پرش به محتوا

ابوایوب انصاری: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
'''جنگ جمل'''
'''جنگ جمل'''


در جنگ جمل ابوایوب انصاری فرمانده سپاهی هزارنفری بود. <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 285
در جنگ جمل ابوایوب انصاری فرمانده سپاهی هزارنفری بود<ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 285
</ref>
</ref>.
ابوایوب پیش از آغاز جنگ جمل نزد امیر مؤمنان، علی (علیه‌السلام) رفت و چنین گفت: " ای امیر مؤمنان، این گروه [[قریش]] پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا از حمایت تو دست برداریم. این بدان دلیل بود که ایشان از ایثار به دور بودند و از همگام شدن با دیگران خودداری می‌کردند، و آنگاه که تو میان آنان و غیر عرب برابری برقرار کردی، آنان را خوش نیامد. در نتیجه، با دشمنت متحد شدند و خون خواهی کردند تا وحدت مسلمانان را بر هم زنند و اهداف گمراهان را برآورند. ما از فرمان تو در‌این‌باره پیروی می‌کنیم». <ref>عبدالحمیدبن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج7، ص 39</ref>
ابوایوب پیش از آغاز جنگ جمل نزد امیر مؤمنان، علی (علیه‌السلام) رفت و چنین گفت: " ای امیر مؤمنان، این گروه [[قریش]] پیمانشان را با تو شکستند و از عهد خود با تو سر باز زدند و در نهان ما را دعوت کردند تا از حمایت تو دست برداریم. این بدان دلیل بود که ایشان از ایثار به دور بودند و از همگام شدن با دیگران خودداری می‌کردند، و آنگاه که تو میان آنان و غیر عرب برابری برقرار کردی، آنان را خوش نیامد. در نتیجه، با دشمنت متحد شدند و خون خواهی کردند تا وحدت مسلمانان را بر هم زنند و اهداف گمراهان را برآورند. ما از فرمان تو در‌این‌باره پیروی می‌کنیم<ref>عبدالحمیدبن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج7، ص 39</ref>».


'''جنگ صفین'''
'''جنگ صفین'''
خط ۱۰۸: خط ۱۰۸:
امیر [[شام]] در جنگ صفین برای ابوایوب انصاری نامه‌ای تهدید‌آمیز نوشت، اما ابوایوب بی‌اعتنا به تهدید، علی (علیه‌السلام) را در جنگ صفین یاری نمود و در رکاب حضرت با جان و دل جنگید.
امیر [[شام]] در جنگ صفین برای ابوایوب انصاری نامه‌ای تهدید‌آمیز نوشت، اما ابوایوب بی‌اعتنا به تهدید، علی (علیه‌السلام) را در جنگ صفین یاری نمود و در رکاب حضرت با جان و دل جنگید.


[[علقمه]] و اسود می‌گویند: هنگامی که ابوایوب انصاری از جنگ صفین بازگشت، نزد او رفتیم و به وی گفتیم: "ای ابوایوب خداوند تو را گرامی‌داشت به اینکه محمد (صلی الله علیه) در مدینه به خانه تو آمد و ناقه او در خانه تو زانو زد و این برتری ویژه خدای تعالی برای تو بود و دیگران در آن نقشی ندارند. اما چه شد که تو شمشیر خود را برداشتی و به جنگ اهل شام که لا اله الا الله می‌گفتند، رفتی؟"
[[علقمه]] و اسود می‌گویند: هنگامی که ابوایوب انصاری از جنگ صفین بازگشت، نزد او رفتیم و به وی گفتیم: "ای ابوایوب خداوند تو را گرامی‌داشت به اینکه محمد (صلی الله علیه) در مدینه به خانه تو آمد و ناقه او در خانه تو زانو زد و این برتری ویژه خدای تعالی برای تو بود و دیگران در آن نقشی ندارند. اما چه شد که تو شمشیر خود را برداشتی و به جنگ اهل [[شام (شامات)|شام]] که لا اله الا الله می‌گفتند، رفتی؟"


