confirmed، مدیران
۳۷٬۵۰۸
ویرایش
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
'''نظریه اول''': | '''نظریه اول''': | ||
بعضی معتقدند او همان [[اسکندر مقدونی]] است. از این رو برخی او را اسکندر ذوالقرنین میخوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای [[روم]] و [[مغرب]] و [[مصر]] تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود؛ سپس [[شام]] و [[بیت المقدس]] را در زیر سیطره خود گرفت و از آنجا به [[ارمنستان]] رفت و عراق و [[ایران]] را فتح کرد؛ سپس قصد [[هند]] و [[چین]] نمود و از آنجا به [[خراسان]] بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت. برخی گفتهاند او سی و شش سال عمر کرد. جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند. | بعضی معتقدند او همان [[اسکندر مقدونی]] است. از این رو برخی او را اسکندر ذوالقرنین میخوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای [[روم]] و [[مغرب]] و [[مصر]] تسلط یافت و شهر [[اسکندریه]] را بنا نمود؛ سپس [[شام]] و [[بیت المقدس]] را در زیر سیطره خود گرفت و از آنجا به [[ارمنستان]] رفت و [[عراق]] و [[ایران]] را فتح کرد؛ سپس قصد [[هند]] و [[چین]] نمود و از آنجا به [[خراسان]] بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت. برخی گفتهاند او سی و شش سال عمر کرد. جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند. | ||
اما این نظریه نمیتواند درست باشد، چون اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین آورده است، تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند و بلکه آنها را انکار میکند، مثلا قرآن میفرماید که ذوالقرنین مردی مؤمن به خدا و روز جزا بوده و [[دین]] توحید داشت، در حال که اسکندر مردی وثنی و از صابئیها بوده است. نیز قرآن کریم میفرماید: «ذوالقرنین یکی از بندگان صالح خدا بود و به عدل و رفق، مدارا میکرد» ولی تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است. | اما این نظریه نمیتواند درست باشد، چون اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین آورده است، تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند و بلکه آنها را انکار میکند، مثلا قرآن میفرماید که ذوالقرنین مردی مؤمن به خدا و روز جزا بوده و [[دین]] توحید داشت، در حال که اسکندر مردی وثنی و از صابئیها بوده است. نیز قرآن کریم میفرماید: «ذوالقرنین یکی از بندگان صالح خدا بود و به عدل و رفق، مدارا میکرد» ولی تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است. | ||
همچنین در هیچ یک از تواریخ ننوشتهاند که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یأجوج و مأجوج - با آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده - ساخته باشد. | |||
'''نظریه دوم''': | '''نظریه دوم''': | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
بنابر این نظر، اوصاف مذکور در [[قرآن مجید]] درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق میکند. در ضمن کورش سفرهایی به شرق و غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهای سه گانهای که در قرآن آمده است قابل انطباق است. افزون بر این، فضایل و اخلاق و کرامات نفسانی که ذوالقرنین دارا بود با کورش قابل انطباق است. هر چند این نظریه دارای نقطههای ابهام است، ولی میتوان آن را بهترین نظریه موجود درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی دانست. | بنابر این نظر، اوصاف مذکور در [[قرآن مجید]] درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق میکند. در ضمن کورش سفرهایی به شرق و غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهای سه گانهای که در قرآن آمده است قابل انطباق است. افزون بر این، فضایل و اخلاق و کرامات نفسانی که ذوالقرنین دارا بود با کورش قابل انطباق است. هر چند این نظریه دارای نقطههای ابهام است، ولی میتوان آن را بهترین نظریه موجود درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی دانست. | ||
دوباره وجه تسمیه ذوالقرنین به این نام نیز نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله | دوباره وجه تسمیه ذوالقرنین به این نام نیز نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس (دو شاخ آفتاب) میکند. | ||
بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. | بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. | ||
بعضی نیز گفتهاند که در دو طرف سر او برآمدگی مخصوص بود. عدهای هم گفتهاند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود<ref>ر. ک: تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۵۴۵.</ref>. | بعضی نیز گفتهاند که در دو طرف سر او برآمدگی مخصوص بود. عدهای هم گفتهاند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود<ref>ر. ک: تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۵۴۵.</ref>. |