۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' آمده اند' به ' آمدهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'ى' به 'ی') |
||
خط ۱۹: | خط ۱۹: | ||
حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل کردهاند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج13، ص:61</ref> | حسن مثنی از پدرش امام حسن(ع)، عبدالله بن جعفر <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص: 71</ref> و همسرش فاطمه بنت الحسین(ع) احادیثی نقل کرده است. <ref>الوافی بالوفیات، ج8، صص168_169.</ref> و افرادی چون حنان بن سدیر کوفی، سعید بن ابی سعید، عبدالله بن حفص بن عمر بن سعد، حسن بن محمد حنفیه و همچنین فرزندان خود حسن مثنی یعنی ابراهیم، عبدالله، حسن مثلث،<ref>تهذیب التهذیب، ج2، ص253</ref> زیاد بن سوقه <ref>المحاسن، ج2، ص362؛ بحار الأنوار، ج66، صص 148 و 149</ref> از او روایت نقل کردهاند.<ref>تاریخ دمشق، ابن عساکر، ج13، ص:61</ref> | ||
== فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | == فاطمه بنت الحسین (ع)مادرسادات حسنی:== | ||
مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان)، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع) <ref>الطبقات الکبری، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref>. وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر | مادر و مادر بزرگ سادات حسنی (عبدالله، حسن و ابراهیم فرزندان حسن مثنی و فرزندانشان)، فاطمه بزرگترین دختر امام حسین (ع) <ref>الطبقات الکبری، ج 3، ص 214؛ تاریخ الطبری، ج5، ص464؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص577.</ref> از ام اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله تیمی است. <ref>الطبقات الکبری، ج8، ص473؛ مقاتلالطالبیین، ص:167-تاریخ دمشق، ج70، ص 15؛ الارشاد، ج ۲، ص ۴۹۱؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۹.</ref> ام اسحاق پس از شهادت امام حسن(ع) در سال 49 و یا 50 هجری به همسری امام حسین(ع) در آمد، به نظر میرسد تولد فاطمه در حدود سال 51 هجری بوده باشد.<ref>دانشنامه امام حسین(ع): ص351</ref> فاطمه را از نظر شمایل و سیما به جده اش حضرت فاطمه (س) شبیه بود.<ref>عمدة الطالب، ص184؛ اعیان الشیعه، ج5، ص43-44؛؛ الارشاد، ج 2، ص 25.</ref>. وی پیش از رخداد بزرگ کربلا با پسر عمویش حسن مثنی <ref>المعارف، ص 213؛ تاریخ دمشق، ج70، ص17؛ الطبقات الکبری ج 8، ص 473.</ref> ازدواج کرد و به همراه دیگر اعضای خاندان امام حسین(ع)، در حادثه عاشورا حضور داشت. <ref>الشجره المبارکه، ص 18؛عمده الطالب، ص 93؛ تهذیب الانساب، ص 34.</ref> به نقل از امام باقر(ع)، سید الشهدا(ع) پیش از شهادتش ودایع و امانات و وصایای مکتوب خود را به دخترش فاطمه سپرد و او بعدا آنها را به امام سجاد(ع) تحویل داد. <ref>بصائر الدرجات، ص 182ـ183؛ الکافی، ج 1، ص 303.</ref> فاطمه پس از عاشورا در کاروان اسرا به کوفه و پس از آن به شام رفت و کشتار خاندان اهل بیت(ع) و وقایع غم بار دوران اسارت را با خطابههای خود در کوفه و شام خود آشکار و چهره کریه بنی امیه را به عنوان قاتلان اهل بیت (ع) برملا کرد و در پیام رسانی انقلاب عاشورا نقش مؤثری داشت. وی پس از بازگشت ازاین سفر در مدینه منوره به ادامه زندگی با شویش که از مرگ رسته بود ادامه داد از جمله فرزنداناین دو عبدالله، ابراهیم، حسن و زینب بودند. <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:86</ref> | ||
پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین، ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان میکند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل میکند که گفته: (ما کنت بذیا و لا الحسن نبیا)من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:281</ref> | پس از وفات حسن مثنی، فاطمه یک سال بر مزار او سوگواری کرد و پس از مدتی به رغم تعهدی که به شوهرش داده بود، به اصرار مادرش، با عبدالله بن عمرو بن عثمان، نواده خلیفه سوم ازدواج کرد. حاصلاین ازدواج، سه فرزند به نامهای محمد دیباج، قاسم و رقیه بود. شاید به همین دلیل بود که عبدالله بن حسن میگفت در آغاز از عبدالله بن عمرو بیزار بوده است. <ref>أنسابالأشراف، ج5، ص:؛606 کامل، ج5، ص:231؛ مقاتلالطالبیین، ص:183</ref> ابن صوفی دلیل مخالفت حسن مثنی با ازدواج فاطمه همسرش با عبدالله عمرو بن عثمان را دشمنی خانوادگی بیان میکند و ضمن اشاره به اختلافی که در سبب این ازدواج پس از وفات حسن مثنی وجود دارد آن را مورد اجماع می داند و از فاطمه کلامی پر معنا را دراین مورد نقل میکند که گفته: (ما کنت بذیا و لا الحسن نبیا)من زنی سلیطه و پر جرات نبودم و حسن هم پیامبر نبود. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:281</ref> | ||
در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان، عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق.) از فاطمه | در پی در گذشت عبداللّه بن عمرو بن عثمان، عبدالرحمان بن ضحاک فهری والی مدینه(حک: 101_104ه. ق.) از فاطمه خواستگاری و حتی تهدید کرد که اگر تن به ازدواج با او ندهد، پسرش عبدالله بن حسن را به تهمت شرب خمر تازیانه خواهد زد. اما دختر امام حسین(ع) دست رد به سینه او زد و به او پاسخ منفی داد. پس از آن دختر امام حسین(ع) فاطمه برای شکایت از حاکم مدینه نزد یزید بن عبدالملک بن مروان(حک: 101_105ق) رفت که نتیجه آن منجر به عزل عبدالرحمن بن ضحاک از امارت مدینه شد. <ref>انساب الاشراف، ج2، ص 197_198؛ تاریخ طبری،؛ ج7، ص 13.</ref> | ||
گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگیهای فرزندان هاشمی و امویش را وصف میکند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف میکند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد میگوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | گزارشی از ملاقات او با هشام بن عبدالملک (خلافت105ـ125) وجود دارد که در این ملاقات به تقاضای هشام ویژگیهای فرزندان هاشمی و امویش را وصف میکند او ابتدا فرزندان هاشمیش را اینگونه توصیف میکند: عبدالله آقای و شریف مطاع خاندان و حسن زبان و مدافع ما و ابراهیم شبیه ترین افراد به رسول خدا به خصوص در راه رفتن است ودرباره دو پسر امویش محمد میگوید محمد جمال و زیبایی ما که به او می بالیم و قاسم چونان چهره ما و شبیه ترین مردم به ابی العاص بن امیه از لحاظ ظاهر و خلق و خوی است.<ref>التذکرة الحمدونیة؛ ج4؛ ص31</ref> | ||
او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، | او از هر فرصتی برای تربیت فرزندانش بهره می برد چنانکه محمد از مادرش فاطمه بنت الحسین نقل میکند که مادرم ما فرزندانش را جمع کرد و گفت: پسرکانم به خدا قسم هیچ نابخردی با سفاهت خود چیزی را بدست نمی آورد و چیزی از لذت هایش را بدست نمی آورد مگراینکه جوانمردان نیز با جوانمردی خود به آن دست مییابند، پس با پرده پوشی الهی خود را بپوشانید.<ref>تاریخ بغداد، ج3، ص: 4 تاریخ مدینة دمشق، ج53، ص: 387 نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج4؛ ص46</ref> | ||
سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق.) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانستهاند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر میرسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، میتوان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است. | سر انجام فاطمه در مدینه منوره در گذشت اما زمان دقیق درگذشت <ref>تدکره الخواص، ص280</ref>.وی دانسته نیست. ابن جوزی آن را درحدود سال 117 ه. ق. دانسته است. <ref>همان، ص 280</ref> [[ابن عساکر]] نیز به وفات او در خلافت هشام بن عبدالملک (حک:105_125. ه. ق.) اشاره کرده است. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج 70، ص 17.</ref> برخی مدت عمر فاطمه را 90 سال دانستهاند <ref>کتاب الثقات، ج 5، ص 301</ref> که بعید به نظر میرسد زیرا با توجه به سن کم او در واقعه عاشورا و احتمال تولد او در حدود سال 51 هجری، میتوان حدس زد که وی در حدود 70 سال سن داشته است. | ||
==1.عبدالله بن الحسن:== | ==1.عبدالله بن الحسن:== | ||
عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93</ref> | عبدالله بن الحسن المثنی با کنیه ابو محمد که پدرش زاده امام حسن مجتبی و مادرش فاطمه دختر امام حسین علیهالسلام و نبوه دختری طلحه بن عبیدالله است. به خاطر انتساب از سوی پدر و مادر به رسول خدا لقب محض(=خالص) و کامل»<ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 660</ref> به او دادند و از او نقل شده که خود را به خاطراین نسب نزدیکترین مردم به رسول خدا میدانست. <ref>مقاتل الطالبیین، ص168</ref> عبدالله درسال هفتاد هجری در خانه حضرت فاطمه دختر پیامبراکرم در مسجد نبوی به دنیا آمد. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:222، تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:314</ref> اوشباهت زیادی به رسول خدا داشت. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93</ref> | ||
عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژهای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنی هاشم و از خطیبان و سخنوران بنی هاشم در زمان خود خوانده اند <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93 البیان و التبیین، جاحظ، ج1، ص: 285</ref> محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:«و کان عبدالله بن حسن من العباد و کان له شرف و عارضة و هیبة و لسان شدید» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. <ref> | عبدالله از محبوبیت و جایگاه ویژهای در میان مردم مدینه و علمای بزرگ برخوردار بود. اورا شیخ بنی هاشم و از خطیبان و سخنوران بنی هاشم در زمان خود خوانده اند <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:93 البیان و التبیین، جاحظ، ج1، ص: 285</ref> محمد بن عمر واقدی او را چنین توصیف کرده است:«و کان عبدالله بن حسن من العباد و کان له شرف و عارضة و هیبة و لسان شدید» عبدالله از عابدان زمانه و دارای شرف و با هیبتی مخصوص و قدرت بیان و زبانی تند بود. <ref>الطبقاتالکبری، ج5، ص:385</ref> | ||
قدرت بیان عبدالله به گونهای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان میدانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنی هاشم و بنی امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنی هاشم شمرده شده است. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص289</ref> | قدرت بیان عبدالله به گونهای بود که منصور عباسی او را دارای سحر بیان میدانست که با هرکس سخن بگوید او را مجاب خواهد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص369؛</ref> این جایگاه به حدی بود که در مفاخره میان بنی هاشم و بنی امیه عبدالله بن حسن یکی از مفاخر بنی هاشم شمرده شده است. <ref>شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص289</ref> | ||
عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن میکرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref> | عبدالله جایگاه مخصوصی روبروی منبر در مسجد نبوی داشت که درآن زیرانداز خود را پهن میکرد که حتی مدتها پس از رفتن او نیز در مسجد باقیماند. <ref>تاریخ المدینة المنورة، ص: 10</ref> ودر روزهای جمعه وی مکانی اختصاصی در کنار استوانه پیامبراکرم(ص) داشت. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص373</ref> | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام میکرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدیدآمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365</ref> | عبدالله محض با خلفای اموی و عباسی مراوده داشت. او در نوجوانی به محضر حاکم مدینه عمر بن عبدالعزیز راه داشت و عمر او را به پاس قرابتش با پیامبر احترام میکرد. در جوانی به دیدار سلیمان بن عبدالملک به دمشق رفت و تلاش کرد تا با نفوذ عمر بن عبدالعزیز در دربار سلیمان به خواست خود دست یابد. اما امویان از بیم تحت تاثیر قرار گرفتن شامیان از شخصیت با نفوذ و جذاب وی با لحنی تهدیدآمیز او را روانه شهر خود مدینه منوره کردند <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص366</ref> او بعدها در خلافت یکساله عمر بن عبدالعزیز با او مراوده فراوانی داشت و پس از وی در دمشق به دیدار هشام بن عبدالملک رفت و هشام جویای فرزندانش شد. <ref>تاریخ مدینه دمشق، ج27، ص365</ref> | ||
=== برخوردکریمانه با حاکم اموی === | === برخوردکریمانه با حاکم اموی === | ||
حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش ازاین میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه میخواست رسید. پس ازاین بود که عثمان میگفت:خداوند بهتر میداند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات، | حاکم ولید بن عبدالملک در مدینه عثمان بن خالد بود که به عبدالله و برادرش اهانت بسیار کرد و قصد آزار جدی آنها را داشت. هنگامیکه عثمان عزل شد. عبدالله و برادرش نزد او آمدند و گفتند به مشکلاتی که پیش ازاین میان ما بوده نگاه نکن و کارت را به ما واگذار نما. عثمان نیز به آن دو پناهنده شد و از گرفتاری نجات یافت و به هرچه میخواست رسید. پس ازاین بود که عثمان میگفت:خداوند بهتر میداند رسالتش را در کجا قرار دهد. <ref>نثر الدر فی المحاضرات، آبی؛ ج1؛ ص254</ref> | ||
=== مذاکره با فرمانده خوارج === | === مذاکره با فرمانده خوارج === | ||
درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند ازاین رو از چهرهها و خاندانهای سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. دراین هنگام عبدالله بن حسن که ازاین اقدام وی آزرده به نظر میآمد گفت: مااینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمدهایم واین جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخالطبری، ج7، ص:374؛ الکامل، ج5، ص:374</ref> | درسال 129 ق خوارج به فرماندهی ابوحمزه خارجی برای حج ازسوی عبدالله بن یحیی طالب الحق، از خوارج اباضی یمن، به عرفات آمدند. حاکم حرمین عبدالواحد بن سلیمان بن عبدالملک تصمیم گرفت تا برای حفظ حرمت حرمین یا تامین فرصت برای آمادگی رزمی با آنان مذاکره کند ازاین رو از چهرهها و خاندانهای سرشناس مدینه از جمله خاندان خلفای چهارگانه افرادی را برگزید و آنان را نزد ابوحمزه فرستاد. ابو حمزه با توجه به گرایش اعتقادی خود به فرزندان امام علی(ع) و عثمان بی محلی کرده و رو ترش کرد اما بر عکس به نوادگان عمر و ابوبکر خندید و خوشامد گفت و اظهار کرد:به خدا قسم ما برای عمل به سیره پدران شما قیام کردیم. دراین هنگام عبدالله بن حسن که ازاین اقدام وی آزرده به نظر میآمد گفت: مااینجا نه برای افتخار بر سر پدران و اجداد که برای رساندن پیام امیر آمدهایم واین جمع پس از رساندن پیام امیر و آتش بس با ابوحمزه بازگشتند.<ref>تاریخالطبری، ج7، ص:374؛ الکامل، ج5، ص:374</ref> | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
امیرمومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادیالقری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذارفرمود <ref>الکافی، ج7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخههای حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه میکردند. <ref>الکامل، ج5، ص:231</ref> دراین اثنا بااینکه گزارشها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگتر بنی هاشم گزارش شده مانند اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام میشد و عبدالله و زید باز میگشتند، عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید میرفت و برای او رکاب میگرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 164</ref> بااین حال گفتگوهای تندی میاناین دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار، الشبلنجی، ص:383 ؛الکامل، ج5، ص:231؛ أنساب الأشراف، ج2، ص:199 و ج3، ص:231</ref> | امیرمومنان املاک و مزارع کشاورزی بسیاری را با دستان خود درمناطق مختلف حجاز مانند ینبع و وادیالقری و فقیرین و مناطق دیگر آباد و درآمد همه آنها را در راه خدا و برای رسیدگی به خویشاوندان و نیازمندان آل علی وقف کرد و تولیت آن را به فرزندان حضرت فاطمه(س) یعنی امام حسن(ع)و پس ازاو امام حسین(ع) و بعد از آن حضرت کسی که ایشان تعیین کنند واگذارفرمود <ref>الکافی، ج7، ص: 50؛شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید؛ ج15؛ ص146.</ref> پس از شهادت امام حسین(ع) میان شاخههای حسنی و حسینی بر سر تولیت اختلاف شد و امام سجاد(ع) که بزرگ حسینیان بود به نفع سادات حسنی از ادعای خود دست برداشت. <ref>مناهل الضرب، ص167، سراج الانساب، ص36</ref> پس از آن حضرت این اختلاف زنده شد و زید بن علی به عنوان نماینده امام باقر(ع) با جعفر پسر حسن مثنی به پیگیری و دادخواهی درباره اختلاف خود به حاکم وقت مدینه خالد بن عبدالملک مراجعه میکردند. <ref>الکامل، ج5، ص:231</ref> دراین اثنا بااینکه گزارشها از تلاش عبدالله بن حسن برای حفظ احترام زید به عنوان یکی از شخصیتهای بزرگتر بنی هاشم گزارش شده مانند اینکه هر وقت جلسه دادرسی تمام میشد و عبدالله و زید باز میگشتند، عبدالله بن حسن به سرعت به سمت مرکب جناب زید میرفت و برای او رکاب میگرفت. <ref>تیسیر المطالب فی أمالی أبیطالب، ص: 164</ref> بااین حال گفتگوهای تندی میاناین دو بزرگوار نقل شده است. <ref>نور الأبصار، الشبلنجی، ص:383 ؛الکامل، ج5، ص:231؛ أنساب الأشراف، ج2، ص:199 و ج3، ص:231</ref> | ||
== زندان و شهادت عبدالله == | == زندان و شهادت عبدالله == | ||
پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج3، ص:89</ref>. کیفیت شهادتاین بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد واین عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارشهای دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکملاین روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، | پس از اینکه عبدالله از تحویل پسران خود خودداری کرد به فرمان منصور عباسی سه سال در دار الاماره مدینه و سپس در زندان هاشمیه کوفه زندانی شد و به اختلاف درروز عید قربان سال 145 و در سن 46 سالگی،<ref>تاریخ بغداد ج9، ص440</ref> یا 72 سالگی یا 75 <ref>تاریخ دمشق، ج27، ص تاریخ بغداد، ج9، ص: 440 تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:94</ref> یا 92 سالگی به شهادت رسید <ref>أنساب الأشراف، البلاذری، ج3، ص:89</ref>. کیفیت شهادتاین بزرگوار را مختلف نقل کرده انند: به نقلی پاهایش تورم کرده و عفونی شد واین عفونت با رسیدن به قلب وی را از پای در آورد ولی گزارشهای دیگر از خفه شدن، زیر آوار سقف زندان ماندن و مسموم شدن، مردن زیر شکنجه و به چهار میخ کشیده شدن بر دیوار یا دق مرگ شدن پس از با خبر شدن از شهادت فرزندش محمد خبر دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:321</ref> شاید گزارش تنوخی مکملاین روایت باشد که پس از کشته شدن محمد نفس زکیه، به فرمان منصور دوانقی سر بریده او را در مقابل پدرش عبدالله بن حسن در زندان گذاشتند.<ref>فرج بعد الشدة، تنوخی، ج3، ص: 365</ref> | ||
ابوالفرج اصفهانی از عبدالرحمن بن عمران نقل میکندکه گوید من به همراه جمعی نزد ابوالازهر در هاشمیه میرفتیم و میدانستیم که او با خلیفه منصور مکاتبه دارد. روزی ما نزد وی بودیم و سه روزی میشد که نامهای از خلیفه نزدش نیامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامهای برای ابوالازهر زندانبان رسید که پس از خواندش رنگش تغییر کرد و مضطرب شد و به سمت سیاهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خواندیمش که در آن منصور برای او نوشته بود: در فرمانی که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعبانی که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: میدانی مذله کیست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببین زندانبان با او چه میکند. زندانبان ساعتی رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنیا رفت دوباره به داخل رفت و هنگامیکه بازگشت در فکر بود و اندوهگین. از ما پرسید: درباره علی بن حسن چه باوری دارید؟ گفتیم به خدا قسم او بهترین انسان در آسمانها و زمین است. زندانبان دست هایش را به هم زد و گفت از دنیا رفت. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:202</ref> | ابوالفرج اصفهانی از عبدالرحمن بن عمران نقل میکندکه گوید من به همراه جمعی نزد ابوالازهر در هاشمیه میرفتیم و میدانستیم که او با خلیفه منصور مکاتبه دارد. روزی ما نزد وی بودیم و سه روزی میشد که نامهای از خلیفه نزدش نیامده بود که ناگهان قاصد منصور به همراه نامهای برای ابوالازهر زندانبان رسید که پس از خواندش رنگش تغییر کرد و مضطرب شد و به سمت سیاهچال زندان رفت. به هنگام بلند شدن زندانبان نامه ازاو افتاد و ما خواندیمش که در آن منصور برای او نوشته بود: در فرمانی که به تو مورد مذله دادم شتاب نما.» شعبانی که همراه من بود بعد از خواندن نامه گفت: میدانی مذله کیست؟ گفتم نه به خدا. گفت:به خداوند سوگند که عبدالله بن حسن است ببین زندانبان با او چه میکند. زندانبان ساعتی رفت وبازگشت و گفت عبدالله بن حسن از دنیا رفت دوباره به داخل رفت و هنگامیکه بازگشت در فکر بود و اندوهگین. از ما پرسید: درباره علی بن حسن چه باوری دارید؟ گفتیم به خدا قسم او بهترین انسان در آسمانها و زمین است. زندانبان دست هایش را به هم زد و گفت از دنیا رفت. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:202</ref> | ||
== همسران عبدالله محض == | == همسران عبدالله محض == | ||
در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت. | در منابع مختلف از چهار بانو به عنوان همسران عبدالله محض یادشده است. هند دختر ابو عبیده از قبیله سرشناس بنی اسد بن عبدالعزی قریش و دختر برادرش قریبه /قرشیه دختر رکیح و ام سلمه دختر محمد بن طلحه از قبیله بنی تمیم و عاتکه دختر عبدالملک بن حارث مخزومی. بیشتر فرزندان عبدالله از همسر محبوبش هند بود واز ام سلمه نواده طلحه بن عبیدالله فرزندی نداشت. | ||
