۲۱٬۸۸۹
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
=هجویات و مناظرههای شاعر= | =هجویات و مناظرههای شاعر= | ||
کمیت نسبت به عدنانیه تعصب داشت و در تمام دوران | کمیت نسبت به عدنانیه تعصب داشت و در تمام دوران زندگیاش با شاعران یمن هجوسرایی و پاسخگویی رواج داشت. دعبل بن علی خزاعی و ابن عیینه، قصیدۀ مذهّبۀ او را پس از مرگش پاسخ گفتند. البته ابوزلفاء بصری آزادشدۀ بنیهاشم نیز جواب آن دو را داده است. | ||
همچنین میان کمیت و حکیم اعور کلبی مفاخره و مناظرۀ فراوانی رخ داده است <ref>امینی، الغدیر، ج۴، ص۹ به نقل از «الموتلف و المختلف» صفحۀ۱۷. </ref> | همچنین میان کمیت و حکیم اعور کلبی مفاخره و مناظرۀ فراوانی رخ داده است <ref>امینی، الغدیر، ج۴، ص۹ به نقل از «الموتلف و المختلف» صفحۀ۱۷. </ref>. | ||
=شعر کمیت در بیان دیگران= | =شعر کمیت در بیان دیگران= | ||
«آمدی» | «آمدی» و «ابن عمر بغدادی» گفتهاند: اشعار کمیت بن زید دربارۀ خاندان پیغمبر (ص) مشهور است. سندوبی گفته است: | ||
کمیت از بهترین شاعران دولت اموی است، وی مردی دانا به لغات عرب و روزگار آنان بود، و از بهترین و برترین شعرهای او هاشمیات است و آن قصائدی است که در آن از خاندان پیغمبر (ص) به نیکی یاد کرده است. | کمیت از بهترین شاعران دولت اموی است، وی مردی دانا به لغات عرب و روزگار آنان بود، و از بهترین و برترین شعرهای او هاشمیات است و آن قصائدی است که در آن از خاندان پیغمبر (ص) به نیکی یاد کرده است <ref>امینی، الغدیر، ج۴، ص۹.</ref>. | ||
«ثعالبی» در صفحۀ ۱۷۱ «ثمار القلوب» گفته است: | «ثعالبی» در صفحۀ ۱۷۱ «ثمار القلوب» گفته است: | ||
از خوارزمی چنین بیاد دارم که میگوید: هر کس حولیات زهیر، اعتذارات نابغه، اهاجی حطیئه، هاشمیات کمیت، نقائض جریر و فرزدق، خمریات ابی نواس، زهریات ابی العتاهیه، مراثی ابی تمام و بدایع بحتری و تشبیهات ابن معتز، روضیات صنوبری، لطائف کشاجم و قلائد متنبی را خواند و به شعر و شاعری ره نیافت به جوانی مرساد و عمرش دراز مباد. | از خوارزمی چنین بیاد دارم که میگوید: هر کس حولیات زهیر، اعتذارات نابغه، اهاجی حطیئه، هاشمیات کمیت، نقائض جریر و فرزدق، خمریات ابی نواس، زهریات ابی العتاهیه، مراثی ابی تمام و بدایع بحتری و تشبیهات ابن معتز، روضیات صنوبری، لطائف کشاجم و قلائد متنبی را خواند و به شعر و شاعری ره نیافت به جوانی مرساد و عمرش دراز مباد.<br> | ||
یاقوت در صفحۀ ۴۱۰ جلد ۱ «معجم الادباء» به نقل از ابن نجار از ابی عبد اللّه احمد بن حسن کوفی نسّابه آورده است که وی گفت: ابن عبدۀ نسّاب میگفت: هیچ نسب شناسی، انساب عرب را به حقیقت نشناخت، مگر آنگاه که کمیت قصائد نزاریۀ خویش را پرداخت و پرده از چهرۀ بسیاری از آگاهیها برداشت. و چون من چنین شنیدم، شعر کمیت را فراهم آوردم و مددکار من در تصنیف تاریخ عرب همان اشعار بود. | یاقوت در صفحۀ ۴۱۰ جلد ۱ «معجم الادباء» به نقل از ابن نجار از ابی عبد اللّه احمد بن حسن کوفی نسّابه آورده است که وی گفت: ابن عبدۀ نسّاب میگفت: هیچ نسب شناسی، انساب عرب را به حقیقت نشناخت، مگر آنگاه که کمیت قصائد نزاریۀ خویش را پرداخت و پرده از چهرۀ بسیاری از آگاهیها برداشت. و چون من چنین شنیدم، شعر کمیت را فراهم آوردم و مددکار من در تصنیف تاریخ عرب همان اشعار بود. | ||
=قصائد هاشمیات= | =قصائد هاشمیات= | ||
قصیدۀ میمیه | قصیدۀ میمیه | ||
من لقلب متیم مستهام غیر ما صبوة و لا احلام | من لقلب متیم مستهام غیر ما صبوة و لا احلام | ||
ترجمه: دل سرگشته و حیرت زده را چیزی جز عشق و آرزو نیست. | ترجمه: دل سرگشته و حیرت زده را چیزی جز عشق و آرزو نیست. | ||
