۴٬۹۳۳
ویرایش
جز (تمیزکاری) |
جز (تمیزکاری) |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
مکتب "سلفیه" از آغاز قرن چهاردهم بر سر زبانها افتاد و گروهی آن را به عنوان "دین" برگزیدند و خود را "سلفی" نامیدند و برخی آن را "روش فکری" برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. | مکتب "سلفیه" از آغاز قرن چهاردهم بر سر زبانها افتاد و گروهی آن را به عنوان "دین" برگزیدند و خود را "سلفی" نامیدند و برخی آن را "روش فکری" برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. | ||
==سلفیه در لغت و اصطلاح== | == سلفیه در لغت و اصطلاح == | ||
'''سلفیگری''' در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما "سلفیه" در معنای اصطلاحی آن نام فرقهای است که تمسک به دین [[اسلام]] جسته، خود را پیرو [[سلف صالح]] میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند. | '''سلفیگری''' در معنای لغوی به معنی تقلید از گذشتگان، کهنه پرستی یا تقلید کورکورانه از مردگان است، اما "سلفیه" در معنای اصطلاحی آن نام فرقهای است که تمسک به دین [[اسلام]] جسته، خود را پیرو [[سلف صالح]] میدانند و در اعمال، رفتار و اعتقادات خود سعی بر تابعیت از پیامبر اسلام(ص)، صحابه و تابعین دارند. | ||
آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است، یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و علما نباید به طرح ادلهای غیر از آنچه قرآن در اختیار میگذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوبهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. | آنان معتقدند که عقاید اسلامی باید به همان نحو بیان شوند که در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است، یعنی عقاید اسلامی را باید از کتاب و سنت فراگرفت و علما نباید به طرح ادلهای غیر از آنچه قرآن در اختیار میگذارد، بپردازند. در اندیشه سلفیون، اسلوبهای عقلی و منطقی جایگاهی ندارد و تنها نصوص قرآن، احادیث و نیز ادله مفهوم از نص قرآن برای آنان حجیت دارد. | ||
==آشنایی با مکتب سلفیه== | == آشنایی با مکتب سلفیه == | ||
از آغاز قرن چهاردهم هجری بود که مکتب "سلفیه" بر سر زبانها افتاد و گروهی آن را به عنوان "دین" برگزیدند و خود را "سلفی" نامیدند و برخی آن را "روش فکری" برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. | از آغاز قرن چهاردهم هجری بود که مکتب "سلفیه" بر سر زبانها افتاد و گروهی آن را به عنوان "دین" برگزیدند و خود را "سلفی" نامیدند و برخی آن را "روش فکری" برای رسیدن به حقیقت اسلام دانستند. | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
با پیدایش مکتب اشعری شکاف عمیقی بین اهل حدیث و این گروه از اهل سنت پدید آمد و این دو پیوسته در جنگ و جدال بودند که گاهی به خونریزی میانجامید، زیرا همانطور که گفته شد، اشعری اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث انجام داد و برای خود در مسائل عقیدتی مقامی قائل شد. | با پیدایش مکتب اشعری شکاف عمیقی بین اهل حدیث و این گروه از اهل سنت پدید آمد و این دو پیوسته در جنگ و جدال بودند که گاهی به خونریزی میانجامید، زیرا همانطور که گفته شد، اشعری اصلاحاتی در عقیده اهل حدیث انجام داد و برای خود در مسائل عقیدتی مقامی قائل شد. | ||
==ظهور ابن تیمیه حرانی== | == ظهور ابن تیمیه حرانی == | ||
