پرش به محتوا

همزیستی مذهبی (مقاله): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' در باره ' به ' درباره '
جز (تمیزکاری)
جز (جایگزینی متن - ' در باره ' به ' درباره ')
خط ۹۵: خط ۹۵:
<ref>همان، دفتر دوم بیت 188.</ref><br>
<ref>همان، دفتر دوم بیت 188.</ref><br>
عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مى‌گوید «اى عزیز! شرط‌هاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفته‌اند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلاف‌ها و دشمنی‌ها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مى‌نگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br>
عین القضاء همدانى در تقریر این معنا مى‌گوید «اى عزیز! شرط‌هاى طالب بسیار است در راه خدا که جمله محققان خود مجمل گفته‌اند؛ اما یکى مفصل که جمله مذاهب هفتادوسه گروه که معروفند: اول در راه سالک، در دیدار اول یکى بود و یکى نماید و اگر فرق داند یا فرق کند، فارق است نه طالب. حسین منصور را پرسیدند که تو بر کدام مذهبى. گفت: انا على مذهب ربى، «من بر مذهب خدایم» اختلاف‌ها و دشمنی‌ها در عالم خلق است. در جهان ایزدى عداوت و خلاف انگیزى وجود ندارد و آن سالک که در جهان یگانگى گام نهاده است، همه مذاهب را به یک چشم مى‌نگرد و با هیچ دشمنى نمىورزد».<ref>همدانى، 1373 ش، ص 51 و فروزان فر، 1367 ش، ج 3، ص 1050و1051 به نقل از شرح مثنوى شریف استاد فروزان فر.</ref><br>
عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مى‌گوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزه‌هاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستان‌هاى دیگر مى‌رساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مى‌شود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مى‌شود. این رنگ‌هاى قبیله‌اى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مى‌باشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورت‌ها و تعصبات پاک مى‌گرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مى‌دهد. این اصل عرفانى نیز مى‌تواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدن‌ها به حساب مى‌آید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آن‌ها شعله‌هایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آورده‌اند. این همه نزاع‌ها و خصومت‌ها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مى‌خیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مى‌کند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آن‌ها بود حکم دانه‌هاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) توانست به برکت ایمان آن «خودی‌ها» را که در وجود آن‌ها بود و موجب تعدد و اختلاف در آن‌ها مى‌شد از آن‌ها بستانید؛ آن‌ها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و این‌جا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مى‌آید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا جلال الدین شخصیتى که در باره انسان گرایى اندیشیده و به وحدت بشرى فکر کرده، شیخ ابوسعید ابو الخیر است: «این مرد شخصیتى عجیب داشته، بسیار قابل مطالعه است؛ زیرا یک تیره خلقى قوم ایرانى را (در وجه خوشایندش) در او مى‌توان دید؛ زیرا که نکته سنج، با انعطاف، مردم‌دار، بلند نظر و داراى جوانب متعارض، آزاد اندیش و حرکت کننده بر فراز معتقدات و در عین حال متمسک به دین هماهنگ با فرا خور و اشتهاى جامعه و هم پاسخگو به جهش‌هاى درونى خود و هم رعایت کننده ارباب قدرت و هم حفظ کننده آزادى خویش هم قائل به نعمت مادى و هم شائق به مائده‌هاى روحانى».