سلفی‌گرایی در فرانسه (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
خط ۵۲: خط ۵۲:
مدرنیته به‌‌مثابه‌ رویداد بزرگ دنیای متجدد و ورود عناصر بیگانه با سنت (مدرن) در ساختار جامعه‌ سنتی، چالشی پدیدمی‌آورد که به ازمیان‌رفتن انسجام درونی سنت و ناکارآمدی آن در پاسخ‌گویی به نیازهای زمانه می‌انجامد. اندیشه‌ بازگشت، سازوکاری برای بازگشت به انسجام درونی و هویت خودی و رسیدن به آرامش و امنیت ذهنی و اجتماعی است. اندیشه‌ای که در آن، احساس خطر و ناامنی و ازدست‌دادن میراث کهن، آشکار است و با اعلام بی‌نیازی و استغنا از عناصر نو همراه است؛ از این منظر، سلفی‌گری (در سطح جمعی و فردی)، بیان احساس عدم اطمینان به آینده و نیاز به نقطه‌ اتکایی ماورایی برای گذر از بحران معنا (در سطح فردی، خانوادگی، جمعی و تاریخی) تلقی‌می‌شود.
مدرنیته به‌‌مثابه‌ رویداد بزرگ دنیای متجدد و ورود عناصر بیگانه با سنت (مدرن) در ساختار جامعه‌ سنتی، چالشی پدیدمی‌آورد که به ازمیان‌رفتن انسجام درونی سنت و ناکارآمدی آن در پاسخ‌گویی به نیازهای زمانه می‌انجامد. اندیشه‌ بازگشت، سازوکاری برای بازگشت به انسجام درونی و هویت خودی و رسیدن به آرامش و امنیت ذهنی و اجتماعی است. اندیشه‌ای که در آن، احساس خطر و ناامنی و ازدست‌دادن میراث کهن، آشکار است و با اعلام بی‌نیازی و استغنا از عناصر نو همراه است؛ از این منظر، سلفی‌گری (در سطح جمعی و فردی)، بیان احساس عدم اطمینان به آینده و نیاز به نقطه‌ اتکایی ماورایی برای گذر از بحران معنا (در سطح فردی، خانوادگی، جمعی و تاریخی) تلقی‌می‌شود.


واکنش سلفی‌گری به دنیای مدرن را می‌توان با تکیه بر مفهوم بدعت و تقابل آن با سنت نیز فهمید. در برداشت سلفی، هرآنچه در سنت پیشینیان نشانی‌ندارد، امری بی‌ریشه و بدیع شمرده‌می‌شود و در هر بدعتی، ضلالتی، نهفته است و ضلالت با کفر و ارتداد، برابر است. نفی امر نو با ارجاع به ریشه‌ها، سنت‌ها و بازسازی آنها، یادآور نقش ریشه و تبار در جوامع عشیره‌ای با روابط مستحکم خانوادگی و قبیله‌ای نیز می‌تواندباشد.
واکنش سلفی‌گری به دنیای مدرن را می‌توان با تکیه بر مفهوم [[بدعت]] و تقابل آن با [[سنت]] نیز فهمید. در برداشت سلفی، هرآنچه در سنت پیشینیان نشانی‌ ندارد، امری بی‌ریشه و بدیع شمرده‌ می‌شود و در هر بدعتی، ضلالتی، نهفته است و ضلالت با [[کفر]] و [[ارتداد]]، برابر است. نفی امر نو با ارجاع به ریشه‌ها، سنت‌ها و بازسازی آنها، یادآور نقش ریشه و تبار در جوامع عشیره‌ای با روابط مستحکم خانوادگی و قبیله‌ای نیز می‌تواند باشد.


