۸۷٬۷۷۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات شخصیت | |||
| عنوان = ابوبکر شبلی | |||
| تصویر = ابوبکر شبلی.jpg | |||
| نام = جعفر بن یونس | |||
| | | نامهای دیگر = | ||
| | | سال تولد = ۲۴۷ ق | ||
| | | تاریخ تولد = | ||
| | | محل تولد = [[سامرا]] یا [[بغداد]] | ||
| | | سال درگذشت = 334 ق | ||
| | | تاریخ درگذشت = | ||
| محل درگذشت = | |||
| استادان = {{فهرست جعبه عمودی | خیر نَسّاج| [[جنید بغدادی]]}} | |||
| شاگردان = | |||
| دین = | |||
| مذهب = | |||
| آثار = | |||
| فعالیتها = از صوفیان خراسانی تبار و از شاگردان جنید و از اقران [[حلاجیه|حلاج]] | |||
| وبگاه = | |||
}} | |||
'''شبلی''' (د ۳۳۴ق) از صوفیان خراسانی تبار و از شاگردان جنید و از اقران [[حلاجیه|حلاج]] بود اما شور و مستی و همچنین حالات غریبش که به عقلاء مجانین میمانست او را از مرگ رهانید. سخنان بسیاری از او در باب محبت و عشق و فقر و معرفت باقی مانده است <ref>هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۶۱۴-۶۳۸، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش. - جامی، عبدالرحمان، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۷، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش. - زرینکوب، عبدالحسین، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۹، جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>. | '''شبلی''' (د ۳۳۴ق) از صوفیان خراسانی تبار و از شاگردان جنید و از اقران [[حلاجیه|حلاج]] بود اما شور و مستی و همچنین حالات غریبش که به عقلاء مجانین میمانست او را از مرگ رهانید. سخنان بسیاری از او در باب محبت و عشق و فقر و معرفت باقی مانده است <ref>هجویری، علی، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، کشف المحجوب، به کوشش ژوکوفسکی، تهران، ۱۳۵۸ش. - عطار نیشابوری، فریدالدین، ج۱، ص۶۱۴-۶۳۸، تذکرةالاولیاء، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۴۶ش. - جامی، عبدالرحمان، ج۱، ص۱۸۳-۱۸۷، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۱۳۷۰ش. - زرینکوب، عبدالحسین، ج۱، ص۱۵۲-۱۵۹، جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۵۷ش</ref>. | ||
=معرفی اجمالی= | ==معرفی اجمالی== | ||
درباره نام او و پدرش اختلاف است. او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع دُلَف بن جَحدَر گفتهاند<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی دیده بود<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳</ref>. کنیهاش را ابوبکر گفتهاند. وی اصالتا خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود <ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.ازاینرو او را شبلی خواندهاند<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref>.اما به نوشته سمعانی<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳</ref>.شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است. | درباره نام او و پدرش اختلاف است. او را دُلَف بن جَحْدَر، دلف بن جعفر و جعفر بن یونس خواندهاند، بیشتر منابع دُلَف بن جَحدَر گفتهاند<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>ولی بر سنگ قبرش جعفر بن یونس نوشته شده است و از حسین بن یحیی شافعی نقل شده است که نام جعفر بن یونس را روی قبر وی دیده بود<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۲، ص۲۷۳</ref>. کنیهاش را ابوبکر گفتهاند. وی اصالتا خراسانی و از مردمان روستای شبلیه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقهای در ماوراءالنهر، بین سیحون و سمرقند) بود <ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.ازاینرو او را شبلی خواندهاند<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref>.اما به نوشته سمعانی<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳</ref>.شبلی برگرفته از ندای شَبَّ لی (در من بسوز) است. | ||
