پرش به محتوا

ابوموسی اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۵۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
| وبگاه =  
| وبگاه =  
}}
}}
'''ابوموسی اشعری''' از [[اصحاب]] [[رسول خدا (صلی الله علیه)]] بود که به واسطه تاثیرش در امر [[حکمیت]] پس از [[جنگ صفین]] و انتقال [[خلافت]] به [[بنی امیه]]<nowiki/>شهرت خاصی یافت. وی در دانش قضا تبحر داشت.
'''ابوموسی اشعری''' از [[اصحاب]] [[رسول خدا (ص)|رسول خدا (صلی الله علیه)]] بود که به واسطه تاثیرش در امر [[حکمیت]] پس از [[جنگ صفین]] و انتقال [[خلافت]] به [[بنی امیه]]<nowiki/>شهرت خاصی یافت. وی در دانش قضا تبحر داشت.


از فقهای دوران [[پیامبر (صلی الله علیه)]] و از اصحاب فتوی در روزگار [[عمر]] و [[عثمان]] به شمار می‌رفت. ابوموسی که انسان ساده لوحی بود در جنگ صفین به عنوان حکم انتخاب شد و با نیرنگ عمروعاص [[امام علی (علیه السلام)]] را از خلافت برکنار کرد. از فرماندهان لشگر عمر در فتح [[ایران]] و [[سوریه]] بود.
از فقهای دوران [[پیامبر اسلام|پیامبر (صلی الله علیه)]] و از اصحاب فتوی در روزگار [[عمر]] و [[عثمان]] به شمار می‌رفت. ابوموسی که انسان ساده لوحی بود در جنگ صفین به عنوان حکم انتخاب شد و با نیرنگ عمروعاص [[امام علی |امام علی (علیه السلام)]] را از خلافت برکنار کرد. از فرماندهان لشگر عمر در فتح [[ایران]] و [[سوریه]] بود.


=نسب ابوموسی اشعری=
=نسب ابوموسی اشعری=
خط ۳۳: خط ۳۳:
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>


ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریش|قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>


خط ۴۲: خط ۴۲:
=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=


== دلیل انتخاب ابوموسی اشعری بعنوان نماینده حضرت علی (علیه السلام) ==
== دلیل انتخاب ابوموسی اشعری بعنوان نماینده حضرت علی ==


بر اساس اسناد متقن تاریخی [[علی (علیه السلام)]] به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت؛ بلکه آن را بر وی تحمیل کردند. هنگامی که معاویه به این نتیجه رسید که تاب مقاومت در برابر سپاه امام (علیه السلام) را ندارد و در صورت ادامه جنگ پیروزی امام قطعی است، با پیشنهاد [[عمرو بن عاص]] دو حیله شیطانی خطرناک در پیش گرفت:  
بر اساس اسناد متقن تاریخی [[امام علی|علی (علیه السلام)]] به اختیار خود حکمیت را نپذیرفت؛ بلکه آن را بر وی تحمیل کردند. هنگامی که معاویه به این نتیجه رسید که تاب مقاومت در برابر سپاه امام (علیه السلام) را ندارد و در صورت ادامه جنگ پیروزی امام قطعی است، با پیشنهاد [[عمرو بن عاص]] دو حیله شیطانی خطرناک در پیش گرفت:  


1. برای آتش بس و توقّف موقّت جنگ
* برای آتش بس و توقّف موقّت جنگ
* متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (علیه السلام)


2. متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (علیه السلام)
هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (علیه السلام) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[جنگ نهروان|واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[جنگ صفین|واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>
 
هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (علیه السلام) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>


پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (علیه السلام) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (علیه السلام) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
خط ۶۰: خط ۵۹:
== انتخاب ابوموسی اشعری ==
== انتخاب ابوموسی اشعری ==


بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیه السلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر می گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی‌تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [[یمنی]] (ابوموسی اشعری) باشد.  
بر اساس گزارشهای متعدد تاریخی، امام علی(علیه السلام) موافق انتخاب ابوموسی نبود. چون امام با ساده لوحی وی آشنا بود.<ref>جعفر شهیدی، علی از زبان علی (علیه السلام)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، چاپ نهم، ص 124</ref> لذا [[عبدالله بن عباس]] را پپشنهاد کرد: من ابن عباس را برای داوری بر می گزینم. اما یاران امام گفتند کسی را انتخاب کنید که نسبت به تو و معاویه یکسان باشد. هر دو داور نمی‌تواند از یک قبیله باشند. اشعث گفت عمر و عاص و عبدالله بن عباس هر دو از قبیله مضر هستند و دو فرد مضری نباید با هم به داوری بنشینند. اگر یکی مضری باشد (مثلاً عمر و عاص) حتماً باید دومی [یمنی (ابوموسی اشعری) باشد.  


لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیه السلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید. <ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref> بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیه السلام) میانه خوبی نداشته باشد.
لذا [[اشعث]] گفت به خدا سوگند که هرگاه یکی از آن دو حکم یمنی باشد، برای ما بهتر است هر چند بر خلاف خواسته ی ما داوری کند. و هرگاه هر دو مضری باشند برای ما ناخوشایند است، هر چند مطابق خواسته ی ما داوری نمایند. امام (علیه السلام)فرمود اکنون که بر ابوموسی اشعری اصرار دارید، خود دانید؛ هر کاری می خواهید بکنید. <ref>جعفرسبحانی، همان ص587 به بعد</ref> بر این اساس یاران امام پافشاری داشتند که یکی از حکمین یمنی باشد، لذا ابوموسی را انتخاب نمودند، از سوی دیگر یاران امام اصرار داشتند داور کسی باشد که با امام علی (علیه السلام) میانه خوبی نداشته باشد.
خط ۷۲: خط ۷۱:
ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثر‌گذاری داشت. حضرت بریده می‌گوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه می‌رفتم تا این‌که گذرم به [[مسجدالنبی]] افتاد. رسول‌خدا (صلی الله علیه) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش می‌دهد. آن‌حضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را می‌خوانم و همانا شهادت می‌دهم که فقط تو خدایی، به‌جز تو معبودی نیست، تو یکتا و بی‌نیازی، نه کسی را زاده‌ای و نه خود زاده شده‌ای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد.  
ابوموسی اشعری صدای بسیار دلنشین و اثر‌گذاری داشت. حضرت بریده می‌گوید: شبی از خانه بیرون شدم و داخل [[مدینه]] راه می‌رفتم تا این‌که گذرم به [[مسجدالنبی]] افتاد. رسول‌خدا (صلی الله علیه) را مشاهده کردم که بیرون [[مسجد]] ایستاده است و به صدایی گوش می‌دهد. آن‌حضرت دستم را گرفت و ما وارد مسجد شدیم. دیدم شخصی مشغول نماز خواندن است و دست‌هایش را به طرف آسمان بلند کرده و می‌گوید: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَنِّی أَشْهَدُ أَنَّکَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْأحَدُ الصَّمَدُ الَّذِی لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَدْ وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ»؛ خدایا تو را می‌خوانم و همانا شهادت می‌دهم که فقط تو خدایی، به‌جز تو معبودی نیست، تو یکتا و بی‌نیازی، نه کسی را زاده‌ای و نه خود زاده شده‌ای و برای تو همانند و همسری وجود ندارد.  


[[رسول‌خدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواسته‌اش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواسته‌ای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع می‌شود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد می‌آورد. رسول‌خدا فرمود: او آوازخوشش را از آل‌داود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسول‌الله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد.<ref>مسند احمد: حدیث 22952. ذهبی، سیر أعلام النبلاء: 2/386</ref>
[[رسول‌ اکرم‌ (ص‌)|رسول‌خدا]] فرمود: قسم به ذاتی که جانم در قبضة قدرت اوست، [آن مرد] خواسته‌اش را با اسم اعظم طلب نمود؛ همان دعایی که هر خواسته‌ای با آن برآورده شده و هر نیازی رفع می‌شود. ناگاه دیدم آن مرد شروع به خواندن قرآن کرد. صدایش واقعاً دلنشین بود و انسان را به وجد می‌آورد. رسول‌خدا فرمود: او آوازخوشش را از آل‌داود به ارث برده، و این لطف خداوند در حق اوست. من گفتم: یا رسول‌الله! آیا این خبر خوش را به او بدهم؟ فرمود: بله! من این بشارت را به او دادم و همین اتفاق باعث شد او برای همیشه دوست صمیمی من قرار گیرد.<ref>مسند احمد: حدیث 22952. ذهبی، سیر أعلام النبلاء: 2/386</ref>


ابوموسی در [[فقاهت]] و دانش [[احکام]]، به‌حدی رسیده بود که سخت‌ترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسان‌ترین شکل جواب می‌داد. در [[فتوا]] به مقامی‌رسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] می‌گوید: «لم‌یکن یفتی فی المسجد زمن رسول‌الله (صلی الله علیه) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبی‌موسی»؛ در زمان [[رسول‌خدا (صلی الله علیه)]] به‌جز این چند نفر کسی در [[مسجد نبوی]] فتوا نمی‌داد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی.<ref>سیر أعلام النبلاء: 2/389</ref>  
ابوموسی در [[فقاهت]] و دانش [[احکام]]، به‌حدی رسیده بود که سخت‌ترین مسائل را با شیواترین عبارت و آسان‌ترین شکل جواب می‌داد. در [[فتوا]] به مقامی‌رسیده بود که [[صفوان بن سلیم]] می‌گوید: «لم‌یکن یفتی فی المسجد زمن رسول‌الله (صلی الله علیه) غیر هؤلاء: عمر و علی و معاذ و أبی‌موسی»؛ در زمان [[رسول‌ اعظم (ص)|رسول‌خدا (صلی الله علیه)]] به‌جز این چند نفر کسی در [[مسجد نبوی]] فتوا نمی‌داد: عمر، علی، معاذ و ابوموسی.<ref>سیر أعلام النبلاء: 2/389</ref>  


[[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابن‌مسعود و أُبیّ و زید و أبی‌موسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهدة شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی.<ref>المصری، اصحاب الرسول: 2/202</ref>  
[[مسروق]] نیز روایت کرده است: «کان القضاء فی الصحابة إلی ستة: عمر و علی و ابن‌مسعود و أُبیّ و زید و أبی‌موسی»؛ امر قضا در میان [[صحابه]] بر عهدة شش نفر بود: [[عمر]]، علی، عبدالله بن مسعود، زید، ابیّ بن کعب، ابوموسی.<ref>المصری، اصحاب الرسول: 2/202</ref>  
confirmed، مدیران
۳۷٬۲۱۱

ویرایش