۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' در باره ' به ' درباره ') |
جز (جایگزینی متن - ' آن گاه ' به ' آنگاه ') |
||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
[یک] او را دشنام نمیدهم تا زمانی که به یاد میآورم وحی [یعنی آیه تطهیر] بر پیغمبر [صلّی اللَّه علیه و آله] نازل شد، حضرت دست علی و دو پسرش و فاطمه [علیهمالسلام] را گرفت و در زیر پوشش خود درآورد و فرمود: «خداوندا، اینان اهل من و اهلبیت من هستند [که آنان را از هر پلیدی پاک گرداندی]». | [یک] او را دشنام نمیدهم تا زمانی که به یاد میآورم وحی [یعنی آیه تطهیر] بر پیغمبر [صلّی اللَّه علیه و آله] نازل شد، حضرت دست علی و دو پسرش و فاطمه [علیهمالسلام] را گرفت و در زیر پوشش خود درآورد و فرمود: «خداوندا، اینان اهل من و اهلبیت من هستند [که آنان را از هر پلیدی پاک گرداندی]». | ||
[دو] او را دشنام نمیدهم تا | [دو] او را دشنام نمیدهم تا آنگاه که یاد میآورم، در جنگی از جنگها علی را جانشین خود [در مدینه] قرار داد علی فرمود: مرا با کودکان و زنان وامینهی؟ | ||
حضرت فرمود: «آیا خشنود نیستی که، تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که نبوت پس از من نیست؟». | حضرت فرمود: «آیا خشنود نیستی که، تو برای من به منزله هارون برای موسی باشی جز آن که نبوت پس از من نیست؟». | ||
[سه] او را دشنام نمیدهم تا آن زمان که به یاد میآورم روز خیبر، رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «این پرچم را به مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد (و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند) و خداوند به دست او [لشکر اسلام را] پیروز میکند». ما همه سرکشیدیم [به طمع آن که پرچم به ما سپرده شود] حضرت فرمود: «علی کجاست؟» گفتند: به چشم درد مبتلاست، فرمود: «او را بخوانید». او را خواندند، پس حضرت آب دهان خود در چشمان وی کرد سپس پرچم را به او سپرد، پس خداوند پیروزی را نصیب او کرد. | [سه] او را دشنام نمیدهم تا آن زمان که به یاد میآورم روز خیبر، رسول خدا صلی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «این پرچم را به مردی میسپارم که خدا و رسولش را دوست میدارد (و خدا و رسولش هم او را دوست میدارند) و خداوند به دست او [لشکر اسلام را] پیروز میکند». ما همه سرکشیدیم [به طمع آن که پرچم به ما سپرده شود] حضرت فرمود: «علی کجاست؟» گفتند: به چشم درد مبتلاست، فرمود: «او را بخوانید». او را خواندند، پس حضرت آب دهان خود در چشمان وی کرد سپس پرچم را به او سپرد، پس خداوند پیروزی را نصیب او کرد. | ||
خط ۲۴۸: | خط ۲۴۸: | ||
· نسائی با سندی دیگر آورده که: علی [علیهالسلام] فرمود: «به خدا سوگند، هر گاه [از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم حضرت آغاز میفرمود». <ref>مسند طیالسی: ص 25، ح 180؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 388؛ فضائل احمد: ص 154، ح 221؛ أنساب الاشراف: ج 1، ص 13، ح 26؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 986 و 988.</ref> | · نسائی با سندی دیگر آورده که: علی [علیهالسلام] فرمود: «به خدا سوگند، هر گاه [از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و اله] میپرسیدم پاسخ میشنیدم و چون ساکت میشدم حضرت آغاز میفرمود». <ref>مسند طیالسی: ص 25، ح 180؛ طبقات ابن سعد: ج 2، ص 388؛ فضائل احمد: ص 154، ح 221؛ أنساب الاشراف: ج 1، ص 13، ح 26؛ ترجمة الامام علی من تاریخ دمشق: ج 2، ص 454، ح 986 و 988.</ref> | ||
=== علی [ع] بت شکن همراه پیامبر (ص) === | === علی [ع] بت شکن همراه پیامبر (ص) === | ||