«صاعد» غلام کمیت گفته است: با کمیت به خدمت ابی جعفر محمّد بن علی (ع) رسیدم و وی این قصیده را برای حضرت خواند و حضرت گفت: اللهم اغفر للکمیت. اللهم اغفر للکمیت. | «صاعد» غلام کمیت گفته است: با کمیت به خدمت ابی جعفر محمّد بن علی (ع) رسیدم و وی این قصیده را برای حضرت خواند و حضرت گفت: اللهم اغفر للکمیت. اللهم اغفر للکمیت. | ||
«مسعودی» در مروج الذهب» گفته است: «کمیت» در مدینه به خدمت ابی جعفر رسید و به شعر خوانی پرداخت و چون به این بیت از قصیدۀ میمیۀ خود رسید که: | «مسعودی» در مروج الذهب» گفته است: «کمیت» در مدینه به خدمت ابی جعفر رسید و به شعر خوانی پرداخت و چون به این بیت از قصیدۀ میمیۀ خود رسید که: | ||
کشتۀ نینوایی که گرفتار پیمان شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد. | کشتۀ نینوایی که گرفتار پیمان شکنی و خیانت مردم فرو مایه و پست نهاد شد. | ||
«ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو میدادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع میکنی هماره به روح القدس مؤید باشی». | «ابو جعفر» گریست و سپس فرمود: اگر مالی داشتیم به تو میدادیم، اما پاداش تو همان باشد که پیغمبر خدا به «حسّان بن ثابت» فرمود: لا زلت مؤیدا بروح القدس ما ذبیت عنّا اهل البیت: یعنی؛ «تا از ما خاندان (پیغمبر) دفاع میکنی هماره به روح القدس مؤید باشی». | ||
کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «عبدالله بن حسن بن علی» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سرودهام در اندیشۀ دنیا بودهام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفتهام و من به پاداش شعری که برای خدا گفتهام مزد و بهایی نمیگیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبد اللّه پذیرفت. در این هنگام عبدالله بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب برخاست و کیسهای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانههای بنی هاشم آمد و آنها به پاس حمایت کمیت از بنی هاشم، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به ۱۰۰ هزار درهم و دینار رسید. عبدالله، کیسهها را جلو کمیت گذاشت ولی او گفت: پدر و مادرم بقربانت، چه مال فراوانی و چه کار شایانی! امّا من در ستایش شما جز به خدا و پیغمبر نظری نداشتهام و از شما مزد و پاداش دنیوی نمیگیرم. اینها را به صاحبانش برگردانید. | کمیت از خدمت امام مرخص شد و به نزد «عبدالله بن حسن بن علی» آمد و به انشاد پرداخت، عبد اللّه قباله کشتزاری به ارزش چهار هزار درهم را به او بخشید. ولی کمیت با گفتن این جمله که: پدر و مادرم به قربانت. درست است که من در شعری که برای دیگران سرودهام در اندیشۀ دنیا بودهام اما بخدا سوگند، در مورد شما جز برای خدا شعری نگفتهام و من به پاداش شعری که برای خدا گفتهام مزد و بهایی نمیگیرم، از گرفتن آن امتناع کرد. عبدالله با پافشاری آن را به کمیت داد و پس از چند روز کمیت از او درخواست کرد که روستا را پس بگیرد. عبد اللّه پذیرفت. در این هنگام عبدالله بن معاویة بن عبداللّه بن جعفر بن ابی طالب برخاست و کیسهای چرمی برداشت و آن را به چهار تن از غلامان خود داد و به خانههای بنی هاشم آمد و آنها به پاس حمایت کمیت از بنی هاشم، پول و حتی برخی زنان، جواهرات زینتی خود را در آن ریختند و ارزش آن به ۱۰۰ هزار درهم و دینار رسید. عبدالله، کیسهها را جلو کمیت گذاشت ولی او گفت: پدر و مادرم بقربانت، چه مال فراوانی و چه کار شایانی! امّا من در ستایش شما جز به خدا و پیغمبر نظری نداشتهام و از شما مزد و پاداش دنیوی نمیگیرم. اینها را به صاحبانش برگردانید. | ||
