confirmed
۵٬۹۱۴
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
[[اشاعره]] نامی آشنا در میان [[مکاتب کلامی]] [[اهل سنت]] و جماعت است. پایهگذار این مکتب [[اشعری|ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری]](۲۶۰-۳۲۴ه.ق) است. اشعری | [[اشاعره]] نامی آشنا در میان [[مکاتب کلامی]] [[اهل سنت]] و جماعت است. پایهگذار این مکتب [[اشعری|ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری]](۲۶۰-۳۲۴ه.ق) است. اشعری ابتدا شاگرد مکتب [[معتزله|معتزلیان]] بود و در ادامه با جدا شدن از آن مکتب، به مکتب [[اهل حدیث]] پیوست با این هدف که میان عقلگرایی افراطی اهل اعتزال و عقلگریزی افراطی اهلحدیث اعتدال برقرار کند. به همین دلیل، در تفسیر آرای اهلحدیث فهم عقلی را دخالت داد. امروزه میتوان گفت که غالب اهلسنت در مشی کلامی خود تابع [[مکتب اشعری]] هستند. | ||
== مذاهب کلامی اهل سنت و جماعت == | == مذاهب کلامی اهل سنت و جماعت == | ||
خط ۵: | خط ۵: | ||
== نحوه شکلگیری مکتب اشاعره == | == نحوه شکلگیری مکتب اشاعره == | ||
ریشهیابی این موضوع، مستلزم بررسیهای دقیق و گسترده همراه با مباحث طولانی و میدانی است که در جای خود باید بحث شود. با اینحال بهطور خلاصه میتوان گفت که این مکتب در زمانی بنیان شد که معتزلیان از طرف برخی از خلفای وقت عباسی طرد شده و همچنین پایگاههای خود را نزد مردم از دست داده بودند و این بیشتر به جهت تبلیغ سویی بود که به شکل وسیع علیه مکتب معتزله ایجاد شده بود. معتزلیان به دلیل افراط در عقلگرایی برخاسته از فلسفه یونانی، از متون [[قرآن]] و [[روایات]] فاصله گرفته بودند و همین موجب شد که مردم به این مکتب و پیروانش بدگمان و از آن روی گردان شوند.<ref> | ریشهیابی این موضوع، مستلزم بررسیهای دقیق و گسترده همراه با مباحث طولانی و میدانی است که در جای خود باید بحث شود. با اینحال بهطور خلاصه میتوان گفت که این مکتب در زمانی بنیان شد که معتزلیان از طرف برخی از خلفای وقت عباسی طرد شده و همچنین پایگاههای خود را نزد مردم از دست داده بودند و این بیشتر به جهت تبلیغ سویی بود که به شکل وسیع علیه مکتب معتزله ایجاد شده بود. معتزلیان به دلیل افراط در عقلگرایی برخاسته از فلسفه یونانی، از متون [[قرآن]] و [[روایات]] فاصله گرفته بودند و همین موجب شد که مردم به این مکتب و پیروانش بدگمان و از آن روی گردان شوند.<ref> ر.ک. ولوی، علیمحمد، تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، ص450.</ref> | ||
== ابوالحسن اشعری == | == ابوالحسن اشعری == | ||
وی از نسل ابوموسی اشعری صحابه پیامبر صلوات الله علیه است.<ref>ولوی، علیمحمد؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2، ص454.</ref> که در سال 260 قمری در [[بصره]] به دنیا آمد و در سال 324 قمری در [[بغداد]] از دنیا رفت.<ref> | وی از نسل ابوموسی اشعری صحابه پیامبر صلوات الله علیه است.<ref>ولوی، علیمحمد؛ تاریخ علم کلام و مذاهب اسلامی، موسسه انتشارات بعثت، تهران، 1367، ج2، ص454.</ref> که در سال 260 قمری در [[بصره]] به دنیا آمد و در سال 324 قمری در [[بغداد]] از دنیا رفت.<ref> ر.ک. صابری حسین، تاریخ فرق اسلامی، تهران، نشر سمت، سال 1383، ج1، ص229.</ref>اشعری تا چهل سالگی پیرو مکتب معتزله بود، اما در سال 320 قمری با برائت از اندیشههای اعتزالی، مکتب جدیدش را بنیان نهاد. <ref>همان، ص 231 با اقتباس</ref> | ||
