۸۷٬۹۶۰
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
== سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام == | == سقایت حاجیان و عمارت مسجدالحرام == | ||
عباس مردی عاقل، زیرک، باتدبیر و سفرهدار بود. به خصوص نسبت به خویشان و بستگانش بسیار مهربانی کرد و به آنها یاری داد و از این رو، مورد تجلیل و احترام [[پیامبر(ص)]] قرار گرفت و او را اینگونه میستود: «هذا العباس بن عبدالمطّلب أجود قریش کفاً و أوصلها رحماً»؛ «او عباس، فرزند عبدالمطلب است که از همه قریش، سخیتر و نسبت به خویشان مهربانتر است».<ref>پیغمبر و یاران، ج4، ص78.</ref> | عباس مردی عاقل، زیرک، باتدبیر و سفرهدار بود. به خصوص نسبت به خویشان و بستگانش بسیار مهربانی کرد و به آنها یاری داد و از این رو، مورد تجلیل و احترام [[محمد بن عبدالله (خاتم الانبیا)|پیامبر(ص)]] قرار گرفت و او را اینگونه میستود: «هذا العباس بن عبدالمطّلب أجود قریش کفاً و أوصلها رحماً»؛ «او عباس، فرزند عبدالمطلب است که از همه قریش، سخیتر و نسبت به خویشان مهربانتر است».<ref>پیغمبر و یاران، ج4، ص78.</ref> | ||
'''سقایة الحاج''' | '''سقایة الحاج''' عبارت بود از در اختیار داشتن [[چاه زمزم]] که آن آبِ منحصر به فرد شهر مکه بود. او خود در کنار چاه میایستاد و حاجیان را از آب و شربتهای گوناگون سیراب میکرد و گاهی هم به جای آب و شربت، شیر و عسل به مردم میداد. | ||
'''عمارت مسجدالحرام''' هم عبارت از این بود که جمعی با هم قرارداد بسته، سوگند یاد کردند که نگذارند کسی در مسجد کلام لغو و بیهوده به زبان آورد و یا ناسزا بگوید و اگر کسی چنین میکرد از مسجدالحرام بیرونش میکردند. رییس این جمعیت عباس ابن عبدالمطّلب بود. وی این منصبها را پس از وفات پدرش عبدالمطّلب به عهده گرفت، با آنکه از همه برادرانش کوچکتر بود. | '''عمارت مسجدالحرام''' هم عبارت از این بود که جمعی با هم قرارداد بسته، سوگند یاد کردند که نگذارند کسی در مسجد کلام لغو و بیهوده به زبان آورد و یا ناسزا بگوید و اگر کسی چنین میکرد از مسجدالحرام بیرونش میکردند. رییس این جمعیت عباس ابن عبدالمطّلب بود. وی این منصبها را پس از وفات پدرش عبدالمطّلب به عهده گرفت، با آنکه از همه برادرانش کوچکتر بود. | ||
== مسلمان شدن عباس بن عبدالمطلب == | == مسلمان شدن عباس بن عبدالمطلب == | ||
عباس، عموی گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پس از هجرت، از آن حضرت اجازه خواست که به [[مدینه]] بیاید و در آنجا مسلمانی برگزیند، اما از آن جهت که عباس، نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ارادتی شدید داشت و محبّت ایشان در دلش بود و اخبار مکه را به آن حضرت منتقل میکرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ایشان فرمودند: در مکه بماند و اخبار مکه را به ایشان انتقال دهد. او تا پیش از [[غزوه بدر]] در مکه ماند، اما در دلش به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان داشت و ایمان خود را مخفی میکرد. بعد از آنکه همه [[بنیهاشم]] اسلام را پذیرفتند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور دادند که همگی به مدینه