۲۲٬۰۲۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
'''«محبت»''' از واژههای قرآنی است و واژهٔ «حب» در مقابل واژهٔ «بغض» میباشد که دارای مراتب شدت و ضعف است. اين حالت را همهٔ ما تجربه کردهايم که برخي چيزها را دوست داريم، اما اين دوستداشتن چنان نيست که قلب ما را پر کند و هميشه در فکر آن باشيم؛ گاهي «محبت» به اندازهاي شديد ميشود که تمام قلب انسان را اشغال ميکند و انسان به چيز ديگري جز متعلق محبت فکر نميکند. | '''«محبت»''' از واژههای قرآنی است و واژهٔ «حب» در مقابل واژهٔ «بغض» میباشد که دارای مراتب شدت و ضعف است. اين حالت را همهٔ ما تجربه کردهايم که برخي چيزها را دوست داريم، اما اين دوستداشتن چنان نيست که قلب ما را پر کند و هميشه در فکر آن باشيم؛ گاهي «محبت» به اندازهاي شديد ميشود که تمام قلب انسان را اشغال ميکند و انسان به چيز ديگري جز متعلق محبت فکر نميکند. | ||
[[قرآن]] کريم در وصف مؤمنان ميفرمايد؛ «الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِله» و از جملهٔ نزدیکترین واژههایی که در مقولهٔ [[عشق]] یافت میشود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوهها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت میشود.<br> | [[قرآن]] کريم در وصف مؤمنان ميفرمايد؛ «الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِله» <ref>سورهٔ بقره:165</ref> و از جملهٔ نزدیکترین واژههایی که در مقولهٔ [[عشق]] یافت میشود. در ادب و فرهنگ فارسی، جلوهها و نمودهای عالی از توصیف، تحریک، و تشویق به داشتن محبت نسبت به دیگران فراوان یافت میشود.<br> | ||
= «محبت» در قرآن = | = «محبت» در قرآن = | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
=== «محبت» صادق === | === «محبت» صادق === | ||
«محبت» صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و وقتی به کمال آگاهی پیدا کند به آن دل میبندد؛ مانند محبت به خدا. | «محبت» صادق آن است که انسان کمال را درست تشخیص بدهد و وقتی به کمال آگاهی پیدا کند به آن دل میبندد؛ مانند محبت به خدا<ref>مراحل اخلاق در قرآن، آیت الله جوادی آملی، ج۱۱، ص۳۲۵.</ref>. | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۹: | ||
کسی که مدعی حب پروردگار است، نخستین نشانهٔ آن این است که باید از پیامبر و فرستاده او پیروی کند. | کسی که مدعی حب پروردگار است، نخستین نشانهٔ آن این است که باید از پیامبر و فرستاده او پیروی کند. | ||
«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله...» | «قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله...»<ref>سورهٔ آلعمران:31</ref>؛ «بگو ای پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید که خدا شما را دوست دارد...». | ||
«در حقیقت این اثر طبیعی محبت است که انسان را به سوی «محبوب» میکشاند و اینگونه محبت آثار علمی دارد و دارنده آن را با محبوب پیوند میدهد و در مسیر خواستههای او به تلاش پرثمر وا میدارد. دلیل این موضوع روشن است؛ زیرا عشق و علاقه انسان به موجودی، حتما به خاطر این است که کمالی در آن یافته است. | «در حقیقت این اثر طبیعی محبت است که انسان را به سوی «محبوب» میکشاند و اینگونه محبت آثار علمی دارد و دارنده آن را با محبوب پیوند میدهد و در مسیر خواستههای او به تلاش پرثمر وا میدارد. دلیل این موضوع روشن است؛ زیرا عشق و علاقه انسان به موجودی، حتما به خاطر این است که کمالی در آن یافته است. | ||
خط ۱۳۵: | خط ۱۳۵: | ||
آنها که شب و روز از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان دم میزنند، اما در عمل کمترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغین بیش نیستند. | آنها که شب و روز از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان دم میزنند، اما در عمل کمترین شباهتی به آنها ندارند، مدعیان دروغین بیش نیستند. | ||
