ذوالقرنین
ذوالقرنین شخصیتی است که قرآن کریم در آیات ۸۳ تا ۹۷ سوره کهف به او پرداخته است. داستان ذوالقرنین آنچنانکه از این آیات برمیآید این است که او پادشاهی جهانگشا، قوی، صالح و شجاع بوده است، و با دو لشکرکشی که به شرق و غرب عالم داشته، مناطق وسیعی را به تصرف خویش درآورده و به عدالت بر آن حکمرانی مینموده است. در مورد اینکه ذو القرنین چه کسی بوده است اختلاف نظر وجود دارد. اسکندر مقدونی، کوروش کبیر و یکی از پادشاهان حمیر در یمن، سه نظری هستند که طرفداران بیشتری دارند.
داستان ذوالقرنین در قرآن
در قرآن کریم در دو مورد نام ذوالقرنین آمده است و داستان او به اجمال در سوره کهف در ضمن ۱۶ آیه[۱] ذکر شده است. قرآن کریم خطاب به [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا) ]] میفرماید: «از تو درباره ذوالقرنین میپرسند، بگو به زودی گوشهای از سرگذشت او را برای شما بازگو میکنم»[۲]. سپس اضافه میکند: «ما به او در روی زمین قدرت و حکومت بخشیدیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم، او هم از این وسایل استفاده کرد تابه غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا احساس کرد و در نظرش مجسم شد که خورشید در چشمه یا دریای تیره و گل آلودی فرو میرود»[۳].
«به ذوالقرنین گفتیم: آیا میخواهی آنان را مجازات کنی و یا روش نیکویی را در میان آنان انتخاب میکنی[۴]؟»
ذوالقرنین گفت: «اما کسی را که ستم کرده است مجازات خواهیم کرد، سپس به سوی پروردگارش باز میگردد و خداوند او را عذاب شدید خواهد نمود»[۵].
این ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا و هم عذاب آخرت را میچشند. «و اما کسی که ایمان آورد و عمل صالح انجام داد، پاداشی نیکوتر خواهد داشت و ما فرمان آسانی به او خواهیم داد»[۶].
شاید هدف ذوالقرنین از این بیان اشاره به این است که مردم در برابر دعوت من به توحید و ایمان و مبارزه با ظلم و شرک و فساد به دو گروه تقسیم خواهند شد. کسانی تسلیم این برنامه سازنده الهی شوند که مطمئنا پاداش نیک خواهند داشت و در امنیت و آسودگی خاطر زندگی خواهند کرد و کسانی در برابر این دعوت موضعگیری خصمانه داشته باشند و به شرک و ظلم و فساد ادامه دهند، که مجازات خواهند شد.
ذوالقرنین پس از آنکه سفر خود را به غرب پایان داد، عزم شرق کرد قرآن میفرماید: «بعد از آن، از اسباب و وسایلی که در اختیار داشت دوباره بهره گرفت و همچنان به راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید، در آنجا دید که خورشید بر جمعیتی طلوع میکند که در برابر تابش آفتاب برایشان پوششی قرار نداده بودیم و هیچ گونه سایبانی نداشتند»[۷].
این جمعیت در سطحی بسیار پایین از زندگی انسانی بودند، تا آنجا که برهنه زندگی میکردند و یا پوشش بسیار کمی داشتند که بدنشان را از آفتاب نمیپوشانید.
آری، «چنین بود کار ذوالقرنین و ما به خوبی میدانیم که او چه امکاناتی (برای پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت»[۸].
صفات برجسته ذوالقرنین
از قرآن به خوبی استفاده میشود که ذوالقرنین دارای صفات برجسته و ممتازی بود که به این قرار است:
- خداوند اسباب پیروزیها را در همه ابعاد در اختیار او گذاشت.
- او سه لشگرکشی مهم داشت؛ به غرب، به شرق و به منطقهای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشت و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
- او مردی با ایمان، عادل و مهربان بود و از طریق عدل و داد منحرف نمیشد؛ به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود و به مال و ثروت دنیا علاقهای نداشت.
- او به خدا و روز رستاخیز ایمان داشت.
- او سازنده یکی از مهمترین و نیرومندترین سدها بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شد که اگر مصالح دیگری هم در ساختمان آن به کار رفته بود، فرع بر این فلزات بود. هدف او از ساختن این سد، کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.
