۸۸٬۱۷۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'فرموده اند' به 'فرمودهاند') |
جز (جایگزینی متن - 'می دهم' به 'میدهم') |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
== مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم == | == مسلمان شدن یک راهب با دیدن عذاب ابن ملجم == | ||
یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی [[خداوند]] نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است: یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام [[حضرت ابراهیم |حضرت ابراهیم علیه السلام]] جمع شدهاند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟ به من گفتند: آن یک [[راهب]] است که اسلام آورده است. | یکی از عذاب های ابن ملجم که پس از مرگ او، از سوی [[خداوند]] نازل گردید، توسط پرنده ای صورت می گرفت، به نحوی که شیخ راوندی با استناد از حسن بن محمد، معروف به ابن رفا، در کوفه روایت کرده است: یک روز وقتی در مسجدالحرام بودم دیدم مردم در مقام [[حضرت ابراهیم |حضرت ابراهیم علیه السلام]] جمع شدهاند و در آن جا یک مرد نشسته بود. از مردم سؤال کردم که آن مرد کیست؟ به من گفتند: آن یک [[راهب]] است که اسلام آورده است. | ||
راوی میگوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود و شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در [[صومعه]] هستم. روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند. پس من از آن شخص سؤال کردم: تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم: تو را قسم | راوی میگوید: به او نزدیک شدم و یک پیرمرد با عبای پشمی را دیدم که در مقام حضرت ابراهیم نشسته بود و شنیدم که می گفت: من رئیس راهبان در [[صومعه]] هستم. روزی پرنده ای شبیه عقاب دیدم که یک قسمت از بدن یک نفر را از حلقومش را بیرون انداخت، پس قسمت دیگرش را بیرون انداخت تا وقتی که آن ها تبدیل به یک انسان کامل شدند. پس من از آن شخص سؤال کردم: تو چه کسی هستی؟ هیچ جوابی به من نداد. به او گفتم: تو را قسم میدهم به آن کسی که تو را آفرید، به من بگو تو چه کسی هستی؟ | ||
او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟ | او گفت: من ابن ملجم مرادی هستم، به او گفتم تو چه گناهی نموده ای که به طور پیوسته تکه های بدنت را این پرنده پس می اندازد و مجدد از هم جدا کرده و فرو می برد؟ | ||
به من گفت: من قاتل [[علی بن ابی طالب]] هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید. | به من گفت: من قاتل [[علی بن ابی طالب]] هستم، و به خاطر همین خداوند این پرنده را قرار داده تا هر روز با این کار مرا عذاب نماید. |