«محمّد بن کناسه» میگوید: وقتی شعر؛ | «محمّد بن کناسه» میگوید: وقتی شعر؛ | ||
به دوستی آنان (خاندان پیغمبر ع) با بیگانگان، خویشاوند و پسرعمو شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم میدانستم، دوری گزیدم | به دوستی آنان (خاندان پیغمبر ع) با بیگانگان، خویشاوند و پسرعمو شدم و از نزدیکانی که هرچه بیشتر آنها را متهم میدانستم، دوری گزیدم | ||
به جایگاه شناخته شدهای روی آوردهام که توان و تمسّکم به خداوند است<ref>ابیات ۸۰ و ۸۵ قصیده میمیه هاشمیات</ref>. | به جایگاه شناخته شدهای روی آوردهام که توان و تمسّکم به خداوند است<ref>ابیات ۸۰ و ۸۵ قصیده میمیه هاشمیات</ref>. | ||
از کمیت را برای هشام خواندند، گفت: این ریاکار خود را به کشتن داد. | از کمیت را برای هشام خواندند، گفت: این ریاکار خود را به کشتن داد.<br> | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
... ... | ... ... | ||
یقولون لم یورث و لو لا تراثه لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب» | یقولون لم یورث و لو لا تراثه لقد شرکت فیها «بکیل» و «ارحب» | ||
«سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد میگفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانهای از - خانههای ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرمودهاند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرمودهاند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که میگفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمیخواند هاشمی نبود. | «سیوطی» در صفحۀ ۱۳ شرح شواهد المغنی گفته است: «ابن عساکر» به اسناد خود از «محمّد بن عقیر» آورده است؛ بنی اسد میگفتند: در ما فضیلتی است که در عالم نیست. هیچ خانهای از - خانههای ما نیست که در آن برکت وراثت کمیت نباشد، زیرا او پیغمبر را در خواب دیده و رسول خدا به وی فرمودهاند: شعر «طربت و ما شوقا الی البیض اطرب» را بخوان و خوانده است و پیغمبر فرمودهاند. بورکت و بورک قومک «تو و خویشاوندانت را برکت باد.» و نیز در صفحۀ ۱۴ شرح شواهد است که ابن عساکر از «ابی عکرمه ضبی» از پدرش آورده است که میگفت: در «کوفه» مردم را چنان یافتم که هر کس قصیدۀ طربت. . . را نمیخواند هاشمی نبود<ref>امینی، الغدیر، ج۴، ص۱۸.</ref>. | ||
==قصیدۀ لامیه== | ==قصیدۀ لامیه== | ||
الاهل عم فی رأیه متأمّل و هل مدبر بعد الإسائة مقبل | الاهل عم فی رأیه متأمّل و هل مدبر بعد الإسائة مقبل | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
یصیب به الرّامون عن قوس غیرهم فیا آخر اسدی له الغی اوّل | یصیب به الرّامون عن قوس غیرهم فیا آخر اسدی له الغی اوّل | ||
ترجمه: «تیراندازان، با کمان دیگری (یزید) به سوی او (امام حسین ع) تیر میاندازند وای بر آن آخری که زمینۀ تبهکاری را اولی برای او فراهم آورد». | ترجمه: «تیراندازان، با کمان دیگری (یزید) به سوی او (امام حسین ع) تیر میاندازند وای بر آن آخری که زمینۀ تبهکاری را اولی برای او فراهم آورد». | ||
«ابی جعفر» دستها را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! کمیت را بیامرز!. | «ابی جعفر» دستها را به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! کمیت را بیامرز!<ref>امینی، الغدیر، ج۴، ص۲۰-۲۱.</ref>. | ||
ارتباط با اهل بیت | ارتباط با اهل بیت | ||
ابیاتی از قصائد کمیت درباره امام حسین (ع): | === ابیاتی از قصائد کمیت درباره [[امام حسین(ع)]]: === | ||
قتيل بجنب الطف من آل هاشم | {| class="wikitable" | ||