== هدف اشعری از ایجاد مکتب اشاعره == | == هدف اشعری از ایجاد مکتب اشاعره == | ||
هدف اصلی ابوالحسن اشعری در ایجاد مکتب اشاعره، مبارزه با دو جریان تندرو عقلگرایی افراطی معتزله و نصگرایی افراطی اهلحدیث بود تا بتواند با تعدیل این دو رویکرد افراطی، مکتب | هدف اصلی ابوالحسن اشعری در ایجاد مکتب اشاعره، مبارزه با دو جریان تندرو عقلگرایی افراطی معتزله و نصگرایی افراطی اهلحدیث بود تا بتواند با تعدیل این دو رویکرد افراطی، مکتب میانهای را پایهگذاری کند. معتزلیان بر مبانی عقلی به عنوان تنها ابزار شناخت تاکید میکردند و با نفی هر آنچه در نظر آنان با فهم عقلی ناسازگار بود و نیز با استناد به آیات نفی کننده تشبیه، تجسیم و رؤیت خدا؛ منکر صفات زاید بر ذات شدند و از خلق کلام خدا سخن گفتند. و اما در برابر معتزلیان، اهل حدیث قرار گرفتند. پیروان این مکتب با تکیه بر نصوص، متون و نقلیات، روش عقل ستیزانهای در پیش گرفته و به تفسیر ظاهری آیات پرداختند و از تأویل عقلانی قرآن سخت پرهیز میکردند. در این میان، اشعری و پیروانش با تلاش در برابر این افراطها و تفریطها، راه میانهای را انتخاب و مکتبی را بنیان کردند که به نام مکتب اشاعره معروف شد.<ref> ابن خلدون، مقدمه، ج۲، ص۹۴۲-۹۴۷، ترجمه محمدپروین گنابادی، تهران، ۱۳۵۳ش.</ref> | ||
== متکلمان شاخص اشعری == | == متکلمان شاخص اشعری == | ||
در مکتب اشاعره، پس از ابوالحسن اشعری بزرگانی پروش یافتند که به عنوان نمونه نام برخی از افراد شاخص در ترتیب زمانی بدین شرح است.1. [[قاضی ابوبکر باقلانی]]، 2.[[ابواسحاق اسفرایینی]]،3.[[عبدالملک جوینی]]،4.[[ابوحامد غزالی]]،5. [[میر سید شریف جرجانی]]،6. [[سعدالدین تفتازانی]]،7. [[ملاعلی قوشجی]]، 8. [[عبدالوهاب شعرانی]]،9.[[محمد عبده]]،10 [[عبدالعظیم زرقانی]] 11.و [[شیخ محمود شلتوت]]. | در مکتب اشاعره، پس از ابوالحسن اشعری بزرگانی پروش یافتند که به عنوان نمونه و با ترتیب زمانی نام برخی از افراد شاخص در ترتیب زمانی بدین شرح است.1. [[قاضی ابوبکر باقلانی]]، 2.[[ابواسحاق اسفرایینی]]،3.[[عبدالملک جوینی]]،4.[[ابوحامد غزالی]]،5. [[میر سید شریف جرجانی]]،6. [[سعدالدین تفتازانی]]،7. [[ملاعلی قوشجی]]، 8. [[عبدالوهاب شعرانی]]،9.[[محمد عبده]]،10 [[عبدالعظیم زرقانی]] 11.و [[شیخ محمود شلتوت]]. | ||
== آثار کلامی مهم اشاعره == | == آثار کلامی مهم اشاعره == | ||
اشاعره آثار کلامی بسیاری برجای گذاشتند که به نام برخی همراه با | اشاعره آثار کلامی بسیاری برجای گذاشتند که به نام برخی همراه با مولف آن اشاره میشود. 1.[[اللمع]] ابوالحسن اشعری،2. [[مقالات الاسلامیین]] ابوالحسن اشعری،3. [[الابانه عن اصول الدیانه]] ابوالحسن اشعری،4. [[استحسان الخوض فی علم الکلام]] ابوالحسن اشعری، 5. [[تمهید الاوایل و تلخیص الدلایل]] ابوبکر باقلانی،6.[[الشامل فی اصول الدین جوینی]]،7.[[احیاء علوم الدین]] ابوحامد غزالی،8. [[الاقتصاد فی الاعتقاد]] ابوحامد غزالی،9.[[الاربعین فی اصول الدین]] ابوحامد غزالی،10. [[مجموعه رسائل الامام الغزالی]] ابوحامد غزالی،11. [[الملل و النحل]] عبدالکریم شهرستانی،12.[[القضاء و القدر]] فخر رازی،13. [[المطالب العالیه من العلم الالهی]] فخر رازی،14.[[المحصل]] فخر رازی،15. [[معالم اصول الدین]] فخر رازی 16.[[المباحث المشرقیه]] فخر رازی،17. [[تفسیر مفاتیح الغیب]] فخر رازی(البته این اثر تفسیری است)18.[[شرح المواقف]] میر سید شریف جرجانی،19. [[شرح العقاید النسفیه]] سعدالدین تفتازانی،20. [[شرح المقاصد]] سعدالدین تفتازانی، 21.[[الیواقیت و الجواهر]] عبدالوهاب شعرانی،22. [[مناهل العرفان]] عبدالعظیم زرقانی، 23. [[رساله التوحید]] محمد عبده و... | ||
