۸۷٬۸۱۰
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'زندگی نامه' به 'زندگینامه') |
جز (جایگزینی متن - 'بهره مند' به 'بهرهمند') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
استاد البناء مىگوید: "مهمترین چیز در قارى این است که حافظ و تجوید دان خوبى باشد و با اِتقان و استحکام، بیان کند، واین که صداى زیبا و ملکه تقلید داشته باشد، چرا که - در ابتداء - باید از مشاهیر قرّاء تقلید نماید اما در نهایت شخصیّت او به صدا و اداءِ منحصر به فرد او شناخته مىشود به نحوى که وقتى صداى او را مىشنوند مىگویند: این فلانى است، و نیز باید به مدرسهای که آن را دوست دارد، ملحق شود به اساتید آن گوش فرا دهد و همراه با آنها پیش رود و پس از مدتى وقتى صداى او شنیده مىشود مىگویند این فلانى است. البته من تقلید مطلق را تأیید نمىکنم ولى باید در نهایت، قارى شخصیت خود را ظاهر کند". | استاد البناء مىگوید: "مهمترین چیز در قارى این است که حافظ و تجوید دان خوبى باشد و با اِتقان و استحکام، بیان کند، واین که صداى زیبا و ملکه تقلید داشته باشد، چرا که - در ابتداء - باید از مشاهیر قرّاء تقلید نماید اما در نهایت شخصیّت او به صدا و اداءِ منحصر به فرد او شناخته مىشود به نحوى که وقتى صداى او را مىشنوند مىگویند: این فلانى است، و نیز باید به مدرسهای که آن را دوست دارد، ملحق شود به اساتید آن گوش فرا دهد و همراه با آنها پیش رود و پس از مدتى وقتى صداى او شنیده مىشود مىگویند این فلانى است. البته من تقلید مطلق را تأیید نمىکنم ولى باید در نهایت، قارى شخصیت خود را ظاهر کند". | ||
در مکتب منشاوی طنطا استاد محمود على البناء در میان طلاب شناخته و مشهور شد همه اساتید وهمچنین طلاب، دوست داشتند به صداى او گوش دهند، استاد مىگوید:" استاد حسین معوض نسبت به طلاب سختگیر بود … روزى من در قرائت کسالت به خرج دادم و او مرا با چوبى که در دست داشت تهدید کرد … من نشستم و در برابرم جمع زیادى از طلاب حضورداشتند امّا ناگهان متوجه شدم که هر یک راه خود را گرفته و مىرود و کسى جز من باقى نماند استاد حسین گفت: نترس ادامه بده … در پایان سال استاد حسین و استاد محرز به من گفتند: محمود تو باید به مکتب احمدى در طنطا بروى، در آنجا قرائات را فرا بگیر تا نامت فراگیر شود و به رادیو راه پیدا کنى چرا که استعداد خوبى دارى که کمتر کسى از آن | در مکتب منشاوی طنطا استاد محمود على البناء در میان طلاب شناخته و مشهور شد همه اساتید وهمچنین طلاب، دوست داشتند به صداى او گوش دهند، استاد مىگوید:" استاد حسین معوض نسبت به طلاب سختگیر بود … روزى من در قرائت کسالت به خرج دادم و او مرا با چوبى که در دست داشت تهدید کرد … من نشستم و در برابرم جمع زیادى از طلاب حضورداشتند امّا ناگهان متوجه شدم که هر یک راه خود را گرفته و مىرود و کسى جز من باقى نماند استاد حسین گفت: نترس ادامه بده … در پایان سال استاد حسین و استاد محرز به من گفتند: محمود تو باید به مکتب احمدى در طنطا بروى، در آنجا قرائات را فرا بگیر تا نامت فراگیر شود و به رادیو راه پیدا کنى چرا که استعداد خوبى دارى که کمتر کسى از آن بهرهمند است، … من به مکتب احمدى رفته و در آنجا، به دست مرحوم استاد [[محمد سلام]] که بسیار به کسانى که به مکتب او مىآمدند توجه مىکرد قرائات را فراگرفتم، استاد محمد سلام براى کسى که قصد داشت به مکتب او بیاید امتحانى در رابطه با حفظ ، تجوید حروف، سلامت نطق، و آشنایى با مخارج الفاظ و دقت در اداء کلمات قرآنى و آراستگى ظاهر برگزار مىکرد، و اگر تمامى این شروط در او جمع مىشد آنگاه او را قبول مىکرد." | ||
استاد بناء دو سال در مکتب احمدى باقى ماند و پس از فراگرفتن علوم قرآن و قرائات دهگانه به دست استاد محمد سلام به قاهره که شهر علم و علماء مىباشد منتقل گردید؛ چرا که الازهر شریف قبله دوستداران فراگیرى دانش و معارف بیشتر است، این بعد از آن بود که بار قرآن را به دوش مىکشید و نسبت به تجوید و تلاوت آن متمکن گردیده بود. | استاد بناء دو سال در مکتب احمدى باقى ماند و پس از فراگرفتن علوم قرآن و قرائات دهگانه به دست استاد محمد سلام به قاهره که شهر علم و علماء مىباشد منتقل گردید؛ چرا که الازهر شریف قبله دوستداران فراگیرى دانش و معارف بیشتر است، این بعد از آن بود که بار قرآن را به دوش مىکشید و نسبت به تجوید و تلاوت آن متمکن گردیده بود. |