پرش به محتوا

ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
تمیزکاری
جز (جایگزینی متن - '[[رده: ' به '[[رده:')
جز (تمیزکاری)
خط ۵۵: خط ۵۵:
ابوایوب [[امامت]] جماعت [[مسجد النبی|مسجد‌النبی]] مدینه را عهده‌دار بود و پس از قتل [[عثمان]] از نخستین کسانی بود که با امام علی (ع) [[بیعت]] کرد.  
ابوایوب [[امامت]] جماعت [[مسجد النبی|مسجد‌النبی]] مدینه را عهده‌دار بود و پس از قتل [[عثمان]] از نخستین کسانی بود که با امام علی (ع) [[بیعت]] کرد.  


او از آن پس در کنار [[ امیرالمؤمنین (ع)]] در سه نبرد [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] حضور یافت، با پیمان شکنان، ستم پیشگان و یاغیان ِ از [[دین]] برگشته جنگید و در این سه نبرد حماسه‌ها آفرید. به عنوان نمونه می‌توان به کشتن [[حرقوص بن زهیر سعدی]]، بنیان‌گذار [[خوارج]] در جنگ نهروان، اشاره کرد.
او از آن پس در کنار [[امیرالمؤمنین (ع)]] در سه نبرد [[جنگ جمل]]، [[جنگ صفین]] و [[جنگ نهروان]] حضور یافت، با پیمان شکنان، ستم پیشگان و یاغیان ِ از [[دین]] برگشته جنگید و در این سه نبرد حماسه‌ها آفرید. به عنوان نمونه می‌توان به کشتن [[حرقوص بن زهیر سعدی]]، بنیان‌گذار [[خوارج]] در جنگ نهروان، اشاره کرد.


پس از [[شهادت]] امام علی و در زمان حکومت [[معاویه]]، ابوایوب انصاری برای جنگ به [[قسطنطنیه]] ([[استانبول]] فعلی) رفت و سرانجام در سال 52، در هنگام محاصره قسطنطنیه بیمار شد و در‌گذشت. بنا به وصیتش او را در پای دیوار شهر قسطنطنیه به خاک سپردند. پس از استیلای ترکان بر قسطنطنیه، در محل دفن ابوایوب [[مسجد]] بزرگی بنا نهاده شد، و اکنون نیز مرقدش در شهر استانبول [[زیارتگاه]] [[شیعه]] و [[سنّی]] است.  
پس از [[شهادت]] امام علی و در زمان حکومت [[معاویه]]، ابوایوب انصاری برای جنگ به [[قسطنطنیه]] ([[استانبول]] فعلی) رفت و سرانجام در سال 52، در هنگام محاصره قسطنطنیه بیمار شد و در‌گذشت. بنا به وصیتش او را در پای دیوار شهر قسطنطنیه به خاک سپردند. پس از استیلای ترکان بر قسطنطنیه، در محل دفن ابوایوب [[مسجد]] بزرگی بنا نهاده شد، و اکنون نیز مرقدش در شهر استانبول [[زیارتگاه]] [[شیعه]] و [[سنّی]] است.  
خط ۶۱: خط ۶۱:
=مادر ابوایوب انصاری=
=مادر ابوایوب انصاری=


مادر ابوایوب زنی پرهیزکار بود و با اینکه نابینا بود، بسیار دوست داشت خدمتگزار [[پیامبر خدا]] باشد (که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. آورده‌اند: چون به سبب شلوغی و ازدحام استقبال کنندگان، دستش به رسول خدا (ص) نرسید، وسایل پیامبر را از روی شترش برداشت و به خانه خود برد تا پیامبر به آنجا برود. وقتی پیامبر سراغ وسایل را گرفت، گفتند: "مادر ابوایوب انصاری آنها را به خانه خود برد". حضرت فرمودند: " انسان باید همراه بار خود باشد ". و به خانه ابوایوب رفتند. <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 140</ref>
مادر ابوایوب زنی پرهیزکار بود و با اینکه نابینا بود، بسیار دوست داشت خدمتگزار [[پیامبر خدا]] باشد (که پیامبر برای مادرش دعا کرد و چشمان نابینایش شفا یافت. آورده‌اند: چون به سبب شلوغی و ازدحام استقبال کنندگان، دستش به رسول خدا (ص) نرسید، وسایل پیامبر را از روی شترش برداشت و به خانه خود برد تا پیامبر به آنجا برود. وقتی پیامبر سراغ وسایل را گرفت، گفتند: "مادر ابوایوب انصاری آنها را به خانه خود برد". حضرت فرمودند: " انسان باید همراه بار خود باشد ". و به خانه ابوایوب رفتند. <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و... ، ج2، ص 140</ref>