هند پیش از عبدالله محض، به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونهای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند، مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده روییاین داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی میکرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را میپرسید گفت کهاین لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمیکردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشاندهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی، ابوالفرج | هند پیش از عبدالله محض، به همسری عبدالله بن عبدالملک(فرزند خلیفه مقتدر اموی حک65ـ86) در آمده بود و پس از مرگ در سال 100 ق وی میراث بسیاری از او داشت. به گونهای هنگامیکه عبدالله بن حسن از مادرش خواست تا او برا برایش خواستگاری کند، مادرش با توجه به توانگری عروس و تهیدستی داماد از این کار خود داری کرد و عبدالله مجبور شد که خود مستقیما به خانه ابوعبیده رود و دخترش را خواستگاری نماید. برخلاف تصور مادر عبدالله ابو عبیده و دخترش با گشاده روییاین داماد مشهور با اصل نسب را به شوهری هند پذیرفتند و در همان روز با یکدیگرازدواج کردند در حالیکه مادر عبدالله هنوز اطلاعی نداشت. پس از اینکه عبدالله یک هفته را در منزل عروس خود گذراند، با سرو رویی که حکایت از دامادی میکرد نزد مادرش آمد و در پاسخ مادر که از دلیل تغییر ظاهرش را میپرسید گفت کهاین لباس ها از سوی همان کسی است که گمان نمیکردی ازدواج با من را بپذیرد. اشعار معروفی از عبدالله بن حسن درسخن با هند باقیمانده که نشاندهنده محبوبیت هند نزد عبدالله محض است. <ref>أغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج21، ص: 85</ref> هند مادر محمد و ابراهیم و ادریس اکبر و موسی و هارون و فاطمه و زینب و کثوم و ام کلثوم از فرزندان عبدالله است. <ref>الطبقاتالکبری، ج5، ص:386؛ نسابالأشراف، ج3، ص:75</ref> | ||
از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی میکرد و با خشم با او سخن میگفت و عبدالله از او حساب میبرد و با او مخالفت نمیکرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئیاش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم میزند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش میزند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» اینگونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی، ابوالفرج | از ام سلمه دختر محمد بن طلحه همسر دیگر عبدالله نیز یاد شده که در عین تندخوئی اش نزد شوهرش بسیار عزیز بود. نقل شده ام سلمه بسیار با عبدالله تندی میکرد و با خشم با او سخن میگفت و عبدالله از او حساب میبرد و با او مخالفت نمیکرد. گویند روزی عبدالله ام سلمه را سرخوش و شاد و دید و خواست تا با استفاده از فرصت از تند خوئیاش شکایت کند در همین حال به او گفت:ای دختر محمد به خدا آتش به قلبم میزند. . . هند درحالیکه با خشم به او خیره شده بود در میان سخنش گفت: چه چیزی قلبت را آتش میزند و عبدالله از او ترسید و به جای آنچه در دل داشت گفت:«دوستی ابوبکر صدیق.» اینگونه از خشم ام سلمه نجات یافت. <ref>لأغانی، ابوالفرج اصفهانی، ج21، ص: 79</ref> | ||
== فرزندان عبدالله محض == | == فرزندان عبدالله محض == | ||
===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)=== | ===1.1.محمد بن عبدالله محض: (93/100ـ145)=== | ||
وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» | وی محمّد بن عبداللّه با کنیه«ابو عبداللّه» و لقب مهدی بود. مادر او هند دختر ابو عبیده اسدی بود. او را «صریح قریش» میگفتند؛ زیرا علاوه بر پدران در میان مادران او تا قریش، کنیزی وجود نداشت و در نامه اش به منصور بهاین مطلب افتخار کرده است. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> او را «نفس زکیه» و «مقتول احجار زیت» نیز نامیدهاند. لقب نفس زکیه برخی براساس روایتی از پیامبر درباره کشته شدن یکی از فرزندانش؛ «نفس زکیه» در «احجار الزیت». ؛ یا پس از مرگش. . <ref>ر. ک. یحیی بن حسین هارونی، الافاده فی تاریخ ائمّة الزیدیة، ص ١٠٧/ابن عنبه، عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص ٩۶/عبدالحسین امینی، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الأدب، ج ٣، ص ٢٧٢.</ref> یا پدرش <ref>انساب الاشراف، ج ٣، ص ٧۶</ref> یا بخاطر شدت زهد و عبادت به «نفس زکیه» گرفته است. <ref>مروج الذهب، ج3،ص293</ref> | ||
گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این | گفته شده که مادرش چهارسال بر او حامله بود؛ در حالیکه پدرمادرش این تظاهر به حاملگی را از ترس این میدانست که عبدالله محض بعد از هند با زنی دیگر ازدواج کند. <ref>مقاتل الطالبیین،207</ref> | ||
به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر میرسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | به خاطر خال بزرگی که میان دو کتف خود داشت ابتدا در میان خانواده و سپس با توجه به نام او پدرش و نیز به خاطر علم و دانش و دیگر فضایلش نزد همگان از جمله بسیاری از بنی هاشم به مهدی اهل بیت شناخته می شد، لقبی که به نظر میرسد تنها با سکوت و کمر با تایید صریح او مواجه شده است.<ref>همان و ص212 ؛مناهل الضرب ص182</ref> | ||
عبدالله محض از همان | عبدالله محض از همان خردسالی، او را به همراه برادرش ابراهیم برای تعلیم نزد عبداللّه بن طاووس برده شد تا علم حدیث بیاموزد. از خود محمّد روایت شده است که برای تحصیل علم، به خانه انصار میرفت و گاهی پشت در منزل آنها میخفت و برخی گمان میکردند برده صاحبخانه است.<ref>همان 211</ref> | ||
او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف، ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | او پس از قیام و دعوت به خود، در مدینه طی نامه ای به منصور عباسی، خلافتش را میراثی از امام علی (ع) و براساس قویتر بودن پیوندهای نسبی و سببی اش با رسول خدا(ص) دانست و منصور را به وفاداری با بیعتی خواند که پیش از سقوط بنی امیه با محمد انجام داده بود.<ref>أنساب لأشراف، ج3،ص:100؛مناهل الضرب ،ص182</ref> | ||
وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی، پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد، در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref> | وی سرانجام در 25 رجب یا رمضان سال 145 پس از قیام و جنگی شجاعانه و جوانمردانه با لشکرمنصور عباسی، پس از اینکه هفتاد نفر را با دست خود به هلاکت رساند و شجاعتش به شجاعت حمزه سید الشهدا تشبیه می شد، در محلی به نام «احجار زیت» در مدینه کشته شد.<ref>الاعلام،6،ص220؛مقاتل 207</ref> | ||
خط ۵۷: | خط ۵۷: | ||
یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود. در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد. از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد خود نگهداری میکرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنسابالأشراف، ج3،ص:123؛ الکامل، ج5،ص:566؛الأعلام، ج1،ص:49 ؛سفینة البحار؛ ج1؛ ص292 و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref> | یکی از امیران شجاع بنی هاشم و عالمان و شاعران آنان بود. در اول رمضان سال ه- 145در بصره علیه منصور عباسی قیام کرد و چهارهزار نفر با او بیعت کردند و صد هزار نفر در دیوانش ثبت نام نمودند. منصور از بیم شورش او به کوفه رفت. قیام ابراهیم چنان شدت گرفت که بر بصره و شهرهای اطراف مانند اهواز و فارس و اسط مسلط شد و پس از آن به کوفه حمله کرد. درگیریی های شدیدی میان وی و لشکر عباسیان به فرماندهی حمید بن قحطه رخداد تا اینکه در 25 ذی القعده سال 145 بدست حمید به شهادت رسید وسرش را برای منصور بردند و بدنش در باخمرا دفن شد. از جمله یاری دهندگان وی ابو حنیفه پیشوای احناف بود که همه مبلغی که نزد خود نگهداری میکرد، برای وی فرستاد.. <ref>برای قیام ابراهیم رک: أنسابالأشراف، ج3،ص:123؛ الکامل، ج5،ص:566؛الأعلام، ج1،ص:49 ؛سفینة البحار؛ ج1؛ ص292 و نیز کتاب ابراهیم بن عبدالله حسنی از همین نویسنده مراجعه کنید</ref> | ||
===2.1. یحیی بن عبدالله محض === | ===2.1. یحیی بن عبدالله محض === | ||
او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخالطبری، ج8، ص:193</ref> ولی پس از شکستاین قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراءالنهر رفت و دراین مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تااینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref> | او از بزرگان طالبیان در زمان موسی و هارون عباسی بود و امام صادق او را در مدینه پرورده بود و یحیی اهل حدیث و فقه بود. او در قیام فخ در سال 169 با حسین بن علی حسنی همراهی کرد و عامل شتاب زدگی او در قیامش شد <ref>تاریخالطبری، ج8، ص:193</ref> ولی پس از شکستاین قیام نجات یافت و خود به پا خواست و بسیاری از مردم حرمین و یمن و مصر با او بیعت کردند. پس از آن برای مدتی به یمن و مصر و مغرب رفت و ناشناس به شرق بازگشت و به ماوراءالنهر رفت و دراین مدت هارون تلاش بسیاری برای دست یابی به وی انجام داد ولی به یحیی که به همراه 170 تن از یارانش به مدت دو سال و نیم نزد خاقان پادشاه ترکستان باقیمانده بود دست نیافت تااینکه یحیی در سال 176/175 در طبرستان قیام کرد ولی پس از ناکامی در قیام امان نامه هارون که با خط او بود پذیرفت تا انیکه هارون بر خلاف تعهد خود او را زندانی کرد <ref>الکامل، ج6، ص:125</ref> و به گزارشی در زندان از گرسنگی از پای در آمد<ref>تاریخالیعقوبی، ج2، ص:408</ref> ؛الکامل، ج6، ص:125 یا به گزارشی دیگر ناپدید گشت.<ref>الأعلام، ج8، ص:154</ref> بنابه گزارشی دیگر یحیی با توطئه حاکم زبیری مدینه بکار بن عبدالله زندانی و مسموم شده بود ولی با مباهله یا قسم دادنی که با او انجام داد از زندان هارون رها شد. <ref>تاریخ بغداد؛ ج14؛ ص115؛ تجاربالأمم، ج3، ص:511</ref> البتهاین حکایتی است که درباره موسی بن عبدالله برادر یحیی نیز ذکر شده.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341</ref> و با توجه به اختلافات فراوانی که در سرنوشت یحیی و عاقبت وی در دربار هارون دیده میشود، به نظر میرسد در مورد موسی باشد. | ||
===3.1 موسی بن عبدالله محض === | ===3.1 موسی بن عبدالله محض === | ||
کنیه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفتهاند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 | کنیه اش را ابوعبدالله و ابوحسن گفتهاند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> مادرش هند نام داشت که موسی را در شصت سالگی به دنیا آورد، موسی را به خاطر رنگ تیره پوستش جون لقب دادند. هند موسی را در کودکی میرقصاند و شعری بااین مضمون برایش میخواند: هرچند تو جون با موهای بلندی]و کوچکی[اما دور نیست که بزرگ شوی و برآنان آقایی کنی. عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102 المجدی، ابن الصوفی، ص:232 مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 | ||
احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> افرادی چون عبدالعزیز الدراوردی، و إبراهیم بن عبداللّه بن حاتم الهروی، و | احادیثی از موسی رسیده که غالبا از پدرش عبدالله نقل میکند<ref>رک. بحار الأنوار، المجلسی ج8 188</ref> و در ضمن روایت عبدالله محض آمده است. یحیی بن معین از ائمه جرح و تعدیل او را توثیق کرده است. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> افرادی چون عبدالعزیز الدراوردی، و إبراهیم بن عبداللّه بن حاتم الهروی، و عیسی بن عبداللّه العلوی، و سلمة بن بشر، و ابنه عبداللّه بن موسی، و أبو صیفی الدمشقی، و مروان ابن محمّد الطاطری. از او روایت دارند. <ref>تاریخ مدینة دمشق؛ ج60؛ ص443</ref> موسی گزارشهای بسیاری درباره برادرش نقل کرده و به عنوان یکی از کسانی که در باقیماندن خاطره برادرش نقش داشت شناخته میشود. <ref>تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 445</ref> | ||
با توجه به گزارشهایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده بنی هاشم و اهل بیت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتی تردید مردی ثقفی را درباره نمازخواندن شیخین بر فاطمه زهرا (س)شنیده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولی عبدالله محض او را ازاینکار نهی کرده و رفتار مرد ثقفی را قابل توجیه دانسته زیرا رفتار شیخین با فاطمه بسیار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها برای قطعی کردن امر خلافت حتی پس از سه روز نتوانستند بر پیامبر خدا نیز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمین باقی بود. <ref>تقریب المعارف، الحلبی، ص:251 بحار الأنوار، المجلسی ج30 386</ref> گویا موسی پس از این ماجرا، از پدرش پیروی کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شیخین و تبری از آنها را گزارش کرده و خود نیز به آن معتقد شده است. <ref>بحار الأنوار، المجلسی، ج30، ص:387</ref> | با توجه به گزارشهایی که از موسی رسیده میتوان گفت وی در آغاز چندان با عقیده بنی هاشم و اهل بیت درباره خلافت آشنا نبوده چنانکه به گفته خود وقتی تردید مردی ثقفی را درباره نمازخواندن شیخین بر فاطمه زهرا (س)شنیده او را نزد پدرش سب کرده و کافر دانسته ولی عبدالله محض او را ازاینکار نهی کرده و رفتار مرد ثقفی را قابل توجیه دانسته زیرا رفتار شیخین با فاطمه بسیار بزرگ بوده و اضافه کرده که آنها برای قطعی کردن امر خلافت حتی پس از سه روز نتوانستند بر پیامبر خدا نیز نماز بگذارند و جنازه آن حضرت سه روز برزمین باقی بود. <ref>تقریب المعارف، الحلبی، ص:251 بحار الأنوار، المجلسی ج30 386</ref> گویا موسی پس از این ماجرا، از پدرش پیروی کردن از حضرت فاطمه در برخورد با شیخین و تبری از آنها را گزارش کرده و خود نیز به آن معتقد شده است. <ref>بحار الأنوار، المجلسی، ج30، ص:387</ref> | ||
موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی، ج47، ص:279</ref> | موسی در زمان آغاز قیام حسنیان سن و سال چندانی نداشت چنانکه او را یک کودک میخواندند در عین حال به خاطراینکه کوچکترین پسر عبدالله محض و عصای دست او بود به محافل مختلفی که پدرش در آن رفت و آمد داشت راه مییافت. از جمله این محافل جلسات متعددی است که عبدالله محض در تلاش برای جلب نظر امام صادق(ع) در آنها شرکت داشت و امام در آخرین جلسه پس از نا امید کردن عبدالله از همراهی با او، سرنوشت قیام محمد و کشته شدنش را دقیقا بیان کرده و از همراهی موسی با برادرش سخن گفته و در آخرموسی را توصیه به پناه بردن و عذرخواهی از عباسیان فرموده است. <ref>(ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 358بحار الکافی الأنوار، المجلسی، ج47، ص:279</ref> | ||
اما موسی به راه پدر خود رفت و به همراه وی دستگیر شد هنگامیکه در ربذه آل حسن را برای رفتن به هاشمیه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا یکی از خود را داوطلبانه دراختیارش بگذارند و بدانند که دیگر هرگز به نزدشان باز نمیگردد. پسربرادران عبدالله هرکدام برایاینکار داوطلب میشدند اما عبدالله گفت حاضر نیستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همین جهت موسی را نزد منصور فرستاد. منصور که بسیار خشمگین بود فرمان داد تا او را تازیانه بسیاری زندند که برخی هزار تازیانه گویند موسی خود میگوید از شدتاین ضربات از هوش رفته موسی میگوید وقتی به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دلیلاین شکنجه خود را آتشفشان | اما موسی به راه پدر خود رفت و به همراه وی دستگیر شد هنگامیکه در ربذه آل حسن را برای رفتن به هاشمیه نگهداشته بودند. منصور از آنها خواست تا یکی از خود را داوطلبانه دراختیارش بگذارند و بدانند که دیگر هرگز به نزدشان باز نمیگردد. پسربرادران عبدالله هرکدام برایاینکار داوطلب میشدند اما عبدالله گفت حاضر نیستم برادرانم داغ فرزندانشان را بچشند به همین جهت موسی را نزد منصور فرستاد. منصور که بسیار خشمگین بود فرمان داد تا او را تازیانه بسیاری زندند که برخی هزار تازیانه گویند موسی خود میگوید از شدتاین ضربات از هوش رفته موسی میگوید وقتی به هوش آمدم منصور مرا به نزد خود خواند و دلیلاین شکنجه خود را آتشفشان خشمیدانست که نتوانسته بود همه آن را بازگرداند و در ادامه او را تهدید کرد که اگر فدیه زندگی اش را ندهد او را بکشد. پس ازاینکه موسی دراین دیدار خود را نسبت به اقدامات خاندانش بی طرف دانست منصور از او خواست تا برادرانش محمد و ابراهیم را زند او بیاورد اما موسی حضور و تعقیب جاسوسان منصور را مانع از اعتماد و نزدیک شدن برادرانش به خود دانست و به همین دلیل منصور نیزبه والی حجاز فرمان دارد تا او را تعقیب نکند. مدتی گذشت تااینکه با گزارش حاکم مدینه که به موسی مظنون بود دوباره تحت تعقیب قرار گرفت.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544؛مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:335</ref> براساس گزارشی که طبری نقل کرده موسی دراین مقطع دوباره دستگیر شد و به زندان افتاد ودر زندان هاشمیه همراه خاندانش بود.<ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544</ref> | ||
موسی میگوید من کوچکترین فرزندان هند برای عبدالله محض بودم و او با من بسیار مهربان بود به همین دلیل به منصور پیام داد که من میخواهم طی نامهای به محمد و ابراهیم از آنها بخواهم تا تسلیم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامهای که برایشان نوشت از آنها خواست که بیایند ولی به من گفت که به آنان بگو نزد من نیایند. موسی بااین بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتی که حاکم مدینه نتیجهای ازاین زندانی ندید وی را به زندان بازگرداند. <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544</ref> اما به گزارشی دیگر موسی به فرمان برادرش به شام برای دعوت به قیام فرار کرد.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:335</ref> | موسی میگوید من کوچکترین فرزندان هند برای عبدالله محض بودم و او با من بسیار مهربان بود به همین دلیل به منصور پیام داد که من میخواهم طی نامهای به محمد و ابراهیم از آنها بخواهم تا تسلیم شوند او در منصور موافقت کرد و در نامهای که برایشان نوشت از آنها خواست که بیایند ولی به من گفت که به آنان بگو نزد من نیایند. موسی بااین بهانه از زندان خارج شد اما پس از مدتی که حاکم مدینه نتیجهای ازاین زندانی ندید وی را به زندان بازگرداند. <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:544</ref> اما به گزارشی دیگر موسی به فرمان برادرش به شام برای دعوت به قیام فرار کرد.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:335</ref> | ||
دربارهاینکه آیا موسی پیش از قیام از مدینه خارج شد یا به هنگام قیام در مدینه بود و یا به هنگام قیام در شام بود، گزارشها مختلف است.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102؛ تاریخ مدینة دمشق؛ ج60؛ ص443</ref> | دربارهاینکه آیا موسی پیش از قیام از مدینه خارج شد یا به هنگام قیام در مدینه بود و یا به هنگام قیام در شام بود، گزارشها مختلف است.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:334 عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102؛ تاریخ مدینة دمشق؛ ج60؛ ص443</ref> | ||
بنابر گزارشی که در کافی نقل شده، موسی سومین نفر بود که با برادرش بیعت کرد و رفتار بی ادبانه و توهینآمیز محمد با امام صادق و اسماعیل بن عبدالله جعفری را گزارش کرده است. <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 362</ref> وی پس از شکست قیام برادرش محمد در مدینه و قتل وی نزد رهبر دیگر قیام یعنی ابراهیم در بصره رفت و پس از شکست و شهادت او مدتی نزد پسر برادرش اشتر عبدالله بن محمد بن عبدالله در سند بود تااینکه او نیز به شهادت رسید. پس ازاین او که از آوارگی و فراری بودن به تنگ آمده بود به مکه <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 365</ref> نزد مهدی عباسی ولیعهد منصور آمد و خود را پس از امان گرفتن به او معرفی کرد گفت، مهدی عباسی نیز پس ازاینکه راستی ادعایش توسط خاندان طالبی تایید شد او را آزاد کرد.<ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 365عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> | بنابر گزارشی که در کافی نقل شده، موسی سومین نفر بود که با برادرش بیعت کرد و رفتار بی ادبانه و توهینآمیز محمد با امام صادق و اسماعیل بن عبدالله جعفری را گزارش کرده است. <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 362</ref> وی پس از شکست قیام برادرش محمد در مدینه و قتل وی نزد رهبر دیگر قیام یعنی ابراهیم در بصره رفت و پس از شکست و شهادت او مدتی نزد پسر برادرش اشتر عبدالله بن محمد بن عبدالله در سند بود تااینکه او نیز به شهادت رسید. پس ازاین او که از آوارگی و فراری بودن به تنگ آمده بود به مکه <ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 365</ref> نزد مهدی عباسی ولیعهد منصور آمد و خود را پس از امان گرفتن به او معرفی کرد گفت، مهدی عباسی نیز پس ازاینکه راستی ادعایش توسط خاندان طالبی تایید شد او را آزاد کرد.<ref>الکافی (ط - الإسلامیة)، ج1، ص: 365عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:102</ref> | ||
او سعایت حسن بن زید را عامل اصلی خشم منصور بر حسنیان | او سعایت حسن بن زید را عامل اصلی خشم منصور بر حسنیان میدانست و از خدا میخواست انتقامشان را از وی بگیرد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج5، ص:514</ref> | ||
بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس ازاینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربههای تازیانه را تحمل می کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق میدهم ولیاین جوان که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟ | بنا به گزارشی وی در بازگشت از شام به بصره رفت و با خیانت یکی از همراهانش توسط حاکم بصره محمد بن سلیمان دستگیر شد. حاکم دایی او بود ولی از بیم منصور او را نزد خلیفه فرستاد. پس ازاینکه منصور دوباره به موسی دست یافت دستور داد تا بر او پانصد ضربه تازیانه زدند. بردباری موسی که بدون هیچ سخن و ناآرامی ضربههای تازیانه را تحمل می کرد، شگفتی منصور را برانگیخت و گفت به دزدان وجنایتکاران در تحمل شکنجه حق میدهم ولیاین جوان که تا به حال خورشید بر او نتابیده چگونه صبرکرد؟ | ||
موسی گفتای امیر مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر میکنند پس ما شایسته تریم که در حق بردبار باشیم. | موسی گفتای امیر مومنان اگر اهل باطل بر باطلشان صبر میکنند پس ما شایسته تریم که در حق بردبار باشیم. | ||
ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش ازاین تو را از نجیبان خاندانت میدانستم اما بر خلاف آنچه میدانستم میبینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان میافزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:336</ref> | ربیع حاجب منصور که سخنان موسی را شنید به او گفت: من پیش ازاین تو را از نجیبان خاندانت میدانستم اما بر خلاف آنچه میدانستم میبینم که در برابر دشمنت دوست داری که بیشتر شکنجه شوی و آزار بینی. موسی در پاسخ به او گفت: ما ازکسانی هستیم که شدت روزگار بر صبوری و استحکام آنان میافزاید.<ref>شرح الأخبار، القاضی نعمان، ج3، ص:327؛ مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:336</ref> | ||
در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یااینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهای متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد. | در حالیکه ابوالفرج احتمال داده که موسی تا دوره مهدی عباسی در زندان بود یااینکه پس دومین بار که بدست منصور افتاده بود فراری شد و دیگر او را نیافتند. با توجه به گزارش مورخانی چون طبری و ابن عساکر باید گفت او پس از دومین شکنجه به فرمان منصور، یک روز پیش از قیام محمد به سوی هاشمیه اعزام شد و در راه زندان هاشمیه با کمک گروهی از یاران پسر برادرش محمد نفس زکیه به سرکردگی ابن خضیر از چنگال ماموران رها شد <ref>تاریخ الطبری، ج7، ص:558تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 444</ref> و پس از همراهی با محمد و ابراهیم و عبدالله بن محمد (در سند) و تحمل آوارگی و دربدری در سفر حج مهدی عباسی از او امان گرفت و به زندگی طبیعی بازگشت و در بغداد ساکن شد. این احتمال سوم با در نظر گرفتن گزارشهای متعددی است که از ادامه زندگی موسی وجود دارد. | ||
موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا میداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن میداد از قبر بیرون زد واین مساله بار دیگر تکرار شد تاایکه در بار سوم تختههای ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تااینکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج1، ص: 293؛</ref> نظیراین حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر میرسد.<ref>تاریخ | موسی تا زمان هارون عباسی در بغداد زندگی کرد <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27.</ref> جایگاه موسی و وجهه او رقیبان را به توطئه ضدش وا میداشت از جمله عبدالله بن مصعب زبیری که پس از سوگندی که موسی به او القا کرد بطور ناگهانی از دنیا رفت و رسوا شد. آنچنان که پس از دفن، بلافاصله جسد زبیری در حالیکه به شدت بوی تعفن میداد از قبر بیرون زد واین مساله بار دیگر تکرار شد تاایکه در بار سوم تختههای ساج را بر بالای جسد گذاشته و سپس خاک را روی آن ریختند تااینکه دفن شد.<ref>مروج الذهب، ج3، ص:341؛ شرح مقامات الحریری، ج1، ص: 293؛</ref> نظیراین حادثه در مورد یحیی بن عبدالله محض نیز نقل شده که به احتمال خطاست و این ماجرا درباره موسی بن عبدالله صحیح تر به نظر میرسد.<ref>تاریخ الیعقوبی، ج2، ص:408</ref> ع | ||
==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله == | ==3.1.1فرزندان موسی بن عبدالله == | ||
نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | نسل بسیاری از موسی بن عبدالله محض باقی ماند و او بیشترین نسل را در فرزندان عبدالله داشت.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی 20</ref> | ||
موسی بن عبداللّه دوازده فرزند داشت که نه تای آن دختر بودند: زینب همسر محمد بن جعفر بن ابراهیم الجعفری؛ و فاطمة و ام کلثومکه همسر پسر برادر منصور شد و رقیة که جایگاه والایی داشت همسر اسماعیل بن جعفر نواده جعفر بن ابیطالب، و خدیجة و صفیة و ام الحسن که مادرشان طلیحه بود و ملیکة همسر پسر عمویش، و سه پسر به نامهای محمد که فرزندی از او نماند و ابراهیم، و عبداللّه بودند <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:232.</ref> | |||
به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | به نقلی پس از در گذشت امام رضا(ع) مامون از عبدالله دعوت کرد تا جانشین آن حضرت شود ولی او متواری شد و این پیشنهاد را نپذیرفت <ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | ||
ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت. نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص:47 عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:103 </ref> آخرین خاندانهای اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> | ابراهیم جد بنی اخیضر است که تا قرن چهارم در یمامه حکومت داشتندو عبدالله نیز نسل بسیاری داشت. نسل وی امارت مدینه و مکه و یمن را برای دوره هایی در قرن سوم برعهده داشتند. <ref>جمهرة أنساب العرب، ابن حزم، ص:47 عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:103 </ref> آخرین خاندانهای اشراف امیر در مکه و مدینه پیش از سلطه آل سعود نیز از خاندان اویند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> | ||
از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جملههاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههای معروفاین امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:22 الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:88 تاریخ أمراء المدینة المنورة؛ ص244</ref> | از جمله ابوعبدالله شکر و پدرش ابوالبرکات الراشد بالله(متوفی 430 ق)، مجد المعالی و فلیته(متوفی 527 ه_) و فرزندانش از جملههاشم (امارت527 ه- 549 ه) از چهرههای معروفاین امرایند.<ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:22 الفخری، المروزی الأزوارقانی، الص:88 تاریخ أمراء المدینة المنورة؛ ص244</ref> موسی بن عبداللّه بن الجون موسی بن عبدالله نوه اوست که از راویان بزرگ مرتبه حدیث بود که در سال 256 از دنیا رفت و از زهاد بود و از نسل او هجده امیر حجاز و ینبع بودهاند. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:114 الفخری، المروزی الأزوارقانی المتن 87</ref> | ||
== همسر موسی == | == همسر موسی == | ||
أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبیبکر نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هووهای دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> در پاسخ بهاین شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ دادایا دختر ابوبکر را با هوو فریب میدهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کردهای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکنداین کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338 تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 448 ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، | أمّ سلمة بنت محمّد بن طلحة بن عبداللّه بن عبدالرحمن بن أبیبکر نواده خلیفه اول ابوبکر و مادر دو پسرش عبدالله رضا و ابراهیم بود. <ref>تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:21</ref> گویا در مدتی که موسی در عراق بود برای همسر ام سلمه که از نوادگان ابوبکر بود نامه نوشت و او را به آمدن به عراق خواند و در شعری به شوخی تهدید کرد که اگر مرا در عراق که کشور بی وفایی و خیانت است تنها بگذاری بعید نیست که من هووی برایت بگیرم که در برابر پدرانت بایستد و فضل و برتری آنان را نپذیرد و با هویی که با هووهای دیگر خود نباشد و تنها به دنبال راضی کردن همسر و همدمش باشد. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:337 تاریخ بغداد؛ ج13؛ ص27</ref> در پاسخ بهاین شعر موسی ربیع بن سلیمان که آزاد شده محمد و ابراهیم برادران موسی بود در شعری به وی پاسخ دادایا دختر ابوبکر را با هوو فریب میدهی به جان خود سوگند که قصد گناهی بزرگ کردهای. موسی خواست تا هدایای که ربیع به ام سلمه داده بود باز پس داده شود ولی همسرش سوگند خورد تاموسی هدایای که از ربیع گرفته را به دو برابر قیمت جبران نکنداین کار را نپذیرد و موسی خواسته او را پذیرفت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:338 تاریخ مدینة دمشق، ج60، ص: 448 ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، زمخشری؛ ج5؛ ص250</ref> | ||
به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانهایستاد و خطاب به کنیزان گفتای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور.<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش ج1، ص: 78</ref> | به نقل مداینی، روزی ام سلمه از موسی خشمگین شد و به کنیزانش دستور داد او را نگهدارند و کتک بزنند ولی موسی از دستشان گریخت و ماجرا را برای برادر بزرگترش ابراهیم گفت. ابراهیم به او به خانه اش آمد و به او گفت باید تازیانه بگیری و الا با تو سخن نخواهم گفت. در همین حال ابراهیم بر در خانهایستاد و خطاب به کنیزان گفتای فاسق ها به خدا اگر یکی از شما مانع شد خود وارد خواهم شد و به موسی گفت برو و همسرت را با تازیانه بزن واو را به درد بیاور.<ref>نوادر المخطوطات، کتاب المردفات من قریش ج1، ص: 78</ref> | ||
اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | اختلاف خانوادگی در میان خاندان عبدالله محض | ||
نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله | نقل است که عاتکه یکی از همسران عبدالله محض و مادر عیسی و سلیمان و ادریس پس از شهادت عبدالله و در زمانی که منصور به حج رفته بود در حین طواف به منصور رسید و به او گفت یتیمان عبدالله را دریاب که پدرشان در زندانت مرده و فرمان دادهای تا زمین هایشان را ضبط کنند. منصورفرمان داد تا زمین ها را به آنها بر گردانند. پس ازاینکه زمینهای عبدالله در اختیار خاندانش قرار گرفت بر سراینکهاین زمین ها فقط متعلق به فرزندان عاتکه است زیرا خلیفه به خواهش او زمین ها را به خواهش او بازگردانده یا مانند سایر اموال میان همه وارثان تقسیم شود، اختلاف شد. وارثان دیگر از جمله موسی اصرار داشتند که در آمد زمین ها بر اساس تقسیم عبدالله در اختیارشان قرار گیرد. آنان محروم شدن ازاین اموال را بهتر از تغییر شرایط عبدالله میدانستند. این ماجرا پس از فرمان منصور نسبت به تایید تقسیم عبدالله پایان یافت.<ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:339</ref> | ||
2.جعفر بن الحسن مثنی | 2.جعفر بن الحسن مثنی | ||
جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی هاشم معرفی کردهاند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب الأشراف، ج3، ص:75</ref> | جعفر پدر حسن بزرگترین پسران حسن مثنی بود و او را از جمله خطیبان سخنور بنی هاشم معرفی کردهاند که سخنان او نقل شده است. <ref>عمدة الطالب، ابن عنبة، ص:165</ref> او با برادرش داود از یک مادر کنیز بودند.<ref>أنساب الأشراف، ج3، ص:75</ref> | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