آنها که سر تا پا آلودهٔ گناه هستند، با این حالٰ، قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر، امیرمؤمنان و پیشوایان بزرگ میدانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلی بیگانهاند؛ بنابراین، محبت یک علاقه عملی است و کسی که خدا را دوست میدارد، از فرمان او پیروی میکند و خداوند هم او را دوست دارد و به دنبال این دوستی، آثارش در مناسبات او با انسان آشکار میگردد، گناهانش را میبخشد و او را مشمول رحت «رحمانیه» و رحیمیه» خویش قرار میدهد. | آنها که سر تا پا آلودهٔ گناه هستند، با این حالٰ، قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر، امیرمؤمنان و پیشوایان بزرگ میدانند و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطی با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلی بیگانهاند؛ بنابراین، محبت یک علاقه عملی است و کسی که خدا را دوست میدارد، از فرمان او پیروی میکند و خداوند هم او را دوست دارد و به دنبال این دوستی، آثارش در مناسبات او با انسان آشکار میگردد، گناهانش را میبخشد و او را مشمول رحت «رحمانیه» و رحیمیه» خویش قرار میدهد. | ||
دلیل دوستی متقابل خداوند نیز روشن است؛ زیرا او وجودی است از هر نظر کامل و بیپایان و به هر موجودی که در مسیر تکامل گام بردارد، بر اثر سنخیت، پیوند محبتخواهد داشت». | دلیل دوستی متقابل خداوند نیز روشن است؛ زیرا او وجودی است از هر نظر کامل و بیپایان و به هر موجودی که در مسیر تکامل گام بردارد، بر اثر سنخیت، پیوند محبتخواهد داشت»<ref>تفسیر نمونه، ج۲، ص۵۱۳.</ref>. | ||
و هرچه این پیوند قویتر باشد، انسان را به سوی «محبوب» میکشاند؛ مخصوصا محبتی که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب میشود که انسان سعی کند خود را به آن مبدا کمال و اجرای خواستههای او نزدیکتر گرداند. | و هرچه این پیوند قویتر باشد، انسان را به سوی «محبوب» میکشاند؛ مخصوصا محبتی که انگیزه آن کمال محبوب است، احساس این کمال سبب میشود که انسان سعی کند خود را به آن مبدا کمال و اجرای خواستههای او نزدیکتر گرداند. <ref>تفسیر نمونه؛ ج۱۵، ص۱۳۸.</ref> | ||
در حدیثی از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که فرمود: «هیچکس ایمانش به خدا خالص نمیشود مگر آن زمانی که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش باشد». | در حدیثی از [[امام صادق]] علیه السلام آمده است که فرمود: «هیچکس ایمانش به خدا خالص نمیشود مگر آن زمانی که خداوند در نظرش محبوبتر از جانش و پدر و مادر و فرزند و خانواده و مالش باشد».<ref>سفینةالبحار، ج۱، ص۲۰۱.</ref>. | ||
در حقیقت اخلاص در دین هنگامی بطور کامل واقع میشود که قلب انسان به غیر خداوند متعال(حتی به منظورهای اخروی از قبیل رسیدن به نعمت بهشت و یا خلاصی از آتش) بستگی پیدا نکند، بلکه تنها و تنها متعلق قلبش خداوند متعال باشد. پس اخلاص در دین تنها با حب الهی صورت میگیرد. | در حقیقت اخلاص در دین هنگامی بطور کامل واقع میشود که قلب انسان به غیر خداوند متعال(حتی به منظورهای اخروی از قبیل رسیدن به نعمت بهشت و یا خلاصی از آتش) بستگی پیدا نکند، بلکه تنها و تنها متعلق قلبش خداوند متعال باشد. پس اخلاص در دین تنها با حب الهی صورت میگیرد. | ||
خط ۱۴۶: | خط ۱۴۶: | ||
پس بندهای که راه محبت الهی را طی میکند، آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد، ندارد. او میخواهد چنانکه خدا را دوست دارد، خدا هم او را دوست داشته باشد و چنانکه او برای خداست، خدا هم برای او باشد. اما سخن در اینجاست که خدای متعال هر محبتی را لایق خود محسوب نمیدارد، بلکه محبتی را لایق خود میداند که صادق باشد و بنده صراط توحید را (به آن اندازهای که در ادراکش میگنجد) طی کند و متدین به دین توحید و اسلام شود؛ همان اسلامی که تمام انبیا و سفرای الهی به آن دعوت کرده و در آخرین دین آسمانی یعنی «اسلام» به نحو احسن و اکمل بیان شده است. | پس بندهای که راه محبت