=تاریخ ولادت= | ==تاریخ ولادت== | ||
شبلی در ۲۴۷ در [[سامرا]] یا [[بغداد]] به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref><ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref>. | شبلی در ۲۴۷ در [[سامرا]] یا [[بغداد]] به دنیا آمد و تا پایان عمر در بغداد زیست<ref>ابوعبدالرحمن سلمی، محمد بن حسین، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۲۵۷</ref><ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref>. | ||
=مذهب= | ==مذهب== | ||
برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانستهاند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل اینکه در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] امامیدانستهاند<ref>ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸</ref>. | برخی<ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ج۱، ص۱۱۶</ref> <ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۳</ref>.شبلی را [[سنّی]] [[مالکی]] دانستهاند<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۳، ص۳۹۶</ref><ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۸</ref><ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۴۴۸</ref>.اما برخی<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref><ref>موسوی خوانساری، محمدباقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات، ج۲، ص۲۳۱</ref><ref>مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب، ج۳، ص۱۸۱۱۸۲</ref>. به دلیل اینکه در روز [[غدیر]] به [[شیعیان]] تبریک گفته است، وی را [[شیعه]] امامیدانستهاند<ref>ابوبکر شبلی، دیوان ابوبکر شبلی، ج۱، ص۵۸</ref>. | ||
== دیدگاه قاضی نورالله == | === دیدگاه قاضی نورالله === | ||
[[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان [[علی بن ابیطالب|امام علی]] (علیهالسّلام) را در روز غدیر با داستان زلیخا و [[حضرت یوسف]] مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:<ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ - ۶۷</ref>. | [[قاضی نورالله شوشتری]] شبلی را همچون بسیاری از بزرگان [[تصوف]] از شخصیتهای شیعه برشمرده و تلاش کرده است شواهدی برای اثبات نظریه خویش ارائه دهد<ref>شوشتری، قاضی نوراللّه، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>.از جمله این شواهد حکایتی است که [[ابوالفتوح رازی]] در تفسیر خود درباره شبلی نقل کرده است. براساس این حکایت شبلی در دست گرفتن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دستان [[علی بن ابیطالب|امام علی]] (علیهالسّلام) را در روز غدیر با داستان زلیخا و [[حضرت یوسف]] مقایسه کرده است که تفصیل آن به شرح زیر است:<ref>ابوالفتوح رازی، حسین بن علی، روض الجنان و روح الجنان فی تفسیر القرآن، ج۷، صص۶۶ - ۶۷</ref>. | ||
شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>. او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد. | شبلی در روز غدیر، نزدیک یکی از معروفان شد از [[علویان]] و او را تهنیت گفت آنگه گفت: «یا سید تو دانی تا اشارت در آن چه بود که جدت دست پدرت گرفت و برداشت و سخن نگفت؟» گفت: ندانم گفت: اشارت بود به آن زنانی که از جمال یوسف، بیخبر بودند و زبان ملامت در زلیخا دراز کردند و گفتند: «امْرَاَتُ الْعَزِیزِ تُراوِدُ فَتاها عَنْ نَفْسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبًّا اِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۰</ref>. او خواست تا طرفی از جمال یوسف به ایشان نماید، مهمانی بساخت و آن زنان را بخواند و در خانه به دو در، بنشاند و یوسف را جامههای سفید پوشانید و گفت: «برای دل من ازین درِ خانه در رو و به آن در، برون شو» و ایشان را گفت: من میخواهم تا این دوست خود را یک بار بر شما عرض کنم، برای دل من، هرکسی با او مبرّتی کنید.» گفتند: چه کنیم؟ هر یکی را کاردی و ترنجی به دست داد، گفت: چون آید، هرکسی پاره ترنج ببرد و به او دهد. گفتند: چنین کنیم، چون از در خانه درآمد و چشم ایشان بر جمال او افتاد، خواستند که ترنج برند، دستها ببریدند و از دهش و حیرت، چون او برفت، گفتند: «حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ»؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref>.گفت: این آن است که شما زبان ملامت دراز کردهاید به سبب این: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ»<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هم این اشاره کرد و گفت: این، آن مرد است که اگر وقتی در حق او سخن گفتم، شما را خوش نیامد و زبان ملامت دراز کردید، امروز بنگرید تا خدای تعالی در حق او چه فرمود، او را چه پایه نهاد و چه منزلت داد. | ||
== دیدگاه طبری == | === دیدگاه طبری === | ||
عمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی) آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد دانسته است. سخن او در اینباره، چنین است: <ref>عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص۳۶۳</ref>. حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ. | عمادالدین طبری نیز حکایتی شبیه همین نقل را در کتاب خود (کامل بهایی) آورده است؛ با این تفاوت که دیدار شبلی را با نقیب سادات بغداد دانسته است. سخن او در اینباره، چنین است: <ref>عمادالدین طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص۳۶۳</ref>. حکایت: شبلی در اصل، رئیسی بود از رؤسای ولایت دماوند و مردی عاقل بود. ملک مازندران او را به رسالت، به خلیفه فرستاد، چون به بغداد رسید و آن مشاهد علما بدید، در آنجا توبه کرد و از دنیا اعراض نمود، القصه شبلی، روزی پیش نقیب بغداد رفت و گفت: یا سید! دانی که غرض مصطفی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این حدیث، چه بود که دست پدرت گرفت و بر خلق، عرضه کرد؟»! گفت: نه یا شیخ. | ||
شبلی گفت: یا سید! زلیخا عاشق جمال یوسف شد و یوسف، از وی دوری میجست و زنان مصر که او را طعنه میکردند، حاضر کرد و گفت من حال خود به شما نمایم و از برای هر زنی، بالشی بنهاد و ترنجی و کاردی به دست هر یکی از ایشان داد و گفت پاره از اینجا ببرید و به من دهید و شفاعت از یوسف کرد بسیاری و سوگندها داد و او را گفت به حق تربیت و تعهد من تو را که از خانه بیرون آیی و به آن خانه دیگر روی، یوسف از آنجا بیرون آمد، سر در پیشانداخته، به خانه دیگر رفت. | شبلی گفت: یا سید! زلیخا عاشق جمال یوسف شد و یوسف، از وی دوری میجست و زنان مصر که او را طعنه میکردند، حاضر کرد و گفت من حال خود به شما نمایم و از برای هر زنی، بالشی بنهاد و ترنجی و کاردی به دست هر یکی از ایشان داد و گفت پاره از اینجا ببرید و به من دهید و شفاعت از یوسف کرد بسیاری و سوگندها داد و او را گفت به حق تربیت و تعهد من تو را که از خانه بیرون آیی و به آن خانه دیگر روی، یوسف از آنجا بیرون آمد، سر در پیشانداخته، به خانه دیگر رفت. | ||
