پرش به محتوا

ابوموسی اشعری: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۸۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۲۱ ژانویهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
=نسب ابوموسی اشعری=
=نسب ابوموسی اشعری=


ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه [[رسول الله]] می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد. <ref>موسوعة الحدیث</ref>
ابوموسی عبدالله بن قیس بن سلیم بن حضار بن حرب بن عامر بن عتر بن بکر بن عامر بن عذر بن وائل بن ناجیة بن حماهر بن الأشعر اشعری مشهور به عبدالله بن قیس اشعری وی از روات [[حدیث]] است. نام او را در شمار صحابه [[رسول الله]] می‌آورند.. در [[دمشق]]، [[بصره]]، [[عدن]]، [[کوفه]] زندگی می‌کرد<ref>موسوعة الحدیث</ref>.


=معرفی ابوموسی اشعری=
=معرفی ابوموسی اشعری=


ابوموسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشعریان]] آن جا بود <ref>الحموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
ابوموسی نامش عبدالله پسر قیس بن سلیم بن حضار، از مردم قریه رمع یکی از قرای یمن و [[اشعریان]] آن جا بود<ref>الحموی، شهاب‌الدین ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دار صادر، ط الثانیة، ۱۹۹۵م، ج۳، ص۶۸</ref>
و در سال بیست و یکم قبل از هجرت در [[یمن]] متولد شد. <ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>
و در سال بیست و یکم قبل از هجرت در [[یمن]] متولد شد<ref>ابن سعد کاتب واقدی، محمد، طبقات، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، تهران، انتشارات فرهنگ و اندیشه، ۱۳۷۴ش، پاورقی، ج۲، ص۳۳۰</ref>.
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت. <ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>
مادرش ظبیه دختر وهب از قبیله بنی عک بود که اسلام آورد و در [[مدینه]] درگذشت<ref> ابن الاثیر الجزری، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج۳، ص۲۶۳</ref>.


ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریش|قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت. <ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>
ابوموسی مردی کوتاه قامت، لاغر اندام و کوسه بود و چهار زن [[قریش|قریشی]] از جمله‌ام کلثوم دختر ابی الفضل بن عباس بن [[عبدالمطلب]] را در حباله خود داشت<ref> البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الاولی، ۱۴۱۷/۱۹۹۶، ج۴، ص۲۶</ref>.
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت. <ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>
اولین فرزند ابوموسی در مدینه متولد شد. پیامبر (صلی الله علیه) او را ابراهیم نامید و با خرما کام او را برداشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الاولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰، ج۴، ص۸۰</ref>.


=خاندان ابوموسی اشعری=
=خاندان ابوموسی اشعری=


پسرش ابوبُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است. <ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref> مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد. <ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>
پسرش ابوبُرده قاضی حجاج بن یوسف در کوفه بوده و بلال پسر ابوبُرده نیز در بصره مقام قضا داشته است<ref>ابن حبیب، ص۳۷۸؛ ابن قتیبه، المعارف، ص۵۸۹</ref>. مهم‌ترین فرد از خاندان او ابوالحسن اشعری [[متکلم]] مشهور است که گویا نسب او با ۸ واسطه به ابوموسی می‌رسد<ref>سمعانی، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۶</ref>.


=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
=جنگ صفین و ابوموسی اشعری=
خط ۴۹: خط ۴۹:
* متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (علیه السلام)
* متلاشی کردن و یا تضعیف نیروهای علی (علیه السلام)


هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (علیه السلام) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[جنگ نهروان|واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[جنگ صفین|واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big> <ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد. <ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>
هر دو نیرنگ او با کمک عوامل نفوذی که در سپاه امام داشت، نتیجه داد. نیرنگ نخست، <big>بالا بردن قرآن</big> بر نیزه ها و دعوت کردن امام (علیه السلام) به حکمیّت [[قرآن]] بود که جنگ را متوقّف کرد و نیرنگ دوم، حکمیّت بود که خیلی پیچیده تر اجرا شد به گونه‌ای که سرانجامْ بخشی از کارآمدترین نیروهای امام را رو در روی او قرار داد به همان دلیل که امام بعدها ناچار شد در [[جنگ نهروان|واقعه نهروان]] با یاران خود بجنگد. در [[جنگ صفین|واقعه صِفّین]] نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حکمیّت نداشت. جمله معروف امام هنگام پذیرش حکمیّت که: <big>تا دیروز فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته و تا دیروز خود نهی کننده بودم و امروز نهی شده ام</big><ref>ابوجعفر اسکافی، المعیار والموازنة، ترجمه دامغانی، ناشر، نشر نی، ص154</ref> نشان‌دهنده این واقعیت تلخ است. بر این اساس اصل حکمیت برامام تحمیل شد<ref>جعفرسبحانی فروغ ولایت، انتشارات صحیفه، ص 591</ref>.


پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (علیه السلام) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
پس از امضای حکمیت در طول مدت و مهلت بررسی توسط دو داور، عمر و عاص با زیرکی خاص خود به ابوموسی قبولاند که علی (علیه السلام) چون کشندگان [[عثمان]] را پناه داده و جنگ به راه انداخته سزاوار حکومت نیست. ابوموسی نیز بر [[معاویه]] خرده گرفت و او را لایق حکومت ندانست آنگاه هر دو تصمیم گرفتند که هر کدام امیر خود را از خلافت عزل کنند و امر خلافت را به عهده خود [[مسلمین]] بگذارند تا هر کسی را که می‌خواهند به خلافت انتخاب کنند. قرار شد هر دو نفر این نظر را اعلام کنند روز موعود فرا رسید.  
خط ۵۵: خط ۵۵:
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می‌دهد.  
همه در دومةالجندل اجتماع کردند تا حکمین نظر خود را اظهار کنند. ابوموسی به عمر و عاص گفت بر منبر بالا رود و نظر توافق‌شده را اعلام کند. اما عمر و عاص زیرکانه ابوموسی را پیش انداخت و گفت: «تو صحابی پیامبر خدایی. من هرگز بر تو مقدم نخواهم شد!» [[ابن عباس]] که در مجلس حاضر بود به ابوموسی گفت: بگذار ابتدا عمر و عاص نظر خود را اعلام کند. او تو را فریب می‌دهد.  


اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می‌کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می‌کنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می‌آمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.</big> <ref>محمد جریر طبری، تاریخ طبری، قاهره، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1358ه-1939 م، ج 4، ص5 به بعد؛ رک: ابوحنیفه دینوری، الأخبار الطوال، قم، ناشر رضی، 1368 ش، ص200</ref>
اما ابوموسی قبول نکرد و بر منبر بالا رفت و در جمع مردم چنین گفت: ما پس از مشورت و بررسی به این نتیجه رسیدیم که علی و معاویه را از خلافت خلع کنیم و انتخاب خلافت را به عهده مسلمین بگذاریم، بنابراین من علی را از خلافت خلع می‌کنم، چنان که این انگشتر را از انگشت بیرون می آورم! عمر و عاص بلا فاصله پس از ابوموسی به منبر رفت و گفت: او علی را از خلافت خلع کرد، من نیز او را خلع می‌کنم و معاویه را به خلافت می گمارم، چنان که این انگشتر را در دست خود می‌نهم! ابوموسی که فریب خورده بود، فریاد زد: <big>لعنت خدا بر تو، تو مانند سگی هستی.</big> عمر و عاص در حالی که پیروزمندانه از منبر پائین می‌آمد به او گفت: <big>تو هم مانند الاغی هستی که بر او کتاب بار کرده باشند.</big>


== انتخاب ابوموسی اشعری ==
== انتخاب ابوموسی اشعری ==
confirmed، مدیران
۳۳٬۵۶۸

ویرایش