=شرافت نسبی ابوایوب=
=شرافت نسبی ابوایوب=
خط ۷۱: خط ۷۱:
از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله‌اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه‌های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می‌آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه می‌کرد و با دقت فراوان می‌کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا [[رسول خدا (ص)]] غذا نمی‌خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی‌زدند.
از آن هنگام که پیامبر خدا به منزل ابوایوب وارد شدند، وی با همه وجود به خدمت حضرت کمر بست. ابوایوب، تنها بزغاله‌اش را سر ذبح نمود و با اندکی جو که در خانه داشت، نان تهیه کرد. به این ترتیب، غذایی برای [[پیامبر اکرم (ص)]] و همراهان ایشان آماده ساخت و از ایشان پذیرایی کرد. در تمام مدت اقامت پیامبر، ابوایوب همچون خدمتکاری فداکار در خدمت حضرت بود. وی از چاه‌های أنس و مالک بن نضر برای حضرت آب آشامیدنی می‌آورد. او همواره غذایی مناسب تهیه می‌کرد و با دقت فراوان می‌کوشید غذایی فراهم کند که پیامبر دوست داشته باشند. تا [[رسول خدا (ص)]] غذا نمی‌خوردند، او و مادرش به غذا دست نمی‌زدند.


ابوایوب می‌گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می‌کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده می‌کردیم که پیامبر خدا بپسندند". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج2، ص 144</ref>
ابوایوب می‌گوید: "شبی غذایی آماده کردیم که در آن پیاز و سیر بود. پیامبر از آن غذا نخورند. نزد ایشان رفتم و گفتم: پدر و مادرم به فدایت چرا چیزی میل نکردید؟ حضرت فرمودند: غذای امروز سیر داشت و من چون با مردم دیدار می‌کنم، از خوردن این غذا معذورم، ولی خوردن آن برای شما اشکالی ندارد. از آن پس همواره غذایی آماده می‌کردیم که پیامبر خدا بپسندند". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو... ، ج2، ص 144</ref>


ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی می‌کردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در‌این‌باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت می‌کرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد.
ابوایوب و مادر بزرگوارش، در طول میزبانی از رسول خدا (ص) با دقت، ادب و احترام کامل از آن حضرت پذیرایی می‌کردند و همواره مراقب بودند کاری برخلاف آداب اسلامی انجام ندهند. روزی ابوایوب با خود اندیشید، مبادا راه رفتن او و مادرش در طبقه بالا، رسول خدا (ص) را در طبقه پایین آزار دهد. این بود که نزد پیامبر آمد و در‌این‌باره پرس و جو کرد. حضرت فرمودند: "من در طبقه پایین راحت ترم". با این همه، ابوایوب در رفت و آمدها و انجام کارهای مربوط به نظافت خانه، پخت و پز و... بسیار دقت می‌کرد تا مبادا موجب برهم خوردن آسایش پیامبر اکرم (ص) گردد.
خط ۹۳: خط ۹۳:
هنگامی که خیمه‌ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی‌درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ "
هنگامی که خیمه‌ها را برپا کردند و رسول خدا (ص) به خیمه خود رفتند، ابوایوب بی‌درنگ برای مراقبت از جان ایشان نزدیک خیمه پیامبر آمد و آماده باش و مسلح گرد خیمه قدم زد و تا صبح بیدار ماند. چون سحرگاه پیامبر از خیمه بیرون آمدند، ابوایوب را دیدند که آماده باش ایستاده است. وقتی ابوایوب پیامبر را سالم دید، تکبیر گفت. پیامبر پرسیدند: " ای ابوایوب، چه خبر شده است؟ "


ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمی‌ کرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو...، ج3، ص 355</ref>
ابوایوب پاسخ داد: " ای رسول خدا، ترسیدم که از سوی دشمن به شما گزندی برسد. به همین سبب مراقب شما بودم ". رسول خدا (ص) تبسمی‌ کرده و فرمودند: " پروردگارا ابوایوب را محافظت فرما؛ همان گونه که او از من محافظت کرد". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاءو... ، ج3، ص 355</ref>


همچنین آورده‌اند که پیامبر دو بار فرموده‌اند: "رحمک الله یا اباایوب"؛ "ای ابوایوب، خدا تو را رحمت کند" <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص 33</ref>
همچنین آورده‌اند که پیامبر دو بار فرموده‌اند: "رحمک الله یا اباایوب"؛ "ای ابوایوب، خدا تو را رحمت کند" <ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج21، ص 33</ref>
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه اسلامی به شمار می‌آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام‌اند، ولی در عمل با دشمنان هماهنگ و هم عقیده‌اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه‌ها ضربه‌های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند.
منافقان از خطرناک ترین دشمنان جامعه اسلامی به شمار می‌آیند. آنان به ظاهر همراه و هم مسلک نظام‌اند، ولی در عمل با دشمنان هماهنگ و هم عقیده‌اند. در زمان رسول خدا (ص) نیز این گروه‌ها ضربه‌های فراوانی به جامعه اسلامی وارد کردند.


گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می‌شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره می‌کردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا می‌کردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و...، ج2، ص 174، 175</ref>
گروهی از پیروان [[ادیان]] دیگر به ظاهر اسلام آورده بودند، ولی در باطن با یهودیان همراه بودند. آنان در مسجد سخنان پیامبر را می‌شنیدند و سپس در جمع خود، ایشان را مسخره می‌کردند. روزی پیامبر خدا گروهی از آنان را دید که در مسجد کنار هم نشسته بودند و نجوا می‌کردند. پس دستور دادند که آنان را از مسجد بیرون کنند. چون سخن پیامبر خدا به گوش ابوایوب رسید، دو تن را که از خاندان بنی النجار و هم قبیله او بودند، از مسجد بیرون انداخت و به ایشان گفت: " اف بر شما ای منافقان ناپاک، از آن راهی که آمده اید، از مسجد رسول خدا بیرون روید". <ref>ابن هشام، السیره النبویه، تحقیق مصطفی السقاء و... ، ج2، ص 174، 175</ref>


همچنین عبدالله بن ابی- یکی از سران منافقان- از حضور در جنگ احد سرباز زد، ولی پس از جنگ دوباره در مسجد حاضر شد و خواست، خود را در زمره یاران پیامبر خدا جای دهد. اما ابوایوب انصاری با همراهی تنی چند، او را از مسجد بیرون کردند. <ref>همان، ج3، ص111؛ ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 318</ref>
همچنین عبدالله بن ابی- یکی از سران منافقان- از حضور در جنگ احد سرباز زد، ولی پس از جنگ دوباره در مسجد حاضر شد و خواست، خود را در زمره یاران پیامبر خدا جای دهد. اما ابوایوب انصاری با همراهی تنی چند، او را از مسجد بیرون کردند. <ref>همان، ج3، ص111؛ ابوعبدالله محمدبن عمرالواقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1، ص 318</ref>
خط ۱۵۲: خط ۱۵۲:
ابوایوب گفت: "رسول خدا (ص) هرگز به ما [[دروغ]] نگفته است. او ما را به جنگ با سه طایفه در کنار علی (ع) فرمان داده بود:
ابوایوب گفت: "رسول خدا (ص) هرگز به ما [[دروغ]] نگفته است. او ما را به جنگ با سه طایفه در کنار علی (ع) فرمان داده بود:


#جنگ با [[ناکثین]] و پیمان شکنان
# جنگ با [[ناکثین]] و پیمان شکنان
#
#
#جنگ با [[قاسطین]] و ستمگران
# جنگ با [[قاسطین]] و ستمگران
#
#
#جنگ با [[مارقین]] و خارج شوندگان از دین.
# جنگ با [[مارقین]] و خارج شوندگان از دین.
#
#


خط ۲۲۵: خط ۲۲۵:
روزی نزد رسول خدا (ص) رفتم و عرض کردم: "ای رسول خدا، مرا نصیحتی کنید". حضرت فرمود: "به تو پنج سفارش می‌کنم:
روزی نزد رسول خدا (ص) رفتم و عرض کردم: "ای رسول خدا، مرا نصیحتی کنید". حضرت فرمود: "به تو پنج سفارش می‌کنم:


#از آنچه در دست دیگران است، نا امید باش که این کار، خود برترین گونه بی‌نیازی است؛
# از آنچه در دست دیگران است، نا امید باش که این کار، خود برترین گونه بی‌نیازی است؛
#از طمع بپرهیز که آن نیازی همیشگی به شمار می‌آید؛
# از طمع بپرهیز که آن نیازی همیشگی به شمار می‌آید؛
#وقتی نماز می‌خوانی، همانند شخص وداع کننده (کسی که آخرین نمازش را می‌خواند) نماز بخوان؛
# وقتی نماز می‌خوانی، همانند شخص وداع کننده (کسی که آخرین نمازش را می‌خواند) نماز بخوان؛
#سخنی را که فردا برای گفتن آن به عذرخواهی مجبور می‌شوی، مگوی؛
# سخنی را که فردا برای گفتن آن به عذرخواهی مجبور می‌شوی، مگوی؛
#آنچه را برای خودت می‌پسندی، برای برادر مؤمنت نیز بپسند». <ref>ابوجعفرمحمدبن الحسن طوسی، الامالی، ج2، ص 122.</ref>
# آنچه را برای خودت می‌پسندی، برای برادر مؤمنت نیز بپسند». <ref>ابوجعفرمحمدبن الحسن طوسی، الامالی، ج2، ص 122.</ref>


ایشان در روایت دیگری نقل می‌کند: "هرگاه پشت سر پیامبر اکرم (ص) نماز می‌خواندم، آن حضرت پس از پایان نمازش، این دعا را می‌خواند: خدایا، همه خطاها و گناهانم را بیامرز. خدایا، به من از نعمت‌هایت عطا کن و مرا زنده بدار و به من روزی بده و مرا به انجام دادن کارهای شایسته و اخلاق نیکو هدایت کن؛ زیرا جز تو کسی به کارهای شایسته هدایت نکند و جز تو کسی وی را از کارهای بد باز ندارد". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>
ایشان در روایت دیگری نقل می‌کند: "هرگاه پشت سر پیامبر اکرم (ص) نماز می‌خواندم، آن حضرت پس از پایان نمازش، این دعا را می‌خواند: خدایا، همه خطاها و گناهانم را بیامرز. خدایا، به من از نعمت‌هایت عطا کن و مرا زنده بدار و به من روزی بده و مرا به انجام دادن کارهای شایسته و اخلاق نیکو هدایت کن؛ زیرا جز تو کسی به کارهای شایسته هدایت نکند و جز تو کسی وی را از کارهای بد باز ندارد". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>
خط ۲۴۶: خط ۲۴۶:
=دفن در کنار دیوار=
=دفن در کنار دیوار=