== مبانی اعتقادی اشاعره == | == مبانی اعتقادی اشاعره == | ||
مکتب اشعری همچون سایر | مکتب اشعری همچون سایر مکاتباسلامی، مبانی اعتقادی خاصی دارد. از جمله ویژگیهای آشکار این مکتب، باورمندی شدید به توحیدافعالی یا توحید در خالقیت و نیز انکار حسن و قبح عقلی و پذیرش حسن و قبح شرعی است به این معنا که حسن و قبح هر فعلی تابع تشخیص شرع است، پس هیچ فعلی ذاتا حسن یا قبیح نیست مگر که حسن و قبح آن را شرع تشخیص دهد.اشاعره به [[قضا و قدر]] سخت معتقدند و ارادهالهی را بر همه امور از جمله افعال انسان حاکم میدانند و انسان را کاسب افعال خویش میدانند. همچنین با استناد به آیات قرآن میگویند که خداوند در [[قیامت]] با چشم ظاهر دیده میشود. مطابق با باور آنها کلام خدا قدیم است و صفات خبریاش وقتی میتواند تفسیر شود که بهدور از تشبیه و تعیین کیفیت باشد. | ||
== تفاسیر کوتاه از برخی عقاید اشاعره == | == تفاسیر کوتاه از برخی عقاید اشاعره == | ||
1.برخی از متکلمین این مکتب معتقدند که | 1.برخی از متکلمین این مکتب معتقدند که [[صفات خبری]] به معنای لغویاش بر خداوند صادق است، ولی میگویند که کیفیت آن برای ما مجهول است و از آن هیچ درکی نداریم.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص21</ref> این نحوه تعریف، ورود به تجسیم و تشبیه را منع میکند. | ||
متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین روش بودهاند، اما بعضی از | متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین روش بودهاند، اما بعضی از آنها معتقدند که صفات خبری برای آنکه فهمیده شود، نیازمند تاویل است.<ref>آمدی، غایه المرام فی علم الکلام، ص127-129</ref> با این حال بعضی دیگر چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض صفات خبری شدهاند.<ref> فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج1 ص163</ref> | ||
2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری میگوید که در قیامت میتوان خداوند را با چشم ظاهر دید.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص35</ref>او برای این ادعا شواهدی از قرآن و روایات | 2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری میگوید که در قیامت میتوان خداوند را با چشم ظاهر دید.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص35</ref>او برای اثبات این ادعا به شواهدی از قرآن و روایات استناد میکند. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او قائل به جواز رؤیت خدا شدهاند. مثلا فخر رازی آیه: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» که در بیان نفی رویت آمده است را توجیه کرده آن را بر جواز رویت تفسیر میکند.<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج1 ص520</ref> | ||
وغزالی نیز آن را اثبات میکند.<ref> غزالی ابوحامد، قواعد العقائد، ص169</ref>و باقلانی میگوید چون | وغزالی نیز آن را اثبات میکند.<ref> غزالی ابوحامد، قواعد العقائد، ص169</ref>و باقلانی میگوید چون خداوند وجود دارد، پس قابل مشاهده است.<ref>باقلانی ابوبکر، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301</ref> | ||
