزیدى، همه در پیشگاه تو زنده و مرزوقند، مرا در جایگاهم مىبینند، سخنم را مىشنوند، سلامم را پاسخ میگویند.
در آخر همین زیارت چنین مىخوانیم: «اللَّهُمَّ انَّکَ قُلْتَ: «وَ لَوْ انَّهُمْ اذْ ظَلَمْوا انْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَروا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسولُ لَوَجَدوا اللَّهَ تَوّاباً رَحیماً.» وَ انّى اتَیْتُکَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنْ ذُنوبى وَ انّى اتَوَجَّهُ بِکَ الَى اللَّهِ رَبّى وَ رَبِّکَ لِیَغْفِرَ لی ذُنوبى.». یعنى خدایا تو در کلام مجیدت به پیامبرت گفتى: «اگر آنان آنگاه که به خود ستم مىکنند نزد تو بیایند و از خداوند طلب آمرزش کنند و پیامبر نیز براى آنها طلب آمرزش کند، خداوند را توبه پذیر و مهربان خواهند یافت.» سپس خطاب به رسول اکرم صلى الله علیه و آله مىگوییم: اى پیامبر عزیز! من آمدهام نزد تو در حالى که از خداوند آمرزش مىطلبم و در حالى که از گناه گذشتهام پشیمانم. من به وسیله تو که بنده صالح خدا هستى و مىتوانى براى من دعا و استغفار کنى، به سوى خدا که هم پروردگار من است و هم پروردگار تو رو آورده ام تا (در اثر استغفار من و استغفار تو) گناهان مرا بیامرزد. [۲۷]
نتیجه آنکه توسل و توجه به اولیاى خدا بصورتی که بیان گردید نه تنها شرک نیست، بلکه عین عبادت خداوند است.
5- لزوم توجه متوسل به وسیله از طریق توجه به خدا:
هنگامى که انسان متوسل مىشود یا استشفاع مىکند باید توجهش به خدا و از خدا به وسیله و شفیع باشد، زیرا شفاعت واقعى آن است که مشفوع عنده، شفیع را برانگیخته است براى شفاعت و چون خدا خواسته و رضایت داده است شفیع شفاعت مىکند، بر خلاف شفاعت باطل که توجه اصلى به شفیع است براى اینکه اثر بر روى مشفوع عنده بگذارد، لهذا مجرم در این وقت همه توجهش به شفیع است که برود با قدرت و نفوذى که در مشفوع عنده دارد او را راضى گرداند. پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد شرک در عبادت خواهد بود. [۲۸]
6- دیدگاه وهابیت در توسل ضد توحید و ضد انسانیت است:
شهید مطهری در این زمینه مینویسد: بر خلاف تصوّر رایج وهّابیگرى تنها یک نظریّه ضدّ امامت نیست، بلکه پیش از آنکه ضدّ امامت باشد ضدّ توحید و ضدّ انسان است. ازآنجهت ضدّ توحید است که به تقسیم کار میان خالق و مخلوق قائل است و بعلاوه به یک نوع شرک ذاتى خفىّ قائل است و ازآنجهت ضدّ انسان است که استعداد انسانى انسان را- که او را از ملائک برتر ساخته و به نصّ قرآن مجید «خلیفة اللّه» است و ملائک مأمور سجده به او- درک نمىکند و او را در حدّ یک حیوان طبیعى تنزّل مىدهد. [۲۹]
7- موهبت الهی به برخی از بندگان در نیل به مراتب قرب و قابلیت متوسل شدن به آنان
پس مسأله این نیست که توسّل و زیارت و خواندن اولیاء و انتظار کارى ما فوق الطّبیعى از آنها شرک است، مسأله چیز دیگر است. اوّلا باید بدانیم انبیاء و اولیاء چنین صعودى در مراتب قرب الهى کردهاند که از ناحیه حق تا این حد مورد موهبت واقع شده باشند یا نه؟ از قرآن کریم استفاده مىشود که خداوند به پارهاى از بندگان خود چنین مقامات و درجاتى عنایت کرده است [۳۰]
8- لزوم اصلاح نگرش و رفتار مسلمانان بهنگام توسل به اولیای الهی
ایشان به شیوه ناصحیح برخی از مسلمانان به هنگام توسل به اولیای الهی اشاره کرده و میگوید: ...آیا مردمى که توسّلات پیدا مىکنند و به زیارت مىروند و حاجت مىخواهند، از نظر توحیدى درک صحیحى دارند یا ندارند؟ آیا واقعا با نظر «به سوى اویى» به زیارت مىروند یا با فراموشى «او» و مقصد قرار دادن شخص زیارت شده؟ که بدون شک اکثریّت مردم با چنان توجّه غریزى به زیارت مىروند. [۳۱] ممکن است اقلیّتى هم باشند که فاقد درک توحیدى- و لو در حدّ غریزى- باشند. به آنها باید توحید آموخت نه آنکه زیارت را شرک دانست. [۳۲]