حسن مثلث شش فرزند پسر به نامهای طلحه و عباس و حسن و ابراهیم و عبدالله و علی داشت ولی نسل او از عبدالله و علی ادامه یافت. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:254</ref> برخی فضل الله و حسین را نیز به نام فرزندان او افزوده اند. <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:</ref>221 این در حالی است که برخی لقب عبدالله را فاضل دانستهاند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:254</ref> ابوالحسن علی عابد و ابوجعفر عبدالله در زندان هاشمیه شهید شدند. ولی نسل حسن مثلث از فرزندان آن دو علی عابد و عبدالله باقیماند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:36</ref> | حسن مثلث شش فرزند پسر به نامهای طلحه و عباس و حسن و ابراهیم و عبدالله و علی داشت ولی نسل او از عبدالله و علی ادامه یافت. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:254</ref> برخی فضل الله و حسین را نیز به نام فرزندان او افزوده اند. <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:</ref>221 این در حالی است که برخی لقب عبدالله را فاضل دانستهاند. <ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:254</ref> ابوالحسن علی عابد و ابوجعفر عبدالله در زندان هاشمیه شهید شدند. ولی نسل حسن مثلث از فرزندان آن دو علی عابد و عبدالله باقیماند. <ref>الشجرة المبارکة، الفخرالرازی، ص:36</ref> | ||
سادات متعددی از نسل وی در مناطق مختلفی چون ینبع و مصر و مغرب و موصل و نوبه و نصیبین و قزوین و طالقان و ترمذ و گنجه و دمشق بادیه منتشر شدهاند. از جمله همسران حسن مثلث عایشه بنت طلحه بن عمر بن عبیدالله بن معمر تیمی که مادر عباس و حسن و عبدالله بود و ام عبدالله دختر عامر بن بشیر بن عامر کلابی مادر علی عابد بود.<ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی، ص:116</ref> | سادات متعددی از نسل وی در مناطق مختلفی چون ینبع و مصر و مغرب و موصل و نوبه و نصیبین و قزوین و طالقان و ترمذ و گنجه و دمشق بادیه منتشر شدهاند. از جمله همسران حسن مثلث عایشه بنت طلحه بن عمر بن عبیدالله بن معمر تیمی که مادر عباس و حسن و عبدالله بود و ام عبدالله دختر عامر بن بشیر بن عامر کلابی مادر علی عابد بود.<ref>الفخری، المروزی الأزوارقانی، ص:116</ref> | ||
ابراهیم بن حسن بن حسن مشهور به ابراهیم غَمْر. <ref>در مطالب این بخش از کتاب ابراهیم غمر تالیف سروران ارجمند دکتر سید محمد سامانی و محمد مهدی بحر العلوم بسیار بهره بردم</ref> مشهور ترین کنیههای ابراهیم، ابواسماعیل <ref>عمدة الطالب، ص197</ref> ابوالحسن <ref>مراقد المعارف، ج 1، ص 34؛ مقاتل الطالبیین، ص 215.</ref> و ابواسحاق.<ref>سر السلسلة العلویة، ص 39.</ref> لقب ابراهیم "غَمر" بود که آن را به خاطر | ابراهیم بن حسن بن حسن مشهور به ابراهیم غَمْر. <ref>در مطالب این بخش از کتاب ابراهیم غمر تالیف سروران ارجمند دکتر سید محمد سامانی و محمد مهدی بحر العلوم بسیار بهره بردم</ref> مشهور ترین کنیههای ابراهیم، ابواسماعیل <ref>عمدة الطالب، ص197</ref> ابوالحسن <ref>مراقد المعارف، ج 1، ص 34؛ مقاتل الطالبیین، ص 215.</ref> و ابواسحاق.<ref>سر السلسلة العلویة، ص 39.</ref> لقب ابراهیم "غَمر" بود که آن را به خاطر زیبایی و سخاوت فراوان و فضایل اخلاقی ابراهیم به او داده بودند. <ref>عمدة الطالب، ص 197. تحفة لب اللباب، ص 46.</ref> با توجه به سن او به هنگام وفات او در سال 78 هجری به دنیا آمده و یکسال از برادرش حسن و 8 سال از عبدالله کوچکتر بود. | ||
ابراهیم را به خاطر شباهت زیادش به رسول خدا (ص) " ابراهیم الشبیه»می خواندندو او را «اشبه الناس برسول الله (ص)» یاد کنند.<ref>مقاتل الطالبیین، ص 172.سر السلسلة العلویة، ص 39. منتقلة الطالبیة، ص 265؛التذکرة الحمدونیة، ج4، ص: 32</ref> | ابراهیم را به خاطر شباهت زیادش به رسول خدا (ص) " ابراهیم الشبیه»می خواندندو او را «اشبه الناس برسول الله (ص)» یاد کنند.<ref>مقاتل الطالبیین، ص 172.سر السلسلة العلویة، ص 39. منتقلة الطالبیة، ص 265؛التذکرة الحمدونیة، ج4، ص: 32</ref> | ||
==3.1.علی بن الحسن مثلث == | ==3.1.علی بن الحسن مثلث == | ||
علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع). ملقب به سجاد به معنای بسیار سجده کننده) و الاغر (درخشان پیشانی) و علی الخیر به خاطر فضیلت و تلاشش در عبادت و بندگی اش برای خدا. مشهور بود که در مدینه زوجی عابدتر از علی بن الحسن مثلث و همسرش زینب دختر عبدالله بن حسن نیست.<ref>تاریخ الإسلام، ج9 226</ref> و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح میگفتند. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:174</ref> وی را زینالعابدین و ذوالثفنات نیز لقب دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ج1، ص:221</ref> | علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی (ع). ملقب به سجاد به معنای بسیار سجده کننده) و الاغر (درخشان پیشانی) و علی الخیر به خاطر فضیلت و تلاشش در عبادت و بندگی اش برای خدا. مشهور بود که در مدینه زوجی عابدتر از علی بن الحسن مثلث و همسرش زینب دختر عبدالله بن حسن نیست.<ref>تاریخ الإسلام، ج9 226</ref> و به خاطر عبادت به آنها زوج صالح میگفتند. <ref>مقاتلالطالبیین، ص:174</ref> وی را زینالعابدین و ذوالثفنات نیز لقب دادهاند.<ref>تحفة الأزهار، ج1، ص:221</ref> وی برادرزاده و داماد عبداللَّه محض وکنیهاش ابوالحسن ومادرش ام عبداللَّه دختر عامر کلابی بود. | ||
به نقل ابوالفرج، سفاح به پدر علی (حسن مثلث | به نقل ابوالفرج، سفاح به پدر علی (حسن مثلث چشمهای)در «ذو خشب» کشیده بود و نام آن چشمه «چشمهی مروان» بود. حسن پسرش علی را گاه و بیگاه برای سر کشی آن مزرعه میفرستاد. | ||
علی از پدرش اطاعت میکرد و بهسرکشی آنجا میرفت اما برای احتیاط در حلال و حرام آب آشامیدنی را از مدینه با خودش میبرد ولی آب از چشمهی مروان نمی نوشید.<ref>المجدی، ابن الصوفی، ص:254 </ref> | |||
درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک | درباره حضور قلب او در نماز گفته شده: در حالیکه در راه مکه نماز میگذاشت. ناگهان یک افعی بهسوی سجادهاش پیش رفت و از لباسش بیرون آمد ولی او همچنان بهنماز ایستاده بود تا پس از چند دقیقه آن افعی از گریبانش سر در آورد و راه خود گرفت و رفت. علی بن حسن در طی این مدت که افعی در پیراهنش میلولید نه تنها نمازش را نبرید و اضطراب و هراس نشان نداد بلکه آثار اضطراب و پریشانی نیز در چهرهاش دیده نشد. <ref>الأمان من أخطار الأسفار و الأزمان، ص: 127</ref> | ||
علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر میرسد. | علی در آغاز با سایر برادران و برادر زادگانش در مدینه دستگیر نشد. علت استثنا شدن علی از دستگیری مشخص نیست، ممکن است عباسیان با شناختی که نسبت به خلق و خوی او داشتند ابتدا از وی چشم پوشیدند یا به سبب گوشه نشینی و عبادتش یا هردلیل دیگر بر وی دست نیافته بودند که این احتمال دوم با توجه به نوع برخورد حاکم مدینه قویتر به نظر میرسد. | ||
عیسی بن عبداللَّه از پدرش روایت میکند:که ریاح بن مره، حاکم مدینه که در آن وقت، زندانبانی آنان را نیز در دار مروان عهده دار بود، پس از نماز صبح من و قدامة بن موسی را به حضور می طلبید و با ما ساعتی به گفتگو مینشست. یک روز که مثل همیشه صبحگاهان با هم نشسته بوده و صحبت میکردیم. مردی پشمینه پوش از در آمد و ریاح کارش را پرسید. آن مرد گفت:«میخواهم با خانوادهام در زندان بسر ببرم. مرا هم زندانی کنید.» او علی بن الحسن بود. | |||
ریاح گفت:«مسلم است که امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را | ریاح گفت:«مسلم است که امیرالمؤمنین منصور این تسلیم را دربارهی شما منظور خواهد داشت (در تعذیب و شکنجه به)شما تخفیف خواهد داد. »و او را هم به زندان برد. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج5، ص:522</ref> | ||
وقتی میخواستند سادات بنی الحسن را زنجیر کنند تا آنان را به حضور منصور ببرند. علی بن الحسن به نماز ایستاده بود. در میان غل و زنجیرهائی که آماده شده بود، زنجیری بسیار سنگین و دردناک بود. که هیچکس طاقت فشارش را نداشت. همه از این زنجیر شانه تهی کرده و فرارمیکردند. در این وقت علی بن الحسن نمازش را به پایان رسانید. بیدرنگ پاهایش دراز کرد و گفت: از این زنجیر چقدر بی تابی میکنید. بعد پاهایش را دراز کرد و گفت بهاینها ببند. | |||
هنگامی که عبداللَّه بن حسن و سادات این خاندان را به فرمان منصور عباسی از مدینه به کوفه میبردند زینب همسر علی بن الحسن، گریه میکرد و میگفت:«و اعبرتا من الحدید و العباد و المحامل المعراه» (وای از آهن و غل و زنجیر و محملهای برهنه) | |||
در آن روز که آل حسن بن | در آن روز که آل حسن بن علی را به زندان هاشمیه تحویل میدادند علی بن الحسن بر در زندان سر بآسمان برداشت و گفت: | ||
- پروردگارا اگر گناهان ما این زندان را | - پروردگارا اگر گناهان ما این زندان را برای ما ایجاب کرده بر ما سخت بگیر، آنچنان بر ما سخت بگیر که رضای تو از ما تأمین شود. | ||
آل حسن بن | آل حسن بن علی که در زندان هاشمیه محبوس بودند اوقات نماز را با تسبیح علی بن حسن تشخیص میدادند. | ||
یکی از نجات یافتگان زندان هاشمیه میگوید:زندان ما آن چنان تیره و تاریک بود که ما | یکی از نجات یافتگان زندان هاشمیه میگوید:زندان ما آن چنان تیره و تاریک بود که ما نمیتوانستیم از اوقات نماز را بشناسیم چون روشنائی نمیدیدیم. از وقتی که علی بن حسن به زندان آمد بر ترتیب عبادت او اوقات نماز برای ما مشخص میشد. <ref>مقتل الحسین(ع)، الخوارزمی، ج2، ص:122</ref> آنان نقل میکنند ما با علی بن الحسن در یک زندان محبوس بودیم. رنج زندان لاغرمان کرده بود. تا آنجا میتوانستیم به هنگام نماز و وقت خواب زنجیر را از پا و گردن خود در بیاوریم. البته هر وقت که از سرکشی زندانبانان می ترسیدیم با دست خود زنجیرهایمان را بپا و گردن خود میبستیم. | ||
اما | اما علی بن الحسن هیچوقت. نه وقت نماز و نه وقت خواب از زنجیر در نمیآمد. | ||
روزی عمویش به او گفت: | |||
- چرا زنجیر از گردنت در | - چرا زنجیر از گردنت در نمیآوری پسرک من! علی در جواب گفت: | ||
- نه، به خدا این زنجیر را از خود دور | - نه، به خدا این زنجیر را از خود دور نمیسازم تا روزی که در پیشگاه عدل الهی از منصور بپرسم به چه گناه مرا باین زنجیر بسته است. | ||
نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود، به برادرزادهاش | نقل است عبداللَّه بن حسن که در روزهای آخرزندگی در زندان از رنج زندان به جان آمده بود، به برادرزادهاش علی گفت:«میبینی که چه میکشیم. آیا از درگاه خدا نمی خواهی که ما را از این بلا برهاند. » | ||
علی بن حسن دیر زمانی خاموش ماند و سپس گفت: ما را در بهشت مقامی است که جز با تحمل این مشقتها نمی توانیم آن مقام را دریابیم و منصور هم در جهنم عذابی به پیش دارد که فقط کیفر این مظالم است. او باید ما را شکنجه دهد تا آن را دریابد. اگر بر این آزارها بردبار بمانیم هر چه زودتر جان میسپاریم و از این اندوه و محنت رها میشویم. انگار که رنجی نبردهایم. اکنون اگر میخواهید دعا کنید تا از رنج و محنت شما کاسته شود و در عذاب ابوجعفر نیز تخفیف یابد. » | |||
عبداللَّه بن الحسن گفت:«نه. بلکه صبر میکنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. » | عبداللَّه بن الحسن گفت:«نه. بلکه صبر میکنیم تا ما و منصور هر دو به آنچه در پیش داریم برسیم. » | ||
