confirmed
۵٬۹۲۲
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '[[حسن بن علی' به '[[حسن بن علی (مجتبی)') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
| وبگاه = | | وبگاه = | ||
}} | }} | ||
'''واصل بن عطاء'''، متکلم سده دوم هجری و مؤسس مکتب کلامی [[معتزله]] در [[اسلام]] است. واصل بن عطا در [[مدینه]] طیبه به دنیا آمد. عصر خردگرایی در اسلام با معتزله شروع شد و واصل بن عطاء و امثال عمر بن عبید در آن نقش زیادی داشتند. نخست در همان شهر پیش پسران [[محمد حنفیه]]، فرزند [[ | '''واصل بن عطاء'''، متکلم سده دوم هجری و مؤسس مکتب کلامی [[معتزله]] در [[اسلام]] است. واصل بن عطا در [[مدینه]] طیبه به دنیا آمد. عصر خردگرایی در اسلام با معتزله شروع شد و واصل بن عطاء و امثال عمر بن عبید در آن نقش زیادی داشتند. وی نخست در همان شهر پیش پسران [[محمد حنفیه]]، فرزند [[علیبنابی طالب|امیرالمؤمنین]]، [[علیبنابیطالب|علی(علیهالسلام)]] درس خواند، بعد به [[بصره]] رفت و به جمع شاگردان [[حسن بصری]] پیوست. | ||
== نام و شهرت == | == نام و شهرت == | ||
ابو حذیفه | ابو حذیفه واصلبنعطا مؤسس [[مکتب اعتزال]]<ref>المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409. ، ج4،ص:22.</ref> معروف به غزّال به سال 80 هجری (699 یا 700 م) در [[مدینه]] متولد شد<ref>شهرستانی، ابوالفتح محمد بن عبدالکریم بن احمد، الملل و النحل، تحقیق احمد فهیمی محمد، بیروت - لبنان دارالکتب العلمبه، ا، ج1، پاورقی ص: 40؛ ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412/1992،ج7،ص:292 قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 64.</ref>. دلایل بسیاری برای شهرت وی به عزّال بیان کردهاند. از جمله آن که وی پیشهی پشمفروشی، ریسندگی یا ریسمان فروشی داشته<ref> .ابن مرتضی، احمد بن یحیی، طبقات المعتزله، بیروت، بی نا، 1380ق/ 1961م، ص: 28 - 29؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408/1988، ج1،ص:603</ref>، یا به دلیل مجالست و ملازمت با دوستش، ابوعبدالله غزّال<ref>ابن مرتضی، همان.</ref>، یا از آن رو که برای پیدا کردن زنان بیبضاعت و دستگیری از آنان با غزّلسرایان همنشینی میکرد، بدین لقب مشهور شده است<ref> مبرّد، محمد بن یزید، الکامل فی لغت و الادب، مصر، 1356ق/ 1937م، ج3، ص: 922.</ref>. او را بردهی بنیضبّه (سوسمار)، بردهی [[بنیمخزوم]] یا [[برده]] [[بنیهاشم]]<ref> المنتظم، ج7،ص:292، الزرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، بیروت، دار العلم للملایین، ط الثامنة، 1989، ،ج8،ص:108</ref> و بر اساس تحقیقات اخیر از نژاد غیر عرب و به احتمال بسیار ایرانی دانستهاند<ref>همایی، جلالالدین، غزالی نامه، تهران، بی نا، 1342ق، ص: 57.</ref>. | ||
واصل از [[تابعین]] بود و نخست در | واصل از [[تابعین]] بود و نخست در زادگاهش مدینه، در محضر فرزندان محمد حنیفه، ابوهاشم و حسن به کسب دانش پرداخت<ref>قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، تونس، چاپ فؤاد سید، بی تا، ص: 235.</ref>و سپس به [[بصره]] رفت، که در آن زمان کانون عقاید و افکار گوناگون اسلامی و غیراسلامی بود و حدود چهار سال نزد [[حسن بصری]] که خود از بزرگان تابعین بود، در [[مسجد جامع بصره]]، علم آموخت<ref>همان.</ref> و با شخصیّتهایی چون [[جهم بن صفوان]] و بشار بن برد<ref>شاعر نابیناى ایرانی الاصل دوران اموی و عباسى و یکى از نوابغ شعر عرب که در سال 167 هجرى به اتهام کفر و الحاد کشته شد. ر. ک. ذهبی، تاریخالإسلام، ج10،ص:87 – 92؛ تاریخابنخلدون، ج1،ص:801.</ref>، آشنا شد. سپس واصل با خواهر عمرو بن عبید<ref>عمرو بن عبید از بزرگان معتزله که پس از واصل رئیس این فرقه شد. وی از موافقان نظریّات واصل بود و نظریهی جدیدی بیان نکرد. ر. ک. جارالله، زهدی حسن، المعتزله، قاهره، منشورات النّادی العربی فی یافا، 1366ق، مطبعة مصر شرکة مساهمة مصریة، ص: 114.</ref> ازدواج کرد<ref> الذهبى، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993.ج9،ص:241؛ فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص:235.</ref>. | ||