<ref>محمدعلى اسلامى ندوشن، ص17.</ref> بوسعید هم از نظر تفکر و اندیشه مانند مولوى بر فراز اندیشه‌هاى منطق معمول حرکت مى‌کند؛ زیرا بر اثر تجربه‌هاى ممتد اجتماع آن قدر ناهموار و بى‌هنجار دیده شده است که پاى منطق و محاسبه درآن لنگ است.<br>
عزالدین نسفى، در کتاب انسان کامل مى‌گوید: «شرط سالک آن است که با همگان به صلح باشد».<ref>انسان کامل، عز الدین نسفى، ص 65.</ref> انسان مدارى و ارزش نهادن به اصل انسانیت بدون توجه به دین و عقیده او از آموزه‌هاى صوفیه و از اصول مکتب عارفان است. مولوى با تبیین داستان موسى و شبان و تمثیل پیل و ایمان موسى و فرعون و داستان‌هاى دیگر مى‌رساند که حقیقت انسانیت یکى است. دین و عقاید، نباید باعث اختلاف و نزاع شود. دینى که باعث نزاع مى‌شود، تعصبات و غریزه امتیاز جویى است که در افراد به شکل دین نمایان مى‌شود. این رنگ‌هاى قبیله‌اى ناشى از نفسیات آنان و تجزیه نور بسیط خدایى مى‌باشد؛ در حالى که رنگ توحید و خدا شناسى نفس را از کدورت‌ها و تعصبات پاک مى‌گرداند و نفس را براى تجلى اراده و صفات عالیه الاهیه صیقلى مى‌دهد. این اصل عرفانى نیز مى‌تواند در تحقق صلح جهانى که از اهداف گفت و گوى تمدن‌ها به حساب مى‌آید، موثر و کارگر واقع گردد؛ زیرا انبیا نیز هیچ نزاعى با هم نداشتند. همه آن‌ها شعله‌هایى از یک چراغ بودند و براى جهان بشریت پیام صلح و دوستى و وحدت آورده‌اند. این همه نزاع‌ها و خصومت‌ها همه از دید محدود و خود بینانه خلق بر مى‌خیزد. «مولانا بر سبیل تمثیل خاطر نشان مى‌کند این مردم با وجود اختلافات ظاهرى که در بین آن‌ها بود حکم دانه‌هاى انگور را داشتند. پیغمبر(صلى‌الله‌علیه‌وآله) توانست به برکت ایمان آن «خودی‌ها» را که در وجود آن‌ها بود و موجب تعدد و اختلاف در آن‌ها مى‌شد از آن‌ها بستانید؛ آن‌ها را در هم بیفشرد و به هم در آمیزد و از همه شان وجود واحدى بسازد و این‌جا است که ایجاد اختلاف و تفرقه در بین اهل ایمان به القاى شیطان منسوب مى‌آید» <ref>بحر در کوزه، زرین کوب، ص 94.</ref> در قلمرو عرفان، بعد از حضرت مولانا جلال الدین شخصیتى که درباره انسان گرایى اندیشیده و به وحدت بشرى فکر کرده، شیخ ابوسعید ابو الخیر است: «این مرد شخصیتى عجیب داشته، بسیار قابل مطالعه است؛ زیرا یک تیره خلقى قوم ایرانى را (در وجه خوشایندش) در او مى‌توان دید؛ زیرا که نکته سنج، با انعطاف، مردم‌دار، بلند نظر و داراى جوانب متعارض، آزاد اندیش و حرکت کننده بر فراز معتقدات و در عین حال متمسک به دین هماهنگ با فرا خور و اشتهاى جامعه و هم پاسخگو به جهش‌هاى درونى خود و هم رعایت کننده ارباب قدرت و هم حفظ کننده آزادى خویش هم قائل به نعمت مادى و هم شائق به مائده‌هاى روحانى».<ref>محمدعلى اسلامى ندوشن، ص17.</ref> بوسعید هم از نظر تفکر و اندیشه مانند مولوى بر فراز اندیشه‌هاى منطق معمول حرکت مى‌کند؛ زیرا بر اثر تجربه‌هاى ممتد اجتماع آن قدر ناهموار و بى‌هنجار دیده شده است که پاى منطق و محاسبه درآن لنگ است.<br>
