پرش به محتوا

معرفی دو میراث مکتوب غربیان در نقد دموکراسی (معرفى و نقد کتاب): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' صدر اعظم' به ' صدر‌اعظم'
جز (جایگزینی متن - ' آن گاه ' به ' آنگاه ')
جز (جایگزینی متن - ' صدر اعظم' به ' صدر‌اعظم')
خط ۵۷: خط ۵۷:
* 1 ـ '''دموکراسى یا جامعه مبتنى بر حق انتخاب فردى،''' نقاط ضعف دیگرى نیز دارد. از جمله: اول ـ جامعه سرمایه دارى مبتنى بر بازار، شکل نمى‌گیرد، مگر آن که در یک سو، تعدادى از مردم از سرمایه‌هاى کلان برخوردار مى‌شوند، و در سوى دیگر، تعداد کثیرى فاقد سرمایه مى‌گردند، یا سرمایه شان آن قدر اندک است که نمى‌توانند آن را به کار اندازند و سود ببرند، پس ناچار مى‌شوند نیروى کار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. این واقعیت، آزادى انتخاب را هم نابرابر مى‌سازد. در واقع، همه آزادند، اما برخى آزادترند.<br>
* 1 ـ '''دموکراسى یا جامعه مبتنى بر حق انتخاب فردى،''' نقاط ضعف دیگرى نیز دارد. از جمله: اول ـ جامعه سرمایه دارى مبتنى بر بازار، شکل نمى‌گیرد، مگر آن که در یک سو، تعدادى از مردم از سرمایه‌هاى کلان برخوردار مى‌شوند، و در سوى دیگر، تعداد کثیرى فاقد سرمایه مى‌گردند، یا سرمایه شان آن قدر اندک است که نمى‌توانند آن را به کار اندازند و سود ببرند، پس ناچار مى‌شوند نیروى کار خود را در اختیار دیگران قرار دهند. این واقعیت، آزادى انتخاب را هم نابرابر مى‌سازد. در واقع، همه آزادند، اما برخى آزادترند.<br>
دوم ـ جامعه دیروز لیبرال، جامعه اى فردگرا بود. در این جامعه، هیچ وجه دموکراتیکى وجود نداشت، نه از لحاظ تساوى و نه از لحاظ حفظ حقوق واقعى افراد. این جامعه فقط لیبرال بود، حتى جمعیت زنان کشورهاى لیبرالى حق رأى برابر با مردان را نداشتند. تنها پس از آن که زنان وارد عرصه‌هاى کار شدند و در صحنه‌هاى اقتصادى حضور یافتند، توانستند جایگاهى مستقل در بازار و سیاست کسب کنند و از حق رأى برابر برخوردار گردند. این اتفاق، به معناى در هم تنیده شدن لیبرالیسم و دموکراسى بود.<br>
دوم ـ جامعه دیروز لیبرال، جامعه اى فردگرا بود. در این جامعه، هیچ وجه دموکراتیکى وجود نداشت، نه از لحاظ تساوى و نه از لحاظ حفظ حقوق واقعى افراد. این جامعه فقط لیبرال بود، حتى جمعیت زنان کشورهاى لیبرالى حق رأى برابر با مردان را نداشتند. تنها پس از آن که زنان وارد عرصه‌هاى کار شدند و در صحنه‌هاى اقتصادى حضور یافتند، توانستند جایگاهى مستقل در بازار و سیاست کسب کنند و از حق رأى برابر برخوردار گردند. این اتفاق، به معناى در هم تنیده شدن لیبرالیسم و دموکراسى بود.<br>
تأسیس دولت رفاه که در پى ادغام لیبرالیسم و دموکراسى(لیبرال دموکراسى) روى نمود، همان طور که بیسمارک ـ صدر اعظم امپراتورى آلمان ـ در 1880 پیشنهاد کرده بود، تنها با هدف رفع نارضایتى توده‌ها صورت گرفت. در حقیقت، الحاق دموکراسى به حکومت لیبرال، به منظور پیش گیرى از وقوع انقلاب توده‌ها انجام پذیرفت. به این وسیله، دولت لیبرال هم خود را تقویت کرد و هم جامعه بازار را، بدون آن که هدفش تقویت و تثبیت ارزش‌هاى دموکراتیک باشد. <br>