گفته شده است که واصل قادر به تلفظ حرف «راء» نبود، امّا با چیرهدستی شگفتانگیزی در مناظرات و جلسات بحث و درس از بهکار بردن این حرف پرهیز میکرد و برای آن کلمه جایگزینی مییافت بیآنکه مخاطبین بر این قضیه آگاه شوند و این نهایت قدرت او بر فنّ بلاغت بود. [[ابنخلکان]] نمونههایی از این گونه را آورده است<ref> ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، بیروت، بی نا، بی تا، ج6، ص: 7 - 8.</ref>. | |||
وی در سخنوری نیز سرآمد روزگار خویش بود. چنان که نزد والی عراق، [[عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز]] فی البداهه به ایراد سخن پرداخت. حال آنکه دیگر شاعران و سخنوران برای سخن سرایی، خود را به سختی افکنده بودند. بشار دراینباره به برتری واصل بر افرادی چون خالدبنصفوان، شبیببنشیبه و فضلبنعیسی اشاره کرده و او را نزد والی [[عراق]] ستود<ref>0البلاذرى، انساب الأشراف، تحقیق محمد حمید الله، مصر، دار المعارف، 1959. ، ج8،ص:239</ref>. | |||
وی در سخنوری نیز سرآمد روزگار خویش بود. چنان که نزد والی عراق، [[عبدالله بن عمر بن عبدالعزیز]] فی البداهه به ایراد سخن پرداخت. حال | |||
== علم واصل == | == علم واصل == | ||
خط ۵۲: | خط ۵۰: | ||
اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحهى 440</ref>. در فرهنگ اسلامی این اصطلاح نخستین بار بر گروهی سیاسی اطلاق شد که از ورود در جنگها و منازعات سیاسی دوران [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)]] خودداری و به همین دلیل معتزله (سیاسی) نامیده شدند. چنانکه دینوری کنارهگیران از [[جنگ جمل]] را با عنوان و قد کانوا اعتزال الحرب یاد کرده<ref>دینوری، الأخبارالطوال، ص:148.</ref> و نوبختی نیز از این جماعت با نام معتزلة (فسمو المعتزله) نام میبرد<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحهى 440.</ref>. برخی نیز معتزلیان سیاسی را کنارهگیران از [[حسن بن علی (مجتبی)|امام حسن(علیهالسلام)]] دانستهاند<ref>. همان، ص: 4- 5</ref>. | اعتزال به معنای کنارهگیری و دوری گزیدن برخی از برخی دیگر است<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحهى 440</ref>. در فرهنگ اسلامی این اصطلاح نخستین بار بر گروهی سیاسی اطلاق شد که از ورود در جنگها و منازعات سیاسی دوران [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب|امیرالمؤمنین علی(علیهالسلام)]] خودداری و به همین دلیل معتزله (سیاسی) نامیده شدند. چنانکه دینوری کنارهگیران از [[جنگ جمل]] را با عنوان و قد کانوا اعتزال الحرب یاد کرده<ref>دینوری، الأخبارالطوال، ص:148.</ref> و نوبختی نیز از این جماعت با نام معتزلة (فسمو المعتزله) نام میبرد<ref> لسانالعرب، جلد 11، صفحهى 440.</ref>. برخی نیز معتزلیان سیاسی را کنارهگیران از [[حسن بن علی (مجتبی)|امام حسن(علیهالسلام)]] دانستهاند<ref>. همان، ص: 4- 5</ref>. | ||
مسأله مرتکب کبیره که پس از [[حکمیت|ماجرای حکمیّت]] در سال 37هجری رخ داد<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش. ص:205 - 206.</ref>، تبعات زیانباری برای جامعه [[مسلمین]] در پی داشت. از یک سو [[خوارج]] جز هم مسلکان خود، تمامی [[امت اسلامی]] را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند<ref>تاریخنامه طبرى، گردانیده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373،ج4،ص:658- 659؛.