یکی از نقاط عطف تفکر سلفگرایی ظهور "ابن تیمیه حرانی" است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و استفتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف و مخالفت با سایر گروههای فکری و فرقههای کلامی و فقهی بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی نیز او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند. | یکی از نقاط عطف تفکر سلفگرایی ظهور "ابن تیمیه حرانی" است. او بعد از آنکه به جای پدرش بر کرسی تدریس و استفتاء نشست، عقایدی در مسائل توحیدی و جانبداری از اهل حدیث و پیروی از سلف و مخالفت با سایر گروههای فکری و فرقههای کلامی و فقهی بیان کرد که در میان مسلمانان اختلاف شدیدی درباره افکار او پدید آمد تا جایی که برخی او را به عنوان رهبر فکری خویش پذیرفتند و برخی نیز او را به شدت انکار کردند و عقاید او را بدعت دانستند و فتوا به قتل یا حبس او دادند. | ||
در تمام این دوران که اهل حدیث در یک طرف و اشاعره در طرف دیگر بودند، هرگز "سلف" و "سلفیه" به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابنتیمیه دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت، ولی در عین حال از کلمه "سلفیه" بهره نمیگرفت و میگفت، ما تابع "اهل سنت و جماعت" هستیم که در سه قرن نخست (از سال ۱۱ تا ۳۰۰ هـ ق) زیستهاند. | در تمام این دوران که اهل حدیث در یک طرف و اشاعره در طرف دیگر بودند، هرگز "سلف" و "سلفیه" به عنوان مذهب مطرح نبود تا اینکه ابنتیمیه دعوت به شیوه سلف را شعار مکتب خود ساخت، ولی در عین حال از کلمه "سلفیه" بهره نمیگرفت و میگفت، ما تابع "اهل سنت و جماعت" هستیم که در سه قرن نخست (از سال ۱۱ تا ۳۰۰ هـ ق) زیستهاند. | ||
==سلفیه پس از ابن تیمیه: احیا توسط محمد بن عبدالوهاب== | == سلفیه پس از ابن تیمیه: احیا توسط محمد بن عبدالوهاب == | ||
پس از درگذشت ابنتیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او دعوت به پیروی از اهل حدیث، آن هم به شیوه این گروه محدود چندان رونقی نداشت و برخی از شاگردان او، مانند "ذهبی" و "ابن قیم" و "ابن کثیر" نتوانستند، شیوه او را ترویج و گسترش دهند و پیروانی فراهم آورند، زیرا او در نقطهای این فکر را مطرح کرد که مرکز علم و دانش و قله فقاهت، مانند شام و مصر بود. | پس از درگذشت ابنتیمیه و هجوم فقیهان همه مذاهب بر ضد او دعوت به پیروی از اهل حدیث، آن هم به شیوه این گروه محدود چندان رونقی نداشت و برخی از شاگردان او، مانند "ذهبی" و "ابن قیم" و "ابن کثیر" نتوانستند، شیوه او را ترویج و گسترش دهند و پیروانی فراهم آورند، زیرا او در نقطهای این فکر را مطرح کرد که مرکز علم و دانش و قله فقاهت، مانند شام و مصر بود. | ||
==محمد بن عبدالوهاب پایهگذار مکتب سلفی در عربستان تحت عنوان وهابیت== | == محمد بن عبدالوهاب پایهگذار مکتب سلفی در عربستان تحت عنوان وهابیت == | ||
چهارصد سال بعد از ابن تیمیه در اواسط قرن دوازدهم هجری شخص دیگری به نام "محمد بن عبدالوهاب" ساکن نجد حجاز مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پیگیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم وافر ابن تیمیه بهرهمند نبود، راه عمل و اقدام را برگزید و رسالههای کوچک و قاطع پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را پیش گرفت. وی تابعین برنامهاش را مسلمین و موحدین و مخالفینش را کفار و مشرکین نامید و شروع به تبلیغ عقاید خود کرد که آنها را "مُرّ قرآن و حدیث" میپنداشت و بر سر آن با قبایل همسایه خود به جنگ پرداخت. | چهارصد سال بعد از ابن تیمیه در اواسط قرن دوازدهم هجری شخص دیگری به نام "محمد بن عبدالوهاب" ساکن نجد حجاز مسائل ابن تیمیه و نظرات وی را پیگیری کرد. محمد بن عبدالوهاب چون از علم وافر ابن تیمیه بهرهمند نبود، راه عمل و اقدام را برگزید و رسالههای کوچک و قاطع پر از آیه و حدیث بدون اصطلاحات علمی برای تعلیم عوام به نگارش درآورد و به شمشیر متوسل شد و راه تندی و خشونت را پیش گرفت. وی تابعین برنامهاش را مسلمین و موحدین و مخالفینش را کفار و مشرکین نامید و شروع به تبلیغ عقاید خود کرد که آنها را "مُرّ قرآن و حدیث" میپنداشت و بر سر آن با قبایل همسایه خود به جنگ پرداخت. | ||