ابوایوب گفت: "رسول خدا (صلی الله علیه) هرگز به ما [[دروغ]] نگفته است. او ما را به جنگ با سه طایفه در کنار علی (علیه‌السلام) فرمان داده بود:
ابوایوب گفت: "رسول خدا (صلی الله علیه) هرگز به ما [[دروغ]] نگفته است. او ما را به جنگ با سه طایفه در کنار علی (علیه‌السلام) فرمان داده بود:
خط ۱۲۱: خط ۱۲۱:
از رسول خدا (صلی الله علیه) شنیدم که به [[عمار]] می‌فرمود: ای عمار، تو را گروهی طغیانگر خواهد کشت و تو در آن هنگام با حق خواهی بود و حق نیز با تو خواهد بود. ای عمار، اگر علی را دیدی که به سویی رفت و مردم به سویی دیگر رفتند، تو با علی همراه باش که او تو را به گمراهی نکشاند و از هدایت بیرون نبرد. ای عمار، اگر کسی شمشیری بردارد و علی را در برابر دشمنانش یاری کند، خداوند روز قیامت آویزه‌ای از دُر به او بپوشاند و اگر کسی شمشیری برگرفته، به دشمن علی کمک کند، خداوند قلاده‌ای از آتش بر او بنهد.
از رسول خدا (صلی الله علیه) شنیدم که به [[عمار]] می‌فرمود: ای عمار، تو را گروهی طغیانگر خواهد کشت و تو در آن هنگام با حق خواهی بود و حق نیز با تو خواهد بود. ای عمار، اگر علی را دیدی که به سویی رفت و مردم به سویی دیگر رفتند، تو با علی همراه باش که او تو را به گمراهی نکشاند و از هدایت بیرون نبرد. ای عمار، اگر کسی شمشیری بردارد و علی را در برابر دشمنانش یاری کند، خداوند روز قیامت آویزه‌ای از دُر به او بپوشاند و اگر کسی شمشیری برگرفته، به دشمن علی کمک کند، خداوند قلاده‌ای از آتش بر او بنهد.


ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است". <ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref>
ما به ایوابوب گفتیم: "خدای، تو را رحمت کند، آنچه گفتی ما را بس است<ref>علی نظری منفرد، قصه ی کوفه، ص 343</ref>".


'''نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین'''
'''نقش ابوایوب انصاری در جنگ صفین'''
خط ۱۵۹: خط ۱۵۹:
سپس سراغ جابربن عبدالله انصاری رفت، اما جابر پیش از اینکه به او دست یابند، از صحنه گریخت. بسره همه طایفه جابربن عبدالله انصاری را که از قبیله بنی سلمه بودند، به مرگ تهدید کرد.
سپس سراغ جابربن عبدالله انصاری رفت، اما جابر پیش از اینکه به او دست یابند، از صحنه گریخت. بسره همه طایفه جابربن عبدالله انصاری را که از قبیله بنی سلمه بودند، به مرگ تهدید کرد.


جابر برای دفع شر از عشیره‌اش به ام المومنین ام سلمه همسر پیامبر متوسل گردید. <ref>عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 3</ref>  
جابر برای دفع شر از عشیره‌اش به ام المومنین ام سلمه همسر پیامبر متوسل گردید<ref>عبدالحمید بن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج2، ص 3</ref>.


'''صراحت ابوایوب در برابر امیرشام'''
'''صراحت ابوایوب در برابر امیرشام'''
خط ۱۶۷: خط ۱۶۷:
ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل می‌کردید".
ابوایوب نیز با کمال جرئت گفت: "من او را کشتم؛ زیرا تو و پدرت بر شتری قرمز رنگ سوار بودید و پرچم [[کفر]] را حمل می‌کردید".


معاویه که نمی‌پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود". <ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>
معاویه که نمی‌پنداشت ابوایوب این گونه آشکارا درباره دوران [[جاهلیت]] و کفر او سخن گوید، از سربه زیر انداخت. شامیان نیز بر ابوایوب خشمگین شدند. سپس معاویه سر بلند کرد و گفت: "رها کن، رها کن، به جان خودم من درباره این موضوع از تو نپرسیدم و قصدم نیز این نبود<ref>سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، ج6، ص 286</ref>".


== مقام علمی ابوایوب ==
== مقام علمی ابوایوب ==
confirmed، مدیران
۳۷٬۴۴۵

ویرایش