confirmed
۵٬۹۱۷
ویرایش
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
== تفاسیر کوتاه از برخی عقاید اشاعره == | == تفاسیر کوتاه از برخی عقاید اشاعره == | ||
== 1.برخی از متکلمین این مکتب معتقدند که صفات خبری به معنای لغویاش بر خداوند صادق است، اما کیفیت آن برای ما مجهول است بهطوری که هیچ درکی از آن نداریم.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص21</ref> این نحوه تعریف، | == 1.برخی از متکلمین این مکتب معتقدند که صفات خبری به معنای لغویاش بر خداوند صادق است، اما کیفیت آن برای ما مجهول است بهطوری که هیچ درکی از آن نداریم.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص21</ref> این نحوه تعریف، انسان را از تفکر تجسیم و تشبیهگرایی منع میکند . متکلمان پس از ابوالحسن اشعری نیز بر همین اعتقاد بودهاند، با اینحال بعضی از آنها معتقدند که صفات خبری برای آنکه فهمیده شود، نیازمند تاویل است.<ref> آمدی، غایه المرام فی علم الکلام، ص127-129</ref> بعضی دیگر چون فخر رازی قائل به لزوم تأویل یا تفویض صفات خبری شدهاند.<ref> فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ج1 ص163</ref> 2. اشاعره به جواز رویت خدا معتقدند. اشعری میگوید که در قیامت میتوان خداوند را با چشم ظاهر دید.<ref>اشعری ابوالحسن، الابانه عن اصول الدیانه، ص35</ref>او برای اثبات این ادعا به شواهدی از قرآن و روایات استناد میکند. متکلمان پس از اشعری نیز به پیروی از او قائل به جواز رؤیت خدا شدهاند. مثلا فخر رازی آیه: «وَ إِذْ قُلْتُمْ یا مُوسی لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتّی نَرَی اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْکُمُ الصّاعِقَةُ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ» که در بیان نفی رویت آمده است را توجیه کرده آن را بر جواز رویت تفسیر میکند<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج1 ص520</ref> وغزالی نیز آن را اثبات میکند<ref> غزالی ابوحامد، قواعد العقائد، ص169</ref>و باقلانی میگوید چون خداوند وجود دارد، پس قابل مشاهده است.<ref>باقلانی ابوبکر، تمهید الاوائل وتلخیص الدلائل، ص301</ref> 3. درباره قرآن دو نظر نزد متکلمین مطرح است، نظر اول اینکه آیا کلام خدا از صفات ذات است یا صفات فعل؟ و نظر دوم اینکه آیا قرآن که کلام خدوند است، قدیم است یا حادث؟ معتزلیان معتقدند که کلام خداوند قدیم و ذاتی نیست، بلکه حادث است، ولی اهلحدیث(حنابله) کلام را از صفات ذات میدانند. و اما مکتباشاعره که هدفش تعدیل میان دو مذهب معتزله و اهلحدیث بود با عنایت به حفظ شعار حنابله که معتقد به ذاتی و قدیمی بودن کلام خدا بودند، معتقد شدند که بله کلام خداوند قدیم است، ولی مانند کلام بشر نیست تا مرکب از حروف و اصوات باشد، بلکه کلام خدا نفسی و قائم به ذات اوست و حقیقت کلام چیزی جز این نیست و اطلاق کلام به جملهها مجازگویی است.<ref>شهرستانی عبدالکریم، نهایة الاقدام فیعلم الکلام، ص111</ref> دیگر متکلمان اشاعره نیز دراینباره بر روش اشعری بودند و این موضوع را با عبارات گوناگون بیان کردند. == | ||
== تفاسیری کوتاه درباره نظریه کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری == | == تفاسیری کوتاه درباره نظریه کسب از منظر متکلمان شاخص اشعری == | ||