زنان جمله حائض شدند، چنانکه بالش سفید سرخ شد به خون حیض و به عوض ترنج، دستها میبریدند، پس گفتند: «ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref> این نه آدم است، بلکه فرشتهای است بزرگ.» یوسف، چشم بر هیچ زنی نینداخت. زنان گفتند: «اگر او آدمی بودی، نظر بر حسن و جمال ما انداختی» زلیخا گفت: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.این است آن کس که شما مرا به جهت او، ملامت میکردید.» رسول ما نیز به کرات و مرات، فضایل علی (علیهالسّلام) و مناقب او گفته بود، حساد و منافقان، طعنه میزدند. روز غدیر، بر خلق جلوه داد او را. | زنان جمله حائض شدند، چنانکه بالش سفید سرخ شد به خون حیض و به عوض ترنج، دستها میبریدند، پس گفتند: «ما هذا بَشَراً اِنْ هذا اِلَّا مَلَکٌ کَرِیمٌ؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۱</ref> این نه آدم است، بلکه فرشتهای است بزرگ.» یوسف، چشم بر هیچ زنی نینداخت. زنان گفتند: «اگر او آدمی بودی، نظر بر حسن و جمال ما انداختی» زلیخا گفت: «فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ؛<ref>یوسف/سوره۱۲، آیه۳۲</ref>.این است آن کس که شما مرا به جهت او، ملامت میکردید.» رسول ما نیز به کرات و مرات، فضایل علی (علیهالسّلام) و مناقب او گفته بود، حساد و منافقان، طعنه میزدند. روز غدیر، بر خلق جلوه داد او را. | ||
=منصب شبلی و خویشانش= | ==منصب شبلی و خویشانش== | ||
پدر شبلی حاجب الحجاب (رئیس پردهداران) [[معتصم عباسی]] بود<ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳</ref> شبلی نیز نخست حاجب موفق عباسی بود و سپس والی دُنْباوَند یا واسط شد<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.[[عبدالحسین زرینکوب]]<ref>زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳</ref>.احتمال داده که او در واقع حاکم ولایت دماوند بوده و عنوان حاجب برای وی موروثی بوده است. | پدر شبلی حاجب الحجاب (رئیس پردهداران) [[معتصم عباسی]] بود<ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳</ref> شبلی نیز نخست حاجب موفق عباسی بود و سپس والی دُنْباوَند یا واسط شد<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.[[عبدالحسین زرینکوب]]<ref>زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۲ـ۱۵۳</ref>.احتمال داده که او در واقع حاکم ولایت دماوند بوده و عنوان حاجب برای وی موروثی بوده است. | ||
سمعانی نوشته است که دایی شبلی، امیرالامرا در اسکندریه و پدرش نیز رئیس حاجبان خلیفه عباسی، «موفّق» بود و او را به سمت والی دماوند، گماشته بود، اما شبلی پس از اینکه در بغداد در مجلس خیر النسّاج توبه کرد، به دماوند بازگشت و به رد مظالم پرداخت و از مردم آنجا، حلالیت طلبید<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳</ref>.(گفتنی است امروزه در شهر دماوند، برج یا در واقع مقبره برجی شکل تاریخی زیبایی، از بناهای معماری دوره سلجوقی وجود دارد که به «برج شبلی» شناخته میشود و آن را به همین شبلی نسبت میدهند.) | سمعانی نوشته است که دایی شبلی، امیرالامرا در اسکندریه و پدرش نیز رئیس حاجبان خلیفه عباسی، «موفّق» بود و او را به سمت والی دماوند، گماشته بود، اما شبلی پس از اینکه در بغداد در مجلس خیر النسّاج توبه کرد، به دماوند بازگشت و به رد مظالم پرداخت و از مردم آنجا، حلالیت طلبید<ref>سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۸، ص۵۳</ref>.(گفتنی است امروزه در شهر دماوند، برج یا در واقع مقبره برجی شکل تاریخی زیبایی، از بناهای معماری دوره سلجوقی وجود دارد که به «برج شبلی» شناخته میشود و آن را به همین شبلی نسبت میدهند.) | ||
=مجالست با فقها= | ==مجالست با فقها== | ||