هجرت کنند. عباس هم پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد؛ گرچه قبل از جنگ بدر، در مکه به آیین پسر برادر | عباس، عموی گرامی پیامبر(صلی الله علیه و آله)، پس از هجرت، از آن حضرت اجازه خواست که به [[مدینه]] بیاید و در آنجا مسلمانی برگزیند، اما از آن جهت که عباس، نسبت به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ارادتی شدید داشت و محبّت ایشان در دلش بود و اخبار مکه را به آن حضرت منتقل میکرد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ایشان فرمودند: در مکه بماند و اخبار مکه را به ایشان انتقال دهد. او تا پیش از [[غزوه بدر]] در مکه ماند، اما در دلش به پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایمان داشت و ایمان خود را مخفی میکرد. بعد از آنکه همه [[بنیهاشم]] اسلام را پذیرفتند، پیامبر(صلی الله علیه و آله) دستور دادند که همگی به مدینه هجرت کنند. عباس هم پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد؛ گرچه قبل از جنگ بدر، در مکه به آیین پسر برادر درآمده بود. | ||
وقال إسماعیل بن قیس بن سعد بن زید بن ثابت، عن أبیحازم، عن سهل بن سعد، استأذن العباس نبی الله(صلی الله علیه و آله) فی الهجرة فکتب إلیه یا عمّ یا عمّ مکانک الذی أنت فیه، فإنّ الله یختم بک الهجرة کما ختم بی النبوة وقال الواقدی عن إبن أبیسبرة عن حسین ابن عبدالله عن عکرمة عن بن عباس أسلم العباس بمکة قبل بدر، وأسلمت أم الفضل معه حینئذ وکان مقامه بمکة... .<ref>تهذیب التهذیب، ج5، ص108.</ref> | وقال إسماعیل بن قیس بن سعد بن زید بن ثابت، عن أبیحازم، عن سهل بن سعد، استأذن العباس نبی الله(صلی الله علیه و آله) فی الهجرة فکتب إلیه یا عمّ یا عمّ مکانک الذی أنت فیه، فإنّ الله یختم بک الهجرة کما ختم بی النبوة وقال الواقدی عن إبن أبیسبرة عن حسین ابن عبدالله عن عکرمة عن بن عباس أسلم العباس بمکة قبل بدر، وأسلمت أم الفضل معه حینئذ وکان مقامه بمکة... .<ref>تهذیب التهذیب، ج5، ص108.</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
إِنَّکَ یا عَمِّ لَجَمِیلٌ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ: مَا الْجَمَالُ بِالرَّجُلِ یا رَسُولَ اللهِ؟! قَالَ: بِصَوَابِ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ. قَالَ فَمَا الْکَمَالُ؟! قَالَ: تَقْوَی اللهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ حُسْنُ الخُلُقِ... : ای عمو، تو بسیار زیبایی! عباس پرسید: ای فرستاده خدا! جمال مرد به چیست؟ پیامبر فرمودند: راستگویی به حقیقت. عباس پرسید: پس کمال کدام است؟ پیامبر فرمود: به تقوای مرد و به اخلاق نیکویش.<ref>سیرة ابن هشام، ج1، ص189.</ref> | إِنَّکَ یا عَمِّ لَجَمِیلٌ. فَقَالَ الْعَبَّاسُ: مَا الْجَمَالُ بِالرَّجُلِ یا رَسُولَ اللهِ؟! قَالَ: بِصَوَابِ الْقَوْلِ بِالْحَقِّ. قَالَ فَمَا الْکَمَالُ؟! قَالَ: تَقْوَی اللهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ وَ حُسْنُ الخُلُقِ... : ای عمو، تو بسیار زیبایی! عباس پرسید: ای فرستاده خدا! جمال مرد به چیست؟ پیامبر فرمودند: راستگویی به حقیقت. عباس پرسید: پس کمال کدام است؟ پیامبر فرمود: به تقوای مرد و به اخلاق نیکویش.<ref>سیرة ابن هشام، ج1، ص189.</ref> | ||