9- اجتناب از گفتار غلو امیز و الوده به شرک در هنگام توسل:
ایشان در پایان مبحث مرز توحید و شرک به نکته مهمی در مساله توسل اشاره نموده و میگوید:
مسأله...این است که اقوال و افعالى که حکایتگر تسبیح و تکبیر و تحمید است و ستایش ذات کامل على الاطلاق و غنّى على الاطلاق است، در مورد غیر خدا شرک است. سبّوح مطلق و منزّه مطلق از هر نقص و کاستى اوست، بزرگ مطلق اوست، آنکه همه ستایشها منحصرا به او بر مىگردد اوست، آنکه همه حولها و قوّهها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیفها- چه به صورت قولى و چه به صورت عملى- براى غیر خدا شرک است.[۳۳]
نقدهای دیگر شهید مطهری به دیدگاه وهابیت و گروههای تکفیری در مساله توسل
علاوه بر نقدهای عالمانهای که از مجموعه آثار استاد شهید مطهری بیان گردید در مجموعه یادداشتهای ایشان نیز نکات ارزشمندی در نقد به نگرش وهابیت و تکفیریها در مشرک دانستن مسلمانان بدلیل توسل به اولیای الهی وجود دارد که شایسته است مورد ملاحظه قرار گیرد.
ایشان مینویسد: 1- حضرات وهابى سخن مهمى که همواره آن را تکرار مىکنند این است که مشرکین عرب که قرآن آنها را مشرک مىداند منکر توحید در خالقیت نبودند، بتها را خالق نمىدانستند همچنان که نص آیات قرآن است که: لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ* إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ؛ در عین حال به موجب توسل و قربانى و شفاعت خواستن از بتها، قرآن آنها را مشرک مىخواند، پس معلوم مىشود به هیچ مخلوقى نباید متوسل شد و براى هیچ مخلوقى نباید قربانى کرد و یا استشفاع کرد. جواب این بیان این است که درست است که مشرکین عرب قائل به خالقیت بتها نبودند ولى قائل به ربوبیت آنها بودند، یعنى نمىگفتند که بت قادر است معدومى را به وجود آورد ولى آنها را متصرف در کائنات مىدانستند.
(توضیح: ظاهرا مراد استاد شهید این است که کفار عصر جاهلیت بدلیل آنکه به ربوبیت بتها قائل بودند از منظر قرآن مشرک شمرده میشدند درحالی که متوسل شوندگان به اولیای الهی هیچگاه به ربوبیت آنان قائل نبوده بلکه آنان را واسطه درگاه الهی میدانند و از آنان میخواهند که خواستههایشان را در محضر ربوبی مسئلت نمایند بنابراین مقایسه بین عمل متوسل شوندگان با مشرکین عصر جاهلیت قیاس مع الفارق خواهد بود.)
2- ایشان در زمینه ریشه پیدایش بتپرستی مینویسد: حقیقت این است که بتپرستى ریشه پرستش ارباب انواع را دارد. از قدیم الایام این عقیده پیدا شده بود که هر نوعى از انواع از قبیل انسان و گوسفند و غیره تحت تدبیر یک قوه روحانى و مقتدر و مسلط بر موجودات سفلى است و احیاناً انواع حوادث را به یک موجود علوى فلکى یا معقول صِرف مستند مىکردند
مثل اینکه مثلًا زهره را رب النوع شادى و خوشى، ستاره دیگر را رب النوع جنگ و خونریزى مىدانستند؛ صاحبان این عقاید به عقیده بعضى به خداى یگانه اعتقاد نداشتهاند و بعد این کثرت پرستى تبدیل به توحید شده است. ولى به عقیده ما این گونه کثرت پرستى بعد از توحید پیدا شده است؛ یعنى در عین اعتقاد به خالق یگانه، تدبیر و تصرف در عالم سفلى را از موجودات علوى مىدانستند و خداوند را متصرف و مربى و مدبر عالم نمىدانستند. از این جهت نظیر معتزله بودند که خدا را خالق منعزل از تصرف در کائنات معرفى مىکردند.