3. درباره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح | 3. درباره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح است، نظر اول اینکه آیا کلام خدا از صفات ذات است یا صفات فعل؟ و نظر دوم اینکه آیا قرآن که کلام خدوندا است، قدیم است یا حادث؟ معتزلیان معتقدند که کلام خداوند قدیم و ذاتی نیست، بلکه حادث است، اما اهل حدیث(حنابله)کلام را از صفات ذات میدانند. و اما مکتباشاعره که هدفش تعدیل میان دو مذهب معتزله و اهلحدیث بود با عنایت به حفظ شعار حنابله که معتقد به ذاتی و قدیمی بودن کلام خدا بودند، معتقد شدند که بله کلام خداوند قدیم است، ولی مانند کلام بشر نیست تا مرکب از حروف و اصوات باشد، بلکه کلام خدا نفسی است و قایم به ذات اوست و حقیقت کلام چیزی جز این نیست و اطلاق کلام به جملهها مجازگویی است.<ref>شهرستانی عبدالکریم، نهایة الاقدام فیعلم الکلام، ص111</ref> دیگر متکلمان اشاعره نیز دراینباره بر روش اشعری بودند و این موضوع را با عبارات گوناگون بیان کردند. | ||
== تفاسیری کوتاه درباره کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری == | == تفاسیری کوتاه درباره کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری == | ||
اشاعره چون به توحید افعالی باورمندی | اشاعره چون به توحید افعالی باورمندی شدیدی دارند، به همین جهت برای انسان هیچ گونه سهمی در موضوع خلقت قایل نیستند و آن را شرک میدانند. آنهامعتقدند خداوند فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خیر باشد یا شر، لازمه این اعتقاد پذیرفتن جبر است و برای فرار از این مخمصه که موجب انکار معاد و بهشت و جهنم میشود، نظریه کسب را مطرح میکنند و انسان را کاسب افعال اختیاریشان میدانند تا جوابی برای جزای اعمال داشته باشند.<ref>اشعری ابوالحسن، اللمع، ص74</ref> در تفسیر این نظریه میتوان گفت که تمامی متکلمان اشعری و نیز متکلمان ماتریدی میان خلق و فعل تمایز قایل شدهاند و معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. از منظر ایشان، جز خداوند هیچ فاعل و خالقی وجود ندارد «لا موثر فی الوجود الا الله» اما کسب در اختیار انسان است. اشاعره معتقدند که انسان با قدرت حادث که از طرف خدا به او اعطا میشود، فعل را کسب کرده و او را نسبت با آن چه کسب کرده مسئول میداند. | ||
== ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی) == | == ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی) == | ||
ابوالحسن اشعری در تعریف کسب به | ابوالحسن اشعری در تعریف کسب به پایینترین حد اختیار نسبت به عباد بسنده میکند. او در تعریف کسب مینویسد:حقیقه الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوه حادثه. <ref>اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76</ref> حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان به جهت قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خدا و هم زمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار نمیگیرد تا فعل مورد نظر کسب شود و در جایی دیگر به این نکته اشاره میکند که: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی وجود الفعل البته، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همان طور که قدرت عبد در خلق فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر، ص 32</ref> و این به معنای پایین ترین مرحله قدرت برای عبد است که نه در اصل فعل تاثیر دارد و نه در صفات آن. | ||
== ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن) == | == ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن) == | ||
باقلانی نیز چون ابوالحسن اشعری میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است و خلق را برای خدا و کسب را برای انسان میداند، با این حال باقلانی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل میداند. امری که ابوالحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی مینویسد: قدرة | باقلانی نیز چون ابوالحسن اشعری میان خلق فعل و صفات آن تمایز قایل است و خلق را برای خدا و کسب را برای انسان میداند، با این حال باقلانی اختیار و اراده انسان را در نحوه صفات افعال دخیل میداند. امری که ابوالحسن اشعری آن را نفی کرده بود. فخر رازی از طرف باقلانی مینویسد: قدرة العبد و إن لم توثّر فی وجود ذلک الفعل، إلاّ انّها أثّرت فی صفة من صـفات ذلک الفـعل... فـذات الحرکة و وجودها واقع بقدرة الله امـّا کـونها طـاعة أو معصیة بقدرة العبد. یعنی قدرت عبد اگر چه در ایجاد و خلق فعل هیچ تاثیری ندارد، اما در صفات آن فعل تاثیر میگذارد، پس اصل حرکت به قدرت خدا واقع میشود، اما مطیعانه یا عاصیانه بودن آن که جزء صفات فعل است، تابع قدرت(و اختیار و اراده) عبد میباشد.<ref>القضا والقدر، ص 32 و تلخیص المحصّل، ص 325</ref> | ||
== عبدالملک جوینی(اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بین الامرین) == | == عبدالملک جوینی(اعتراف به فاعلیت طولی و شباهت با امر بین الامرین) == | ||
جوینی در تعریف نظریه کسب، تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد میکند و معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت | جوینی در تعریف نظریه کسب، تفسیر اشعری و حتی باقلانی را نقد میکند و معتقد است که عبد دارای قدرت و اختیار است و علاوه قدرتش در طول قدرت خداوند است. این نحوه تفسیر که در آن به قدرت و اختیار و نیز وجود فاعلهای طولی اشاره شده است، تقریبا در میان متکلمان اشاعره متقدم بی سابقه است و علاوه، به تفسیر امامیه از امر بین الامرین شباهت دارد. مینویسد:أما نفی هذه القدرة و الاستطاعة فممّا یأباه العقل و الحسن، و أما إثبات قدرة لا أثر لها بوجه فهو کنفی القدرة أصلا...فلابد إذن من نسبة فعل العبد إلی قدرته حقیقة لا علی وجه الإحداث و الخلق، فإن الخلق یشعر باستقلال إیجاده من العدم و الإنسان کما یحس من نفسه الاقتدار، یحس من نفسه أیضا عدم الاستقلال، فالفعل یستند وجوده إلی القدرة، والقدرة یستند وجودها إلی سبب آخر تکون نسبة القدرة إلی ذلک السبب کنسبة الفعل إلی القدرة. و کذلک یستند سبب إلی سبب آخر حتی ینتهی إلی مسبب الأسباب. فهو الخالق للأسباب و مسبباتها.<ref>شهرستانی عبدالکریم، الملل و النحل، ص 111 و 112</ref> یعنی عقل نمیتواند بپذیرد که انسان نسبت به انجام فعل قدرت و استطاعت ندارد و علاوه قدرت بی اثر هم مثل نبود قدرت است. پس باید بگوییم که استناد عبد نسبت به فعلش حقیقی است، اما این استناد بر وجه احداث و خلق نیست، زیرا خلق در جایی است که خالق بتواند موجودی را به نحو اختراع و ابداع از عدم به وجود بیاورد، ولی انسان همان طور که از یک طرف نسبت به افعالش احساس اقتدار و استقلال میکند، همان گونه نیز احساس وابستگی میکند. بنابراین فعلی که وجودش به قدرت و سببی مستند میشود آن سبب و قدرت نیز به سبب و قدرت دیگری مستند میشود و این استناد به شکل توالی فاعلهاسر انجام به مسبب الاسباب که چیزی جز خالق اسباب و مسببات نیست، منتهی میشود. | ||