می‌توان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفت‌وگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلى‌الله‌علیه‌وآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفت‌وگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفت‌وگو کرده و آن‌ها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتاب‌هایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از جمال الدین ابو روح لطف الله، این حقیقت را روشن مى‌دارد. یکى دیگر از اصول مشترک انسان‌ها، عقلانیت و خرد گرایى و توجه به تعقل است که مى‌تواند در صلح بین ادیان نقش مهمى داشته باشد. خرد که فصل ممیز انسان‌ها است، در اصطلاح حکیمان به عقل نظرى و عملى تقسیم مى‌شود: عقل نظرى عبارت است از شناسایى صرف بى‌آن که توجه به عمل و کیفیت کارکرد داشته باشد؛ اما عقل عملى، عقلى است که در آن جنبه عمل نیز وجود دارد؛ یعنى افزون بر دانش‌هاى کلى، کیفیت عمل نیز ملحوظ است. اگر روح آدمى را به پرنده‌اى مانند کنیم دو نیرو یا قوه عقل نظرى و عملى براى آن پرنده به منزله دوبال است که بى آن دو، پرواز ممکن نیست. مولوى، عقل جزئى مصلحت نگر و حسابگر را نکوهیده؛ اما عقل کلى عرشى را ستوده است: <br>
می‌توان به اطمینان گفت که بعد از سقراط و نهضت گفت‌وگوى یونان و بعد از انبیا و به ویژه حضرت رسول(صلى‌الله‌علیه‌وآله) کمتر کسى به اندازه شیخ ابوسعید گفت‌وگو را مدیریت کرده است. با همه قبایل و طوایف و صاحبان ادیان مختلف گفت‌وگو کرده و آن‌ها را بدون نشان دادن تعصب و اظهار وجود در مسیر هدایت و معرفت و انسانیت قرار داده است. بررسى کتاب‌هایى چون اسرار التوحید و کتاب حالات و سخنان ابو سعید از جمال الدین ابو روح لطف الله، این حقیقت را روشن مى‌دارد. یکى دیگر از اصول مشترک انسان‌ها، عقلانیت و خرد گرایى و توجه به تعقل است که مى‌تواند در صلح بین ادیان نقش مهمى داشته باشد. خرد که فصل ممیز انسان‌ها است، در اصطلاح حکیمان به عقل نظرى و عملى تقسیم مى‌شود: عقل نظرى عبارت است از شناسایى صرف بى‌آن که توجه به عمل و کیفیت کارکرد داشته باشد؛ اما عقل عملى، عقلى است که در آن جنبه عمل نیز وجود دارد؛ یعنى افزون بر دانش‌هاى کلى، کیفیت عمل نیز ملحوظ است. اگر روح آدمى را به پرنده‌اى مانند کنیم دو نیرو یا قوه عقل نظرى و عملى براى آن پرنده به منزله دوبال است که بى آن دو، پرواز ممکن نیست. مولوى، عقل جزئى مصلحت نگر و حسابگر را نکوهیده؛ اما عقل کلى عرشى را ستوده است: <br>
عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br>
عاقل آن باشد که او با مشعله است*** او دلیل و پیشواى قافله است<br>
خط ۱۰۱: خط ۱۰۱:
بى زمفتاح خرد این قرع باب*** از هوى باشد نه از روى صواب<br>
بى زمفتاح خرد این قرع باب*** از هوى باشد نه از روى صواب<br>
<ref>همایى، 1354 ش، ج 1، ص 461.</ref><br>
<ref>همایى، 1354 ش، ج 1، ص 461.</ref><br>
و در باره عقل ایمانى و عرشى مى‌گوید:<br>
و درباره عقل ایمانى و عرشى مى‌گوید:<br>
عقل ایمانى چو شحنه عادل است*** پاسبان و حاکم شهر دل است<br>
عقل ایمانى چو شحنه عادل است*** پاسبان و حاکم شهر دل است<br>