و منعفر الخدين من آل هاشم | |- | ||
و من عجب لم أقضه أن خيلهم | !سروده کمیت !! در رثای امام حسین(ع) | ||
هماهم بالمستلئمين عوابس | |- | ||
يحلئن عن ماء الفرات و ظلّه | |قتيل بجنب الطف من آل هاشم || فيا لك لحما ليس عنه مذبب | ||
كأنّ حسينا و البهاليل حوله | |- | ||
يخضن به من آل أحمد في الوغى | |و منعفر الخدين من آل هاشم || ألا حبّذا ذاك الجبين المتّرب | ||
و غاب نبي اللّه عنهم و فقده | |- | ||
فلم أر مخذولا أجلّ مصيبة | | و من عجب لم أقضه أن خيلهم || لأجوافها تحت العجاجة أزمل | ||
يصيب به الرّامون عن قوس غيرهم | |- | ||
تهافت ذبّان المطامع حوله | | هماهم بالمستلئمين عوابس || كحدءان يوم الدّجن تعلو و تسفل | ||
إذا شرعت فيه الأسنة كبّرت | |- | ||
فما ظفر المجرى إليهم برأسه | | يحلئن عن ماء الفرات و ظلّه || حسينا و لم يشهر عليهن منصل | ||
فلم أر موتورين أهل بصيرة | |- | ||
كشيعته، و الحرب قد ثفيت لهم | | كأنّ حسينا و البهاليل حوله || لأسيافهم ما يختلي المتقبّل | ||
فريقان: هذا راكب في عداوة | |- | ||
فما نفع المستأخرين نكيصهم | |يخضن به من آل أحمد في الوغى || دما طلّ منهم كالبهيم المحجّل | ||
|- | |||
| و غاب نبي اللّه عنهم و فقده || على الناس رزء ما هنالك مجلل | |||
|- | |||
|فلم أر مخذولا أجلّ مصيبة || و أوجب منه نصرة حين يخذل | |||
|- | |||
| يصيب به الرّامون عن قوس غيرهم || فيا آخرا أسدى له الغيّ أول | |||
|- | |||
| تهافت ذبّان المطامع حوله || فريقان شتى: ذو سلاح و أعزل | |||
|- | |||
| إذا شرعت فيه الأسنة كبّرت || غواتهم من كل أوب و هللوا | |||
|- | |||
|فما ظفر المجرى إليهم برأسه || و لا عذل الباكي عليه المولول | |||
|- | |||
| فلم أر موتورين أهل بصيرة || و حقّ لهم أيد صحاح و أرجل | |||
|- | |||
|كشيعته، و الحرب قد ثفيت لهم || أمامهم قدر تخيش و مرجل | |||
|- | |||
| فريقان: هذا راكب في عداوة || و باك على خذلانه الحق معول | |||
|- | |||
| فما نفع المستأخرين نكيصهم || و لا ضرّ أهل السابقات التعجّل | |||
|- | |||
|} | |||
==اخلاص شاعر== | ==اخلاص شاعر== | ||
کمیت، هدایای مادی را که به خاطر سرایش اشعار در مدح اهل بیت (ع) بود نمیپذیرفت؛ وی ۴۰۰ هزار درهم را به امام سجاد (ع) برگرداند و تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. نیز یک بار ۱۰۰ هزار درهم و بار دیگر ۵۰۰ هزار درهم را به امام باقر (ع) باز پس داد و پیراهنی از پیراهنهای حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامهای را که امام صادق (ع) به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامهای که بر بدن امام است، سرافراز کند.<br> | کمیت، هدایای مادی را که به خاطر سرایش اشعار در مدح اهل بیت (ع) بود نمیپذیرفت؛ وی ۴۰۰ هزار درهم را به امام سجاد (ع) برگرداند و تن پوشی را که امام به تن داشت، درخواست کرد تا بدان تبرک جوید. نیز یک بار ۱۰۰ هزار درهم و بار دیگر ۵۰۰ هزار درهم را به امام باقر (ع) باز پس داد و پیراهنی از پیراهنهای حضرت را تقاضا کرد. او هزار دینار و جامهای را که امام صادق (ع) به وی ارزانی کرده بود، برگرداند و درخواست کرد تا او را به جامهای که بر بدن امام است، سرافراز کند.<br> | ||
خط ۱۵۱: | خط ۱۷۴: | ||
23. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۳۰ به نقل از «اغانی»، جلد ۱۵، صفحۀ ۱۲۳ | 23. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۳۰ به نقل از «اغانی»، جلد ۱۵، صفحۀ ۱۲۳ | ||
24. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۳۱ | 24. پرش به بالا↑ امینی، الغدیر، ج۴، ص۳۱ |