۸۷٬۷۷۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' یاد آوری ' به ' یادآوری ') |
جز (جایگزینی متن - ' بنا بر این' به ' بنابراین') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره میکند و مینویسد:«فاذا نظرنا إلی أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلی الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بینالامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلی اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref> یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر میکنیم، متوجه میشویم که اصل آن از خداوند است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب میشود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه میکنیم، میبینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته میشود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بینالامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل به خدا حق است به گونهای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمیشود. از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار، نتیجه میگیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعلهای الهی و انسانی است، با این توضیح که انسانها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب میشود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار»<ref> محمد حسن مظفر، دلایل الصدق لنهج الحق، ص 270</ref> | خواجه در ادامه به منشا اصلی صدور قدرت و اراده اشاره میکند و مینویسد:«فاذا نظرنا إلی أسباب القدرة و الإرادة کان فی الأصل من اللّه و عند وجودهما، الفعل واجب، و عند عدمهما ممتنع. و إذا نظرنا إلی الفعل کان من العبد بحسب قدرته و إرادته، فلهذا قیل لا جبر و لا تفویض بل أمر بینالامرین. فاذن الاختیار حقّ و الاسناد إلی اللّه حقّ، و لا یتمّ الفعل بأحدهما دون الآخر. <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 477</ref> یعنی هر وقت که به اسباب قدرت و اراده نظر میکنیم، متوجه میشویم که اصل آن از خداوند است و هنگامی که هر دو با هم جمع شود، فعل واجب میشود. از طرف دیگر وقتی به فعل نگاه میکنیم، میبینیم که فعل صادر شده تابع قدرت و اراده عبد است، به همین دلیل گفته میشود نه جبر و نه اختیار بلکه امری میان دو امر. (زیرا از یک طرف خداوند منشا صدور قدرت است و از طرف دیگر، فعل صادر شده مستقیما وابسته به اراده مباشری عبد است و امر بینالامرین چیزی جز این نیست.) در نتیجه هم اراده بنده در تحقق فعل حق است و هم اسناد فعل به خدا حق است به گونهای که فعل بدون دخالت دو فاعل الهی و انسانی تمام نمیشود. از مجموع سخنان خواجه نصیر الدین طوسی در مباحث مربوط به جبر و اختیار، نتیجه میگیریم که ایشان (در توضیح جبر و اختیار) معتقد است که هر فعلی بدون مواجهه با جبر، تابع فاعلهای الهی و انسانی است، با این توضیح که انسانها قادرند مطابق با اراده و اختیار خود، فعلی را انجام دهند، در حالی که هم زمان آن فعل پیرو اراده و مشیت الهی واجب میشود، و این به معنای مجبور بودن فاعل انسانی نیست، زیرا «الوجوب بالاختیار لا ینافی الاختیار»<ref> محمد حسن مظفر، دلایل الصدق لنهج الحق، ص 270</ref> | ||
مفاد قاعده این معنا را میرساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علتها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمیشود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطهها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین میبرد. | مفاد قاعده این معنا را میرساند که اختیار حاصل از اجبار، منافی تصمیم در حال اختیار نیست، هم چنان که استناد سلسله طولی علتها به علت العلل، موجب اجبار انسان نمیشود، بلکه اعتقاد به سلسله علل و معلولات و وجود اسباب و واسطهها که اراده انسان نیز بخشی از آن سلسله طولی است، زمینه شبهات را از بین میبرد. بنابراین، میشود با دو نگاه به این مسئله نگریست در نگاه اول به خود فعل به عنوان اصل توجه نمیشود، بلکه به سلسله طولی علتها و معلولها توجه میشود که در یک طرف مبدا و علت اولیه قرار دارد به طوری که اگر اراده و قدرت با هم جمع شود، فعل واجب میشود، اما در نگاه دوم، به سلسله علتها و معلولها توجه نمیشود، بلکه به صورت خارجی فعل توجه میشود که ارتباط مستقیمیبا اختیار و اراده بنده دارد. جمع این دو نگاه، ما را به مفاد لا جبر و لا تفویض بل امر بینالامرین میرساند. | ||