2. از [[علی(ع)]] نقل است که فرمود: | 2. از [[علی بن ابی طالب|علی(ع)]] نقل است که فرمود: | ||
قَالَ رَسُولُ اللهِ: احْفَظُونِی فِی عَمِّی الْعَبَّاسِ فَإِنَّهُ بَقِیةُ آبَائِی: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: مرا درباره عمویم عباس رعایت کنید که او یادگار پدرانم میباشد.<ref>المسترشد فی امامة علی بن ابیطالب(علیهالسلام) محمد بن جریر بن رستم الطبری، تحقیق: الشیخ احمد المحمودی، مطبعة سلمان الفارسی بقم، 1415ه .ق، ص689.</ref> | قَالَ رَسُولُ اللهِ: احْفَظُونِی فِی عَمِّی الْعَبَّاسِ فَإِنَّهُ بَقِیةُ آبَائِی: پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: مرا درباره عمویم عباس رعایت کنید که او یادگار پدرانم میباشد.<ref>المسترشد فی امامة علی بن ابیطالب(علیهالسلام) محمد بن جریر بن رستم الطبری، تحقیق: الشیخ احمد المحمودی، مطبعة سلمان الفارسی بقم، 1415ه .ق، ص689.</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
گفته پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر برخی گران آمد تا جاییکه [[ابوحذیفة بن عقبه]] گفت: به خدا قسم هر یک از آنان را بیابم خواهم کشت. سخن ابوحذیفة به سمع مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید. او را مورد مؤاخذه قرار داد و پرسید: تو چنین گفتهای؟ پاسخ داد: آری یا رسولالله! زیرا بر من گران آمد که پدر و برادر و عمویم را کشته ببینم و آنها سالم باشند! حضرت فرمودند: پدر و برادر و عمویت با اشتیاق و کمال علاقه به جنگ ما آمدهاند. اما بنیهاشم روی اجبار و اکراه بوده است وگرنه هیچیک از ایشان راضی به جنگیدن با ما نبودند. در روز جنگ، عباس به دست ابویسر اسیر شد، با آنکه عباس، مردی تنومند و قوی و ابویسر فردی کوتاه قد و ضعیف بود. هنگامی که ابویسر به عباس نزدیک شد، عباس مانند چوبی بیحرکت ایستاد و ابویسر شانههای او را بست. زیرا عباس قصد دفاع نداشت».<ref>الطبقات الکبری، ج4، فی المهاجرین و الأنصار ممن لم یشهد بدراً و لهم اسلام قدیم، صص 10 و11.</ref> | گفته پیامبر(صلی الله علیه و آله) بر برخی گران آمد تا جاییکه [[ابوحذیفة بن عقبه]] گفت: به خدا قسم هر یک از آنان را بیابم خواهم کشت. سخن ابوحذیفة به سمع مبارک پیامبر(صلی الله علیه و آله) رسید. او را مورد مؤاخذه قرار داد و پرسید: تو چنین گفتهای؟ پاسخ داد: آری یا رسولالله! زیرا بر من گران آمد که پدر و برادر و عمویم را کشته ببینم و آنها سالم باشند! حضرت فرمودند: پدر و برادر و عمویت با اشتیاق و کمال علاقه به جنگ ما آمدهاند. اما بنیهاشم روی اجبار و اکراه بوده است وگرنه هیچیک از ایشان راضی به جنگیدن با ما نبودند. در روز جنگ، عباس به دست ابویسر اسیر شد، با آنکه عباس، مردی تنومند و قوی و ابویسر فردی کوتاه قد و ضعیف بود. هنگامی که ابویسر به عباس نزدیک شد، عباس مانند چوبی بیحرکت ایستاد و ابویسر شانههای او را بست. زیرا عباس قصد دفاع نداشت».<ref>الطبقات الکبری، ج4، فی المهاجرین و الأنصار ممن لم یشهد بدراً و لهم اسلام قدیم، صص 10 و11.</ref> | ||