عقل در تن حاکم ایمان بود*** که زبیمش نفس در زندان بود<br>
عقل در تن حاکم ایمان بود*** که زبیمش نفس در زندان بود<br>
<ref>همان، ص 463.</ref><br>
<ref>همان، ص 463.</ref><br>
و در باره عقل جزوى مى‌گوید:<br>
و درباره عقل جزوى مى‌گوید:<br>
عقل جزوى عقل استخراج نیست*** جز پذیراى تن و محتاج نیست<br>
عقل جزوى عقل استخراج نیست*** جز پذیراى تن و محتاج نیست<br>
عقل جزوى را وزیر خود نگیر*** عقل کل را ساز اى سلطان وزیر<br>
عقل جزوى را وزیر خود نگیر*** عقل کل را ساز اى سلطان وزیر<br>
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
چو فرمودست حق کالصلح خیر*** رها کن ماجرا را اى یگانه<br>
چو فرمودست حق کالصلح خیر*** رها کن ماجرا را اى یگانه<br>
(افلاکى، ص 465)<br>
(افلاکى، ص 465)<br>
شیخ ابو سعید نیز از عارفانى است که اهل تسامح و گذشت است. در باره او در اسرار التوحید آمده است که: «هم در آن وقت که شیخ ما به نیشابور بود، روزى به گورستان حیره مى‌شد. آن‌جا که در زکیه است بر سر تربت مشایخ رسید. جمعى را دید که در آن موضع خمر مى‌خوردند و چیزى مى‌زدند. صوفیان در اضطراب آمدند و خواستند که احتساب کنند و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ فرا نزدیک ایشان رسید گفت: «خدا همچنین که درین جهان خوش دلتان مى‌دارد، در آن جهان خوش دلتان دارد». آن جمله جماعت برخاستند و در پاى اسب شیخ افتادند و خمرها بریختند و سازها بشکستند و توبه کردند و از نیک مردان گشتند، به برکت نظر مبارک شیخ ما قدس الله روحه العزیز».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ج 1، ص 237.</ref> ابوسعید با این دیدگاه تسامحى توانسته بود بسیارى از اهل مذاهب دیگر را به اسلام دعوت کند؛ آن هم کسانى که با هیچ قیمتى اهل تغییر مذهب نبودند. «چنان که در داستان ابو محمد جوینى و وکیل یهودى او مى‌خوانیم که سال‌ها از وى مى‌خواست که مسلمان شود و حاضر شده بود که نیمى از اموال خویش را به این یهودى بدهد و او مى‌گفت: «من دین خویشتن را به خاطر دنیا از دست نخواهم داد».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ص83و84.</ref>، و سر انجام با دیدن بوسعید و گفتار او بر دست وى اسلام آورد. در نظر بوسعید اسلام آوردن امرى بود وراى تشریفات ظاهرى و تبلیغاتى شایع که علماى عصر بدان افتخار مى‌کردند و همواره آرزوى آن را داشتند که یک نفر غیر مسلمان بر دست ایشان مسلمان شود. اسلام از نظر بوسعید آن تشریفات ظاهرى «لا اله الاالله» گفتن نبود؛ بلکه مفهومى بسیار عمیق و اجتماعى داشت. اسلام از نظر او اخلاص و گذشت از همه دلبستگی‌ها است؛ به ویژه دلبستگی‌هایى مادى که گذشت از آن‌ها براى مردم دشوار است و هنگامى که مرد یهودى نزد وى آمد، خواست مسلمان شود، بو سعید او را از این کار منع کرد و گفت لازم نیست مسلمان شوید. عوام مردم بر آشفتند که شیخ از مسلمان شدن مردى یهودى ممانعت مى‌کند وقتى اصرار آن مرد و دیگران را دید از او پرسید: «آیا از مال و جان خویش برى و بیزار شده‌اى؟» گفت: «آرى». گفت: «اسلام از دیدگاه من همین است و بس، حالا او را نزد ابو حامد «اسفراینى» ببرید تا «لالاى منافقین» را به وى در آموزد و منظورش از لالاى منافقین همان لا اله الا الله گفتن است.<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمد رضا شفیع کدکنى، ص 219.</ref> <br>