به گزارش تذکرهها<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۵، ص۱۱۸</ref>.شبلی بیست سال به فراگیری [[حدیث]] اشتغال داشت و به همین مدت، با [[فقها]] مجالست داشت<ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳</ref>.اما بعدها از علم ظاهری رویگردان شد و آن را تحقیر کرد<ref>مناوی، عبدالرئوف، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، ج۲، ص۸۳</ref> <ref>ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴</ref>. | به گزارش تذکرهها<ref>ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۲۵، ص۱۱۸</ref>.شبلی بیست سال به فراگیری [[حدیث]] اشتغال داشت و به همین مدت، با [[فقها]] مجالست داشت<ref>خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغدادی، ج۱۶، ص۵۶۳</ref>.اما بعدها از علم ظاهری رویگردان شد و آن را تحقیر کرد<ref>مناوی، عبدالرئوف، الکواکب الدریه فی تراجم السادة الصوفیه، ج۲، ص۸۳</ref> <ref>ابونصر سراج، عبدالله بن علی، اللمع فی التصوف، ج۱، ص۴۰۴</ref>. | ||
=اساتید= | ==اساتید== | ||
شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد [[جنید بغدادی]] (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد<ref>فخرالدین واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰</ref>.شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد. شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به مقامی رسید که جنید او را تاج صوفیان نامید<ref>عبداللّه انصاری، رسائل انصاری، ج۱، ص۱۱۵</ref>.[[روزبهان بقلی]]<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰</ref>. [[ابوالحسین نوری|ابوالحسین نوری]] را نیز دیگر استاد او دانسته است. شوشتری<ref>قاضی نوراللّه شوشتری، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۳۲</ref>. او را شاگرد حلاج نیز دانسته و به نوشته زرینکوب <ref>زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲</ref>. شبلی با شطحیات خود بخشی از سخنان و آموزههای حلاج را نشر داده است. افزون بر آن شبلی خود به وحدت عقیده خویش با حلاج اشاره کرده و جنون خویش را مایه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاک او تلقی کرده است<ref>انصاری، عبداللّه، طبقات الصوفیه، ج۱، ص۳۸۱</ref>.اما بنابر گزارشی دیگر<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۵۹۲</ref> شبلی حلاج را انکار کرد و او را مستوجب زجر خواند و گویا همین انکار بعدها به شوریدگی شبلی افزود. | |||
شبلی در مجلس یکی از [[صوفیان]] به نام خیر نَسّاج (متوفی ۳۲۲) توبه کرد، سپس نسّاج وی را نزد [[جنید بغدادی]] (متوفی ۲۹۷) برد تا به وی دست ارادت بدهد<ref>فخرالدین واعظ کاشفی، علی بن حسین، رشحات عینالحیاه، ج۲، ص۴۵۰</ref>.شبلی بیش از شش سال شاگرد جنید بود<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۲۳۴</ref>.جنید در آغاز شبلی را به کسب و پس از مدتی به گدایی، حلالیتطلبی از مردمان دماوند و به خدمت مریدان توصیه کرد. شبلی پس از مدتها شاگردی نزد جنید به | |||
==شاگردان== | |||
شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی ابوالحسن علی بن ابراهیم حُصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانستهاند، شاید به این دلیل که شبلی وی را همانند خود دیوانه مینامید و بر آن بود که میان او و حصری الفت ازلی وجود داشته است<ref>جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷</ref>.ابوالقاسم نصرآبادی و ابوالحسین بندار بن حسین بن محمد شیرازی از دیگر شاگردان شبلی به شمار میروند<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، ج۲، ص۴۵۹</ref>.