· علی [علیهالسلام] میگوید: با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتیم تا به کعبه رسیدیم. [کنار کعبه نشستم] رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم بر شانههای من بالا رفتند [برخاستم] و حضرت را برپا کردم. چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ناتوانی من را احساس کردند فرمود: «بنشین» نشستم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پایین آمدند و نشستند و فرمود: «بر شانههای من بایست». پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [برخاستند] من را برپا کردند گویی آن قدر بالا رفته بودم که اگر میخواستم، به افق آسمان دست مییافتم، پس بر فراز کعبه آمدم. بر آن تندیسی از روی یا مس بود پس دست به کار شدم به راست و چپ، روبرو و پشت آن را تکان دادم تا از جای برکنم چون [از جای کنده شد و] بر آن فایق آمدم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آن را پرت کن»، پرت کردم پس آن را مانند بلور شکستم و تکه تکه کردم، | · علی [علیهالسلام] میگوید: با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم رفتیم تا به کعبه رسیدیم. [کنار کعبه نشستم] رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم بر شانههای من بالا رفتند [برخاستم] و حضرت را برپا کردم. چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم ناتوانی من را احساس کردند فرمود: «بنشین» نشستم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم پایین آمدند و نشستند و فرمود: «بر شانههای من بایست». پس رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم [برخاستند] من را برپا کردند گویی آن قدر بالا رفته بودم که اگر میخواستم، به افق آسمان دست مییافتم، پس بر فراز کعبه آمدم. بر آن تندیسی از روی یا مس بود پس دست به کار شدم به راست و چپ، روبرو و پشت آن را تکان دادم تا از جای برکنم چون [از جای کنده شد و] بر آن فایق آمدم، پیامبر خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «آن را پرت کن»، پرت کردم پس آن را مانند بلور شکستم و تکه تکه کردم، آنگاه پایین آمدم و با رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم شتابان رفتیم تا در خانهها پنهان شویم مبادا کسی ما را ببیند. <ref>مصنّف ابن ابی شیبه: ج 7، ص 404، ح 36896؛ مسند احمد: ج 2، ص 73، ح 644؛ تهذیب الآثار طبری: ص 236- 237، ح 31- 33؛ مسند ابو یعلی: ج 1، ص 251، ح 292؛ مناقب کوفی: ج 2، ص 606، ح 1105؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 366؛ تاریخ بغداد: ج 13، ص 302، ح 7282؛ موضح اوهام: ج 2، ص 432؛ مناقب ابن مغازلی: ص 202، ح 240؛ اربعین خزاعی: ص 60، ح 18؛ مناقب خوارزمی: ص 71؛ کفایة الطالب: ص 257؛ مناقب ابن شهر آشوب: ج 2، ص 135؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 249، ح 193؛ کشف الاستار: ج 2، ص 128، ح 2401.<br /></ref> | ||
=== همسری با فاطمه [ع] دختر رسول خدا (ص) === | === همسری با فاطمه [ع] دختر رسول خدا (ص) === | ||
· ابوبکر و عمر از فاطمه [علیهاالسّلام] خواستگاری کردند رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «ایشان کوچک است». پس علی [علیهالسلام] خواستگاری کرد، ایشان را به همسری علی [علیهالسلام] درآوردند. <ref>طبقات ابن سعد: ج 8، ص 19؛ فضائل احمد: ص 118، ح 173؛ سنن نسائی: ج 6، ص 62؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 290، ح 210؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 393، ح- 6944 و ص 399، ح 6948؛ معجم کبیر طبرانی: ج 4، ص 34، ح 3571، فضائل فاطمه ابن شاهین: ص 87، ح 37؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 167؛ تاریخ بغداد: ج 14، ص 363، ح 7691؛ مناقب خوارزمی: ص 335، ح 356- 364؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 88، ح 70.</ref> | · ابوبکر و عمر از فاطمه [علیهاالسّلام] خواستگاری کردند رسول خدا صلّی اللَّه علیه [و آله] و سلم فرمود: «ایشان کوچک است». پس علی [علیهالسلام] خواستگاری کرد، ایشان را به همسری علی [علیهالسلام] درآوردند. <ref>طبقات ابن سعد: ج 8، ص 19؛ فضائل احمد: ص 118، ح 173؛ سنن نسائی: ج 6، ص 62؛ مناقب کوفی: ج 1، ص 290، ح 210؛ صحیح ابن حبّان: ج 15، ص 393، ح- 6944 و ص 399، ح 6948؛ معجم کبیر طبرانی: ج 4، ص 34، ح 3571، فضائل فاطمه ابن شاهین: ص 87، ح 37؛ مستدرک حاکم: ج 2، ص 167؛ تاریخ بغداد: ج 14، ص 363، ح 7691؛ مناقب خوارزمی: ص 335، ح 356- 364؛ فرائد السمطین: ج 1، ص 88، ح 70.</ref> |