- قبل از نزول قرآن نام او در میان جمعی از مردم شهرت داشت، از این رو قریش یا یهود از پیغمبر (صلی الله علیه) درباره آن سؤال کردند.
- در قرآن چیزی بر پیامبری او تصریح نشده است ولی در الفاظ آن تعابیری است که از پیامبری او خبر میدهد. در روایات اسلامی از ذوالقرنین با عنوان «عبد صالح» نام برده شده است.
ذوالقرنین چه کسی بود
در این که ذوالقرنین چه کسی بوده است و بر کدام یک از مردان معروف تاریخ منطبق میشود، نظرات مختلفی ابراز شده که مهمترین آنها سه نظریه است:
نظریه اول:
بعضی معتقدند او همان اسکندر مقدونی است. از این رو برخی او را اسکندر ذوالقرنین میخوانند و معتقدند که او بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود؛ سپس شام و بیت المقدس را در زیر سیطره خود گرفت و از آنجا به ارمنستان رفت و عراق و ایران را فتح کرد؛ سپس قصد هند و چین نمود و از آنجا به خراسان بازگشت. شهرهای فراوانی بنا نهاد و به عراق آمد و بعد از آن در شهر «زور» بیمار شد و از دنیا رفت. برخی گفتهاند او سی و شش سال عمر کرد. جسد او را به اسکندریه بردند و در آنجا دفن نمودند.
اما این نظریه نمیتواند درست باشد، چون اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین آورده است، تاریخ برای اسکندر مسلم نمیداند و بلکه آنها را انکار میکند، مثلا قرآن میفرماید که ذوالقرنین مردی مؤمن به خدا و روز جزا بوده و دین توحید داشت، در حال که اسکندر مردی وثنی و از صابئیها بوده است. نیز قرآن کریم میفرماید: «ذوالقرنین یکی از بندگان صالح خدا بود و به عدل و رفق، مدارا میکرد» ولی تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته است. همچنین در هیچ یک از تواریخ ننوشتهاند که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یأجوج و مأجوج - با آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده - ساخته باشد.
نظریه دوم:
جمعی از مورخین، ذوالقرنین را یکی از پادشاهان یمن دانستهاند از جمله اصمعی در تاریخ عرب قبل از اسلام و ابن هشام در تاریخ معروف خود به نام «سیره» و ابوریحان بیرونی در «آثار الباقیه» را میتوان نام برد که از این نظریه دفاع کردهاند. برخی از اشعار حمیریها(که از اقوام یمنی بودند) و شعرای جاهلیت متضمن افتخار به وجود ذوالقرنین است. معتقدین به این نظر، سدی را که ذوالقرنین ساخت، همان سد معروف «مارب» میدانند[۹].
نظریه سوم:
که جدیدترین نظریه است، دانشمند معروف اسلامی «ابوالکلام آزاد» که روزی وزیر فرهنگ کشور هند بود، در کتاب محققانهای که در این زمینه نگاشته [به نام «ذوالقرنین یا کورش کبیر»] آورده است. طبق این نظریه ذوالقرنین همان «کورش کبیر» پادشاه هخامنشی است.
بنابر این نظر، اوصاف مذکور در قرآن مجید درباره ذوالقرنین با اوصاف کورش تطبیق میکند. در ضمن کورش سفرهایی به شرق و غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است و با سفرهای سه گانهای که در قرآن آمده است قابل انطباق است. افزون بر این، فضایل و اخلاق و کرامات نفسانی که ذوالقرنین دارا بود با کورش قابل انطباق است. هر چند این نظریه دارای نقطههای ابهام است، ولی میتوان آن را بهترین نظریه موجود درباره تطبیق ذوالقرنین بر رجال معروف تاریخی دانست.
دوباره وجه تسمیه ذوالقرنین به این نام نیز نظرات گوناگونی وجود دارد از جمله اینکه او به شرق و غرب عالم رسید که عرب از آن تعبیر به قرنی الشمس (دو شاخ آفتاب) میکند. بعضی دیگر معتقدند که این نام به خاطر این بود که دو قرن حکومت کرد و در اینکه مقدار قرن چه اندازه است نیز نظرات متفاوتی دارند. بعضی نیز گفتهاند که در دو طرف سر او برآمدگی مخصوص بود. عدهای هم گفتهاند که تاج مخصوص او دارای دو شاخک بود[۱۰].