در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده میکنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 334</ref> یعنی آنها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمیشوند، بلکه در مسیر امر بینالامرین پیش میروند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و گمراهی خواهد ماند. | در پایان مطالب مربوط به خواجه نصیر الدین طوسی، به این جمله او بسنده میکنیم:«و قال أهل التحقیق فی هذا الموضع لا جبر و لا تفویض و لکن أمر بین أمرین فهذا هو الحقّ، و من لا یعرف حقیقته وقع فی التحیّر.» <ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص المحصل، ص 334</ref> یعنی آنها که اهل تحقیق هستند در باب افعال اختیاری خود، میان جبر و اختیار متوقف نمیشوند، بلکه در مسیر امر بینالامرین پیش میروند و حقیقت چیزی جز این نیست و کسی که زیر بار این حقیقت نرود، در حیرت و گمراهی خواهد ماند. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
این متکلم مطابق با عقاید شیعه و بزرگانی چون شیخ صدوق و شیخ مفید امر بینالامرین را تفسیر میکند. «کان الشریف المرتضی یذهب فی اصول عقائده مذهب سائر الشیعة الإمامیة من قولهم بتوحید اللّه عزّ و جلّ و عدله و امتناع صدور الظلم منه......و ذهبوا إلی أن الإنسان المکلّف محاسب علی أعماله المکلّف بها علی قدر اختیاره لها و قدرته علیها «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ. (البقره، (2) 286 <ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 24 </ref> یعنی عقیده سید مرتضی چون سایرعقاید شیعه امامیه است که معتقد به توحید و عدل الهیاند. میگوید خدا ظالم نیست و اعمال انسان مکلف بر مبنای اختیار و قدرتش، محاسبه خواهد شد. هر کار خوبی که انجام دهد، به نفع خودش انجام میدهد و هر کار بدی که انجام میدهد، بر ضرر خودش انجام میدهد، زیرا خداوند در قرآن میفرماید که هیچ کسی را بیشتر از توانایی اش تکلیف نمیکند. وی معتقد است که بر اساس مبانی [[عدل الهی]]، افعال عباد میبایستی فعل واقعی عباد باشد تا مستحق جزا شوند | این متکلم مطابق با عقاید شیعه و بزرگانی چون شیخ صدوق و شیخ مفید امر بینالامرین را تفسیر میکند. «کان الشریف المرتضی یذهب فی اصول عقائده مذهب سائر الشیعة الإمامیة من قولهم بتوحید اللّه عزّ و جلّ و عدله و امتناع صدور الظلم منه......و ذهبوا إلی أن الإنسان المکلّف محاسب علی أعماله المکلّف بها علی قدر اختیاره لها و قدرته علیها «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها، لَها ما کَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَبَتْ. (البقره، (2) 286 <ref>سید مرتضی، الذخیرة فی علم الکلام، ص 24 </ref> یعنی عقیده سید مرتضی چون سایرعقاید شیعه امامیه است که معتقد به توحید و عدل الهیاند. میگوید خدا ظالم نیست و اعمال انسان مکلف بر مبنای اختیار و قدرتش، محاسبه خواهد شد. هر کار خوبی که انجام دهد، به نفع خودش انجام میدهد و هر کار بدی که انجام میدهد، بر ضرر خودش انجام میدهد، زیرا خداوند در قرآن میفرماید که هیچ کسی را بیشتر از توانایی اش تکلیف نمیکند. وی معتقد است که بر اساس مبانی [[عدل الهی]]، افعال عباد میبایستی فعل واقعی عباد باشد تا مستحق جزا شوند | ||
در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. | در نگاه این متکلم، افعال عباد یعنی افعالی که مختص عباد است. این یک اضافه ملکی و اختصاصی بین افعال و عباد است. بنابراین، هر فاعلی نسبت به افعالش مسئول است و مورد محاسبه قرار خواهد گرفت. سید مرتضی مدعای خود را با استناد به آیه 286 [[سوره بقره]] ثابت میکند. | ||
وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان امام صادق (ع) است که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref> مینویسد::«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الی العباد اضافة الفعلیة؟ و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح علی قبحها و حسنها الی العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، | وی در برابر این پرسش که: «ما القول فی أفعال العباد، هل هی مخلوقة أم لا؟ و این بیان امام صادق (ع) است که فرمود: «أفعال العباد مخلوقة خلق تقدیر لا خلق تکوین أمر بین أمرین لا جبر و لا تفویض<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref> مینویسد::«أما أفعال العباد فلیست مخلوقة للَّه عز و جل، و کیف یکون خلقا له و هی مضافة الی العباد اضافة الفعلیة؟ و لو کانت مخلوقة؛ لکانت من فعله، و لو کانت فعلا له، لما توجه الذم و المدح علی قبحها و حسنها الی العباد، کما لا یذمون و یمدحون بخلقهم و صورهم و هیئتهم<ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref>اما افعال عباد چون به عباد اضافه شده است، بنابراین، مختص عباد است و اگر قرار بود خدا خالق افعال عباد باشد، اضافه آن به عباد معنا نداشت علاوه اگر افعال عباد از قبل خلق شده بود، پس فعلی از افعال الهی به حساب میآمد در این صورت، هیچ مدح و ذمی متوجه عباد نمیشد. همچنان که عباد به دلیل خلق صورت و هیئت فعل نیز مدح و ذم نمیشوند. بنابراین، افعال عباد از نظر تقدیر از قبل خلق شده است چون تقدیر خلق جزء علم الهی است، ولی از نظر تکوین خلق نشده است، چون مربوط به فعل بشر است و این معنای امری میان دو امر است، نه جبر است و نه تفویض. سید مرتضی در ادامه به مطلبی اشاره میکند و مینویسد:«هذا ان أرید بالخلقهاهنا الاحداث و الإنشاء علی بعض الوجوه، و ان أرید بالخلق التقدیر الذی لا یتبع الفعلیة، جاز القول بأن أفعال العباد مخلوقة للَّه عز و جل» <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref>این بیان زمانی موجه است که مطابق با برخی از تفاسیر، از خلق احداث و انشاء(ایجاد) را اراده کنیم، ولی اگر مقصود از خلق، صرفا تقدیری باشد که موجب فعلی در خارج نشود، در آن صورت میشود گفت که افعال عباد مخلوق خداوند است چون آن فعل مطابق با بیان امام صادق علیهالسلام، مخلوق تقدیر است نه تکوین. | ||
این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ میدهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجری بها الی الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آنها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref> | این متکلم امامیه در پاسخ به این پرسش که «هل هی مخلوقة للعباد أم لا؟»آیا افعال عباد مخلوق عباد است یا نه؟ پاسخ میدهد که درست آن است بگوییم: «کون العباد خالقین لأفعالهم المقصودة المجری بها الی الأغراض الصحیحة، هو مذهب أکثر أهل العلم.» یعنی عباد، خالق افعال خویش هستند که مطابق با اغراض صحیحه آنها است و این عقیده اکثر اهل علم است. <ref> سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص: 135</ref> | ||
=== تفسیر ملاصدرا از امر بینالأمرین === | === تفسیر ملاصدرا از امر بینالأمرین === | ||
ملاصدرا با سه نگاه متفاوت افعال عباد را تفسیر میکند. وی در نگاه اول از دریچه [[عرفان]] و اشراق و به تعبیر دیگر، از منظر [[توحید]] افعال بندگان را رصد و آنگاه تفسیر میکند والبته در چنین ساحتی، جز خدای متعال، موثر یا فاعل دیگری را نمیبیند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص387</ref>البته این نوع نگرش میتواند صدرالمتالهین را به عنوان یک متکلم جبرگرا معرفی میکند، زیرا در این تعریف، انسان هیچ جایگاهی برای فاعلیت خود ندارد، بلکه تمام افعالش تابع مشیت و [[اراده الهی]] است. اما صدرا در نگاه دوم، پنجره اشراق را بسته و از فراز تفکر توحیدی اش فرود میآید و آنگاه خودش و آن فعل را میبیند که به طور مباشری و با اراده و اختیار انجامش میدهد پس خودش را محکوم جبر نمیداند، | ملاصدرا با سه نگاه متفاوت افعال عباد را تفسیر میکند. وی در نگاه اول از دریچه [[عرفان]] و اشراق و به تعبیر دیگر، از منظر [[توحید]] افعال بندگان را رصد و آنگاه تفسیر میکند والبته در چنین ساحتی، جز خدای متعال، موثر یا فاعل دیگری را