== ابوحامد غزالی (اعتراف به کسب مانع مسئولیت عباد نمیشود) == | == ابوحامد غزالی (اعتراف به کسب مانع مسئولیت عباد نمیشود) == | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
== فخرالدین رازی (عبد با وجود قدرت و داعی فاعل واقعی افعال خویش است) == | == فخرالدین رازی (عبد با وجود قدرت و داعی فاعل واقعی افعال خویش است) == | ||
فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بنده وقتی محقق میشود که نسبت به آن قدرت و داعی داشته باشد. اگر هر دو محقق شد، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. مینویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر علی الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلک الفعل. یعنی ما به ضرورت میدانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> | فخر رازی در تفسیر کسب معتقد است که فعل بنده وقتی محقق میشود که نسبت به آن قدرت و داعی داشته باشد. اگر هر دو محقق شد، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. مینویسد:انا نعلم بالضروره ان القادر علی الفعل اذا دعاه الداعی الیه و لم یمنعه منه مانع، فانه یحصل ذلک الفعل. یعنی ما به ضرورت میدانیم کسی که قدرت بر انجام فعلی دارد اگر با داعی (انگیزه) همراه شود و مانعی در بین نباشد، به طور حتم آن فعل محقق خواهد شد.<ref>فخرالدین رازی، القضا و القدر، ص 31</ref> | ||
وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار میکند و مینویسد: الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلی هَذَا التَّقْدِیر یکون العَبْد فَاعِلا علی سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِک فَتکون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَی وَقدره.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref>یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب میشود. بنابراین تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. با | وی در جای دیگر ادعای خود را به صراحت تکرار میکند و مینویسد: الْمُخْتَار عندنَا أَنّ عِنْد حُصُول الْقُدْرَة والداعیة الْمَخْصُوصَة یجب الْفِعْل وعَلی هَذَا التَّقْدِیر یکون العَبْد فَاعِلا علی سَبِیل الْحَقِیقَة وَمَعَ ذَلِک فَتکون الْأَفْعَال بأسرها وَاقعَة بِقَضَاء الله تَعَالَی وَقدره.<ref>فخرالدین رازی، معالم اصول الدین، ص 85 و 86</ref>یعنی مختار ما این است که وقتی قدرت و داعی مخصوص با هم حاصل شود، فعل واجب میشود. بنابراین تقدیر، عبد به طور حقیقی فاعل فعل خویش میشود. با اینحال، خلق افعال به طور کلی تابع قضا و قدر الهی است. با توجه به اعتراف صریح فخر رازی نسبت به فاعلیت واقعی انسان، معلوم میشود که وی بر سر هیچ دو راهیای قرار نمیگیرد، زیرا به صراحت اعتراف میکند که عبد پس از حصول قدرت همراه با داعی مخصوص فعل، آن را با قدرت و اراده خودش انجام میدهد. بنابراین، آن چه انجام داده در واقع به خودش منسوب میشود. | ||