سد ذوالقرنین
اگر چه بعضی سد ذوالقرنین را با دیوار معروف چین که هم اکنون پابرجاست و صدها کیلومتر ادامه دارد منطبق میدانند، اما روشن است که دیوار چین نه از آهن و مس ساخته شده و نه در یک تنگه باریک کوهستانی است (اوصافی که قرآن مجید برای آن سد ذکر کرده) بلکه دیواری است که از مصالح معمولی بنا گردیده است.
بعضی دیگر اصرار دارند که این سد، همان سد «مأرب» در سرزمین «یمن» است. در حالی که سد مأرب گرچه در یک تنگه کوستانی بنا شده ولی برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیره آب بنا شده است و ساختمان از آهن و مس نیست.
ولی بنا بر نظر دانشمندان، در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوههایی است که همچون یک دیوار، شمال را از جنوب جدا میکند. تنها تنگهای که در میان این کوههای دیوار مانند وجود دارد به تنگه داریال معروف است و در همان جا تاکنون دیوار آهنین باستانی به چشم میخورد و به همین جهت بسیاری معتقدند که سد ذوالقرنین همین سد است.
چرا و چگونه ذوالقرنین سد ساخت
قرآن کریم به چگونگی ساخت و ساز این سد اشاره میکند و میگوید: «بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمی که در اختیار داشت بهره گرفت. همچنان به راه خود ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در آنجا گروهی غیر از آن دو گروه سابق یافت که هیچ سخنی را نمیفهمیدند»[۱۱].
این آیه اشاره به این دارد که او به یک منطقه کوهستانی رسید و در آنجا جمعیتی (غیر از دو جمعیتی که در شرق و غرب یافته بود) مشاهده کرد که از جهت تمدن در سطح بسیار پایین قرار داشتند، چرا که یکی از روشنترین نشانههای تمدن انسانی همان سخن گفتن او است.
در این هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار و سرسختی به نام یأجوج و مأجوج در عذاب بودند، حضور ذوالقرنین را که دارای قدرت و امکانات عظیمی بود، غنیمت شمردند و به او گفتند: «ای ذوالقرنین! یأجوج و مأجوج در این سرزمین فساد میکنند، آیا ممکن است ما هزینهای در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدی ایجاد کنی»[۱۲].
این گفتار با اینکه حداقل زبان ذوالقرنین را نمیفهمیدند، ممکن است از طریق علامت و اشاره بوده باشد و یا لغت بسیار ناقصی که نمیتوان آن را به حساب آورد. از این جمله استفاده میشود که آن جمعیت از نظر امکانات اقتصادی وضع خوبی داشتند اما از نظر صنعت و فکر و نقشه ناتوان بودند لذا حاضر شدند هزینه این سد مهم را بر عهده گیرند مشروط بر اینکه ذوالقرنین ارائه طرح و ساخت آن را بپذیرد.
ذوالقرنین در پاسخ گفت: «آنچه را پروردگارم در اختیار من گذارده (از آنچه شما میخواهید بگذارید) بهتر است»[۱۳] و نیازی به کمک مالی شما ندارم. «مرا با نیرویی یاری کنید تا میان شما و این دو قوم مفسد، سد نیرومندی قرار دهم»[۱۴].
سپس چنین دستور داد: «قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید»[۱۵]. هنگامی که قطعات آهن آماده شد دستور چیدن آنها را به روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملا میان دو کوه را پوشاند»[۱۶]. دستور دیگر ذوالقرنین این بود که به آنان گفت: مواد آتش زا بیاورید و آن را در دو طرف این سد قرار دهید و با وسایلی که در اختیار دارید، «در آن آتش بدمید تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود»[۱۷].
سرانجام، آخرین دستور را چنین صادر کرد: «مس ذوب شده برای من بیاورید تا روی این سد بریزم»[۱۸] و به این ترتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایهای از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد! بعضی گفتهاند که در دانش امروز به اثبات رسیده است که اگر مقداری مس به آهن اضافه کنند مقاومت آن را بسیار زیادتر میکند ذوالقرنین چون از این حقیقت آگاه بود اقدام به چنین کاری کرد. سرانجام این سد به قدری نیرومند و مستحکم شد که «آن گروه مفسد قادر نبودند از آن بالا روند و نه قادر بودند در آن نقبی ایجاد کنند»[۱۹].