نمیبیند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص387</ref>البته این نوع نگرش میتواند صدرالمتالهین را به عنوان یک متکلم جبرگرا معرفی میکند، زیرا در این تعریف، انسان هیچ جایگاهی برای فاعلیت خود ندارد، بلکه تمام افعالش تابع مشیت و [[اراده الهی]] است. اما صدرا در نگاه دوم، پنجره اشراق را بسته و از فراز تفکر توحیدی اش فرود میآید و آنگاه خودش و آن فعل را میبیند که به طور مباشری و با اراده و اختیار انجامش میدهد پس خودش را محکوم جبر نمیداند، بنابراین، بر انتساب حقیقی فعل به فاعل تاکید میکند و میگوید ای جبری! شعله اوهام و خیالاتت رو خاموش کن! چرا که صدور فعل بر تو ثابت است، زیرا تو خود میفهمیکه بی هیچ واسطه ای مباشر آن هستی و قیام فعل تنها به تو وابسته است. <ref>صدرالمتالهین، الشواهد الربوبیه فی المناهج السلوکیه، ص 58</ref>او با این نگاه معتقد است که انسان به طور مستقیم و بدون وساطت فاعلی دیگر، فعل خود را ایجاد میکند و شاهد آن، قیام فعل به فاعل مباشر قریب(علت نهایی فعل) همراه با درک فطری و غیر قابل انکار آن است. | ||
ملاصدرا در نگاه سوم خودش را از ورطه تفویض خارج کرده با قدریون محاجّه میکند و میگوید ای قدری (معتقد به تفویض) فعل از آن جهت که فقط به تو وابسته باشد، از تو سلب میشود، زیرا بدون ارتباط با وجود حق، هیچ فعلی از تو صادر نمیشود به غیر از این، هم خودت و هم فعلت باطل خواهد شد، زیرا وقتی اصل وجودت وابسته به وجودِ حق است، به طور حتم، فعلت نیز وابسته به وجودِ حق خواهد بود. | ملاصدرا در نگاه سوم خودش را از ورطه تفویض خارج کرده با قدریون محاجّه میکند و میگوید ای قدری (معتقد به تفویض) فعل از آن جهت که فقط به تو وابسته باشد، از تو سلب میشود، زیرا بدون ارتباط با وجود حق، هیچ فعلی از تو صادر نمیشود به غیر از این، هم خودت و هم فعلت باطل خواهد شد، زیرا وقتی اصل وجودت وابسته به وجودِ حق است، به طور حتم، فعلت نیز وابسته به وجودِ حق خواهد بود. بنابراین، فاعل باطل منشا اثر نخواهد شد. ! <ref>همان</ref>وی در این فراز به نوعی بحث علیت و وابستگی معلول به علتش را یادآوری و اشاره میکند که اگر بخواهیم هر فاعلی را بدون وابستگی وجودی اش با خدای متعال در نظر بگیریم، آن فاعل موجودیتش را به طور کامل از دست خواهد داد و وقتی موجودیت فاعل منتفی شد، فعلی هم وجود نخواهد داشت تا به فاعل منتسب شود، زیرا قوام هر فعلی به فاعل(علت) آن است و بدون فاعل، (علت) فعل (معلول) نیز وجود نخواهد داشت. طبیعی است صدرا با رد جبر و تفویض و تفاصیلی که بیان شد، امر بینالامرین را انتخاب میکند که راه سوم بوده و میان جبر و اختیار است. او برای فهم بهتر بحث، به نفس و قوایش مثال میزند و معتقد است افعال انسانها در عین حال که به خودشان نسبت داده میشود، فعل نفس نیز میباشد و از آن جا که نفس بسیط است و نیز به تنهایی مرکز تمام قوا است، <ref>ملا هادی سبزواری، اسرار الحکم، ص 320</ref> | ||
پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب میآید. مثلا هنگامیکه دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت میدهیم و میگوییم با چشمها و گوشهای خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز میتوانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمیصحیح و از نظر عرفی رایج است. | پس هر یک از افعال قوای نفس نیز در واقع فعل خود نفس نیز به حساب میآید. مثلا هنگامیکه دیدن و شنیدن را به قوه باصره و سامعه نسبت میدهیم و میگوییم با چشمها و گوشهای خودم دیدم و شنیدم، همان وقت نیز میتوانیم این نسبت را به خود نفس بدهیم و بگوییم من دیدم و شنیدم، چنین انتسابی از نظر علمیصحیح و از نظر عرفی رایج است. | ||
همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملاصدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته میتواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان درباره خلق افعال عباد، مذهب خود را با عنوان راسخین در علم معرفی میکند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه میدهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود میداند. | همان طور که پیش تر بیان کردیم، ملاصدرا در تبیین خلق افعال عباد، تفسیری خاص ارایه داده است که البته میتواند مستمسکی در جهت تقویت [[توحید افعالی]] یا [[توحید در خالقیت]] باشد. وی بعد از ارایه مطالب مختلف از بزرگان فلاسفه و متکلمان درباره خلق افعال عباد، مذهب خود را با عنوان راسخین در علم معرفی میکند و تفسیری عرفانی و شهودی ارایه میدهد. تمام توجه ملاصدرا در این تفسیر، حفظ مقام توحید است. وی خدا را نور الانوار و تنها موثر در وجود میداند. بنابراین، هیچ جز خالق هیچ فاعل دیگری را نمیشناسد. مینویسد: و طایفه دیگری که راسخون در علم هستند، معتقدند که موجودات هر چند در ذات و صفات از هم متباین هستند، اما نور الهی بر تمام مرزهای موجودات میتابد. علاوه، هیچ ذره ای از ذرات هستی وجود ندارد جز آن که نور الانورار (نور الهی) بر آن میتابد و غلبه مییابد. اوست که قایم بر هر نفسی است به آن چه کسب میکند.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص373</ref> | ||
مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب و درجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمیشود. <ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره میکند که دریافت من از این مطلب با ارزش، (تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. | مطابق این تفسیر، همان گونه که موجودات دارای مراتب و درجات وجودی متفاوت و نیز صفات و آثار مختلفی هستند، اما نور جمال الهی در همه موجودات نافذ است وهیچ ذره ای از ذرات هستی نیست، مگر اینکه در تسلط قدرت وسیطره نور الهی است، زیرا در عالم وجود، جز خدا هیچ موثر(فاعلی) شناخته نمیشود. <ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص 387</ref>حکیم متاله در ادامه به این نکته اشاره میکند که دریافت من از این مطلب با ارزش، (تفسیر اشراقی از فاعلیت مطلقه الهی) لطیف بوده از جمله مواردی است که بر آن برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کردم. آورده است:این مطلب شریف که در نهایت پیچیدگی و لطافت است، از مطالبی است که بر آن؛ از برهان مطابق با کشف و وجدان اقامه کرده ایم. بنابراین، عالم هستی هیچ شانی ندارد جز آن که خدا شان اوست و هیچ فعلی در آن وجود ندارد جز آن که فعل اوست. صدرا در این جا به شبهه ای پاسخ میدهد که اگر چنین است، پس تکلیف افعال عباد چه میشود و چه کسی مسئول آن است؟ جواب میدهد، البته این که بگوییم هیچ فعلی در نظام هستی وجود ندارد جز آن که فعل خدا باشد، به معنای انکار افعال صادر شده از اشخاص نیست، بلکه اشخاص نیز حقیقتا فاعل اند، همان طور که فعل آنها به طوری واقعی فعل خدا محسوب میشود. وقتی مطلب آشکار و مقام بحث روشن شد، ثابت میشود که نسبت فعل و ایجاد به عباد، نسبتی صحیح و واقعی است. مثل این که ما شنوایی، بینایی و...را واقعا به زید نسبت میدهیم، هم زمان نیز افعال صادره از زید یا هر موجود دیگری را شانی از شئون الهی میدانیم. با این توضیح میتوانیم ادعا کنیم افعال صادره از انسان هم فعل او است و هم یکی از وجوه افعال حق بر وجه اعلی و اشرف است. صدرا در ادامه به این نکته اشاره میکند که در مسیر تفسیر خلق افعال عباد، راه چهارمی معرفی میکنیم که تفسیرش بر عهده راسخون در علم است. با این راه، تمام شبهات مربوط به خلق اعمال عباد دفع و معنای کلام مولای متقیان روشن میشود که میفرماید لا جبر و لا تفویض بل امر بینالامرین. زیرا مراد از امر بینالامرین این نیست که فعل عبد ترکیبی از جبر و اختیار باشد، همان طور مراد این نیست نه جبر باشد و نه اختیار (یعنی از هر دو خالی باشد) و از این جهت هم نیست که فعل عبد از یک طرف همراه با اختیار و از طرف دیگر همراه با اضطرار باشد و این هم نیست که او مضطر در حال اختیار باشد، بلکه معنایش آن است که عباد مختارند از آن جهت که مجبورند و مجبورند از آن جهت که مختارند. علاوه، اختیار عبد عین اضطرارش است و آن که گفت خیر الامور اوسطها، با این عقیده و مذهب هماهنگ است.<ref>صدرالمتالهین، الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه، ج6، ص 374</ref> | ||
=== تحلیلی بر جمله لا موثر فی الوجود الا الله === | === تحلیلی بر جمله لا موثر فی الوجود الا الله === |