بههرحال عباس به اجبار آورده شد و در جنگ بدر بدون هیچ مقاومتی اسیر گردید. | |||
پیامبر(صلی الله علیه و آله) جهت رعایت عدالت میان اسیران، از عباس در حالیکه میدانست قلباً با کفار قریش نبوده و به اجبار آورده شده، جهت رعایت قانون فدیه گرفت. وی هشتاد اوقیه طلا با یکهزار دینار سرانه خود و عقیل و نوفل را پرداخت و حضرت درباره عمویش با دیگر اسرا هیچ تفاوتی قائل نشد. | پیامبر(صلی الله علیه و آله) جهت رعایت عدالت میان اسیران، از عباس در حالیکه میدانست قلباً با کفار قریش نبوده و به اجبار آورده شده، جهت رعایت قانون فدیه گرفت. وی هشتاد اوقیه طلا با یکهزار دینار سرانه خود و عقیل و نوفل را پرداخت و حضرت درباره عمویش با دیگر اسرا هیچ تفاوتی قائل نشد. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
1. میهمانی دادن عباس، از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالت در مکه: | 1. میهمانی دادن عباس، از سوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) در آغاز رسالت در مکه: | ||
از موارد شکوهمند زندگی عباس، ضیافتی است که پیش از اسلام، به افتخار پیامبر(صلی الله علیه و آله) ترتیب داد. | |||
«پیامبرخدا در میهمانی مفصّل عبدالله بن جدعان که حضرت را به عبدالمطّلب سوگند داده بود شرکت کردند و در پایان میهمانی، هنگام خداحافظی فرمودند: «فردا شما و تمام قبیله تیم میهمان من هستند». حضرت هنگامی که برگشتند، در اندیشه بودند که چگونه میهمانی را برگزار کنند، تا اینکه ابوطالب تصمیم گرفت از عباس کمک بگیرد و عباس با جان و دل پذیرفت و منادی فرستاد تا اعلام کند هرکسی از هر قبیلهای که باشد، در میهمانی محمد شرکت کند. بدینسان میهمانی بزرگی ترتیب داد و لباسهای فاخر بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پوشانید و در صدر مجلس نشاند. زیبایی چهره و زیبایی لباس، جذابیتی ویژه به حضرت بخشیده بود که چشم هر بیننده را خیره میکرد... پس از میهمانی، همهجا صحبت از میهمانی عباس بود و همگان آن را تعریف و تحسین میکردند».<ref>بحارالأنوار، ج8، ص245.</ref> | «پیامبرخدا در میهمانی مفصّل عبدالله بن جدعان که حضرت را به عبدالمطّلب سوگند داده بود شرکت کردند و در پایان میهمانی، هنگام خداحافظی فرمودند: «فردا شما و تمام قبیله تیم میهمان من هستند». حضرت هنگامی که برگشتند، در اندیشه بودند که چگونه میهمانی را برگزار کنند، تا اینکه ابوطالب تصمیم گرفت از عباس کمک بگیرد و عباس با جان و دل پذیرفت و منادی فرستاد تا اعلام کند هرکسی از هر قبیلهای که باشد، در میهمانی محمد شرکت کند. بدینسان میهمانی بزرگی ترتیب داد و لباسهای فاخر بر پیامبر(صلی الله علیه و آله) پوشانید و در صدر مجلس نشاند. زیبایی چهره و زیبایی لباس، جذابیتی ویژه به حضرت بخشیده بود که چشم هر بیننده را خیره میکرد... پس از میهمانی، همهجا صحبت از میهمانی عباس بود و همگان آن را تعریف و تحسین میکردند».<ref>بحارالأنوار، ج8، ص245.</ref> | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۵: | ||
[[رده:شخصیتها]] | [[رده:شخصیتها]] | ||
[[رده:شخصیتهای تاریخی]] | [[رده:شخصیتهای تاریخی]] | ||