</ref> و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن مىدانستند<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 137</ref>. هنگامی که از [[حسن بصری]] دراینباره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به [[توحید]] اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون [[توبه]] بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 38 - 40</ref>. | مسأله مرتکب کبیره که پس از [[حکمیت|ماجرای حکمیّت]] در سال 37هجری رخ داد<ref> الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، الأخبار الطوال، تحقیق عبد المنعم عامر مراجعه جمالالدین شیال، قم، منشورات الرضى، 1368ش. ص:205 - 206.</ref>، تبعات زیانباری برای جامعه [[مسلمین]] در پی داشت. از یک سو [[خوارج]] جز هم مسلکان خود، تمامی [[امت اسلامی]] را کافر میدانستند و ریختن خون آنان را مباح میشمردند<ref>تاریخنامه طبرى، گردانیده منسوب به بلعمى (ق 4)، تحقیق محمد روشن، تهران، جلد 1و2 سروش، چ دوم، 1378ش، جلد 3،4،5 البرز، چ 3، 1373،ج4،ص:658- 659؛.</ref> و از دیگر سو مرجئه ایمان را جدا از عمل و مرتکب کبیره را مؤمن مىدانستند<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 137</ref>. هنگامی که از [[حسن بصری]] دراینباره پرسش شد، وی مرتکب کبیره را منافق خواند، امّا واصل بر این عقیده بود که مرتکب کبیره را نمیتوان کافر خواند چون او به [[توحید]] اقرار کرده و برخی صفات حمیده را نیز داراست، بلکه فاسق است و فسق حد وسط میان ایمان و کفر است و چون در قیامت انسانها یا اهل شقاوتند و یا سعادت، فاسق اگر بدون [[توبه]] بمیرد، در دوزخ مخلّد خواهد بود. این نظریه به «منزلة بین المنزلتین» شهرت یافت<ref> شهرستانی، الملل و النحل، ص: 38 - 40</ref>.این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو [[معتزله]] نامیده شدند<ref>البدءوالتاریخ، ج5،ص:142 – 143؛ همان.</ref>. | ||
این اختلاف موجب کنارهگیری واصل و پیروانش از حسن بصری شد، از این رو [[معتزله]] نامیده شدند<ref>البدءوالتاریخ، ج5،ص:142 – 143؛ همان.</ref>. | |||
واصل پس از جدایی از حسن بصری، حلقهی درس مستقلی در بصره تشکیل داد و در تبیین عقاید دینی روش عقلی را برگزید و با آگاهی از [[ادیان]] و مذاهب عصر خویش به نشر و گسترش آراء و اندیشههای خود پرداخت و پیروان بسیار آگاه، پرهیزگار و مخلص از مکتب وی برخاست که به شدّت تحت نفوذ عقاید و افکار وی بودند. واصل برای شناساندن و نشر افکار خویش نمایندگان و مبلغانی به اطراف و اکناف فرستاد. از جمله عبدالله بن حارث به [[مغرب]] و حفص بن سالم به سوی خراسان رفت و ملازم [[مسجد جامع]] ترمذ شد. وی در مناظره با جهم بن صفوان بر وی غلبه یافت و جهم به اندیشهی حق بازگشت، امّا دیگر بار پس از باگشت حفص به ارجاء گرایید. حسن بن ذکوان را به [[کوفه]] و عثمان بن ابو عثمان الطویل را به سوی ارمنیه گسیل داشت و آنان در نشر افکار معتزله با پذیرش گسترده مردم روبرو شدند<ref> قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 237؛ الأعلام، ج8،ص:109.</ref>. | واصل پس از جدایی از حسن بصری، حلقهی درس مستقلی در بصره تشکیل داد و در تبیین عقاید دینی روش عقلی را برگزید و با آگاهی از [[ادیان]] و مذاهب عصر خویش به نشر و گسترش آراء و اندیشههای خود پرداخت و پیروان بسیار آگاه، پرهیزگار و مخلص از مکتب وی برخاست که به شدّت تحت نفوذ عقاید و افکار وی بودند. واصل برای شناساندن و نشر افکار خویش نمایندگان و مبلغانی به اطراف و اکناف فرستاد. از جمله عبدالله بن حارث به [[مغرب]] و حفص بن سالم به سوی خراسان رفت و ملازم [[مسجد جامع]] ترمذ شد. وی در مناظره با جهم بن صفوان بر وی غلبه یافت و جهم به اندیشهی حق بازگشت، امّا دیگر بار پس از باگشت حفص به ارجاء گرایید. حسن بن ذکوان را به [[کوفه]] و عثمان بن ابو عثمان الطویل را به سوی ارمنیه گسیل داشت و آنان در نشر افکار معتزله با پذیرش گسترده مردم روبرو شدند<ref> قاضی عبدالجبار بن احمد، فضل الاعتزال و طبقات المعتزله، ص: 237؛ الأعلام، ج8،ص:109.</ref>. |