ایشان در ادامه میگوید: علت پرستش بت این بوده که بتها را مظهر و جاى حلول و تعلق قواى عالیه مىدانستهاند، همچنان که میان آن قواى عالیه و بعضى از جدولها و شکلها و طلسمها ارتباط قائل بودند و علم طلسمات از همین جا پیدا شده است. آن کسى که بت را مىپرستید در اصل روى این حساب بود که بت را مظهر و محل یعنى مرکز حلول و علاقه و تعلق یکى از قواى عالیه مىدانست، هرچند درنسلهاى بعد همه اینها فراموش مىشد و به صورت عادتى در مىآمد.
ایشان آنگاه منطق قرآن را در توحید ربوبی و نفی ارباب انواع اینگونه بیان میکند:
قرآن که فرمود: الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ* در حقیقت رب النوعها را نفى کرد. همچنین موسى که به فرعون گفت: إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ ارباب انواع را و ربوبیت خود فرعون که خود را رب اعلاى مصریان مىدانست نفى مىکرد.
(باید گفت: این سخنان شهید مطهری نیز بیانگر آن است که قیاس بین عمل مشرکین در توسل به بتها با عمل متوسل شوندگان به صالحان متفاوت است بدین معنا که هیچگاه اینان انسانهای صالحی را که به آنها متوسل میشوند رب خویش ندانسته یا قائل به حلول رب در آنها نمیدانند.)
3- مبارزه قرآن با اندیشه بتپرستی و نفی منطق مشرکین در توسل به بتها: مشرکین عصر جاهلیت- به حکم اعتقاد به ارباب انواع و انعزال خداوند از ربوبیت و دیگر به حکم عقیده جاهلانه اینکه میان ما و خدا حتماً وسایطى باید در کار باشد و ما مستقیماً نمىتوانیم با خداوند در تماس باشیم، ما باید خدایان کوچک و ارباب انواع و مظاهر آنها را بخوانیم و از آنها تقرب بخواهیم و آنها با خداى بزرگ در تماس باشند، مشرکان خدا را نمىخواندند و یاد نمىکردند، بتها را یاد مىکردند، یا به عقیده اینکه خداوند بزرگ از ربوبیت منعزل است و یا به عقیده اینکه ما را نرسد که او را بخوانیم، او بزرگتر از این است.
اسلام گفت: وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ.. (مفهوم این سخنان استاد نیز نفی استدلال وهابیت در مشرک دانستن قائلین به توسل به اولیای الهی است بدین معنا که آیه شریفه وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادِی عَنِّی... در نفی روش و اعتقاد کسانی است که به ارباب انواع معتقد بوده و خدا را منعزل از ربوبیت مىدانستند از اینروا بجای آنکه خداوند را در دعاهایشان مورد خطاب قرار دهند بتها را جهت قضای حوائج خویش میخواندند. بنابراین آیه مذکور در صدد نفی توسل مشروع نیست.)
4- اولیای الهی وسائط جریان فیض: قرآن وسایط فیض را مىپذیرد، درباره جبرائیل مىفرماید: قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِکَ، درباره ملک الموت (از نظر قبض فیض) مىفرماید: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ. در عین حال از باب اینکه وسایط فیض صرفاً مجرى قضا و قدر الهى هستند [از خود استقلال ندارند.] [۳۴]
(این سخن استاد نیز بیانگر مشروعیت توسل به صالحان و نفی دیدگاه منکرین آن است بدین معنا که اراده الهی درنظام هستی براساس اسباب و مسببات تعلق گرفته و اولیای الهی اسباب معنوی حضرت حق در جریان فیض الهی بر هستی میباشند همانگونه که جبرئیل، میکائیل و....وسائط فیض الهی میباشند.)
5- ایشان در اینکه آیا ممکن است عملی ذاتاً قطع نظر از هرگونه اعتقادى، عبادت باشد مثلًا سجود کردن، قربانى کردن، نذر کردن، آمرزش خواستن یا استغاثه و ندا کردن؟ میگوید:
به نظر نمىرسد که هیچ عملى فى حد ذاته قطع نظر از اعتقاد به الوهیت، خود عمل عبادت باشد. بلى السجود للَّه و همچنین شاید التضحیة للَّه، اما این دستور شرعى است که براى غیر خدا نباید سجود یا قربانى کرد. مرتکب این کار اگر معتقد به الوهیت آن شىء یا شخص نباشد مشرک نیست، بلکه بدعت و حرامى مرتکب شده است. (این سخن استاد نیز نقد دیگری است بر دیدگاه تکفیریها که نفس توسل و استغاثه و دعا در کنار قبور صالحان را عبادت میدانند.
