confirmed، مدیران
۳۷٬۳۵۲
ویرایش
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
== بازگشت از حبشه == | == بازگشت از حبشه == | ||
وقتی مصعب و دیگر مهاجران در حبشه به سر میبردند، روزی با خبر شدند که مردم مکه مسلمان شدهاند و سران قریش از شکنجه و آزار تازه مسلمانان دست برداشتهاند. پس از شنیدن این خبر، بسیاری از مهاجران به مکه بازگشتند. مصعب بن عمیر نیز یکی از آنان بود، ولی وقتی به مکه رسیدند، دریافتند خبر [[دروغ]] بوده است و مردم مکه مسلمان نشده و از آزار پیروان رسول خدا(صلی الله علیه) دست برنداشتهاند. برخی از مهاجران دوباره به حبشه بازگشتند، ولی برخی دیگر با حمایت آشنایان خود (اشراف مکه) به شهر وارد شدند. میگویند وقتی مادر مصعب شنید پسرش نیز میان بازگشتگان از حبشه است، بی درنگ خود را به آنان رساند و با پسرش دیدار کرد. او امیدوار بود بتواند فرزندش را بار دیگر به آیین گذشتهاش باز گرداند؛ به ویژه | وقتی مصعب و دیگر مهاجران در حبشه به سر میبردند، روزی با خبر شدند که مردم مکه مسلمان شدهاند و سران قریش از شکنجه و آزار تازه مسلمانان دست برداشتهاند. پس از شنیدن این خبر، بسیاری از مهاجران به مکه بازگشتند. مصعب بن عمیر نیز یکی از آنان بود، ولی وقتی به مکه رسیدند، دریافتند خبر [[دروغ]] بوده است و مردم مکه مسلمان نشده و از آزار پیروان رسول خدا (صلی الله علیه) دست برنداشتهاند. برخی از مهاجران دوباره به حبشه بازگشتند، ولی برخی دیگر با حمایت آشنایان خود (اشراف مکه) به شهر وارد شدند. میگویند وقتی مادر مصعب شنید پسرش نیز میان بازگشتگان از حبشه است، بی درنگ خود را به آنان رساند و با پسرش دیدار کرد. او امیدوار بود بتواند فرزندش را بار دیگر به آیین گذشتهاش باز گرداند؛ به ویژه آنکه در این مدت، با قطع کمکهای مالی خانواده و رنج غربت و آزار دشمنان، سختیهای فراوانی را تحمل کرده بود. او با این گمان که مصعب اکنون به ترک دین جدید خود حاضر است، با دادن وعدههای بیشتر، وی را به بازگشت به دین پیشینش تشویق کرد. غافل از آنکه مصعب در این مدت چنان ایمان و اعتقاد استواری یافته که دیگر هیچ تطمیع و تهدیدی وی را هراسان و پشیمان نمیسازد. | ||
آوردهاند مادر مصعب نخست کوشید از راه تحریک عواطف، وی را به دین اجدادش بازگرداند، ولی وقتی کاری از پیش نبرد، تهدیدش کرد که دوباره او را زندانی خواهد ساخت. مصعب در پاسخ به تهدیدهای مادرش گفت: «به خدا سوگند، اگر کسی بخواهد تو را در این کار یاری کند، او را خواهم کشت». مادر با شنیدن سخن مصعب دریافت که از گذشته بسیار قویتر شده است و نمیتوان با تهدید، وی را از راهی که در پیش گرفته است، بازگرداند. از این روی، جز این چارهای ندید که فرزندش را ترک کند و با ناراحتی از وی روی برگرداند. مصعب به مادرش گفت: «به خدا سوگند، برایم دشوار است که به پیشواز پدر و مادرم پشت کنم، ولی چه کنم که شایسته نیست مسلمان مؤمن، از ایمان پاک خود دست بردارد و به دین باطل روی آورد. مادرجان! از تو میخواهم به یگانگی خدای تعالی شهادت دهی و از پرستش بتها دست برداری که آنها کارهای نیستند. بدان که محمد(صلی الله علیه)، فرستاده خدای یگانه است و پیروی از او، سلامت و سعادت هر دو جهان (دنیا و آخرت) را در پی دارد». | آوردهاند مادر مصعب نخست کوشید از راه تحریک عواطف، وی را به دین اجدادش بازگرداند، ولی وقتی کاری از پیش نبرد، تهدیدش کرد که دوباره او را زندانی خواهد ساخت. مصعب در پاسخ به تهدیدهای مادرش گفت: «به خدا سوگند، اگر کسی بخواهد تو را در این کار یاری کند، او را خواهم کشت». مادر با شنیدن سخن مصعب دریافت که از گذشته بسیار قویتر شده است و نمیتوان با تهدید، وی را از راهی که در پیش گرفته است، بازگرداند. از این روی، جز این چارهای ندید که فرزندش را ترک کند و با ناراحتی از وی روی برگرداند. مصعب به مادرش گفت: «به خدا سوگند، برایم دشوار است که به پیشواز پدر و مادرم پشت کنم، ولی چه کنم که شایسته نیست مسلمان مؤمن، از ایمان پاک خود دست بردارد و به دین باطل روی آورد. مادرجان! از تو میخواهم به یگانگی خدای تعالی شهادت دهی و از پرستش بتها دست برداری که آنها کارهای نیستند. بدان که محمد (صلی الله علیه)، فرستاده خدای یگانه است و پیروی از او، سلامت و سعادت هر دو جهان (دنیا و آخرت) را در پی دارد». | ||
مادر مصعب با ناراحتی به وی گفت: «... هرگز به دین تو روی نخواهم آورد؛ زیرا مردم میگویند دین فرزندش را پذیرفت و به این دلیل، مرا به ضعف عقل و سبک مغزی متهم میکنند». از آن پس، خانواده مصعب وی را از خود راندند. مصعب نیز که دلش به نور حق روشن شده بود، از همه زرق و برق دنیا و مال و ثروت خانوادهاش چشمپوشید و با میل و رغبت، زندگی ساده و فقیرانه را پذیرفت، ولی هیچ گاه حاضر نشد از ایمان خود دست بردارد. | مادر مصعب با ناراحتی به وی گفت: «... هرگز به دین تو روی نخواهم آورد؛ زیرا مردم میگویند دین فرزندش را پذیرفت و به این دلیل، مرا به ضعف عقل و سبک مغزی متهم میکنند». از آن پس، خانواده مصعب وی را از خود راندند. مصعب نیز که دلش به نور حق روشن شده بود، از همه زرق و برق دنیا و مال و ثروت خانوادهاش چشمپوشید و با میل و رغبت، زندگی ساده و فقیرانه را پذیرفت، ولی هیچ گاه حاضر نشد از ایمان خود دست بردارد. | ||
== مصعب در شعب ابی طالب == | == مصعب در شعب ابی طالب == |