در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع [[قضا و قدر]] الهی است. تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کردهاند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعلهای طولی در ایجاد فعل اعتراف میکند و آن را میپذیرد. <ref>ر ک، فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، ص 517</ref> | در تفسیر فخر رازی هم اختیار انسان در تعیین نوع فعل موثر است و هم فعل تابع [[قضا و قدر]] الهی است. تفسیری که امامیه نیز در امر بین الامرین آن را لحاظ کردهاند. فخر رازی در تفسیر کسب به وجود فاعلهای طولی در ایجاد فعل اعتراف میکند و آن را میپذیرد. <ref>ر ک، فخرالدین رازی، المباحث المشرقیه، ص 517</ref> | ||
== سعدالدین تفتازانی (عباد با افعال شان مستحق ثواب و عقاب هستند) == | == سعدالدین تفتازانی (عباد با افعال شان مستحق ثواب و عقاب هستند) == | ||
شخصیت بعدی اشاعره، سعدالدین تفتازانی است. وی درباره افعال اختیاری انسانها، پیرو نظریه کسب است، با این تفاوت که در تفسیر این نظریه اعتقادی فراختر از اشعری دارد و معقتد است که بندگان قادرند که در حال اختیار افعال خود را انجام دهند و نسبت به آن مستحق ثواب و عقاب شوند. نوشته است:«و للعباد أفعال اختیاریة یثابون بها ان کانت طاعة و یعاقبون علیها ان کانت معصیة، لا کما زعمت الجبریة من أنه لا فعل للعبد أصلا و أن حرکاته بمنزلة حرکات الجمادات لا قدرة للعبد علیها و لا قصد و لا اختیار، و هذا باطل لأنا نفرق بالضرورة بین حرکة البطش و حرکة الارتعاش و نعلم أن الأول باختیاره دون الثانی و لأنه لو لم یکن للعبد فعل أصلا، لما صح تکلیفه و لا ترتب استحقاق الثواب و العقاب علی أفعاله و لا اسناد الأفعال التی تقتضی سابقیة القصد و الاختیار إلیه علی سبیل الحقیقة. مثل صلی و صام و کتب بخلاف مثل طال الغلام و اسود لونه و النصوص القطعیة تنفی ذلک. کقوله تعالی: «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ سوره واقعه، آیه 24» و قوله تعالی: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر سوره سوره کهف، آیه 29ْ» الی غیر ذلک. | شخصیت بعدی اشاعره، سعدالدین تفتازانی است. وی درباره افعال اختیاری انسانها، پیرو نظریه کسب است، با این تفاوت که در تفسیر این نظریه اعتقادی فراختر از اشعری دارد و معقتد است که بندگان قادرند که در حال اختیار افعال خود را انجام دهند و نسبت به آن مستحق ثواب و عقاب شوند. نوشته است:«و للعباد أفعال اختیاریة یثابون بها ان کانت طاعة و یعاقبون علیها ان کانت معصیة، لا کما زعمت الجبریة من أنه لا فعل للعبد أصلا و أن حرکاته بمنزلة حرکات الجمادات لا قدرة للعبد علیها و لا قصد و لا اختیار، و هذا باطل لأنا نفرق بالضرورة بین حرکة البطش و حرکة الارتعاش و نعلم أن الأول باختیاره دون الثانی و لأنه لو لم یکن للعبد فعل أصلا، لما صح تکلیفه و لا ترتب استحقاق الثواب و العقاب علی أفعاله و لا اسناد الأفعال التی تقتضی سابقیة القصد و الاختیار إلیه علی سبیل الحقیقة. مثل صلی و صام و کتب بخلاف مثل طال الغلام و اسود لونه و النصوص القطعیة تنفی ذلک. کقوله تعالی: «جَزاءً بِما کانُوا یَعْمَلُونَ سوره واقعه، آیه 24» و قوله تعالی: «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُر سوره سوره کهف، آیه 29ْ» الی غیر ذلک. | ||