پس از مرگ ابوایوب، یزید بر جنازه وی نماز گزارد ( چون در زمان او بود) و فرمان داد تا در کنار دیوار شهر به خاکش سپارند و سپس، براساس برخی روایات، سواره نظام را مأمور ساخت، تا با اسب‌های خود محل دفن او را لگدکوب و محو کنند تا دشمن نتواند قبرش را بیابد، اما خبر درگذشت ابوایوب و محل دفن او از دشمن پوشیده نماند و امپراتور روم شایع ساخت که چون مسلمانان بازپس نشینند، قبر او را نبش خواهد کرد و جسدش را طعمه درندگان خواهد ساخت.  
پس از مرگ ابوایوب، یزید بر جنازه وی نماز گزارد (چون در زمان او بود) و فرمان داد تا در کنار دیوار شهر به خاکش سپارند و سپس، براساس برخی روایات، سواره نظام را مأمور ساخت، تا با اسب‌های خود محل دفن او را لگدکوب و محو کنند تا دشمن نتواند قبرش را بیابد، اما خبر درگذشت ابوایوب و محل دفن او از دشمن پوشیده نماند و امپراتور روم شایع ساخت که چون مسلمانان بازپس نشینند، قبر او را نبش خواهد کرد و جسدش را طعمه درندگان خواهد ساخت.  


[[یزید]] نیز در برابر، تهدید کرد که در سراسر خاک عرب، یک [[مسیحی]] را زنده و یک [[کلیسا]] را برپا نخواهد گزارد. این تهدید کارگر افتاد و رومیان را از نیّت خویش منصرف ساخت. ابن سعد نقل کرده است که قبر او آنچنان مورد احترام رومیان بود که گروهی از آنان خصوصاً درمواقع خشکسالی به زیارت گور او می‌رفتند و طلب باران می‌کردند. به گفته ابن عبدربه بعد‌ها بر روی گور او قبه‌ای ساخته شد که تا زمان وی بر جای بوده است. پس از آن تا ۸۵۷ق/ ۱۴۵۳م که ترکان عثمانی قسطنطنیه را تصرف کردند، قبر او ناشناخته بود. در این تاریخ مزار وی به وسیله آق شمس الدین شیخ الاسلام، افسانه گونه شناسانده شد. در ۸۶۳ق/ ۱۴۵۸م سلطان محمد دوم [[عثمانی]] مسجد و بارگاهی بر گور او ساخت و از آن پس بسیاری از بزرگان عثمانی در مجاورت آن به خاک سپرده شدند و سلاطین عثمانی به عنوانی آیینی تشریفاتی هنگام جلوس بر تخت سلطنت، بر تربت او حضور می‌یافتند و طی مراسمی خاص، شمشیر نیاکان خود را که موسوم به شمشیر عثمان بود، بر کمر می‌بستند.
[[یزید]] نیز در برابر، تهدید کرد که در سراسر خاک عرب، یک [[مسیحی]] را زنده و یک [[کلیسا]] را برپا نخواهد گزارد. این تهدید کارگر افتاد و رومیان را از نیّت خویش منصرف ساخت. ابن سعد نقل کرده است که قبر او آنچنان مورد احترام رومیان بود که گروهی از آنان خصوصاً درمواقع خشکسالی به زیارت گور او می‌رفتند و طلب باران می‌کردند. به گفته ابن عبدربه بعد‌ها بر روی گور او قبه‌ای ساخته شد که تا زمان وی بر جای بوده است. پس از آن تا ۸۵۷ق/ ۱۴۵۳م که ترکان عثمانی قسطنطنیه را تصرف کردند، قبر او ناشناخته بود. در این تاریخ مزار وی به وسیله آق شمس الدین شیخ الاسلام، افسانه گونه شناسانده شد. در ۸۶۳ق/ ۱۴۵۸م سلطان محمد دوم [[عثمانی]] مسجد و بارگاهی بر گور او ساخت و از آن پس بسیاری از بزرگان عثمانی در مجاورت آن به خاک سپرده شدند و سلاطین عثمانی به عنوانی آیینی تشریفاتی هنگام جلوس بر تخت سلطنت، بر تربت او حضور می‌یافتند و طی مراسمی خاص، شمشیر نیاکان خود را که موسوم به شمشیر عثمان بود، بر کمر می‌بستند.
۴٬۹۳۳

ویرایش