شیخ ابو سعید نیز از عارفانى است که اهل تسامح و گذشت است. درباره او در اسرار التوحید آمده است که: «هم در آن وقت که شیخ ما به نیشابور بود، روزى به گورستان حیره مى‌شد. آن‌جا که در زکیه است بر سر تربت مشایخ رسید. جمعى را دید که در آن موضع خمر مى‌خوردند و چیزى مى‌زدند. صوفیان در اضطراب آمدند و خواستند که احتساب کنند و ایشان را برنجانند و بزنند. شیخ اجازت نداد. چون شیخ فرا نزدیک ایشان رسید گفت: «خدا همچنین که درین جهان خوش دلتان مى‌دارد، در آن جهان خوش دلتان دارد». آن جمله جماعت برخاستند و در پاى اسب شیخ افتادند و خمرها بریختند و سازها بشکستند و توبه کردند و از نیک مردان گشتند، به برکت نظر مبارک شیخ ما قدس الله روحه العزیز».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ج 1، ص 237.</ref> ابوسعید با این دیدگاه تسامحى توانسته بود بسیارى از اهل مذاهب دیگر را به اسلام دعوت کند؛ آن هم کسانى که با هیچ قیمتى اهل تغییر مذهب نبودند. «چنان که در داستان ابو محمد جوینى و وکیل یهودى او مى‌خوانیم که سال‌ها از وى مى‌خواست که مسلمان شود و حاضر شده بود که نیمى از اموال خویش را به این یهودى بدهد و او مى‌گفت: «من دین خویشتن را به خاطر دنیا از دست نخواهم داد».<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمدرضا شفیع کدکنى، ص83و84.</ref>، و سر انجام با دیدن بوسعید و گفتار او بر دست وى اسلام آورد. در نظر بوسعید اسلام آوردن امرى بود وراى تشریفات ظاهرى و تبلیغاتى شایع که علماى عصر بدان افتخار مى‌کردند و همواره آرزوى آن را داشتند که یک نفر غیر مسلمان بر دست ایشان مسلمان شود. اسلام از نظر بوسعید آن تشریفات ظاهرى «لا اله الاالله» گفتن نبود؛ بلکه مفهومى بسیار عمیق و اجتماعى داشت. اسلام از نظر او اخلاص و گذشت از همه دلبستگی‌ها است؛ به ویژه دلبستگی‌هایى مادى که گذشت از آن‌ها براى مردم دشوار است و هنگامى که مرد یهودى نزد وى آمد، خواست مسلمان شود، بو سعید او را از این کار منع کرد و گفت لازم نیست مسلمان شوید. عوام مردم بر آشفتند که شیخ از مسلمان شدن مردى یهودى ممانعت مى‌کند وقتى اصرار آن مرد و دیگران را دید از او پرسید: «آیا از مال و جان خویش برى و بیزار شده‌اى؟» گفت: «آرى». گفت: «اسلام از دیدگاه من همین است و بس، حالا او را نزد ابو حامد «اسفراینى» ببرید تا «لالاى منافقین» را به وى در آموزد و منظورش از لالاى منافقین همان لا اله الا الله گفتن است.<ref>اسرار التوحید، به تصحیح محمد رضا شفیع کدکنى، ص 219.</ref> <br>
سخن در مورد اندیشه‌هاى مولانا و ابو سعید فراوان است. ما به صورت بسیار مختصر به آن اشاره‌هایى داشتیم. امید داریم در اینده بتوانیم با غور و تحقیق بیشتر مطالب فراوان‌ترى را از دریاى معنوى این دو پرچمدار عرفان در اختیار خوانندگان عزیز قرار بدهیم. <br>
سخن در مورد اندیشه‌هاى مولانا و ابو سعید فراوان است. ما به صورت بسیار مختصر به آن اشاره‌هایى داشتیم. امید داریم در اینده بتوانیم با غور و تحقیق بیشتر مطالب فراوان‌ترى را از دریاى معنوى این دو پرچمدار عرفان در اختیار خوانندگان عزیز قرار بدهیم. <br>


Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۸۸۶

ویرایش