شیوه سلوکی شبلی چنین بود که شاگردان را پس از توبه، به رفتن به [[حج]] بدون توشه سفارش میکرد<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲</ref>. | شبلی شاگردان بسیاری تربیت کرد اما برخی ابوالحسن علی بن ابراهیم حُصری را تنها شاگرد واقعی شبلی دانستهاند، شاید به این دلیل که شبلی وی را همانند خود دیوانه مینامید و بر آن بود که میان او و حصری الفت ازلی وجود داشته است<ref>جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷</ref>.ابوالقاسم نصرآبادی و ابوالحسین بندار بن حسین بن محمد شیرازی از دیگر شاگردان شبلی به شمار میروند<ref>ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، صفه الصفوه، ج۲، ص۴۵۹</ref>.شیوه سلوکی شبلی چنین بود که شاگردان را پس از توبه، به رفتن به [[حج]] بدون توشه سفارش میکرد<ref>مستملی بخاری، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف، ج۱، ص۱۶۱ـ۱۶۲</ref>. | ||
=آثار= | ==آثار== | ||
از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۳۸</ref>.[[عطار نیشابوری]] در منطق الطیر <ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطقالطیر، ج۱، ص۵۴۲ـ۵۴۴</ref>.و الهینامه<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۸۸ـ۸۹</ref>برخی حکایات درباره شبلی را به نظم درآورده است. [[ابنعربی]] نیز در التجلیات الالهیه<ref>ابنعربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۸۱، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات</ref> نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است. وی در فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است<ref>ابنعربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۶۸۴</ref>.دیوان اشعار منسوب به وی را «کامل مصطفی الشیبی» در سال ۱۳۸۶ ه. ق، در بغداد، تصحیح و منتشر کرده است. | از شبلی تألیفی برجای نمانده است ولی سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حکایات ژرفی از او در تذکرهها آمده است<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، تذکره الاولیاء، ج۱، ص۶۱۵ـ۶۳۸</ref>.[[عطار نیشابوری]] در منطق الطیر <ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، منطقالطیر، ج۱، ص۵۴۲ـ۵۴۴</ref>.و الهینامه<ref>عطار نیشابوری، محمد بن ابراهیم، الهینامه، ج۱، ص۸۸ـ۸۹</ref>برخی حکایات درباره شبلی را به نظم درآورده است. [[ابنعربی]] نیز در التجلیات الالهیه<ref>ابنعربی، محمد بن علی، التجلیات الالهیه، ج۱، ص۳۸۰ـ۳۸۱، همراه با تعلیقات ابنسودکین و کشفالغایات فی شرح ما اکتنفت علیه التجلیات</ref> نوشته است که در دو مرتبه از مراتب تجلی با شبلی دیدار کرده است. وی در فتوحات مکیه نیز از شبلی حکایات و سخنانی نقل کرده است<ref>ابنعربی، محمد بن علی، فتوحات مکیه، ج۲، ص۶۸۴</ref>.دیوان اشعار منسوب به وی را «کامل مصطفی الشیبی» در سال ۱۳۸۶ ه. ق، در بغداد، تصحیح و منتشر کرده است. | ||
=جایگاه شبلی در تاریخ عرفان= | ==جایگاه شبلی در تاریخ عرفان== | ||
شبلی در تاریخ عرفان، چهار جایگاه برجسته دارد که عبارتاند از: | شبلی در تاریخ عرفان، چهار جایگاه برجسته دارد که عبارتاند از: | ||
۱) عارفی اهل عشق و سکر، مانند [[بایزید بسطامی]] که بر عشق تأکید میورزد و از رؤسای عشاق محسوب میگردد، بر خلاف صحوی مسلکانی مانند جنید بغدادی که بر علم و معرفت تأکید میورزیدند<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰، تصحیح هنری کوربن</ref>. | ۱) عارفی اهل عشق و سکر، مانند [[بایزید بسطامی]] که بر عشق تأکید میورزد و از رؤسای عشاق محسوب میگردد، بر خلاف صحوی مسلکانی مانند جنید بغدادی که بر علم و معرفت تأکید میورزیدند<ref>روزبهان بقلی، ابومحمد بن ابینصر، شرح شطحیات، ج۱، ص۴۰، تصحیح هنری کوربن</ref>. | ||
خط ۷۲: | خط ۶۷: | ||