از منظر ایشان عبادت آنگاه تحقق مییابد که هر یک از این اعمال با اعتقاد به الوهیت مخاطب انجام گیرد در حالی که متوسلان به صالحین هیچگاه به الوهیت آنان قائل نیستند حتی در سجده نمودن در مقابل غیر خدا هم با اینکه نهی شرعی دارد در صورتی که همراه به اعتقاد به الوهیت مخاطب نباشد نمیتوان گفت عبادت محقق شده است بلکه در اینگونه موارد فقط میتوان گفت بدعت یا عمل حرامی محقق شده است.)
6- ایشان در این مساله که اعتقاد به الوهیت چیست؟ مرز الوهیت کجاست؟ مینویسد:
بعضىها کارها را تقسیم کردهاند میان خدا و غیر خدا، بعضى کارها را مخصوص خدا دانستهاند، از آن جمله است احیاء و اماته، آمرزش، رزق دادن و امثال اینها. [از نظر آنها] مرز الوهیت این کارهاست، اگر در مقابل کسى نیایش بریم با این اعتقاد، مرز الوهیت را شکستهایم..
بعضى دیگر مطلق کارهاى فوق الطبیعه را داخل در مرز الوهیت دانستهاند مانند آگاهى از غیب و نهان، مطلق معجزات و خوارق عادات. کارها بر دو قسم است: کارهاى طبیعى که وابسته به علل و اسباب است و کارهاى غیر طبیعى که مافوق علل و اسباب است. اعتقاد به اینکه بشرى قادر است کارى را بدون علل و اسباب طبیعى انجام بدهد، اعتقاد به الوهیت مىدانند. لهذا این تعبیر را که خیال مىکنم از مسیحیان اقتباس شده بعضى درباره شیعه میگویند که شیعه جزئى از الوهیت یا چیزى از لاهوت در على قائل است، در صورتى که مىدانیم شیعه براى الوهیت یا لاهوت جزء قائل نیست.20.
7- مسئله توحید یک مسئله صرفاً تعبدى نیست که تعبداً یک چیزى را توحید و اخلاص بدانیم و تعبداً چیزى را شرک و بتپرستى بشناسیم، بلکه یک مسئله عقلى است. دستورهاى ایجابى یا سلبى اسلام در این زمینه براساس حقایق واقعى است که براى عقل انسان قابل درک است و نمىتواند ضد حکم عقل بوده باشد. همچنان که در توحید ذاتى و توحید صفاتى و توحید افعالى نیز تقلید و تعبد جایز نیست، در توحید در عبادت نیز تقلید و تعبد جایز نیست.
ما مثلًا نمىتوانیم به دیگران بگوییم که اختلاف نظر ما و شما در یک مسئله فرعى و فقهى است، اصولى نیست، فقه ما استغاثه و توسل را جایز مىداند و فقه شما جایز نمىداند، فقه ما اینها را توحید مىداند و فقه شما شرک، همچنان که فقه ما مثلًا در وضو مسح پا را واجب مىداند و فقه شما شستن پا را.
کما اینکه آنها نیز به عنوان یک مسئله فرعى و فقهى نمىتوانند ما را تخطئه کنند، باید از نظر اصول دین با ما بحث کنند و باید اعتراف کنند که این مطلب که مربوط به اصول دین است مثل سایر مطالب مربوط به اصول دین جنبه عقلانى دارد. هرچند ممکن است کسى جنبه اصول دینى این مطلب را اقرار داشته باشد ولى جنبه عقلانیت آن را اعتقاد نداشته باشد، بلکه از ضروریات خود دین بداند مثل معاد که از اصول دین است و در عین حال باید کیفیت و خصوصیت آن را از متن قرآن و گفتار رسول خدا اقتباس کرد.[۳۵]
ارتباط این بخش از سخنان شهید مطهری در نقد دیدگاه وهابیت در مساله توسل و نظائر آن این است که موحد یا مشرک خواندن دیگران امری تعبدی نیست بلکه این مساله امری عقلی بوده و نمیتوان با استناد به ظواهر نصوص دینی کسانی را مشرک دانست.
8- تقرب- به خداوند متعال از طریق - محبت اولیا تقرب به عمل است که وهابیها نیز وسیله را در آیه(وابتغوا الیه الوسیله) به عمل توجیه مىکنند. مقصود ما از وسیله ذات نیست، محبت اولیا و قبول امامت و مقتدائیت آنهاست. «اتقرب بهم» غیر از این است که «اتقرب الیهم حتى یقرّبونى»[۳۶]
این نکته بسیارمهم در یادداشتهای استاد بخوبی بیانگر اصالت توحید در توسلات به صالحین است بدین معنا که هدف اصلی زائر در توسل به اولیای الهی جز نزدیک شدن به خداوند امر دیگری نمیباشد. از اینرو لازم است به تمایز و تفاوت بین اتقرب بهم و اتقرب الیهم – در زیارتها- توجه داشت.