== اشاعره چون به توحیدافعالی باورمندی شدیدی دارند به این معنا که خالقی جز خداوند را نمیشناسند و او را منشأ صدرو همه افعال میدانند، به همین جهت برای انسان هیچگونه سهمی درباره خلق قایل نیستند، بلکه خلق را به معنای شراکت در افعال خداوند میدانند. بنابراین، از نگاه آنان خداوند فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خوب باشد یا بد. اشاعره چون میدیدند که لازمه این اعتقاد پذیرفتن جبر و فرو رفتن در چنین باتلاقی است، پس برای فرار از این مخمصه که سرانجام آن انکار معاد و بهشت و جهنم | == اشاعره چون به توحیدافعالی باورمندی شدیدی دارند به این معنا که خالقی جز خداوند را نمیشناسند و او را منشأ صدرو همه افعال میدانند، به همین جهت برای انسان هیچگونه سهمی درباره خلق قایل نیستند، بلکه فاعلیت به معنای خلق را به معنای شراکت در افعال خداوند میدانند. بنابراین، از نگاه آنان خداوند فاعل همه افعال بندگان است چه آن افعال خوب باشد یا بد. اشاعره چون میدیدند که لازمه این اعتقاد پذیرفتن جبر و فرو رفتن در چنین باتلاقی است، پس برای فرار از این مخمصه که سرانجام آن به انکار معاد و بهشت و جهنم ختم میشود، نظریه کسب را مطرح میکنند و انسان را کاسب افعال اختیاریشان میدانند تا بتوانند مسأله جزای اعمال را توجیه کنند.<ref>اشعری ابوالحسن، اللمع، ص74</ref> طرح مسأله کسبفعل موجب تمایز آن با مسأله خلقفعل میشود که این فقط عقیده ابوالحسن اشعری و یا همه متکلمان این مکتب نیست، بلکه تمامی متکلمان اهلسنت (به جز معتزله) همچون ماتریدیان و اهلحدیث نیز که نظریه خلقافعالعباد را مطرح کردند، معتقدند که خلق منحصر به فاعل الهی است. از منظر ایشان، هیچ فاعل و خالقی جز خداوند وجود ندارد «لا موثر فی الوجود الا الله» اما افعال زمانی کسب می شود که انسان مختار باشد تا با قدرتحادث که از طرف خداوند به او اعطا میشود، فعل را کسب کند و راجع به آن مسئول باشد. == | ||
== ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی برای فاعل کاسب) == | == ابوالحسن اشعری (اختیار حداقلی برای فاعل کاسب) == | ||
== ابوالحسن اشعری نظریه کسب را بهگونهای تفسیر میکند که در آن اختیار چندانی برای فاعل کاسب در نظر گرفته نمیشود، بلکه وی در این تعریف، به پایینترین حد اختیار درباره عباد بسنده میکند و مینویسد: حقیقة الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوة حادثة. <ref>اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76</ref> حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان | == ابوالحسن اشعری نظریه کسب را بهگونهای تفسیر میکند که در آن اختیار چندانی برای فاعل کاسب در نظر گرفته نمیشود، بلکه وی در این تعریف، به پایینترین حد اختیار درباره عباد بسنده میکند و مینویسد: حقیقة الکسب ان الشی وقع من المکتسب به بقوة حادثة. <ref>اشعری ابوالحسن، اللمع، ص 76</ref> حقیقت کسب، وقوع هر فعلی از انسان برخاسته از قدرت حادثی است که این قدرت از طرف خداوند و همزمان با وقوع فعل در اختیار انسان قرار میگیرد تا فعل مورد نظر کسب شود. و در جایی دیگر میآورد: قدرة العبد کما لم تـوءثر فی وجود الفعل البتة، لم توثر ایضا فی شی من صفات ذلک الفعل». یعنی همانطور که قدرت عبد در خلق فعل تاثیری ندارد، در صفات آن فعل نیز بی تاثیر است.<ref>فخر رازی، القضا و القدر، ص 32</ref> با نگاهی کوتاه به این دو تعریف ابوالحسن اشعری از کسب، میبینیم که در این تعریف به پایینترین مرحله اختیار یا قدرت برای عبد اشاره شده است که آن اختیار و قدرت نه تنها در ایجاد فعل تاثیر ندارد، بلکه در تغییر صفات آن نیز بی تاثیر است. == | ||
== ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن) == | == ابوبکر باقلانی (تفاوت میان خلق فعل و عنوان آن) == |