الهی را طی میکند، آرزویی جز آنکه خداوند او را دوست داشته باشد، ندارد. او میخواهد چنانکه خدا را دوست دارد، خدا هم او را دوست داشته باشد و چنانکه او برای خداست، خدا هم برای او باشد. اما سخن در اینجاست که خدای متعال هر محبتی را لایق خود محسوب نمیدارد، بلکه محبتی را لایق خود میداند که صادق باشد و بنده صراط توحید را (به آن اندازهای که در ادراکش میگنجد) طی کند و متدین به دین توحید و اسلام شود؛ همان اسلامی که تمام انبیا و سفرای الهی به آن دعوت کرده و در آخرین دین آسمانی یعنی «اسلام» به نحو احسن و اکمل بیان شده است. | ||
خود پیامبر اکرم (ص) راهی را که در طریق توحید و اخلاص طی کرده است، معرفی نموده که راه من دعوت به سوی خداوند از روی بصیرت کامل و اخلاص بدون شرک میباشد، پس راه پیامبر دعوت به سوی حق و اخلاص است و تابعین او هم چنان خواهند بود. | خود پیامبر اکرم (ص) راهی را که در طریق توحید و اخلاص طی کرده است، معرفی نموده که راه من دعوت به سوی خداوند از روی بصیرت کامل و اخلاص بدون شرک میباشد، پس راه پیامبر دعوت به سوی حق و اخلاص است و تابعین او هم چنان خواهند بود. | ||
خدای متعال هم بیان داشته که شریعت این پیامبر، آیینهٔ تمامنمای همان راه؛ یعنی «دعوت به سوی حق و اخلاص» میباشد که بر پایهٔ اخلاص و حب خداوند پایهگذاری شده است. | خدای متعال هم بیان داشته که شریعت این پیامبر، آیینهٔ تمامنمای همان راه؛ یعنی «دعوت به سوی حق و اخلاص» میباشد که بر پایهٔ اخلاص و حب خداوند پایهگذاری شده است <ref>ترجمه تفسیر المیزان، استاد عبدالکریم نیری بروجردی، ج۳، ص۲۸۹ - ۲۸۸.</ref>. | ||
که این اخلاص و محبوبیت همان عشق حقیقی است که در جهان پاکیها غلغله به پا میکند و عاشق را از خود بیخود میکند تا آنجا که جز او را نمیبیند و سودایی جز سودای او در دلش نیست و آنگاه وجود عاشق در آتش عشق معشوق شعلهور میگردد و در نتیجه عاشق هیچ نبیند، هیچ نخواهد، هیچ نپسندد و هیچ راه نپوید مگر حضرت دوست را. | که این اخلاص و محبوبیت همان عشق حقیقی است که در جهان پاکیها غلغله به پا میکند و عاشق را از خود بیخود میکند تا آنجا که جز او را نمیبیند و سودایی جز سودای او در دلش نیست و آنگاه وجود عاشق در آتش عشق معشوق شعلهور میگردد و در نتیجه عاشق هیچ نبیند، هیچ نخواهد، هیچ نپسندد و هیچ راه نپوید مگر حضرت دوست را. | ||
خط ۱۵۳: | خط ۱۵۴: | ||
=== «محبت» کاذب === | === «محبت» کاذب === | ||
«محبت» کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلی به آن کمال موهوم علاقهمند گردد؛ مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم | «محبت» کاذب آن است که انسان، نقص را کمال بپندارد و بر اساس چنین پندار باطلی به آن کمال موهوم علاقهمند گردد؛ مانند محبت غیر خدا، مخصوصا محبت عالم طبیعت <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج۱۱، ص ۳۲۵. </ref>. | ||
خط ۱۶۰: | خط ۱۶۰: | ||
محبت کاذب، جاذبهای است که عین دافعه است؛ چنانکه افعیها با نفسکشیدن، برخی از حشرات را جذب میکنند، اما نه برای پرورش و کمال، بلکه برای هضم و نابود کردن. بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است. | محبت کاذب، جاذبهای است که عین دافعه است؛ چنانکه افعیها با نفسکشیدن، برخی از حشرات را جذب میکنند، اما نه برای پرورش و کمال، بلکه برای هضم و نابود کردن. بنابراین، جذب آنان، جذب کاذب است. | ||
زرق و برق دنیا نیز چنین است. انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوی خود جذب میکند، اما این جذب برای این است که او را درهم بکوبد و نابود کند؛ ولی ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است، بلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمت خود جذب میکند تا آنها را بپروراند و احیا کند. از این رو هر محبتی غیر از محبت خدا باطل و دروغین است. | زرق و برق دنیا نیز چنین است. انسان اگر به دنیا دل ببندد، دنیا جاذبه دارد و او را به سوی خود جذب میکند، اما این جذب برای این است که او را درهم بکوبد و نابود کند؛ ولی ذات اقدس خداوند نه تنها محبوب مؤمنان است، بلکه محب آنان نیز هست و آنان را به سمت خود جذب میکند تا آنها را بپروراند و احیا کند. از این رو هر محبتی غیر از محبت خدا باطل و دروغین است. <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج۱۱، ص۳۲۶ - ۳۲۵.</ref>. | ||
نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون» میگوید: | نظامی گنجوی در پایان داستان «لیلی و مجنون» میگوید: | ||
لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد: «پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک بیماری همه طراوت خود را از دست بدهد و نشاط او فرو بنشیند؛ بلکه محبوبی را انتخاب کن که زوالپذیر نباشد». | لیلی در اواخر عمر بیمار شد و طراوتش از بین رفت. او به مادرش وصیت کرد: «پیام مرا به مجنون برسان و به او بگو اگر خواستی محبوبی برگزینی، دوستی مانند من مگیر که با یک بیماری همه طراوت خود را از دست بدهد و نشاط او فرو بنشیند؛ بلکه محبوبی را انتخاب کن که زوالپذیر نباشد». <ref>مراحل اخلاق در قرآن، ج۱۱، ص۳۲۷.</ref>. | ||
بنابراین شناخت و معرفت، محبت حقیقی میآورد و غفلت، محبت کاذب. | بنابراین شناخت و معرفت، محبت حقیقی میآورد و غفلت، محبت کاذب. | ||
خط ۱۸۵: | خط ۱۸۶: | ||
خداوند ميفرمايد: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ.سورهٔ توبه آيهٔ 24 در اين آيه، پدر، مادر، فرزندان، خواهرها، برادرها، خويشان، کاخها، تجارتخانهها و مالالتجارهها در يک کفه است، و خداوند و جهاد در کفه ديگر. خداوند ميفرمايد: کدام يک را دوستتر داريد؟ بسياري از ما ميگوييم خدا را بيشتر دوست داريم، اما هنگامي که انسان سر دو راهي قرار بگيرد، معلوم ميشود که کدام را بيشتر دوست ميدارد. اکنون که جنگ و جبههاي در کار نيست، همه ما ميتوانيم ادعا کنيم که البته ما خدا و جهاد را از همه چيز بيشتر دوست داريم، اما در شرايط جنگ است که صدق اين گفته آشکار ميشود. اگر به جهاد رفتم معلوم ميشود خدا را بيشتر دوست دارم، اما اگر عذر آوردم معلوم ميشود که چيزهاي ديگر را بيشتر دوست دارم. | خداوند ميفرمايد: قُلْ إِن كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَآؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُم مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبِيلِهِ فَتَرَبَّصُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ.<ref>سورهٔ توبه آيهٔ 24</ref> در اين آيه، پدر، مادر، فرزندان، خواهرها، برادرها، خويشان، کاخها، تجارتخانهها و مالالتجارهها در يک کفه است، و خداوند و جهاد در کفه ديگر. خداوند ميفرمايد: کدام يک را دوستتر داريد؟ بسياري از ما ميگوييم خدا را بيشتر دوست داريم، اما هنگامي که انسان سر دو راهي قرار بگيرد، معلوم ميشود که کدام را بيشتر دوست ميدارد. اکنون که جنگ و جبههاي در کار نيست، همه ما ميتوانيم ادعا کنيم که البته ما خدا و جهاد را از همه چيز بيشتر دوست داريم، اما در شرايط جنگ است که صدق اين گفته آشکار ميشود. اگر به جهاد رفتم معلوم ميشود خدا را بيشتر دوست دارم، اما اگر عذر آوردم معلوم ميشود که چيزهاي ديگر را بيشتر دوست دارم. | ||
بنابراين يکي از نشانههاي شدت دوستي اين است که براي آن مايه بگذاريم همانگونه که در زيارتنامهها ميخوانيم: بابي انتم وامي ونفسي واهلي ومالي وولدي، ميگوييم همه چيزمان فداي شما، اما چقدر باورمان است و حاضريم که در عمل نشان دهيم خدا و اولياي او را از مال و جانمان بيشتر دوست داريم؟! | بنابراين يکي از نشانههاي شدت دوستي اين است که براي آن مايه بگذاريم همانگونه که در زيارتنامهها ميخوانيم: بابي انتم وامي ونفسي واهلي ومالي وولدي، ميگوييم همه چيزمان فداي شما، اما چقدر باورمان است و حاضريم که در عمل نشان دهيم خدا و اولياي او را از مال و جانمان بيشتر دوست داريم؟! | ||