یعنی و برای بندگان افعالی اختیاری است که به واسطه آن ثواب میبرند اگر آن فعل طاعت باشد و عقاب میشوند اگر آن فعل معصیت | یعنی و برای بندگان افعالی اختیاری است که به واسطه آن ثواب میبرند اگر آن فعل طاعت باشد و عقاب میشوند اگر آن فعل معصیت باشد؛ نه به آن چیزی که جبریه معتقدند که هیچ فعلی به عبد منتسب نیست و حرکاتش به منزله حرکات جمادات است که قدرت و قصد و اختیاری برای آن متصور نیست و البته این فرضیه باطل است، زیرا ما فرق میان حرکات اختیاری و اضطراری را متوجه میشویم. حرکات ارادی شامل هر حرکتی است که از اراده و اختیار انسان ناشی شود مثل افعال روزانه از جمله عبادات و حرکات اضطراری حرکاتی است که از اختیار انسان خارج است مثل حرکات ناشی از ارتعاشات و یا مثل سقوط از بلندی و... که هیچ اختیاری در آن ندارد. علاوه، اگر معتقد باشیم که هیچ فعلی به عباد مستند نباشد، پس وجود احکام تکلیفی و ثواب و عقاب نیز بی معنا خواهد شد و البته افعالی چون نماز و روزه که اقتضای آن بر قصد و اختیار است با این فرض نمیتواند به طور واقعی به عبد مستند شود. اما موضوعاتی چون بلندی قامت یا سیاهی پوست در اختیار انسان نیست که بتواند با اراده و حرکت آن را تغییر دهد. با ملاحظه مطالب فوق مشاهده میکنیم که نصوص قطعی قرآن، انتساب فعل به انسان را واقعی میداند آن جا که میفرماید به آن چه انجام میدهند جزا داده میشوند و یا میفرماید کسی که ما راه هدایت را نشان دادیم اگر خواست مومن میشود و اگر نخواست کافر میشود. | ||
بااینحال تفتازانی مشی کلی اشاعره را در اعتقاد به توحید افعالی و دفاع متعصبانه از آن میپذیرد و خدای متعال را مصدر همه افعال از خیر و شر میداند و در اعتراض به معتزله مینویسد:«و الله تعالی خالق لأفعال العباد کلها من الکفر و الایمان و الطاعة و العصیان لا کما زعمت المعتزلة أن العبدخالق لأفعاله.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح العقائد النسفیة، ص 54</ref> | |||
یعنی خدای متعال خالق تمامی افعال بندگانش است، چه کفر باشد یا ایمان، چه طاعت باشد یا عصیان، نه آن گونه است که معتزله گمان میکنند که عبدخالق افعال خویش است و حال آن که جز خدا هیچ موجود دیگری خالق فعل نیست، چه آن فعل طاعت باشد یا عصیان؛ اما صورت اصلیاش را خدا خلق میکند. تفتازانی بعد از بیان این توضیحات، به این نکته اعتراف میکند که برای وی حقیقت کسب خیلی روشن نیست. مینویسد:أثر تعلق القدرة الحادثة کسبا و إن لم یعرف حقیقته.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح المقاصد، ج 4، ص225</ref> یعنی افعالی که متعلق قدرت حادثه است، کسب نامیده میشود، اگر چه حقیقت کسب معلوم نیست. | یعنی خدای متعال خالق تمامی افعال بندگانش است، چه کفر باشد یا ایمان، چه طاعت باشد یا عصیان، نه آن گونه است که معتزله گمان میکنند که عبدخالق افعال خویش است و حال آن که جز خدا هیچ موجود دیگری خالق فعل نیست، چه آن فعل طاعت باشد یا عصیان؛ اما صورت اصلیاش را خدا خلق میکند. تفتازانی بعد از بیان این توضیحات، به این نکته اعتراف میکند که برای وی حقیقت کسب خیلی روشن نیست. مینویسد:أثر تعلق القدرة الحادثة کسبا و إن لم یعرف حقیقته.<ref>تفتازانی سعدالدین، شرح المقاصد، ج 4، ص225</ref> یعنی افعالی که متعلق قدرت حادثه است، کسب نامیده میشود، اگر چه حقیقت کسب معلوم نیست. | ||