به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم | به روایتی اینان پس از سه روز از این گفتگو از دنیا رفتند. در روز سوم علی بن الحسن که به نماز ایستاده بود، به سجده رفت و دیگر سر از سجده بر نداشت. عمویش عبداللَّه بن حسن گفت:«برادرزادهام خوابش برده. بیدارش کنید. وقتی نگاهش دارند دیدند از این دنیا رفته. » | ||
عبداللَّه گفت:«خدا از تو | عبداللَّه گفت:«خدا از تو راضی باشد ای برادرزادهی من. من میدانستم از این مرگ بیمناکی.» | ||
علی بن الحسن در روز بیست و سوم ماه محرم سال صد و چهل و شش در زندان منصور در حال سجده جان سپرد <ref>تحفة الأزهار، ضامن بن شدقم، ج1، ص:221</ref> او به وقت مرگ چهل و پنج سالش بود. <ref>مقاتل الطالبیین، أبوالفرج الأصفهانی، ص:174</ref> | |||
== فرزندان علی بن حسن:== | == فرزندان علی بن حسن:== | ||
علی دارای نه فرزند شد که چهارتای آنان دخترانی به نامهای رقیة، و فاطمة، و أمّ کلثوم، و أمّ الحسن و پسرانی به نامهای محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علی بن حسن از او باقیماند. زینب مادر حسن مکفوف و حسین شهید فخ بود. | علی دارای نه فرزند شد که چهارتای آنان دخترانی به نامهای رقیة، و فاطمة، و أمّ کلثوم، و أمّ الحسن و پسرانی به نامهای محمد و عبدالله و حسن و عبدالرحمن و حسن مکفوف بودند که نسل علی بن حسن از او باقیماند. زینب مادر حسن مکفوف و حسین شهید فخ بود. | ||
پس از شهادت علی، همسرش زینب پیوسته | پس از شهادت علی، همسرش زینب پیوسته جامههای پشمینه و کهنه میپوشید تا از دنیا رفت و همیشه در شیون و گریه بود. و هیچ گاهی بر منصور نفرین نکرد که مبادا تشفّی نفسی برای او حاصل شود و از ثوابش کاسته گردد تنها میگفت:«یا فاطر السّماوات و الارض، یا عالم الغیب و الشّهادة، و الحاکم بین عباده، احکم بیننا و بین قومنا بالحقّ، و انت خیر الحاکمین. » | ||
ای پدیدآورنده آسمانها و زمینای دانای نهان و آشکارای داور میان بندگان میان ما و خویشان ما به حق داوری فرما که تو بهترین داورانی. | ای پدیدآورنده آسمانها و زمینای دانای نهان و آشکارای داور میان بندگان میان ما و خویشان ما به حق داوری فرما که تو بهترین داورانی. | ||
برخی از گزارشها از حضور جعفر در زندان هاشمیه ونجات یافتنش سخن گفته، ولی با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگی وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگی به نظر میآید، گزارشی که وفات او را به سالها قبل در زمان زید بن علی می داند، صحیح تر باشد. | برخی از گزارشها از حضور جعفر در زندان هاشمیه ونجات یافتنش سخن گفته، ولی با توجه به سن عبدالله محض در زندان که در در 72 /92سالگی وفات کرد و گزارش وفات جعفر در سن هفتاد و سالگی به نظر میآید، گزارشی که وفات او را به سالها قبل در زمان زید بن علی می داند، صحیح تر باشد. | ||
در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب های انساب سخن نرفته است. | در برخی منابع نیز از ابوبکر بن حسن مثنی در این جمع یاد شده اما همانطور که ابوالفرج تصریح کرده از چنین شخصی در کتاب های انساب سخن نرفته است. | ||
==4.ابراهیم بن حسن مثنی == | ==4.ابراهیم بن حسن مثنی == | ||
ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته | ابراهیم از بزرگان خاندان خود و شخصیت محترم و برجسته ای بود، وی را به بزرگواری و شرافت ستودهاند و او را عالمی از عالمان آل محمد و بزرگی از بزرگان هاشمی و سروری گرانقدر و بلند مرتبه و بزرگ جایگاه و دارای همه نیکی ها و فضیلت ها و صورت و سیرت نیکو و دودمان پا ک و بی نظر با عفت و دین و فصاحت و بلاغت و مروت و شهامت و شجاعت وصف کردهاند. ابراهیم و از راویان مشهور علوی است و از طریق پدر حسن مثنی از جدش امام علی(ع) از پیامبر(ص) حدیث نقل کرده است. همچنین راوی او حدیث مادرش فاطمه بنت الحسین (ع) است. ابن حجر عسقلانی حدیث ردّ شمس برای امام علی (ع) را از فضل بن مرزوق از ابراهیم غمر روایت کرده است. | ||
ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوقالعادهای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می کرد و میخواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری. | ابراهیم در خلافت سفّاح نخستین خلیفه عباسی (حک:132-136ه. ق) از احترام فوقالعادهای برخوردار بود. بنا به نقلی سفاح از عبدالله محض در مورد دو فرزندش محمد(نفس زکیه) و ابراهیم سؤال می کرد و میخواست از جای آنها(مخفی گاه) آگاهی پیداکند. عبدالله این مطلب را به برادرش ابراهیم غَمر شکایت کرد. ابراهیم به او گفت: اگر سفاح باردیگر از تو در مورد آنها پرسید به او بگو: عموی آنها بهتر از حال برادرزاده هایش خبر دارد. عبدالله گفت: آیا سفاح به آن راضی خواهد شد؟ ابراهیم گفت: آری. | ||
سفاح با ابراهیم غمر در نهان، در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف میزند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت میکند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف میزند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان میکنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد، آیا تو و همة اهل زمین میتوانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه میشود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت میکنی آن را برایش بیفایده میکنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام کردی. این پرس و جوی من از وسوسههای نفس اماره بود. به خدا سوگندی میخورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن دو در برابر پدرشان یا بندهای دیگر یاد نکنم»و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار میکرد. . | سفاح با ابراهیم غمر در نهان، در مورد دو فرزند برادرش پرسید. ابراهیم به سفاح گفت: ای امیر مؤمنان با تو همچون کسی که با سلطان خود حرف میزند سخن بگویم یا مانند کسی که با پسر عمویش صحبت میکند با تو حرف بزنم؟ سفاح گفت: آنگونه سخن گو که شخص با پسر عمویش حرف میزند. ابراهیم گفت: ای امیر مؤمنان. آیا گمان میکنی که اگر خداوند مقدّر نموده باشد که از این امر برای آنها چیزی باشد، آیا تو و همة اهل زمین میتوانند آن را دفع کنند؟ سفاح جواب داد: نه به خدا! ابراهیم گفت: پس شما را چه میشود که نعمتی که به این شیخ(عبدالله) عنایت میکنی آن را برایش بیفایده میکنی؟ پس سفاح به فکر فرو رفت و گفت: به خدا بعد از این خبر آنها را از عبدالله نخواهم گرفت. به روایتی دیگر سفاح در پاسخ به وی گفت: «خدایت تو را برای خیر خواهی من جزای خیر دهد به خدا سوگند دل آسوده ام کردی. این پرس و جوی من از وسوسههای نفس اماره بود. به خدا سوگندی میخورد که هیچگاه از آن بر نگردم دیگر از آن دو در برابر پدرشان یا بندهای دیگر یاد نکنم»و تا زنده بود با آنان به نیکی رفتار میکرد. . | ||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
== خاندان ابراهیم == | == خاندان ابراهیم == | ||
همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود، بقیه کنیز بودند، به نام های: عابده، خریده، عالیه(عافیه)، مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند. برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کردهاند. که عبارتند از: | همسران ابراهیم جز رمیحه(ذبیحه) که از تیره بنی مخزوم قریش و آزاد بود، بقیه کنیز بودند، به نام های: عابده، خریده، عالیه(عافیه)، مذهبه. ابراهیم غمر از خود یازده فرزند برجای گذاشت که نسلش فقط ازیکی از آنان به نام اسماعیل دیباج باقیماند. برخی برای او هفت پسر و پنج دختر ثبت کردهاند. که عبارتند از: | ||
رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابیامیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابیامیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود. ؛ حسنه؛ فاطمه؛ اماسحاق. یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛ محمداکبر؛ محمد دیباج اصغر: وی را ازاین رو به محمد دیباج میخواندند که فرد زیبایی بود. آنچنانکه دسته دسته به | رقیه: نام مادر وی ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابیامیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بودند. ؛ همسر عموزاده اش ابراهیم بن عبدالله محض؛ خدیجه: مادر وی نیز همان ربیحه یا ذبیحه دختر محمد بن عبدالله بن ابیامیه بن مغیرة از تیره بنی مخزوم قریش بود. ؛ حسنه؛ فاطمه؛ اماسحاق. یعقوب: از رمیحه دختر عبدالله بن ابی امیه مخزومی بود. که در کودکی درگذشت؛ محمداکبر؛ محمد دیباج اصغر: وی را ازاین رو به محمد دیباج میخواندند که فرد زیبایی بود. آنچنانکه دسته دسته به تماشای محمد بن ابراهیم میآمدند. مادر او أم ولد(کنیز) بود که به نام عالیه(عافیه) خوانده میشد. مرقد محمد دیباج که به شیوهای وحشیانه توسط منصور شهید شد در هاشمیه است. | ||
==5. داود بن حسن مثنی == | ==5. داود بن حسن مثنی == | ||
ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود | ابو سلیمان داود بن حسن مثنی برادر رضاعی (شیری) امام صادق(ع) محدثی امامی و معظم و ممدوح وبود | ||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
ابراهیم بن عبدالله غمر، سیدمحمودسامانی، محمدمهدی بحرالعلوم، مشعرقم، اول1439 | ابراهیم بن عبدالله غمر، سیدمحمودسامانی، محمدمهدی بحرالعلوم، مشعرقم، اول1439 | ||
اعلام قاموس تراجملأشهرالرجالوالنساءمنالعربوالمستعربینوالمستشرقین، | اعلام قاموس تراجملأشهرالرجالوالنساءمنالعربوالمستعربینوالمستشرقین، خیرالدینالزرکلی(م1396)، بیروت، دارالعلمللملایین، طالثامنة، 1989. | ||
أعیان الشیعة، محسنالأمین، بیچا، دارالتعارف، بیروت، 1403ق | أعیان الشیعة، محسنالأمین، بیچا، دارالتعارف، بیروت، 1403ق | ||
الأغانی، | الأغانی، علیبن الحسینأبوالفرج الإصفهانی، ابوالفرج اصفهانیدارإحیاءالتراث العربیبیروت، چاپاول، م1994/ق1415. | ||
الافادهفیتاریخ ائمّةالزیدیة، یحییبنحسینهارونی، | |||
الإقبال بالأعمالالحسنةابنطاووس، | الإقبال بالأعمالالحسنةابنطاووس، علیبنموسی، (طالحدیثة)آلالبیتقم، چاپاول، 1417ق | ||
الأمالی، | الأمالی، طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق | ||
البیان والتبیین، بوعثمان عمروبن بحرالجاحظ، جاحظبیروت، چاپاول، م2002 | البیان والتبیین، بوعثمان عمروبن بحرالجاحظ، جاحظبیروت، چاپاول، م2002 | ||
الثقات، محمدبنحبانبنأحمدأبوحاتمالتمیمیالبستی، الناشردارالفکر، | الثقات، محمدبنحبانبنأحمدأبوحاتمالتمیمیالبستی، الناشردارالفکر، الطبعةالأولی، 1395–1975، تحقیقالسیدشرفالدینأحمد | ||
الکافی(طالإسلامیة) | الکافی(طالإسلامیة)کلینی، محمدبنیعقوب، تهران، چاپچهارم، 1407ق | ||
الوافیبالوفیات، صلاحالدینخلیلبنأیبکبنعبداللهالصفدی( | الوافیبالوفیات، صلاحالدینخلیلبنأیبکبنعبداللهالصفدی(المتوفی764هـ)، محققأحمدالأرناؤوطوترکیمصطفی، الناشردارإحیاءالتراث–بیروت، | ||
عامالنشر1420هـ2000م | عامالنشر1420هـ2000م | ||
امالی، | امالی، طوسی، محمدبنالحسن، قم، چاپاول، 1414ق. | ||
الأمانمنأخطارالأسفاروالأزمان، ابنطاووس، | الأمانمنأخطارالأسفاروالأزمان، ابنطاووس، علیبنموسی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلامقم، چاپاول، 1409ق. | ||
آرامگاههایخاندانپاکپیامبر(ص)وبزرگانصحابهوتابعین، ص354 | آرامگاههایخاندانپاکپیامبر(ص)وبزرگانصحابهوتابعین، ص354 | ||