9- فرق است میان انقطاع و التجاء قلب و توسل عملى. التجاء و انقطاع قلب باید به حق باشد. نباید از اولیا خیر خواست، بلکه باید حق را به آنها قسم داد و یا از آنها التماس دعا کرد و یا تصدق براى آنها داد و یا زیارت آنها را وسیله نزد حق براى انجام مقاصد قرار داد [۳۷]. این نکته استاد نیز بسیار مهم است چون بیانگر مرز بین توحید و شرک است بدین معنا که لازم است در زیارتها التجا و استغاثه و انقطاع قلبی فقط به درگاه الهی بوده و خواستهها فقط به محضرحضرت احدیت مطرح گردد.
10- لازمه قدرت مافوق الطبیعى اولیا در حال حیات و ممات و حتى معجزه قبور آنها این نیست که ما در دعاها و انقطاعها به آنها منقطع شویم، همان طورى که لازمه وساطت و قدرت جبرائیل و میکائیل این نیست که ما علم و رزق را از آنها بخواهیم.[۳۸].
این نکته استاد نیز تاکید نکته قبل بوده که لازم است زائر بهنگام زیارت بدان توجه داشته باشد.
11- آیا انبیا و اولیا خودشان هدفند یا وسیله؟ آیا معرفت آنها و محبت آنها و تکریم و تعظیم آنها هدف است یا وسیله؟... در اینجا دو عقیده کاملًا متضاد وجود دارد: بعضىها صد درصد محبت و معرفت اولیا را هدف اصلى مىشمارند، اما به نظر ما اسلام آن را به عنوان یک وسیله براى هدفهاى خود دستور داده است...مجالست با صالحان وسیله است براى تهذیب نفس، تعلّم وسیله است نه هدف، یعنى حتى خود علم مقدمه عمل است.[۳۹].
پانویس
- ↑ مجموعه الفتاوی ج 1ص 247-248: وَالْوَسِیلَةُ الَّتِی أَمَرَنَا اللَّهُ أَنْ نَبْتَغِیَهَا إلَیْهِ هِیَ التَّقَرُّبُ إلَى اللَّهِ بِطَاعَتِهِ وَهَذَا یَدْخُلُ فِیهِ كُلُّ مَا أَمَرَنَا اللَّهُ بِهِ وَرَسُولُهُ .وَهَذِهِ الْوَسِیلَةُ لَا طَرِیقَ لَنَا إلَیْهَا إلَّا بِاتِّبَاعِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْإِیمَانِ بِهِ وَطَاعَتِهِ وَهَذَا التَّوَسُّلُ بِهِ فَرْضٌ عَلَى كُلِّ أَحَدٍ.
- ↑ مجموع الفتاوی ج 1 ص 247-248
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ همان ج 27ص 71
- ↑ همان
- ↑ همان
- ↑ مجموعه الفتاوی ج 27ص 71ببعد
- ↑ حیات ابن تییمیه ص371-372 محمد ابوزهره
- ↑ همان
- ↑ محمدبن عبدالوهاب ص 105-106
- ↑ همان ص 107:من جعل بینه و بین الله وسائط یدعوهم انه كافر مرتد حلال المال و الدم
- ↑ همان ص 68-70من لم یكفر المشركین او شك فی كفرهم او صحح مذهبهم كفر ....
- ↑ همان ص 110
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى؛ ج3؛ ص71
- ↑ همان ص 129
- ↑ مجموعه آثار شهید مطهری ج 2ص 127
- ↑ همان ص 127-128
- ↑ همان ص 127-128
- ↑ همان ص 128-130
- ↑ همان ص 129-131
- ↑ همان
- ↑ مجموعه الفتاوی ج 1ص 330-329
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (عدل الهى)، ج1، ص: 263-264
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرىج14، ص: 230-231
- ↑ همان ج 2ص 127-128
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (جهانبینى توحیدى)، ج2، ص: 131
- ↑ همان ص 132-133؛
- ↑ رجوع شود به رساله ولاءها و ولایتها از مؤلّف
- ↑ مجموعه آثار استاد شهید مطهرى (جهانبینى توحیدى)، ج2، ص: 132-133
- ↑ همان
- ↑ یادداشتهاى استاد مطهرى، ج8، ص180:- 183
- ↑ همان ص 187-188.
- ↑ .همان ص 189-193
- ↑ .همان
- ↑ همان
- ↑ همان ص 192-193