۴) عارفی که، در کنار [[رابعه عدویه|رابعه عَدْویه]] و [[ذوالنون المصری|ذوالنون مصری]]، از زمینهسازان ظهور و گسترش ادبیات منظوم و عرفانی محسوب میگردد<ref>جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۱۸۴ـ۱۸۵</ref>. | ۴) عارفی که، در کنار [[رابعه عدویه|رابعه عَدْویه]] و [[ذوالنون المصری|ذوالنون مصری]]، از زمینهسازان ظهور و گسترش ادبیات منظوم و عرفانی محسوب میگردد<ref>جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، ج۱، ص۱۸۴ـ۱۸۵</ref>. | ||
=وفات= | ==وفات== | ||
شبلی در ۸۷ سالگی درگذشت و در آرامگاه خیزران در بغداد به خاک سپرده شد. سال وفات وی را ۳۳۴ <ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>. یا ۳۳۵<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۶</ref> و ۳۴۲ <ref>مدرس تبریزی، میرزامحمدعلی، ریحانهالادب، ج۳، ص۱۸۲</ref>.دانستهاند. | شبلی در ۸۷ سالگی درگذشت و در آرامگاه خیزران در بغداد به خاک سپرده شد. سال وفات وی را ۳۳۴ <ref>ابوالقاسم قشیری، عبدالکریم بن هوازن، رساله قشیریه، ص۱۱۶</ref>. یا ۳۳۵<ref>ابنخلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج۲، ص۲۷۶</ref> و ۳۴۲ <ref>مدرس تبریزی، میرزامحمدعلی، ریحانهالادب، ج۳، ص۱۸۲</ref>.دانستهاند. | ||
=مقبره= | ==مقبره== | ||
زیارتگاه ابوبکر شبلی، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر [[ابوحنیفه]] در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است. | زیارتگاه ابوبکر شبلی، داخل مسجدی به همین نام، نزدیک مسجد و قبر [[ابوحنیفه]] در محله اعظمیه، در سمت شرقی بغداد، واقع است. | ||
گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابیبکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>. | گفتنی است محمد سعید راوی، با بیان اینکه شبلی در قبرستان «باب حرب» در غرب دجله دفن شده، انتساب این زیارتگاه را به شبلی، نپذیرفته است<ref>راوی، سیدمحمد سعید، خیر الزاد، ص۳۸</ref>. اما به یقین ادعای وی، درست نیست، زیرا در منابع تاریخی، به دفن شدن یا وجود قبر وی در قبرستان خیزران که منطبق با قبرستان اعظمیه کنونی است، اشاره شده است<ref>هروی، علی بن ابیبکر، الاشارات الی معرفة الزیارات، ص۶۶</ref>. | ||
== مسجد زیارتگاه شبلی == | === مسجد زیارتگاه شبلی === | ||
مسجد حاوی زیارتگاه شبلی، در دوره [[سلطان عبدالحمید دوم]] [[عثمانی]]، به دست قاضی بغداد، حاج مصطفی چلبیزاده، بازسازی شده که در دو کتیبه عربی و ترکی (به ترتیب، مورخ ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ه. ق) به این بازسازی، اشاره شده است، اما در بازسازی دیگری در سال ۱۹۶۲ م، کتیبه عربی از جای خود، برداشته شد<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، صص۵۰ - ۵۱</ref>. | مسجد حاوی زیارتگاه شبلی، در دوره [[سلطان عبدالحمید دوم]] [[عثمانی]]، به دست قاضی بغداد، حاج مصطفی چلبیزاده، بازسازی شده که در دو کتیبه عربی و ترکی (به ترتیب، مورخ ۱۳۱۸ و ۱۳۱۹ ه. ق) به این بازسازی، اشاره شده است، اما در بازسازی دیگری در سال ۱۹۶۲ م، کتیبه عربی از جای خود، برداشته شد<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، صص۵۰ - ۵۱</ref>. | ||
== قبر غلام شبلی == | === قبر غلام شبلی === | ||
عبدالحمید عباده، به وجود قبر «سعید»، غلام شبلی، در مسجد زیارتگاه شبلی اشاره کرده است که در گوشه سمت راست قبر شبلی، واقع بوده است<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص۵۱</ref>. | عبدالحمید عباده، به وجود قبر «سعید»، غلام شبلی، در مسجد زیارتگاه شبلی اشاره کرده است که در گوشه سمت راست قبر شبلی، واقع بوده است<ref>عبدالحمید عباده، العقد اللامع بآثار بغداد والمساجد والجوامع، ص۵۱</ref>. | ||