بحارالأنوارمجلسی، محمدباقربنمحمدتقی، دارإحیاءالتراثالعربیبیروت، چاپدوم، 1403ق. | |||
بصائرالدرجات | بصائرالدرجات فیفضائلآلمحمّدصلّیاللهعلیهمصفار، محمدبنحسن، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفیایران؛ قم، چاپدوم، 1404ق. | ||
البیان والتبیین، أبوعثمانعمروبنبحرالجاحظدارومکتبةالهلالبیروت، چاپاول، م2002 | البیان والتبیین، أبوعثمانعمروبنبحرالجاحظدارومکتبةالهلالبیروت، چاپاول، م2002 | ||
تاریخ الاسلامووفیاتالمشاهیروالأعلام، | تاریخ الاسلامووفیاتالمشاهیروالأعلام، شمسالدینمحمدبناحمدالذهبی(م748)، تحقیقعمرعبدالسلامتدمری، بیروت، دارالکتابالعربی، طالثانیة، 1413 | ||
تاریخ الأمموالملوک، أبوجعفرمحمدبنجریرالطبری(م310)، تحقیقمحمدأبوالفضلابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387 | تاریخ الأمموالملوک، أبوجعفرمحمدبنجریرالطبری(م310)، تحقیقمحمدأبوالفضلابراهیم، بیروت، دارالتراث، 1387 | ||
تاریخ | تاریخ المدینةالمنورةابنشبهنمیری، عمربنشبه، ناشردارالفکرقم، چاپاول، 1410ق. | ||
تاریخ | تاریخ الیعقوبی، احمدبنأبییعقوببنجعفربنوهبواضحالکاتبالعباسیالمعروفبالیعقوبی(مبعد292)، بیروت، دارصادر، بیتا. | ||
تاریخ أُمراءالمدینةالمنورةناشردارکنانللطباعهوالنشروالتوزیعدمشق، چاپاول،. | تاریخ أُمراءالمدینةالمنورةناشردارکنانللطباعهوالنشروالتوزیعدمشق، چاپاول،. | ||
تاریخ | تاریخ بغدادخطیببغدادی، احمدبنعلی، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. | ||
تاریخ کوفه/ | تاریخ کوفه/براقی، حسین، ترجمهسعیدرادرحیمیآستانقدسرضویمشهدمقدس، چاپاول، 1381ش. | ||
تاریخ مدینهدمشق، ابنعساکر؛ | تاریخ مدینهدمشق، ابنعساکر؛ ابوالقاسمعلیبنحسنبنهبةاللّهشافعیدمشقی(499ق)، اوّلدارالفکر، بیروت، 1415 | ||
تجاربالأمم، | تجاربالأمم، ابوعلیمسکویهالرازی(م421)، تحقیقابوالقاسمامامی، تهران، سروش، طالثانیة، 1379ش. | ||
تحفةالازهاروزلالالانهارفینسبابناءالائمةالاطهار، | تحفةالازهاروزلالالانهارفینسبابناءالائمةالاطهار، ضامنبنشدقمالحسینیالمدنی، دفترنشرمیراثمکتوب، تهران، 1378ش، اوّل | ||
تحفةلباللباب، ص46 | تحفةلباللباب، ص46 | ||
تذکرة الخواص، سبط بن | تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، 654 ق، منشورات الشریف الرضی، قم، 1418 ق، اوّل | ||
التذکرةالحمدونیة، محمدبنحسنبنمحمدبنعلیابنحمدون، بیروت، چاپاول، م1996 | التذکرةالحمدونیة، محمدبنحسنبنمحمدبنعلیابنحمدون، بیروت، چاپاول، م1996 | ||
خط ۲۲۵: | خط ۲۲۵: | ||
تسمیة من قتل مع الحسین علیهالسلام، فضیل بن زبیر رسان، آل البیت، قم، 1406 ق، دوم | تسمیة من قتل مع الحسین علیهالسلام، فضیل بن زبیر رسان، آل البیت، قم، 1406 ق، دوم | ||
تقریب المعارف، | تقریب المعارف، ابوالصلاحالحلبی، تقیبننجم، الهادیقم، چاپاول، 1404ق. | ||
تهذیب الانسابونهایهالاعقاب، ابیالحسنمحمدبنابیجعفرشیخالشرفالعبیدلیالنسابه، متوفی، 435، اشرافسیدمحمدالمرعشی، تحقیقشیخمحمدکاظممحمودی، | تهذیب الانسابونهایهالاعقاب، ابیالحسنمحمدبنابیجعفرشیخالشرفالعبیدلیالنسابه، متوفی، 435، اشرافسیدمحمدالمرعشی، تحقیقشیخمحمدکاظممحمودی، | ||
مکتبهآیهاللهمرعشینجفی، چاپدوم1428؛ قم | مکتبهآیهاللهمرعشینجفی، چاپدوم1428؛ قم | ||
تهذیب التهذیب، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، دارالفکر–بیروت، | تهذیب التهذیب، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، دارالفکر–بیروت، الطبعةالأولی، 14041984 | ||
تهذیب الکمال، یوسفبنالزکیعبدالرحمنأبوالحجاجالمزی، مؤسسةالرسالة–بیروت، | تهذیب الکمال، یوسفبنالزکیعبدالرحمنأبوالحجاجالمزی، مؤسسةالرسالة–بیروت، الطبعةالأولی، 1400–1980، تحقیقد. بشارعوادمعروف | ||
تیسیرالمطالب فیأمالیأبیطالب، | تیسیرالمطالب فیأمالیأبیطالب، سیدیحییبنحسینبنعلیبنأبیطالب، صنعاء، چاپاول، ق1422.22. | ||
الجرح والتعدیل، ج2،ص92،شمارة239؛ | الجرح والتعدیل، ج2،ص92،شمارة239؛ | ||
جمهرةأنسابالعرب، ابنحزم(م456)، تحقیقلجنةمنالعلماء، بیروت، دارالکتبالعلمیة، | جمهرةأنسابالعرب، ابنحزم(م456)، تحقیقلجنةمنالعلماء، بیروت، دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1403/1983. | ||
دانشنامه امامحسین(ع)برپایهقرآنوحدیث، محمدیریشهری، قم، دارالحدیث، 1388. | دانشنامه امامحسین(ع)برپایهقرآنوحدیث، محمدیریشهری، قم، دارالحدیث، 1388. | ||
ربیع الأبرارونصوص الأخیار، | ربیع الأبرارونصوص الأخیار، ابوالقاسممحمودبنعمرزمخشریزمخشریمؤسسةالأعلمیللمطبوعاتبیروت، چاپاول، م/1999ق1412. | ||
رجال الطوسی، محمدبنالحسن، مؤسسةالنشرالاسلامیالتابعةلجامعةالمدرسینبقمالمقدسهقم، چاپسوم، 1373ش. | رجال الطوسی، محمدبنالحسن، مؤسسةالنشرالاسلامیالتابعةلجامعةالمدرسینبقمالمقدسهقم، چاپسوم، 1373ش. | ||
رجال | رجال الکشیإختیارمعرفةالرجالکشی، محمدبنعمر، مؤسسهنشردانشگاهمشهد، چاپاول، 1409ق. | ||
رجال النجاشیفهرستأسماءمصنفیالشیعة، نجاشی، | رجال النجاشیفهرستأسماءمصنفیالشیعة، نجاشی، احمدبنعلی، قم، چاپششم، 1365ش. | ||
سرالسلسله العلویهفیانسابالسادهالعلویه، للعلامهالنسابهالشیخابینصرسهلبنعبداللهالبخاریمناعلامالقرنالرابع، تحقیقسیدمهدیالرجائی، | سرالسلسله العلویهفیانسابالسادهالعلویه، للعلامهالنسابهالشیخابینصرسهلبنعبداللهالبخاریمناعلامالقرنالرابع، تحقیقسیدمهدیالرجائی، | ||
مکتبهسماحهآیهاللهالعظمیمرعشیالنجفی، اول، 1432، قم | مکتبهسماحهآیهاللهالعظمیمرعشیالنجفی، اول، 1432، قم | ||
الشجرةالمبارکةفیأنسابالطالبیة، | الشجرةالمبارکةفیأنسابالطالبیة، فخررازی، 606ق، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی، قم، 1419ق، دوم | ||
شرح الأخبارفیفضائلالأئمةالأطهارعلیهمالسلامابنحیون، | شرح الأخبارفیفضائلالأئمةالأطهارعلیهمالسلامابنحیون، نعمانبنمحمدمغربی، جامعهمدرسینقم، چاپاول، 1409 | ||
شرحمقاماتالحریریأبیعباسأحمدبنعبدالمؤمنبنموسیالقیسیالشریشی، بیروت، چاپدوم، م/2006ق1427 | |||
شرح نهجالبلاغةلابنأبیالحدیدابنأبیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفیقم، چاپاول، 1404ق. | شرح نهجالبلاغةلابنأبیالحدیدابنأبیالحدید، عبدالحمیدبنهبةالله، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفیقم، چاپاول، 1404ق. | ||
خط ۲۶۳: | خط ۲۶۳: | ||
(صحیح بخاری)الجامعالصحیحالمختصر، محمدبنإسماعیلأبوعبداللهالبخاریالجعفی، دارابنکثیر، الیمامة–بیروت، الطبعةالثالثة، 14071987 | (صحیح بخاری)الجامعالصحیحالمختصر، محمدبنإسماعیلأبوعبداللهالبخاریالجعفی، دارابنکثیر، الیمامة–بیروت، الطبعةالثالثة، 14071987 | ||
الطبقات | الطبقات الکبری، محمدبنسعدبنمنیعالهاشمیالبصری(م230)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطا، بیروت، دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1410/1990. | ||
طرفمنالأنباءوالمناقبابنطاووس، | طرفمنالأنباءوالمناقبابنطاووس، علیبنموسی، مشهد، چاپاول، 1420ق. | ||
عمدةالطالب | عمدةالطالب فیأنسابآلأبیطالب، ابنعنبهحسنی، متوفی828ق، انصاریان، قم، 1417ق | ||
الفائقفیغریبالحدیثزمخشری، محمودبنعمر، دارالکتبالعلمیةبیروت، چاپاول، 1417ق. | |||
الفخری فی انساب الطالبیین، سید عزالدین مروزی ازوارقانی، مکتبه آیتالله نجفی مرعشی، قم،1409 چاپ اول. | الفخری فی انساب الطالبیین، سید عزالدین مروزی ازوارقانی، مکتبه آیتالله نجفی مرعشی، قم،1409 چاپ اول. | ||
الفرجبعدالشدة، | الفرجبعدالشدة، تنوخیأبوعلیمحسنبنعلیتنوخی، بیروت، چاپ، م1975 | ||
الکاملفیالتاریخ، | الکاملفیالتاریخ، عزالدینأبوالحسنعلیبنابیالکرمالمعروفبابنالأثیر(م630)، بیروت، دارصادرداربیروت، 1385/1965. | ||
کتابالمردفاتمنقریشلأبیالحسنعلیبنمحمدالمدائنی135225) | |||
کتابالمعرفةوالتاریخ، | کتابالمعرفةوالتاریخ، أبویوسفیعقوببنسفیانالبسوی(م277)، تحقیقاکرمضیاءالعمری، بیروت، مؤسسةالرسالة، طالثانیة، 1401/1981. | ||
کتابجملمنانسابالأشراف، | کتابجملمنانسابالأشراف، أحمدبنیحییبنجابرالبلاذری(م279)، تحقیقسهیلزکاروریاضزرکلی، بیروت، دارالفکر، طالأولی، 1417/1996. | ||
لباب الأنسابوالألقابوالأعقاب، أبوالحسنظهیرالدینعلیبنزیدالبیهقی، الشهیربابنفندمه( | لباب الأنسابوالألقابوالأعقاب، أبوالحسنظهیرالدینعلیبنزیدالبیهقی، الشهیربابنفندمه(المتوفی565هـ)بیتابیچا | ||
لسانالمیزان، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، مؤسسةالأعلمیللمطبوعات–بیروت، الطبعةالثالثة، | لسانالمیزان، أحمدبنعلیبنحجرأبوالفضلالعسقلانیالشافعی، مؤسسةالأعلمیللمطبوعات–بیروت، الطبعةالثالثة، | ||
14061986تحقیقدائرةالمعرفالنظامیة–الهند | 14061986تحقیقدائرةالمعرفالنظامیة–الهند | ||
المجدیفیأنسابالطالبیین، | المجدیفیأنسابالطالبیین، ابنصوفینسابه، وفات466ق، مکتبةآیةاللهالمرعشیالنجفی، قم، 1422ق | ||
مجمع الآداب، ج2،صص428-429. | مجمع الآداب، ج2،صص428-429. | ||
المحاسنبرقی، احمدبنمحمدبنخالد، دارالکتبالإسلامیةقم، چاپدوم، 1371ق. | |||
مراقدالمعارفحرزالدین، محمد، منشوراتسعیدبنجبیرقم، چاپاول، 1371ش. | مراقدالمعارفحرزالدین، محمد، منشوراتسعیدبنجبیرقم، چاپاول، 1371ش. | ||
مروج الذهبومعادنالجوهر، | مروج الذهبومعادنالجوهر، أبوالحسنعلیبنالحسینالمسعودی(م346)، تحقیقاسعدداغر، قم، دارالهجرة، چدوم، 1409. ّ | ||
المزارقزوینی، سیدمهدی، ناشردارالرافدینبیروت، چاپاول، 1426ق. | |||
مستدرکالوسائلومستنبطالمسائلنوری، حسینبنمحمدتقی، مؤسسةآلالبیتعلیهمالسلامقم، چاپاول، 1408ق. | |||
مشاهدالعترةالطاهرة، ص280؛ | مشاهدالعترةالطاهرة، ص280؛ | ||
خط ۳۰۸: | خط ۳۰۸: | ||
المعارف، أبومحمدعبداللهبنمسلمابنقتیبة(م276)، تحقیقثروتعکاشة، القاهرة، الهیئةالمصریةالعامةللکتاب، طالثانیة، 1992. | المعارف، أبومحمدعبداللهبنمسلمابنقتیبة(م276)، تحقیقثروتعکاشة، القاهرة، الهیئةالمصریةالعامةللکتاب، طالثانیة، 1992. | ||
معجم رجالالحدیثوتفصیلطبقاتالرجال، | معجم رجالالحدیثوتفصیلطبقاتالرجال، خویی، سیدابوالقاسمموسوی، بیتا | ||
مقاتلالطالبیین، | مقاتلالطالبیین، ابوالفرجعلیبنالحسینالأصفهانیتحقیقسیداحمدصقر، بیروت، دارالمعرفة، بیتا. | ||
مقتل الحسین علیهالسلام، ، موفق بن احمد | مقتل الحسین علیهالسلام، ، موفق بن احمد خوارزمی، انوار الهدی، قم، 1423 ق، دوم | ||
المنتظمفیتاریخالأمموالملوک، أبوالفرجعبدالرحمنبنعلیبنمحمدابنالجوزی(م597)، تحقیقمحمدعبدالقادرعطاومصطفیعبدالقادرعطا، بیروت، | |||
دارالکتبالعلمیة، | دارالکتبالعلمیة، طالأولی، 1412 | ||
منتقلهالطالبیه، | منتقلهالطالبیه، ابنطباطباعلویاصفهانی، ابراهیمبنناصر، المکتبهالحیدریهقم، چاپاول، 1377ش. | ||
مهجالدعواتومنهجالعبادات، ابنطاووس، | مهجالدعواتومنهجالعبادات، ابنطاووس، علیبنموسی، دارالذخائرقم، چاپاول، 1411ق. | ||
نثرالدرفیالمحاضرات، أبوسعدمنصوربنالحسینالآبی، بیروت، چاپاول، م/2004ق1424. | نثرالدرفیالمحاضرات، أبوسعدمنصوربنالحسینالآبی، بیروت، چاپاول، م/2004ق1424. | ||
نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، | نوادرالمخطوطاتعبدالسلاممحمدهارون(گردآورنده)، شرکةمکتبةومطبعةمصطفیالبابیالحلبیقاهرة، چاپدوم، م/1972ق1393. | ||
نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار | نور الأبصار فی مناقب آل بیت النبی المختار صلی الله علیه و آله و سلم، مؤمن بن حسن شبلنجی، رضی، قم، بی تا | ||
== پانویس == | == پانویس == |