تأسیس دولت رفاه که در پى ادغام لیبرالیسم و دموکراسى(لیبرال دموکراسى) روى نمود، همان طور که بیسمارک ـ صدر‌اعظم امپراتورى آلمان ـ در 1880 پیشنهاد کرده بود، تنها با هدف رفع نارضایتى توده‌ها صورت گرفت. در حقیقت، الحاق دموکراسى به حکومت لیبرال، به منظور پیش گیرى از وقوع انقلاب توده‌ها انجام پذیرفت. به این وسیله، دولت لیبرال هم خود را تقویت کرد و هم جامعه بازار را، بدون آن که هدفش تقویت و تثبیت ارزش‌هاى دموکراتیک باشد. <br>
* 2 ـ '''دموکراسى خلقى یا کمونیستى''' ریشه در غرب دارد اگرچه در شوروى و چین تحقق یافت. با این وصف، در همین دموکراسى هم اشکالات فراوانى به چشم مى‌خورد. به بیان عمیق‌تر، پیروان مارکس، قبل از ورود به مرحله کمونیسم، به یک مرحله انتقالى قدرت اعتقاد دارند که نام آن را دیکتاتورى پرولتاریا(کارگران)مى نهند، و این حکومت پرولترى، از نظر آنان، همان دموکراسى است. لذا دموکراسى از نوع کمونیستى، مفهومى طبقاتى دارد و به بیان دیگر، دموکراسى در نظر مارکس نوعى حکومت طبقاتى، یا در واقع، حکومت طبقه کارگر است.<br>
* 2 ـ '''دموکراسى خلقى یا کمونیستى''' ریشه در غرب دارد اگرچه در شوروى و چین تحقق یافت. با این وصف، در همین دموکراسى هم اشکالات فراوانى به چشم مى‌خورد. به بیان عمیق‌تر، پیروان مارکس، قبل از ورود به مرحله کمونیسم، به یک مرحله انتقالى قدرت اعتقاد دارند که نام آن را دیکتاتورى پرولتاریا(کارگران)مى نهند، و این حکومت پرولترى، از نظر آنان، همان دموکراسى است. لذا دموکراسى از نوع کمونیستى، مفهومى طبقاتى دارد و به بیان دیگر، دموکراسى در نظر مارکس نوعى حکومت طبقاتى، یا در واقع، حکومت طبقه کارگر است.<br>
با پیروزى اولین انقلاب پرولترى، حزب کمونیست زمام امور را به دست گرفت. در نتیجه، حکومت شوروى، یک گام از مفهوم دموکراسى مارکسیستى، فاصله گرفت، چون این حکومت به جاى آن که با دموکراسى طبقاتى آغاز کند. حکومت را با یک دموکراسى حزبى آغاز کرد، آیا مى‌توان دولت‌هاى برآمده از کمونیسم را واقعاً دموکراتیک دانست؟ در پاسخ باید گفت که، اگر دموکراسى را در معناى دقیق آن، یعنى نظامى که حاکمان آن از سوى مردم انتخاب مى‌شوند، در نظر بگیریم، آنگاه یک دولت حزبى، دموکراتیک نخواهد بود. این دولت، شاید براى مردم خدمت کند، ولى به دست مردم و بر اساس انتخاب مردم، برگزیده نشده است. اصولا دولت تک حزبى که حتى امکان نظارت از پایین به بالا، یا درون حزبى را فراهم نمى‌آورد، نمى‌تواند دموکراتیک باشد.<br>
با پیروزى اولین انقلاب پرولترى، حزب کمونیست زمام امور را به دست گرفت. در نتیجه، حکومت شوروى، یک گام از مفهوم دموکراسى مارکسیستى، فاصله گرفت، چون این حکومت به جاى آن که با دموکراسى طبقاتى آغاز کند. حکومت را با یک دموکراسى حزبى آغاز کرد، آیا مى‌توان دولت‌هاى برآمده از کمونیسم را واقعاً دموکراتیک دانست؟ در پاسخ باید گفت که، اگر دموکراسى را در معناى دقیق آن، یعنى نظامى که حاکمان آن از سوى مردم انتخاب مى‌شوند، در نظر بگیریم، آنگاه یک دولت حزبى، دموکراتیک نخواهد بود. این دولت، شاید براى مردم خدمت کند، ولى به دست مردم و بر اساس انتخاب مردم، برگزیده نشده است. اصولا دولت تک حزبى که حتى امکان نظارت از پایین به بالا، یا درون حزبى را فراهم نمى‌آورد، نمى‌تواند دموکراتیک باشد.<br>
Writers، confirmed، مدیران
۸۷٬۱۹۹

ویرایش