این نکته را نیز نباید از نظر دورداشت که رویکرد سلفی، لزوما، ضد مدرن نیست؛ حتی برعکس، رویکرد سلفی به مقولات کهن و مظاهر مادی، برداشتی مدرنیستی است یا درنهایت، به حاکمیت رویکردی می‌انجامد که به سبب کاربرد افراطی ابزارهای مدرن (با غفلت از تبعات فرهنگی آن)، سنت را از مظاهر مادی آن جدا و نابودمی‌کند و به امری ذهنی و موهوم بدل‌می‌سازد؛ کاری که (در برداشت مدرنیستی و پوزیتیوستی)، مدرنیته با سنت انجام‌می‌دهد و آن را از درون تهی‌می‌کند و (آن را) در تاریخ و موزه‌ها محصورمی‌سازد؛ با این تفاوت که اندیشه‌ تنزیهی و توحیدی، با ایدئولوژی ترقی (در مفهوم مدرن آن)، جایگزین شده‌است. مناسبات سلفی با امر کهن، از مناسبات آن با امر نو و روزآمد، پیچیده‌تر است؛ درواقع، چالش اصلی رویکرد سلفی، چالشی هویتی است که در الهیات آن و برداشت خاص از مفهوم توحید ریشه‌دارد. با تقدس امر کهن (به نام شرک) مبارزه‌می‌کند؛ در برابر تصویر سنتی بت‌های شرک‌آلود، تصویری بی‌تمثیل از خداوند را برمی‌کشد اما ازآن‌سو، در برابر امر نو و مظاهر آن، نرمشی بیشتر نشان‌می‌دهد؛ به‌گونه‌ای‌که الهیات جزمی خود را به مناسبات قدرت مبتنی‌بر آموزه‌های دینی تقلیل‌می‌دهد؛ به این معنا که برداشت ظاهری و صوری از مفاهیم توحید و شرک و مصادیق آن، هندسه‌ای از مذهب، هنجارها و مناسبات قدرت پدیدمی‌آورد که در آن، براساس اصل انتفاع و اصل نفی سلطه، کاربرد مظاهر فنّاوری غربی در خدمت آموزه‌های دینی پذیرفته‌می‌شود؛ در این میان، شاخه‌ای از اندیشه‌ سلفی (یعنی جناح جهادی آن) درپی درک مناسبات استعماری و نواستعماری، درصدد تغییر نظام سلطه و بازگشت به‌ نظام خلافت است که خود، بیشترین سهم و انتفاع را از این مناسبات در حدوث و بقا برده و می‌برد؛ چنین بازگشتی به شیوه‌ زیست سلف صالح، چنانچه با دواعی سیاسی و جهادی بیامیزد و از لوازم اندیشه و مظاهر دنیوی مدرن، غافل شود و چهره‌ای خشونت‌بار و تنفرآمیز را از اسلام به افکار عمومی جهانی عرضه‌کند، سرانجام به طرحی (پروژه‌ای) سیاسی برای پیشبرد سیاست‌های مقطعی نظام سلطه بدل‌می‌شود. تاریخ گروه‌های سلفی جهادی در افغانستان، بوسنی، عراق، لیبی، سوریه، یمن و دیگر نقاط بحران در سه دهه‌ گذشته، این امر را تأییدمی‌کند.  
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که رویکرد سلفی، لزوما، ضد مدرن نیست؛ حتی برعکس، رویکرد سلفی به مقولات کهن و مظاهر مادی، برداشتی مدرنیستی است یا درنهایت، به حاکمیت رویکردی می‌انجامد که به سبب کاربرد افراطی ابزارهای مدرن (با غفلت از تبعات فرهنگی آن)، سنت را از مظاهر مادی آن جدا و نابود می‌کند و به امری ذهنی و موهوم بدل‌ می‌سازد؛ کاری که (در برداشت مدرنیستی و پوزیتیوستی)، مدرنیته با سنت انجام‌ می‌دهد و آن را از درون تهی‌ می‌کند و آن را در تاریخ و موزه‌ها محصور می‌سازد؛ با این تفاوت که اندیشه‌ تنزیهی و توحیدی، با ایدئولوژی ترقی (در مفهوم مدرن آن)، جایگزین شده‌ است. مناسبات سلفی با امر کهن، از مناسبات آن با امر نو و روزآمد، پیچیده‌تر است؛ درواقع، چالش اصلی رویکرد سلفی، چالشی هویتی است که در الهیات آن و برداشت خاص از مفهوم توحید ریشه‌دارد. با تقدس امر کهن (به نام شرک) مبارزه‌می‌کند؛ در برابر تصویر سنتی بت‌های شرک‌آلود، تصویری بی‌تمثیل از خداوند را برمی‌کشد اما ازآن‌سو، در برابر امر نو و مظاهر آن، نرمشی بیشتر نشان‌ می‌دهد؛ به‌گونه‌ای‌ که الهیات جزمی خود را به مناسبات قدرت مبتنی‌ بر آموزه‌های دینی تقلیل‌ می‌دهد؛ به این معنا که برداشت ظاهری و صوری از مفاهیم توحید و شرک و مصادیق آن، هندسه‌ای از مذهب، هنجارها و مناسبات قدرت پدید می‌آورد که در آن، بر اساس اصل انتفاع و اصل نفی سلطه، کاربرد مظاهر فناوری غربی در خدمت آموزه‌های دینی پذیرفته‌ می‌شود؛ در این میان، شاخه‌ای از اندیشه‌ سلفی (یعنی جناح جهادی آن) درپی درک مناسبات استعماری و نواستعماری، درصدد تغییر نظام سلطه و بازگشت به‌ نظام خلافت است که خود، بیشترین سهم و انتفاع را از این مناسبات در حدوث و بقا برده و می‌برد؛ چنین بازگشتی به شیوه‌ زیست سلف صالح، چنانچه با دواعی سیاسی و جهادی بیامیزد و از لوازم اندیشه و مظاهر دنیوی مدرن، غافل شود و چهره‌ای خشونت‌بار و تنفرآمیز را از اسلام به افکار عمومی جهانی عرضه‌ کند، سرانجام به طرحی (پروژه‌ای) سیاسی برای پیشبرد سیاست‌های مقطعی نظام سلطه بدل‌ می‌شود. تاریخ گروه‌های سلفی جهادی در [[افغانستان]]، [[بوسنی و هرزگوین|بوسنی]]، [[عراق]]، [[لیبی]]، [[سوریه]]، [[یمن]] و دیگر نقاط بحران در سه دهه‌ گذشته، این امر را تأیید می‌کند.  
   
   
==== سلفی‌گری به‌مثابه الگوی زیست مسلمانی ====  
==== سلفی‌گری به‌مثابه الگوی زیست مسلمانی ====  
confirmed، مدیران
۱۸٬۷۷۶

ویرایش